۱۳۹۳ بهمن ۱۸, شنبه

نقد و بررسی فیلم فریدا (2002)




کارگردان : جولی تیمور
نویسنده : کولنسی سیگال
ساخت مشترک کشورهای کانادا، مکزیک، آمریکا 
این فیلم درباره زندگی نقاش مکزیکی سورئالیست فریدا کالو است و از رمانی به نام فریدا : "زندگی‌نامه‌ای از فریدا کالو  (1983)" نوشته هایدن هررا اقتباس شده‌است.
فریدا زاده ۶ ژوئیه ۱۹۰۷ در کویوآکان، مکزیکوسیتی – درگذشته۱۳ ژوئیه ۱۹۵۴ در کویوآکان، مکزیکوسیتی نقاش مکزیکی و یکی از نامدارترین زنان تاریخ هنر معاصر و نیز در زمره زنان مبارز و انقلابی مورد توجه انقلابیون و فعالین حقوق زنان است. زنی که سراسر زندگی اش پر از فراز و نشیب، حادثه، مبارزه، عشق و نفرت است.
فریدا نقاشی را به کمک پدر هنرمندش و در بستر بیماری، پس از تصادفی دهشتناک که اثراتش تا پایان عمر گریبان‌گیرش بود، می آموزد. به دلیل عدم توانایی در حرکت، پدرش آینه ای بالای سر او و روی سقف نصب می‌کند و فریدا اولین اثرش را که پرتره خودش بود، به تصویر می‌کشد. تقریبا تمام آثار فریدا بازتابی از خودش روی بوم است.
پس از بهبودی نسبی تصمیم به ادامه نقاشی جهت امرار معاش می‌گیرد. نقطه عطف زندگی فریدا آشنایی او با دیگو ریورا نقاش دیوارگر کمونیست بود. ریورا با دیدن آثار فریدا وی را به ادامه این هنر تشویق می‌کند.


به مرور رابطه این دو عاطفی شده سرانجام به ازدواج می‌انجامد. ازدواجی با حاشیه‌های فراوان. او در آخر یک زن سوسیالیست می‌شود. یک نقاش سوسیالیست که در آثارش هیچ رنگی از سیاست و مبارزه نمی‌بینیم. آثاری که آینه تمام‌نمای رنج های بیشمارِ نه فقط خود او، بلکه بیشتر زنان در اعصار مختلف است.
و اما راجع به برداشت تقریبا آزادی که نویسنده و کارگردان فیلم اقتباسی فریدا از این سرگذشت داشته اند، در دو باب می توان سخن گفت؛ ابتدا به ویژگی‌های مثبت فیلم و سپس به نقد و چالش نواقص فیلم می‌پردازیم.
بیننده‌ای که بدون هیچ پیش زمینه سیاسی و تاریخی در ابتدا به تماشای این فیلم می‌نشیند، بیننده‌ای که کمتر با دنیای هنر و حتی مبارزه آشنایی دارد و نام فریدا نامی آشنا در قاموس اطلاعات او نیست، لاجرم فیلم را در دسته دیگر آثار بیوگرافی و درام که سینمای کلاسیک پیش‌تر به آن می‌پرداخت، قرار می‌دهد. اما در طی همراهی با سکانس‌های فیلم، به تفاوت آن با دیگر همتایانش پی می‌برد. تفاوتی نه در نحوه پردازش که در شخصیت خاص و متفاوت کاراکتر اصلی فیلم یعنی فریدا کالو یافت می شود.
نقشی که می توان گفت، "سلما هایک" به خوبی از پس آن برآمده. در طول فیلم بیننده با زوایای متفاوت فریدا با دیگر زنان آشنا می شود. زنی مستقل، با اراده، حساس و خستگی‌ناپذیر. زنی متّکی به خود که این اتّکا به نفس، در دیالوگ تاثیر‌گذارش هنگام مواجهه با همدردی پدر، پس از طی مراحل سخت بعد از حادثه تصادف و درحالی که با چوب زیر بغل به سختی حرکت می‌کند، کاملا مشهود است:

"بذار یک چلاق متّکی به خودم باشم!"


