۱۳۹۴ دی ۲, چهارشنبه

فمنیست های اسلامی به بوی کباب می آیند، اما خر داغ می کنند! - شراره رضایی


کاندیدا شدن حسن خمینی در مجلس خبرگان و پیدا شدن مجدد سروکله ی رفسنجانی در محافل و نمایش مضحکه ای بنام همایش زنان در تاریخ مجالس ایران، امید تازه ای در دل زنان فمنیست اسلامی انداخته و بوی کباب به مشامشان رسیده که دوباره به بهانه ی حق خواهی بنام "تغییر چهره ی مردانه مجلس" به تکاپو افتاده اند تا در مجلس قدرت کسب کنند. اما خر داغ می کنند!. 

خانم رضوان مقدم یکی از فمنیست های اصلاح طلب می گوید:" این که زنان ایرانی بخواهند در انتخابات مجلس کرسی‌های بیشتری در پارلمان را از آن خود کنند نه تنها منطقی بلکه با آن که دیرهنگام است ولی به قول معروف ماهی را هر وقت از آب بگیریم تازه است. شاید اگر در همان اوایل راه یعنی اول انقلاب زنان پیشرو با قاطعیت بیشتری در برابر نرینه سالاری تئوکراسی قد علم می کردند امروز نه تنها زنان ایران وضعیت بهتری می داشتند بلکه کشور به این حال و روز نمی افتاد که به صورت زنان اسید بپاشند و هر روزه شاهد خشونت های روزافزون و اختلاس های چندصد میلیاردی باشیم. بعد هم عده ای چون کبک سرشان را زیر برف بکنند و بگویند همه چیز در امن و امان و برای حفظ حکومت از هیچ نوع اعمال خشونتی ابایی نداشته باشند".

خوشبختانه تاریخ گویای واقعیتی غیر از ادعاست. از همان روزهای اول انقلاب زمانی که خمینی اولین فرمان ارتجاعی اسلامی را صادر کرد که: "زنان کارمند و شاغل در موسسات دولتی باید حجاب داشته باشند."، زنان چپ آزادی و برابری خواه بر علیه همان نرینه سالاری تئوکراسی که خانم مقدم از آن صحبت می کند در 8 مارس 57 بعنوان یکی از جنبش های اصلی زنان، ضدیتش را با جمهوری اسلامی آغاز کرد و تاکنون هم این مبارزه ادامه دارد. جمهوری اسلامی اشکارا عجز و شکستش را درقبال عدم موفقیت در تحمیل حجاب اجباری آنطور که آرزوی رژیم بود تا ایران را همچون پاکستان و افغانستان کند و موفق نشد. دختران و زنان مبارزی که در زمین واقعی با رژیم در مبارزه ی هر روزه هستند و نه امیدی به حمایت این آخوند و آن رژیم دارند و برعکس فمنیست های اسلامی که سعی دارند برای رژیم رأی بخرند دل در گرو مجلس و پارلمان نبسته اند. دختران نسل جوان خیلی جلوتر از بسیاری از مدعیان فعالین زنان هستند زیرا می دانند که برعکس ادعای نوشین خراسانی ها و خانم مقدم ها، زنان مجلس نشین همانقدر دشمن هستند که مردان مجلس نشین هستند. اینها به همان قوانین زن ستیزی رأی می دهند که مردان مجلسی همان کار را می کنند هرچه هست هر دو علیه حق زن هستند و در یک جبهه علیه زن قرار دارند و برعلیه زن جنایت می کنند.

فمنیست های دلخوش به رژیم و کسب قدرت در مجلس در «کمپین: به سوی تغییر چهرۀ مردانه مجلس» سه کمیتۀ تشکیل داده اند و خواسته شان این است: 1- «من کاندیدا می‌شوم.» 2- «50 کرسی برای زنان برابری‌طلب» 3 - «کارت قرمز برای کاندیداهای زن‌ستیز»، طرح خواسته واجرای برنامه عملی حداقل 50 کرسی برای زنان در دهمین دوره مجلس و طرح این موضوع را در میان افکار عمومی، اولین گام در این کمپین است. 

فرض بر این که که 50 کرسی قدرت را هم زنان اصلاح طلب و فمنیست های اسلامی، و حتی نوشین خراسانی تصاحب کرد و به مجلس راه یافت و در زیر لوای اسلام و شریعت اجرا ش، می خواهد کدام "حق زن" را در مجلس تصویب کند!. لطفا به نوشته های خانم رضوان مقدم و نوشین خراسانی توجه کنید. بسیار زیرکانه دم از "حق زن" می زنند اما حتی کلمه ای از "حق آزادی زن" نمی گویند و همیشه می گویند "حق برابری" و خواهان حضور زنان برابری طلب هستند. اینان خواهان برابری در اجرای قانون شریعت و اسلامی هستند. در حکومت اسلامی کسی نمی تواند غیر از قوانین شریعت، قانونی را تصویب کند و آنچه که امروز در مجلس توسط زنان و مردان زن ستیز تصویب می شود همان قوانین شریعتی ست که در قانون اساسی اسلامی آمده است. یک مرد می توانند 5 زن عقدی بگیرند و بی نهایت صیغه کنند. زنان برابری طلب فمنیست اسلامی با این قضیه می خواهند چکار کنند؟ آیا این برابری ست که زنان بدنبال آن هستند؟ آیا با تصویب دیه ی برابر، دیگر در خیابان ها بر روی صورت زنان اسید نمی پاشند! .آیا با برابری تعداد زنان (خائنین) با مردان (دشمنان) در مجلس، زنان به "حق برابر" دست خواهند یافت؟. این دروغ بزرگی ست. فریبکاری ست. 

آزادی و برابری و حق زن در تمام دنیا معیارها و تعریفی دارد. نمی توان از سر رویای قدرت طلبی، دم از "حق زن" زد و جامعه را فریب داد. حتی در نظام سرمایه داری هم نه از سر لطف و مرحمت و نه با مماشات جنبش زنان با حاکمیت بلکه از سر مبارزات زنان آزادی خواه و برابری طلب و پرداخت تاوانی سنگین، به حق نسبی که امروز در کشورهای اروپایی شاهدش هستیم، دست یافته اند. اما از نظر زنان سوسیالیست و آزادی خواه، آزادی و برابری زن و مرد یعنی:

· اعلام برابرى کامل و بى قيد و شرط زن و مرد در حقوق مدنى و فردى و لغو فورى کليه قوانين و مقرراتى که ناقض اين اصل است؛ 

· تامين فورى برابرى کامل زن و مرد در شرکت در حيات سياسى جامعه در سطوح مختلف؛ 

· حق بى قيد و شرط زنان به شرکت در انتخابات در کليه سطوح اعم از سياسى، ادارى، قضايى و غيره. 

· برابرى کامل زن و مرد در قلمرو اقتصادى و اشتغال حرفه اى. شمول يکسان قوانين کار و بيمه هاى اجتماعى بر زن و مرد بدون هيچ نوع تبعيض. مزد برابر در ازاء کار مشابه براى زنان و مردان. 

باید به این فمنیست های مسلمان گفت لطفا دست از سر جنبش زنان بردارید. فریبکاری بس است. افزایش تعداد زنان در مجلس درمان درد زنان نیست و وضعیت آنها را بهبود نمی بخشد. همانطور که خود خانم مقدم در انتهای مقاله اش آورده در افغانستان از 249 کرسی 69 کرسی را زنان کسب کرده اند و افغانستان اولین مقام تعداد زنان در مجلس را دارد. تاکنون کدام قانون به نفع زنان افغانستان صادر شده؟ بنام همان قانون شریعت و قرآن و به حکم مرتد بودن جلوی چشمان صدها نفر فرخنده را به آتش کشیدند. امکان ندارد در داخل سیستمی زن ستیز، بود و قانونی غیر از آن تصویب کرد. در تمام دنیا نه شریعت و نه اسلام نتوانسته و نمیتواند به زنان حق آزادی و برابری بدهد. امروز دیگر دختران و پسران جوان ایران این را آگاهانه فهمیده اند و میدانند تمام مصیب ها و خشونت ها و نابرابری ها از شریعت و مذهب است و آمار دین گریزی رو به افزایش است و رژیم را به وحشت انداخته است. اما بندناف این جنین های اصلاح طلب و فمنیست های اسلامی به حیات جمهوری اسلامی وصل است و از آن تغذیه می کنند و برای حفظ رژیم هر زمان به بهانه ای برایش رأی می خرند! 



ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و یکم





خانه ات را باد برد - هیلا صادقی


تو هنوزم نگرانِ وزشِ باد، در موي مني !؟
 
مسخِ افيونيِ افسانه ي اصحابِ كدامين غاري ؟
 
در كدامين خوابي ؟
 
خواب در چشمِ تو ويرانيِ صد طايفه است
 
تشتِ رسواييِ دزدانِ امارت افتاد 
تو نگهدار ، هنوزم دو سرِ شالِ مرا 
...
پشتِ اين پرده ي پوسيده ، تو در خوابي و من 
با همين زلفكِ ممنوعه ي خود 
نردباني به بلنداي سحر ميبافم 
تا برآرم خورشيد
و تو در خوابي و آب
از سرت مي گذرد
... 
و نديدي هرگز 
توي جنگل ، كاج را 
شب به شب ، جاي سپيدار زدند 
و نبودند پلنگان، وقتي 
كه دماوندِ اساطيري را 
از كمر، دار زدند 
و به هر دانه برنجي كه به رنج 
بر سرِ سفره ي ما آمده بود 
توي شاليزاران 
آهن و آجر و ديوار زدند 
... 
و تو در خوابي و آب 
تشنه ي هامون شد 
خونِ زاينده بريد 
و نفس هاي شبِ شرجيِ هور 
زير گِل ، مدفون شد 
... 
خانه ات را باد برد 
تشتِ رسوايي و غارت افتاد 
تو نگهدار به چنگت ، شبِ گيسوي مرا 
تا مبادا شبِ قحطي زده ي سفره ي ما 
مشتِ خالي ترا باز كند 
تا مبادا كه ببينند همه خوي ترا
موي مرا
من حجابم 
نه حجابِ تنِ آزاده ي خود 
من حجابِ تنِ يغما زده و خوابِ توام 
پشتِ اين پرده ي پوسيده تو در خوابي و من 
با همين زلفكِ ممنوعه ي خود 
نردباني به بلنداي سحر ميبافم 
تا برآرم خورشيد

هیلا صدیقی


ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و یکم



پیام منیژه صادقی به همه کسانی که برای آزادی وی و دیگر زندانیان سیاسی تلاش کردند و صدای زندانیان سیاسی در بند هستند



من زنی زحمتکش و مادری که همراه با نوزاد چند ماهه ام در زندان بودیم و راه رفتن را به نوزادم در زندان آموختم , بله مادری زحمتکش که دیدن هر لحظه نوزادم در چهار دیواری زندان برایم مرگی بود ولی تسلیم نشدم . از گریه نوزادم برای اذیت و ازار من شکنجه پدر بیمارم که در سلول بغلی بود استفاده میکردن تا تسلیم شویم . ولی هیچ گاه مزدوران موفق به زانو درآوردن ما نشدن . زنی زحمتکش که حتی به فرزندانم رحم نکردن فرزندم را جلوی چشمانم کتک زدن و غرور آنها را خورد کردن و به آنها بی احترامی و بی حرمتی و حتی دست درازی کردن و دختر حامله ام را هم کتک زدن , که موجب ترس و وحشت فرزندانم شده . من کارگری بی مزد و زندانی سیاسی که کتک و شکنجه و تحقیر را در سیاه چاه های جمهوری اسلامی با چشم های بسته با تمام سلول های بدنم تجربه کردم و ظلم و ستم و نابرابری و تحقیر را احساس کردم . بدنم را زیر لگد و شکنجه خورد کردن اما من برای رسیدن به آزادی و دنیای بهتر مصمم تر و محکمتر شدم و هرگز تسلیم نشدم و تا رسیدن به آرمان های انسانی از پای نخواهم نشست . من از تک تک شما انسان های آزادیخواه و چپ از صمیم قلبم تشکر و قدر دانی میکنم که صدای من و دیگر کارگران در بند و حتی ناله فرزندانم و دیگر بچه ها را به گوش جهانیان می رساندید نهایت تشکر رو دارم و دستانتان را به گرمی میفشارم . من در خانواده ای سیاسی بزرگ شدم و در همان بچگی مردسالاری و نابرابری را در جامعه درک کردم . از همان بچگی مبارزات را از پدرم آموخته بودم و اوائل نوجوانیم در سال های ۵۹ و ۶۰ پا به پای پدر عزیز و مبارزم و برادر جانباخته ام و دیگر آزادیخواهان در شهر سنندج مبارزات رو آغاز کردم . و در این راه هرگز از شکنجه و تهدید های مزدوران نهراسیدم و از هیچ کمکی دریغ نکردم . از این که زن خانه دار باشم خوشنود نبودم و مغازه باز میکردم تا از این طریق از دنیای بیرون با خبر باشم ولی مزدوران مرتب به مغازه من حمله میکردن و میگفتند که مغازه ات پاتوخه ضدانقلابیون شده و به دختران فراری کمک میکنی و مغازه ام را میبستند . و خودم را هر بار تهدید و تحقیر و ازار میدادن . من هر چند از شما دور بودم و حتی در سیاه چاه های جمهوری اسلامی یک لحظه هم از مبارزات شما غافل نبودم و همیشه وجود شما و مبارزاتتان به من دلگرمی و امید میداد و خود را در صف شما میدیدم . با درود به شما انسانهای آزادیخواه و انساندوست و درود های فراوان به تشکل های کارگری و به شما مبارزان احزاب چپ و مارکسیست . درود به همه شما که در راه رسیدن به یک جامعه سوسیالیستی یعنی یک زندگی بهتر و برابر برای همه انسان ها مبارزه میکنید. من همیشه در همه حال برای رهایی طبقه کارگر همراه و هم گام شما خواهم ماند . در مبارزاتتان برای رسیدن به یک دنیای بهتر من را در کنار خود بدانید . بار دیگر برای تمام تلاش ها و زحماتی که برای آزادی من و کارگران زندانیان سیاسی در بند می کشید تشکر و قدردانی میکنم و از راه دور دستانتان را به گرمی میفشارم