استقلال که یکی از رکن‌های اصلی آزادی و رهایی زن در نظام مردسالارانه و استثمار سیستم حاکمه است، یکی از بارزه‌های اصلی شخصیت فریدا است. گرچه گاها او نیز هم‌چون باقی زنان دستخوش احساسات و حساسیت‌های خاص زنانه خود می‌شود. اما در انتها به خاطر همین اراده و استقلال، توانایی این را دارد که میان دنیای شخصی خود و دنیای رنگارنگ و پر از زنِ همسر نقاشش تمایز قائل شده و تلاش می‌کند این رفت و آمدهای گاه و بی‌گاه و تنوع‌طلبانه به حریم دونفره‌شان کشیده نشود.
اما فشار این تحمل و استقامت در برابر بی‌مهری‌های شریک زندگی‌اش، او را به بستر مردان و حتی زنان دیگر می‌کشاند. انتقام‌هایی زنانه که مسکنی موقتی برای التیام دردهایش است. اینجاست که تمایلات جنسی متفاوت فریدا آشکار می‌شود. همجنس‌گرایی!
البته این استقامت سرانجام با اتفاقی غیرقابل بخشش از سوی فریدا شکسته می‌شود، و آن زمانی است که پی به رابطه جنسی دیگو با خواهر خودش برده و آن دو را در آغوش یکدیگر می‌یابد. این حادثه نقطه پایان ازدواج دو هنرمند شده و حتی فریدا را تا پای درخواست طلاق می‌کشاند. اگرچه در طول چند سال دوباره این دو زندگی مشترک را، نه چونان سابق، بلکه با دستمایه عاطفی کمتر از سر می‌گیرند.  
اما دو نکته در بطن این رخدادها انسان را به فکر وا می‌دارد. اول این‌که در نگاه اول، شکیبایی فریدا در مقابل بی‌وفایی‌های دیِگو، نوعی شخصیت قربانی‌شونده زن را تداعی می‌کند. این سوال در ذهن نقش می‌بندد که آیا حتی یک زن متفاوت نیز که با تمام سختی‌های زندگی به ستیز برخواسته، آزادی و تابوشکنی را سرلوحه راهش قرار داده و از هیچ ریسکی ابایی ندارد، باز هم باید در مقابل رفتارهای غیردوستانه همسر، شریک زندگی و جنسی خود سر خم کرده و کوتاه بیاید؟
اگر از زاویه‌ای متفاوت به قضیه بنگریم، آن طور که کارگردان نیز با همین هدف بطور خاص نوع رابطه فریدا و دیِگو را به تصویر می‌کشد، و البته با مطالعه زندگینامه حقیقی فریدا کالو، به تفاوت قربانی شدن و پذیرش شرایط و مفاد یک قرارداد دو نفره پی خواهیم برد.

رابطه کالو و ریورا، گرچه پس از مراسم ازدواجی غیرمتعارف و مخالف با عرف‌های جامعه رسمیت یافت، اما حاصل قراردادی بود که دو شخص بالغ و آگاه ، در رابطه با داشتن نوع رابطه‌شان با یکدیگر، به توافق رسیده بودند. برای فریدا که از قبل تنوع طلبی‌های دیگو را می‌شناخت و بر گذر زنان مختلف به بستر او واقف بود، صداقت فاکتور مهم‌تری از وفاداری بود. از دید او دروغ و رابطه‌های مخفیانه منفورتر از صداقت و رابطه‌های روشن و علنی است. بنابراین نمی‌توان گفت او قربانی این رابطه شد. اتفاقی که برای اکثریت زنان در شرایط ناآگاهانه و رابطه‌های مخفیانه همسر یا شریکشان می‌افتد و تبدیل به ضربه‌ای روحی و عاطفی می‌شود. فریدا برای پیشگیری از این ضربه جایگاه خود را به عنوان یک زن مستقل و آزاد در رابطه‌اش با دیگو تثبیت کرد.