به امید رسیدن به آرمانهای انسانی و یک جامعه برابر و سوسیالیستی

به امید روزی که هیچ زندانی سیاسی نباشد 

به امید نابودی کودک آزاری زنده باد سوسیالیست و یک دنیای برابر و آزاد

زنده باد مبارزات کارگری و تشکل های کارگری 

منیژه صادقی 2015 - 12 




ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و یکم




ظهور تروریسم - سحر بابا سلجی



تروریسم پدیده جدیدی نیست و حتی از آن در اوایل تاریخ هم استفاده می شده است، نمی توان به راحتی آن را تعریف کرد و یا توضیح داد.
ایجاد جو ترس و وحشت با قتل و غارت های بی دلیل و نامرئی تهدید و ارعاب از طریق گوناگون ترور نامیده می شود.
درتروریسم ترور هدف نیست بلکه وسیله ای است و وسیله بسیار مهم برای تحصیل وصول به هدف می باشد و قبل از هر چیز باید بگوئیم هر عمل خشونت بار ترور نمی باشدیعنی نباید درگیری بین دو نفر و یا دیوارهای خشونت بار فردی را جز این تعریف به حساب آوریم
تروریست ها با استفاده از خشونت در تلاش برای رسیدن به اهداف سیاسی خود هستند. هدف آنها این است که با ایجاد یک فضای ترس و وحشت در جامعه که با آن ها مخالف هستند تغییرات سیاسی انجام دهند و به  هدف خود برسند.
درعصرجدید،دیکتاتور و تروریسم با هم پیوند دارند وعجین شده و خود دیکتاتورهای با استفاده اقدام تروریستی قصد حکمفرمایی دارند.
تروریسم یک فعالیت برنامه ریزی شده و در نظر گرفته شده برای رسیدن به اهداف خاص انجام می دهد. این منطق به کار، انتخاب تاکتیک است و یک عمل تصادفی نیست.ک
در این میان پدیده های نو ظهور گروههای تروریستی جدید،امثال داعش وگروههای اسلامی یا دینی که درمناطق
که دارای ثروت نفت وغیره می باشند خود زاییدهٔ ،دولتهاست که فقط قصد افزودن قدرت بیشتر برای دیکتاتور و چپاول ثروت اینگونه ممالک را دارند«خاورمیانه»
دولتهایی امثال جمهوری اسلامی ایران با هدف افزودن قدرت شیعه و چپاول ایران، ازهیچ ترفندی فروگذار نمی کنندوخودشان تولیدکنندهٔ تروریست می باشد
یا دولتی مثل عربستان سعودی ، که با بوجود آوردن گروههای تروریستی مثل داعش، هدف افزودن قدرت آل سعود وگسترش وهابیت را دارند که برای رسیدن به هدفشون ازهیچ جنایتی فروگذارنمی کننند دراین عصر جدید
جنایاتی رامرتکب می شوند دقیقأ مثل قرون وسطئ، امثال حادثهٔ پاریس، ویا کشتن مردن وتجاوز به زنان وکودکان دیگر ادیان، نسل کشی وجنایت.
درپایان این ترور؛  ترویسم؛  دیکتاتورحکومتی ودزدان غارتگرا جهانی با هم موافق ورفیقن و به ظاهر دشمن واین دشمنان به ظاهر، باطنن ضد دمکراسی و آزادی بشر هستن و سیاست وتبلیغ  دروغ ذهن عموم را مسموم میکنند.
اینان فقط شکارچیان ثروت هستن که مقداری از این ثروتهای برباد آورده صرف تروریسم میشود.


سحربابا سلجی


ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و یکم




10 دسامبر روز جهانی حقوق بشر - آکو رضایی



روز پنجشنبه دهم دسامبر ( مصادف با ١٩ آذر ماه) در تقويم سازمان ملل متحد به عنوان روز جهانى حقوق بشر نام گذارى شده است، حقوقى كه بنابر اعلاميه جهانى حقوق بشر جهان مشمول است و معيارى جهانى است براى احترام به حقوق بنيادين انسان ها صرف نظر از مليت نژاد، رنگ، و دين و اعتقادشان. و دهم دسامبر امسال برابر با ٦٧ سال تصويب اعلاميه جهانى حقوق بشر، در حالى فرا رسيده كه انتقادها از وضعيت حقوق بشر در ايران ادامه دارد. شمار اعدامها در ايران در صدر اين انتقاد ها است و باز داشت فعالان حقوق كارگران و حقوق كودكان و حقوق زنان و همچنين نو كيشان مسيحى در مدارج بعدى قرار دارند؛
در ايران متأسفانه چون دين رسمى كشور و نه ملت اسلام است .
و باز متأسفانه اكثريت جامعه به علت عدم روشنگرى و عده ايى هم به علت زور و ارعاب و ترس از حكومت به اجبار پذيرفته اند كه مسلمان خوانده شوند. معمولا در جوامع اسلامى حقوق بشر معنى خاصى نخواهد داشت، چون خود قوانين اسلام در بهترين شرايط و ايده ال ترين حالت رسما و قانونى به حقوق زنان و كودكان احترام كه نمى گذارد هيچ، به حقوقشان تجاوز مى كند ونقض مى نمايد، با پشتيبانى اخوندك ها و روحانيون شياد و در راس حكومت خامنه اى شرير اين نقض اشكار را قانونى البته طبق قانون انجام مى دهند، طبق همان استدلال و قانون انسان ستيز اسلام اين نا حق را به خود حق مى دهند كه دختر بچه ٩ ساله را به عقد خود دراورند و با او همخوابه شوند، وطبق همان قانون باز هم طبق شرع و عرف اسلام ديه يا خون بهاى زن نصف ديه مرد ميباشد و به مردان حق اختيار كردن ٤ زن رسمى و بى نهايت همسر صيغه اى براى مردان قائل مى شود
البته به نظر حقير در هر كجاى اين كره خاكى اگر اسلام از درى وارد شود، حقوق بشر از ان در ديگر رانده مى شود، اين دو معقوله مثل عينى اب و اتش هستند يعنى در بهترين حالت هم هيچ تناسب و سنخيتى با هم نخواهند داشت . ما تحت هيچ شرايطى نمى توانيم در كشورى اسلامى حقوق بشر را به معناى واقعى كلمه حق اش را ادا كنيم، چون دين اسلام همچين اجازه اى به ما نخواهد داد، مگر اينكه كنوانسيون جهانى حقوق بشر تعاريف ديگرى از رعايت يا عدم رعايت حقوق بشر تعريف كند كه بتوان انها را با قوانين اسلام در يك معقوله گنجاند. در ايرانى كه هيچ تعريفى براى جامعه دموكراسى وجود ندارد و مردم هيچ حقى در سر نوشت و اينده خود در هيچ ضمينه اى ندارند چگونه مى توان ردپااي از حقوق بشر ديد. متأسفانه به دليل شرايط بسيار بدى كه سران حكومت ايران مخصوصا خامنه اى ديو سيرت به مردم تحميل شده و عده اى از مردم نيز زير بار زور و ستم و انواع فشار انسانيت را زير پا نهاده و مانند سران مملكت عمل مى كنند. كه صد البته مربوط به تمامى مردم نمى شود، چون اكثريت جامعه همواره خود را نفروخته و هنوز مى توان زره اى از شرافت و كرامت انسانى را در كردارشان مشاهده كرد. چند روز پيش خبر عجيبى كه واقعا دنياى مجازى ايرانى را تحت تأثير قرار داد، كه مربوط به پسر بچه خردسالى بود كه دچار حادثه شده بود و بعد از مراجعه به بيمارستانى در أصفهان و معالجه وى  به علت فقر مالى والدينش نتوانسته بودند هزينه بيمارستان را تقبل نمايند، كه صد البته فقريست كه توسط حكومت به مردم تحميل شده است، بنابر اين اقاى دكتر با وجدان دستور به باز كردن بخيه هاى چانه كودك داده بود و اين كار انجام شده بود . همان طور كه هميشه گفته ام مسئول فقر و ندارى مردم كسى جز حاكمان پست و زور گوى ايران كسى نيست ، كسانى كه اگر مقدارى از حرص و طمعشان مى كاستند به واقع در ايران هيچ كارتن خواب و بى خانمان و فقيرى وجود نمى داشت، چون براستى ايران در موقعيت و شرايط طبيعى و جغرافيايى قرار دارد كه اگر حاكمان شرير ثروت اين مملكت را عادلانه تقسيم مى كردند شايد هيچ بيمارى به علت فقر جان نمى باخت و ... از پول و منابع طبيعى و مالى كه بگذريم ان جلادان در خصوصى ترين عقايد مردم دخالت دارند يعنى حتى درون خانه هايشان نيز به صورت قانونى نمى توانند اجازه داشته باشند كه نوع و پوشش خبرى و رسانه اى خود را انتخاب كنند چه رسد به نفت و گازو و حقوق بشر...
به اميد روزى كه ايران ازاد گردد از دست دد منشان و ديو سيرتان اسلامى انسان ستيز

با تشكر 
آكو رضائى


ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و یکم




مدرسه کپری ‌و خشتی‌-گِلی محل تحصیل دانش‌آموزان ‌‌نیکشهر در استان سیستان‌وبلوچستان است - ندای زنان ایران



مشکل مدارس کپری و کمبود فضاهای آموزشی هنوز در شهرستان نیکشهر محسوس است، با توجه به رسیدن فصل سرما،مسئولان برای برچیدن مدارس کپری هیچ اقدامی نکرده‌اند.
رئیس شورای شهرستان نیکشهر در این زمینه اظهار کرد: ساختمان آموزشی مناسب و دارای استانداردهای آموزشی یکی از راه‌های ایجاد نشاط و تشویق دانش‌آموزان برای امر مهم تحصیل است.

کریم بخش امیری ادامه داد: متاسفانه طبق آمار ادارات آموزش و پرورش نیکشهر، بنت و لاشار از کل ۵۰۰ مدرسه شهرستان نیکشهر بیش از ۱۸۰ مدرسه فضایی در شأن دانش‌آموزان برای یادگیری علم و دانش نیستند و نیاز جدی برای نوسازی دارند.
این مسئول گفت: 
۳۱ مدرسه خشتی و گلی
۲۸ مدرسه تخریبی و فرسوده
بیش از ۳۰ کلاس درس در کپر دایر است 
که هیچگونه امکانات سرمایشی، گرمایشی و روشنایی ندارند.
متاسفانه نیمی از مدارس انشعاب آب، برق و تلفن ندارند و بیش از ۸۰ درصد فاقد حصارکشی هستند که این مشکلی بزرگ برای مدارس این شهرستان است.


ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و یکم
http://rahaizanorg.blogspot.se/

نگاهي به اشكار سازي ( كامينگ اوت ) همجنسگرايان و دوجنسگرايان در جوامع مختلف - محمد اسمعيل نژاد



برای بعضی از همجنسگرایان و دوجنسگرایان آشکارسازی دشوار است اما برای بقیه به آن حد هم دشوار نیست. خیلی وقت ها این افراد وقتی کهپی به گرایش جنسی خود که با نرم جامعه فرق دارد می برند احساسترس,متفاوت بودن وتنهایی می کنند. این مسئله به خصوص برای کسانیکه در کودکی یا نوجوانی پی به گرایش جنسی خود برده اند صادق است وبستگی به مدل خانواده آنها و اجتماع اطراف آنها ممکن است از پیشداوری و کم اطلاعی نسبت بهمجنسگرایی رنج ببرند.