گرچه نوع رابطه آزاد انسان‌ها به خوبی توسط کارگردان به تصویر کشیده می‌شود، اما نوع پرداخت به ماجرا نقاط ضعفی داشت که بعدا به آن می‌پردازیم.
نکته دیگر رابطه فریدا با زنان دیگر بود. رفلکس‌هایی به نظر عام غیرعادی که فریدا در مقابل دگرخوابی‌های همسرش نشان می‌داد. در سکانس‌هایی که همجنس‌گرا بودن را یک تمایل آزاد و طبیعی و حق هر انسانی معرفی می‌کند، مرزهای روابط جنسی که همیشه یکی از تابوهای اجتماعی و اخلاقی به شمار می‌رفته، اینجا توسط فریدا شکسته می‌شود. سکس ازنظر او یک رابطه آزاد انسانی است. تمایلات همجنس‌گرایی بصورت بی‌پروا از زندگی عاطفی و جنسی فریدا به تصویر کشیده می‌شود. تمایلاتی که فریدا کالو نه آن را عار و نه غیر متعارف می‌شمارد و این اوج رهایی از گیر و دارهای اخلاقی تولید شده جوامع طبقاتی است. انسان‌ها می‌توانند به یکدیگر عشق بورزند حتی به همجنس خود، بدون هیچ‌گونه احساس گناه و سرخوردگی. این مسئله که رابطه جنسی فقط در مرزهای اصول تعریف شده برای شرکای غیر همجنس قابل توجیه است در زندگی فریدا هیچ مفهومی ندارد. مسئله ای که همچنان در جوامع مختلف پدیده‌ای ناپسند و غیرمعمول عنوان می‌یابد.
مهم نیست فریدا را بشناسی یا نه، مهم این است که بعد از تماشای این فیلم او را و رگه متفاوت زنانی از این دست را که کمتر به زندگی آن‌ها توجه شده خواهی شناخت. زنی که زندگیش با مبارزات انقلابیون مکزیک و روسیه، تروتسکیسم و استالینیسم و سوسیالیسم گره خورده و در کنار آن هنر جزء اجین شده با زندگی اوست.
اما در کنار سکانس‌های جذاب فیلم که تا حدودی مقاومت و زندگی پرمخاطره فریدا کالو را به تصویر می‌کشد، نقاط ضعف و نواقص فاحشی، توجه بیننده‌ای را که با تاریخ کمونیسم و انقلاب روسیه و مکزیک آشنایی دارد، و یا شخصیت حقیقی فریدا کالو را به لحاظ مطالعه زندگینامه او می‌شناسد، به خود جلب می‌کند. در باب انتقاد صریحی که می‌توان بر فیلم وارد نمود، ازجمله تم عاشقانه و اغراق شده فیلم و تمرکز بر روی روابط عاطفی و جنسی بین کالو و ریورا است. موضوعی که بیننده را از اصل ماجرا و پس زمینه انقلابی زندگی این زوج و خصوصا فریدا دور کرده و به سمت روابط جنسی و عاشقانه می‌کشاند. فیلمی که باید تصویرگر زندگی زنی انقلابی و هنرمند باشد، به یک کلاسیک اغراق شده و درام تبدیل می‌شود.
گرچه تیمر (کارگردان) نگاهی گذرا به فعالیت‌های کمونیستی کالو و ریورا می‌اندازد، اما این دیدگاه به سرعت با سکانس‌هایی که روابط شخصی فریدا و دیگو را به چالش می‌کشد، تغییر می‌کند. حتی با ورود تروتسکی که یکی از شخصیت‌های نامدار و برجسته کمونیسم و انقلاب روسیه و فردی تاثیرگذار در مسیر رسیدن به هدف سوسیالیسم بود، باز هم تغییری در روند دراماتیک فیلم بوجود نمی‌آورد.
بیننده‌ای که حداقل مطالعه را روی موضوعات سیاسی آن دوران و انقلاب روسیه داشته و با تروتسکی آشنایی داشته باشد، ناخودآگاه پس از ورود وی، انتظار سکانس‌هایی پرشورتر و انقلابی را می‌کشد. اما با کمال شگفتی با بی‌توجهی عمدی کارگردان به ابعاد مهم سیاسی و انقلابی تروتسکی مواجه می‌شود. این بی‌توجهی از ابتدای فیلم در توصیف زندگی کالو و ریورا نیز به روشنی به چشم می‌خورد.
به تصویر کشیدن اغراق آمیز شخصیت بی بند و بار دیگو ریورا نیز گوشه‌ای از همین انحراف سوژه است. شخصی که در زندگی حقیقی گام‌های مثبتی برای مبارزاتش برداشته این‌جا به مردی زنباره تبدیل می‌شود که رابطه‌های آزاد را تنها از آن خود می‌داند.