برای بعضی از همجنسگرایان  این احساس شکنندگی به وجود می آيد کهدر نتیجه اثرات مخرب تعصب و کلیشه است. آنها حتی ممکن است ازطردشدن توسط خانواده,دوستان ,همکاران و اماکن مذهبی بترسند. و یکعده ای از همجنسگرایان هم از این می ترسند که اگر گرایش جنسی شانآشکار شود ممکن است کار خود را ازدست دهند و یا در مدرسه یا محیطکار مورد سواستفاده قراربگیرند

متاسفانه همجنسگرایان ودوجنسگریان در مقایسه با دگرجنسگرایان بیشتردر معرض ریسک سواستفاده فیزیکی وخشونت قراردارند. تحقیقاتی که دراواسط 1990 در کالیفرنیا انجام شد نشان دادکه یک پنجم لزبین ها-زنانهمجنسگرا- و بیشتر از یک چهارم گی ها-مردان همجنسگرا- که در اینتحقیق شرکت کرده بودند مورد خشونت ناشی از تنفر نسبت به گرایشجنسی شان قرار گرفته بودند.

در یک تحقیق دیگر در کالیفرنیا که روی تقریبا 500 نفر جوان انجام شدهبود ,نصف مردان شرکت کننده اعتراف کردند که ضد-همجمنسگرا هستندو اعمال آنها در قبال ضد همجنسگرایی از فحشهای رکیک دادن بههمجنسگرایان تا خشونت بدنی دسته بندی شد

و حال درجوامع مسلمان و به خصوص جامعه ايران كه اين أصل در صورت مشخص شدن با احكامي همچون اعدام ، شكنجه ، و سوء استفاده قرار گرفتن روبه روست و اين امر از طرف نظام حكومتي ، مردم و حتي خانواده هاي اين افراد مورد قبول نيست ميپردازيم 
فردي كه همجنسگراست در جامعه ايران با در نظر گرفتن تمامي اين مشكلات به سه شكل اصلي به زندگيش ميپردازد.
اول اين كه تمامي اين مشكلات را ناديده ميگيرد و مورد تمامي اين ازار و اذيت هاي مختلف قرار ميگرد وجز قبول چيزي كه نيست ادامه ميدهد كه مشخصاً اينده براي او همچون روحش مرده است وتبديل به فردي زائد ميشود. دوم اين كه در خفقان و ترس و تنهايي از انچه كه كوچكترين حق اوست يعني حق وجوديتش در جامعه فرار و ان را پنهان ميكند. دست و پا ميزند كه باز همچون مثال اول بدون اينده و تمركز بر زندگي ادامه ميدهد و در اخر خود را به دست تقدير تاريكي كه براي خود ساخته ميسپارد كه اين تقديردر اخر يا به لو رفتن هويتش مي انجامد يا از بي هويتي و سكوت در گذر زمان از بين ميرود.
و سوم اين كه در نهايت مجبور به تبعيد اجباري خود از جايي كه متعلق به انجاست ميشود و تمامي سختي ها و روح صدمه ديده اش را به اجبار وارد بازي جديد فرار و زندگي جديد در مكاني كه فقط و فقط فكر ميكند ميتواند اسوده و ارامش را تجربه كند ميشودوبه همه سختي ها تن ميدهد.
گذر عمر و تلاش در راستاي فرار از جامعه اي كه در ان هويت جنسي افراد و روابط احساسي ان ها انچنان اهميت دارد كه موجب اين گونه فجايع در ان ميشود شايد به هيچ عنوان مورد اهميت نباشد بسي اين كه افراد با هويت هاي جنسي متفاوت در كشور هاي پيشرفته غربي بدون ترس و خفقان مشغول پيشرفت و پيش برد اهدافي كه ميخواهند هستند و دولت و مردم هم بدون در نظر گرفتن افكار متفاوت به انها با دادن هويت انساني و حقوقي و علمي كمك ميكنند تا در جامعه داراي برابري و در راه رسيدن به اهدافشان موفق و مفيد باشند..
آشكار سازي در جوامعي همچون ايران جز طرد شدن از تمامي حق و حقوق انساني و در نهايت مرگ چيزي به دنبال نخواهد داشت و اين باعث شده كه بيشتر افراد همجنسگرا و دوجنسگرا از اشكار سازي در ايران فرار و تن به تبعيد اجباري دهند / هر چند تبعيد هم گزينه اخري نيست چون بعد از فنا شدن عمرشان و فراموش كردن همه چيز حال همگًون شدن با جامعه غربي و بدست اوردن شايد كمي ارامش انچنان راحت نباشد اما تنها گزينه ايست كه اين افراد پيش روي خود دارند تا بتوانند به هويت سوخته خود در جايي ديگر جان دهند.


ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و یکم


گزارشی از بیمارستان اکبر آبادی - ندای زنان ایران


وارد بیمارستان اکبرآبادی که می‌شوی، شلوغی و انتظار آدم‌هایی که می‌خواهند کودک تازه‌متولدشده‌شان را تحویل بگیرند، بیشتر از همه‌چیز به چشم می‌آید. همه صندلی‌های انتظار پر است. جلوی پذیرش ایستاده‌ام و منتظرم نوبتم شود. زن از پشت شیشه نگاهم می‌کند و در میان ازدحام آدم‌ها کارم را می‌پرسد.

خیلی جدی می‌گویم: «من اچ‌آی‌وی مثبت هستم. می‌خواهم بدانم برای زایمان پذیرشم می‌کنید یا نه». چهره مسئول پذیرش تغییر نمی‌کند. اما آدم‌ها آرام‌آرام از کنارم پراکنده می‌شوند.
زن متصدی پذیرش می‌گوید: «هفته چندم بارداری هستید؟» بعد از کمی مکث می‌گویم: چهارماهه‌ام. صدای پچ‌پچه‌ها و استغفرالله‌های مداوم را می‌شنوم. زن می‌گوید: «بچه از ازدواج شرعیه؟»
شناسنامه‌ام را روی میز می‌گذارم و فرم را می‌گیرم.
نامم را می‌نویسم و برای روز چهارشنبه هفته آینده، وقت معاینه می‌گذارد و بعد می‌گوید: «خیلی دیر اومدی‌ها. ماه چهارمه...، شاید دیر شده باشه».
درمانگاه خیریه سیدالشهدا دومین جایی است که سر زده‌ام. جلوی میز پذیرش ایستاده‌ام و منتظرم تا منشی کمی سرش خلوت شود و جوابم را بدهد. سرش را بالا می‌کند و بی‌خیال می‌گوید: امرتون؟ برایش تعریف می‌کنم اچ‌آی‌وی مثبت هستم و می‌خواهم برای کشیدن دندان عقل پذیرش شوم. حالا زن جدی‌تر نگاهم می‌کند و می‌پرسد از چه راهی مثبت شده‌ام.
می‌گویم: فرقی می‌کنه خانم؟ یعنی من اگر معتاد باشم، یا از همسرم گرفته باشم، یا...، در پذیرش شما فرقی می‌کنه؟ منشی راهنمایی‌ام می‌کند تا با داخلی دفتر مدیریت درمانگاه تماس بگیرم. به دفتر مدیریت زنگ می‌زنم و آنها خیلی محترمانه از پذیرشم سرباز می‌زنند.
مدیر دفتر آقای رئیس می‌گوید: «ما امکان پذیرش شما را نداریم. یعنی دستگاه‌های پیشرفته نداریم که بتوانیم بیماران با ریسک بالا را پذیرش کنیم. شما اگر زحمت بکشید و به بیمارستان امام‌خمینی بروید، آنها به شما کمک خواهند کرد».
اصرار می‌کنم و می‌گویم: «من اصلا وظیفه ندارم به شما بگویم که اچ‌آی‌وی مثبت هستم. شما موظفید که هر بیماری را پذیرش کنید و با این پیش‌فرض که همه مثبت هستند، بعد از هر بار استفاده و ویزیت بیمار، یونیت‌ها را ضدعفونی کنید. این کار هم نیاز به تجهیزات خاصی ندارد...».
منشی اما تأکید می‌کند که متأسف است و من را به بیمارستان امام خمینی ارجاع می‌دهد... .
خیابان جمالزاده، تقاطع خیابان نصرت و فرصت، یکی از کلینیک‌های نیمه‌خصوصی دندان‌پزشکی قرار دارد. از پله‌ها بالا می‌روم و می‌گویم که می‌خواهم برای کشیدن دندان عقل توسط فلان دکتر خاص، ویزیت شوم، اما اچ‌آی‌وی مثبت هستم. منشی فرمی را روبه‌رویم قرار می‌دهد تا پر کنم و اطلاعاتم را بنویسم. فرم را پر کرده‌ام و منتظرم تا آن را تحویل بگیرند.
بعد از یک‌ربع، منشی می‌گوید اینجا مشکلی با پذیرش من ندارند، اما پزشکان از ویزیت من امتناع می‌کنند و به دلیل استرسی که دارند! ممکن است خدمات لازم به من ارائه نشود. به منشی توضیح می‌دهم که صرف کشیدن یک دندان، هیچ‌کس را به اچ‌آی‌وی دچار نمی‌کند.
منشی شرمنده است و آرام توی گوشم می‌گوید: «شما برو فردا بیا و نگو هم اچ‌آی‌وی داری. من خودم پذیرشت می‌کنم...».
مطب پزشک زنان در خیابان ستارخان تهران خلوت خلوت است. از منشی برای چکاپ کلی، وقت می‌خواهم و منشی پس از گرفتن ویزیت، نامم را در دفتر ثبت می‌کند. ٤٠ هزار تومان ویزیت را پرداخت می‌کنم و می‌گویم: «البته به خانم دکتر بفرمایید من اچ‌آی‌وی دارم. حتما به فکر ضدعفونی‌کردن وسایلشان باشند...»
منشی خودش را جمع و با تردید نگاهم می‌کند. بعد هم بدون اینکه شک‌برانگیز باشد سرش را پایین می‌اندازد و به داخل اتاق دکتر می‌رود.
بعد از چند دقیقه همان‌طور که انتظار داشتم از ویزیتم سر باز زده می‌شود. دلیل هم ساده است: خانم دکتر سردرد دارند و هیچ بیماری را ویزیت نمی‌کنند. درمانگاه مرکزی فرهنگیان در خیابان امام‌خميني قرار دارد.
همان بهانه کشیدن دندان عقل را با ذکر این نکته که اچ‌آی‌وی مثبت هستم، به منشی یادآوری می‌کنم. منشی نامم را در فهرست وارد می‌کند و بدون هیچ سؤالی وقت ١١ آذر را برایم ثبت می‌کند. درست یک روز پس از روز جهانی ایدز... .
بیمارستان کسری درست روبه‌روی روزنامه قرار دارد. وارد می‌شوم و جلوی میز پذیرش می‌ایستم. می‌گویم باردار هستم و در هفته چهارم بارداری قرار دارم و می‌خواهم زایمانم در این بیمارستان انجام شود.
پاسخ کاملا روشن‌کننده است: در ابتدا باید به عنوان بیمار یکی از پزشکان سهام‌دار بیمارستان کسری ویزیت شوم و در صورت تأیید ایشان، بیمارستان کسری من را پذیرش خواهد کرد...
اینها روایت یک خبرنگار از یک روز با اچ‌آی‌وی مثبت بود. اما قصه این آدم‌ها بسیار متفاوت‌تر از همه ماست. مهین ٣٤ ساله است و به‌تازگی دومین فرزندش را به دنیا آورده. مهین از همسرش مبتلا شده و شرایط زندگی خوبی ندارد.
او ماجرای به‌دنیا‌آوردن پسر چهارماهه‌اش، میلاد، را این‌گونه تعریف می‌کند: «من پسر اولم هفت‌ساله است و خدا را شکر، سالم. درباره بچه دومم اما مشکلات زیادی داشتم و تحت نظر هیچ پزشکی هم نبودم. فقط می‌دانستم چون مثبت هستم، بچه باید حتما با سزارین به دنیا بیاید که احتمال انتقال بیماری به او کم شود.
درد زایمان که شروع شده بود، به یکی از زایشگاه‌های جنوب تهران رفتم و وقتی فهمیدند مثبت هستم، اصلا پذیرشم نکردند. با آن درد شدید زایمان، به بیمارستان دیگری رفتم. آنجا هم پذیرشم نکردند. حالم خیلی بد بود و درد داشتم و می‌ترسیدم بچه به دنیا بیاید. همان‌جا وسط بیمارستان نشستم و شروع کردم به هوارکشیدن. گفتم از دستتان شکایت می‌کنم. آنها اما توجهی نداشتند. بالاخره وقتی دیدند به هیچ عنوان از بیمارستان خارج نمی‌شوم، با توهین و نفرین پذیرشم کردند...».
مهین بغض کرده است و ادامه می‌دهد: «در این مدتی که منتظر بودم، چند بار نیاز به دستشویی‌رفتن داشتم و پرستار می‌گفت حتی حق نداری وارد دستشویی ما شوی و من را از دستشویی بیرون کرد. اتاقم را از بیماران دیگر جدا کردند و هیچ بهیاری هم بالای سرم نبود. یادم می‌آید وقتی می‌خواستند در اتاق را باز کنند، دستگیره را با دستمال پاک می‌کردند، در اتاق ماسک می‌زدند و بچه‌ام را هم قبول نمی‌کردند که بغل کنند و برایم بیاورند. مادرم به عنوان همراه در بیمارستان کنارم بود و شما نمی‌دانید چقدر توهین تحمل کرد. چقدر تحقیر شدم...، من اینها را از عوام انتظار داشتم، اما از کادر پزشکی نه».
انگ و ترس و ساختن یک تصویر غیرواقعی از بیماری ایدز از سوی افراد و نهادهای مختلف به‌ویژه رسانه‌ها موجب شده مبتلایان به ایدز علاوه بر داشتن رنج بیماری، دچار انواع صدمات اجتماعی، فرهنگی و معنوی شوند که این مسئله درد آنان را نسبت به بیماران دیگر دوچندان کرده است.