شخصیت‌هایی که همیشه برای کمونیست‌ها، فعالان حقوق زن و حتی فمنیست‌ها الگوی مبارزه بودند، در اینجا به سطح افرادی شکست‌خورده، بوالهوس و ضعیف تنزل پیدا می‌کنند. نگاهی شخصی به زندگی خصوصی افرادی که در جایگاه خود تاثیرات بسزایی بر جریانات انقلابی زمان خود داشتند، به راحتی کمونیست‌ها و انقلابیون مبارز را، افرادی لوده، خوش‌گذران، همیشه شکست خورده و غیر قابل اعتماد به بیننده معرفی می‌کند. این بی‌انصافی و نگاه شخصی نقدهایی را به دنبال خود داشت که بی‌پرواتر از کارگردان فیلم، مبارزین مکزیک و روسیه را زیر سوال می‌برد. ازجمله  منتقدی فیلم را چنین توصیف می‌کند: "عاشقانه‌ای است درباره کمونیست‌های فریبکار، نقاشان دیوارگرِ اسرارآمیز و روابط عاشقانه لزبین‌ها!"


گذشته از چارچوب زندگینامه فریدا کالو که فیلم بر آن استوار است و البته در آن از تحلیل‌های تاریخی، سیاسی و هنری نیز پرهیز شده، تیمر خود با بکار بردن جلوه‌های ویژه و شگردهای گرافیکی توجه بیننده را به شخصی‌ترین زوایای زندگی کالو جلب نموده و فقط درد و رنج حاصل از فراز و نشیب‌های فراوان سال‌های عمرش و بخصوص دردهای عاطفی او را به بیننده منتقل می‌کند. شگردهایی برای کمرنگ کردن نقص‌های سیاسی و تاریخی فیلم که حتی با بازی خیره‌کننده هنرپیشگان قادری چون سلما هایک (فریدا کالو) و آلفرد مولینا (دیگو ریورا) نیز جبران نمی‌شود. گویی وجود حفره‌ای در سرتاسر فیلم ذهن بیننده آگاه را به خود مشغول می‌کند.
بازپرداخت زندگی پرتلاطم فریدا، گرچه یک نمای کلی از زندگی واقعی او به بیننده می‌دهد، اما حداقل انتظارات فمنیست‌ها و کمونیست‌ها را برآورده نمی‌کند! روابطه عاشقانه فریدا که خود یکی از سمبل‌های مقاومت برای فمنیسم است می‌تواند در سکانس‌هایی  فمنیست‌ها را خشمگین سازد. (البته با مطالعه زندگی فریدا کالو به نظر می‌رسد که خود او هیچ جبهه‌بندی و تمایلاتی به فمنیسم نداشته)
در کل به نظر می‌رسد با توجه به گرایشات و جو سیاسی حاکم بر عصر حاضر، کارگردان ترجیحش بر به تصویر کشیدن کالو و ریورا به عنوان دو هنرمند زن‌باره و همجنس‌گرا بیشتر بوده تا دو متفکر و مبارز سیاسی که زندگی‌شان تماما درگیر مبارزات و تئوری انقلاب سوسیالیستی بود. نگرشی که امروز به سبک سخیفی بوسیله تیمر در رابطه با زندگی شخصیت‌های برجسته تاریخ مبارزات سیاسی به بیننده خورانده می‌شود، در بیشتر فیلم‌های دست راستی قبلا نیز دیده شده بود. این نوع نگرش