هرچند به گفته مسئولان، مراکز درمانی موظف به پذیرش بیماران اچ‌آی‌وی مثبت هستند، اما بسیاری از این مراکز از پذیرش آنها سرباز می‌زنند. درحالی‌که مراکز درمانی موظف هستند هر بیماری را مثبت فرض کرده و بعد از هر ویزیت بیمار، تمامی وسایل خود را ضدعفونی کنند.


"برگرفته از گزارشی در روزنامه ی شرق در سایت بهار نیوز"


ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و یکم



بیانیه پایانی قرائت شده در مراسم امنه محمدی در سنندج به مناسیت 25 نوامبر- ندای زنان ایران


در بخش هایی ازاین بیانیه آمده است:


خشونت علیه زنان در واقع معضلی است اجتماعی، نه صرفاً یک تراژدی خانوادگی و خصوصی.
در عصری زندگی می کنیم که توانایی ذهن انسان، فضا را در نوردیده و هر روز به امکان تازه ای دست یافته است. عصری که انسان به زندگی بر روی کرهی خاکی راضی نمی شود و هر لحظه تواناییها و قابلیتهایش را در زمینه ی کشف ، امکان حیات و نشانه های زندگی بر روی کرات دیگر، در گوشه ای دیگر از این هستی لایتناهی به منصه ی ظهور میرساند. اما در جهانی با چنین دستاوردهای عظیم و شگفت انگیز علمی، در نقاطی از این کره ی خاکی، کم نیستند کوته نظرانی که دستان ناتوانشان بر گردن آمنه و آمنه هایی سنگینی میکند وساز ناساز، زندگیشان را به سکوتی همیشگی میکشاند.
قربانیان بیگناهی که در مقابل خطایی ناکرده و جرمی اثبات نشده؛ نه از دست دادگری اندیشنده، بلکه از دست بستگان نزدیک خویش حکم میگیرد، حکمی غیرقابل تجدید نظر، حکمی رو به پایان، حکم مرگ…!
تکرار چنین دردهای کُشنده و زخمهای التیام ناپذیری که تحتِ عنوان قتلهای ناموسی از آن نام میبرند، محصول همان سیستم خشونتزا و زنستیزی است که روزانه در ابعاد گسترده و تحت عناوین و القاب گوناگونی، خشونت علیه زنان را در شکلهای آشکار و پنهان بازتولید میکند. پیچیدگی مکانیسم ایجاد چنین خشونتهایی تا حدی است که ارتکاب اعمالی جنایتکارانه از این دست را، چون فُرمی قابل قبول و هنجاری پذیرفته شده در اذهان و اندیشه ی انسانهای این دیار نهادینه ساخته است. گویی که تخطی کردن از اجرای وحشیانه ی اینگونه جنایتها، به منزله ی خطر و تهدیدی جدی برای سلامت اخلاقی جامعه ای تلقی می گردد که شهروندان آن فقط واکنشِ خاموشِ سکوت، بی تفاوتی و گاهاً تأیید در مقابل این جنایت را به عنوان راه عکس العمل موجود تعریف می کنند و آنرا نه به منزله ی خشونتی کُنش پذیرانه، بلکه به عنوان واکنشی اخلاقی در مقابل این جنایت تعریف می نمایند.
قتل های ناموسی که یکی از رایج ترین شکل های خشونت برعلیه زنان می باشد، ضمانت اجرایی خود را از مقبولیت همان اخلاقیات و ارزش های رایج در جامعه به وام می گیرد که روزانه خشونت بر انسان ها را تحت لوای جنسیت، نژاد، طبقه و … به عنوان امری اجتناب ناپذیر و غیرقابل انکار بر ساختار ذهنی شهروندان تحمیل می کند. این خشونت به مثابه درختی تنومند می باشد که ریشه های آن در ساختارهای ایدئولوژی و سیاسی جامعه ریشه دوانیده و در نهاد مقدس خانواده آبیاری می شود. خانواده ای که برای داوری و حکم کردن در خصوص درستی و نادرستی اتهام ثابت نشده، خود را نیازمند تأییدِ هیچ گونه مراجع قانونی و قضایی نمی داند و ارجاع به وجدان های ناسالم جامعه را یگانه راه کسب مشروعیت خویش برای ارتکاب جنایتی این گونه می داند تا شاید با خون ریخته شده ی فرزندشان، آبرو و حیثیت جامعه ای بیمار و درمانده از همه ی انواع تضادها و فشارهای طبقاتی و جنسیتی را جانی دوباره ببخشند.
خشونت علیه زنان عام ترین شکل نقص حقوق بشر می باشد که مانعی برای تساوی، برابری و رشد زنان آن جامعه محسوب می شود که ریشه در تاروپود نظام طبقاتی و مرد سالاری دارد. شرط لازم برای نابودی خشونت و نابرابری زنان به چالش کشیدن نظام مردسالاری است که ارتباطی تنگاتنگ و اُرگانیک با نظام طبقاتی دارد. از آن جا که پیشرفت و اعتلای هر جامعه ای در گرو رشد و بالندگی زنان آن جامعه می باشد. پس به منظور دست یابی به جامعه ای در خور و شایسته با حفظ کرامت و شایستگی های انسانی، لازم است به منزله ی مقابله و هم چنین پیشگیری از تکرار جنایت هایی این گونه، حضور خود را بهعنوان عناصری فعال و کنش گر به منصه ی ظهور برسانیم.
ما جمعی از کنش گران، در آستانه ی 25 نوامبر، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان ضمن محکوم کردن این جنایت خواهان اجرای موارد زیر هستیم:
1_ مجازات عاملان و آمرین این جنایت و رسیدگی هر چه سریعتر به این موضوع و روشن نمودن اذهان عمومی.
2ـ بازنگری و اصلاح قوانین زن ستیز تحت لوای ناموس.
3ـ وضع قوانینی در جهت تساوی حقوق زنان و مردان در تمامی عرصه های اجتماعی.
4ـ ایجاد مراکزی در حمایت از زنان آسیب پذیر و در معرض خطر.
5ـ آگاه سازی و فرهنگ سازی در سطح وسیع جامعه جهت آشنایی با پیامدهای چنین فجایعی و اقدامات موثر در پیشگیری از وقوع آنها.
درپایان حاضران مراسم با گلباران ارامگاه مرحوم امنه محمدی یاد وخاطر ش را گرامی داشتند.



ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و یکم




۱۳۹۴ دی ۱, سه‌شنبه

معرفی فیلمی درباره جان‌باختن شاهرخ زمانی در زندان حکومت اسلامی ایران- بهرام رحمانی - بهروز خباز- حسین جهانی



شاهرخ زمانی، فعال کارگری روز یکشنبه 22 شهریورماه 1394، در زندان رجائی شهر کرج درگذشت. مسئولین زندان دلیل مرگ وی را سکته مغزی اعلام کردند. در حالی که در مورد بیماری و دلیل مرگ شاهرخ، هیچگونه تحقیق پزشکی مستقل صورت نگرفته است. هم‌چنین گفته شده شاهرخ هیچ ناراحتی نداشته و حتی ساعاتی قبل از اعلام مرگ وی، هم‌بندی‌های وی را سالم دیده بودند.

پس از مرگ شاهرخ، اعتراضات محدودی در داخل کشور و اعتراضات گستردهای در خارج کشور به راه افتاد. فیلم «ستارهای بود در دل شب مقاومت میکرد!» را نیز در راستای محکوم کردن این جنایت حکومت اسلامی ایران و پیگیری دلیل مرگ شاهرخ و دیگر زندانیان سیاسی و لغو هرگونه شکنجه روحی و جسمی زندانیان و آزادی همه زندانیان سیاسی و اجتماعی و لغو اعدام در ایران، تهیه و منتشر شده است.
این فیلم، با زیرنویس انگلیسی میتواند در رسانههای خارجی، تشکلهای کارگری، سازمانها و احزاب سیاسی و نهادهای بینالمللی مدافع حقوق بشر نمایش داده شود تا هرچه بیش‌تر جنایات بی‌شمار حکومت اسلامی ایران علیه بشریت، افشا گردد.

شاهرخ در خرداد ماه سال ۱۳۹۰ در تبریز بازداشت شده بود. دادگاه انقلاب اسلامی تبریز، شاهرخ زمانی را به اتهامات بیاساس و واهی «تبلیغ علیه نظام» و «تشکیل گروه به قصد برهم زدن امنیت ملی» به یازده سال زندان محکوم کرد و در ۲۳ دی ماه، این حکم پس از تایید در داگاه تجدید نظر به اجرا گذاشته شد و ماموران اورا به زندان مرکزی تبریز منتقل کردند.

شاهرخ زمانی، عضو هیئت باز گشایی سندیکای کارگران نقاش و تزئینات ساختمان تهران و حومه و عضو شورای نمایندگان کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری بود.

شاهرخ را پس از چندین بار تعویض زندان، از جمله نگه‌داری در بند معتادان در زندان تبریز و یا انتقال به زندان قزلحصار و یزد، در فروردین ماه سال ۱۳۹۲ به زندان رجایی شهر کرج منتقل کردند.

او در اعتراض به شرایط بد زندان و از جمله انتقال و تبعید او به زندانهای مختلف بارها دست به اعتصاب زده بود.

موارد دیگری همچون هوای سلولهای زندان در رجایی شهر که دستگاه تهویه و گردش هوا در آنها نیست، پارازیت دستگاههایی که در سقف زندان تعبیه کردهاند و یا شرایط انتفال آنها به بهداری، به ندرت و با تاخیر صورت میگیرد، همه و همه بر وضعیت سلامتی زندانیان، تاثیر بسیار منفی میگذارد.

این اولین بار نیست که یک زندانی در زندانهای مخوف حکومت اسلامی ایران جان میسپارد. در گزارشات مختلف، ده‌ها زندانی هم‌چون ستار بهشتی به دلایل مختلف از جمله شکنجه جان خود را از دست داده‌اند. مسئولین زندانها، مرگ بسیاری از زندانیان سیاسی را سکته قلبی و مغزی اعلام کرده است مانند زهرا کاظمی، اکبر محمدی، افشین اسانلو و... مرگ شاهرخ زمانی در ماههای اخیر هشداری است به ادامه مرگ در زندانهای حکومت اسلامی در میان طیفهای مختلف زندانیان سیاسی و اجتماعی.

هم‌چنین با توجه به این که گفته شده است بر روی بدن شاهرخ علائم کبودی و غیره بوده فعالان کارگری و تشکلهای بینالمللی کارگری در کشورهای مختلف، خواهان تشکیل «کمیته حقیقت یاب» و کالبد شکافی و روشن شدن علت اصلی مرگ او هستند.

شاهرخ زمانی در طول نزدیک به پنج سال حبس، از امکان مرخصی برخوردار نشد. بنابراین، عامل مرگ شاهرخ و دیگر زندانیان سیاسی، حکومت اسلامی ایران و مسئولین دادگاهها و زندانبانان هستند.

رسانهها و همه فعالین و نیروهای مدافع جنبش کارگری، در همبستگی با جنبش کارگری و پیگیری تشکیل «کمیته حقیقت یاب» درباره مرگ شاهرخ زمامی و مرگهای موسوم به «مرگهای خاموش در زندان‌های حکومت اسلامی ایران، میتوانند این فیلم را در هر جایی که امکانش بود انتشار و نمایش دهند به خصوص در تشکلهای کارگری کشورهای مختلف. خواهش ما این است که در صورت امکان نتایج آن را به ما اطلاع دهند. مدت زمان این فیلم، حدود 20 دقیقه است و تهیه و تنظیم‌کننده آن نیز، حسین جهانی مستدساز مقیم استرالیا است.

لینک فیلم «ستارهای بود در دل شب مقاومت میکرد!»:

با احترام
بهرام رحمانی - بهروز خباز- حسین جهانی

دسامبر 2015


ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و یکم