فیلم‌های ساخته شده در ژانر سیاسی- بیوگرافی را دچار مرزبندی‌هایی می‌کند. بطور مثال تفاوت فاحش این فیلم با ساخته‌های فیلم‌سازان دوران انقلابی دهه هشتاد میلادی، در حاشیه قرار دادن اتفاقات تاریخی و سیاسی و محوریت روابط شخصی است. ساختاری که در گذشته کاملا متفاوت لمس می‌شد و تمرکز فیلم‌سازان بر وقایع تاریخی، سیاسی و هنری بود و روابط انسانی در حاشیه و تحت تاثیر چالش‌های بزرگ تاریخی- سیاسی قرار می‌گرفت.
در نهایت بدون هیچ تعصب سیاسی با دیدن این فیلم می توان این‌طور استنباط کرد:
فیلم در کنار گوشزدهای کوچکی بر توانایی‌های یک زن در نقش‌های مختلف زندگی خود، یک بیوگرافی درام و عاشقانه بود که تمام تلاشش را برای کمرنگ جلوه دادن مبارزات سوسیالیستی و برجسته سازی شکست‌ها و نقاط ضعف مکزیک و روسیه و تضعیف شخصیت‌های بارز و اثرگذاری چون تروتسکی، کالو و ریورا به کار برد. شخصیت‌سازی‌هایی ماهرانه که فریدا را از جایگاه یک زن انقلابی به لزبینی رنجور و آشفته پایین کشیده و با پررنگ کردن ارتباطات مخفی تروتسکی ازجمله ارتباطی گذرا با فریدا، نقش سیاسی او را از دید بیننده مخفی می نماید: بله! فریدای مبارز این بود! ریورای پیشرو آن مرد زنباره است! این هم از تروتسکی محبوب شما!
مغلطه‌ای زیرکانه که با استفاده از زوایای اخلاقی زندگی خصوصی شخصیت‌های نامدار سیاسی و تاریخی، چهره‌ای جدید با مهر بی‌کفایتی به بیننده معرفی می‌کند. اصلی غیر دیالکتیک که با مبنا قرار دادن شخصیت به جای دست‌آوردها و فعالیت‌ها، خاصّ فیلمسازان، منتقدان و حتی مورخان دست راستی است. نقصی بزرگ که به چالش کشیدن آن اجتناب ناپذیر است.
در پایان اگر بخواهیم به عنوان اثری هنری، جدا از بخش تحریف شده یا نادیده گرفته شده زندگی فریدا که همانا زوایای گره‌خورده با انقلاب روسیه و مکزیک و سوسیالیسم بود بنگریم، با فیلمی جذاب، صحنه‌های بیننده پسند و یک موسیقی دلنشین مواجه می‌شویم. موسیقی زیبایی که از تلفیق موسیقی هموفونیک یا ارکستی با موسیقی فروکلوریک یا موسیقی محلی مکزیک ساخته شده.
فیلمی که یکی به نعل می‌کوبد یکی به میخ و با خلق صحنه‌ها و سکانس‌های بدیع در تلاش است تا نظر همه را جلب کند و بخصوص برای بدست آوردن اسکار، از هیچ ترفندی روی برنگرداند.

سونیا راد_ ماهنامه رهایی زن/شماره 31



استفاده از این مطلب با ذکر منبع مجاز است.









        

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر