۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

توهم مصاف قلم با تحجر مذهبی در پس حمله تروریستهای اسلامی - مصاحبه رهایی زن با ثریا شهابی



مصاحبه ای که میخوانید متن پیاده شده گفتگوی تلویزیون رهایی زن است با ثریا شهابی که در تاریخ ۱۶ ژانویه ۲۰۱۵ پخش شده است.
مینو همتی: زمانیکه قدرتهای غربی در آخرین پرده نمایش جنگ سرد، حربه اسلام سیاسی را از آستین بیرون میکشیدند، هرگز تصور نمیکردند رهبری که در زیر درخت سیب نوفل لوشاتو به مسلمانان تحمیل کردند، روزی پاچه خودشان را بگیرد، فرمان قتل نویسنده انگلیسی سلمان رشدی را صادر کند و سرمشقی برای انواع و اقسام جریانات اسلامی باشد و در همان پاریس، نوادگان تفکر خمینی کارکنان یک نشریه فکاهی را به خاک و خون بکشند.
پاسخ مردم به مرتجعین اسلامی، راهپیمائی میلیونی در دفاع از قلم در برابر تروریسم اسلام ناب محمدی بود. برای بررسی عواقب سیاسی اجتماعی این وقایع با ثریا شهابی مدافع حقوق زنان و کودکان به گفتگو مینشینیم.
ثریا شهابی عزیز به برنامه رهائی زن خوش آمدید.
با کمال تاسف دگر بار شاهد قربانی شدن روشنفکران بدست تاریک اندیشان دین مدار بودیم، بنظر شما در مصاف قلم با جهل اسلامی توازن قوا بکدام سمت در حال تغییر است؟
ثریا شهابی: توازن قوا فعلا به نفع نیروهای ارتجاعی و به نفع دولتهای میلیتاریستی آمریکا، اروپا و منطقه است. این جنایت با خشم ونفرت و انزجار میلیونی در سراسر جهان روبرو شد، و به راستی چه کسی میتواند چنین جنایتی را محکوم نکند!  تا جایی که حتی جمهوری اسلامی هم تلویحا آن را  محکوم کرد.
اما این ادعا که این توازن قوا به نفع جریانات اسلامی و دولتهای تروریستی و سردمداران تروریست جهانی از آمریکا و فرانسه و آلمان و انگلیس تبدیل شد است بر واقعیاتی متکی است. این جدال برخلاف آن چیزی که گفته میشود جدال آزادی قلم با نقض آزادی و عقیده بیان نیست. این جدال دنیای توحش و دنیای تمدن نیست! هر چند که کشتار در مجله شارلی ابدو و کشتار کارکنان و ژورنالیستهای این مجله توسط کسانی صورت گرفته که اعتقادات اسلامی دارند وتروریستهای اسلامی هستند. با این وجود  این جدال جدالی نیست بر سر آزادی عقیده و بین موافقان و مخالفان آزادی عقیده و بیان.
نه آن صفی که در ردیف اول  تظاهرات میلیونی مردم پاریس دست گرفته بودند، چون آقای اولاند و نتانیاهو و امیر اردن رهبران دفاع از آزادی عقیده و بیان اند و نه این ترورها اساسا برای جلوگیری از انتشار این کاریکاتورها صورت گرفته است. این تظاهرات بیان نمیکند که جدال بر سر چه چیز است. کما اینکه بسیاری از میلیونها نفری که در اعتراض به این توحش و در دفاع از آزادی عقیده و بیان به میدان آمده بودند، نتانیاهو را از جنس ابوبکر بغدادی میدانند.  
این جدالی بین دو صف به اصطلاح موافقان و مخالفان آزادی بیان نیست. بلکه جدالی است بین یک تروریسم عنان گسیخته با یک تروریسم به اصطلاح استبلیش شده! یک تقابل هولناک بین دوقطب تروریستی، که یک قطب آن سران دولت هایی هستند که شاهدیم در عراق و سوریه و لیبی چه کرده اند، و قطب دیگر طیف وسیعی از انواع و اقسام دستجات تروریستی اساسا اسلامی چون داعش و جبه النصر و بوکو حرام و القاعده و ...
داعش همان ارتش آزادیبخش سوریه است که آمریکا برای تصفیه حساب با بشار اسد ساخته و پرداخته کرده بود. بهررو  این جدالی است بین دو نیروی تروریست. یک تروریسم رسمی و دولتی و مشروع  که مثلا اسرائیل یک نیروی آن است، آمریکا نیروی دیگر آن، و اروپا و دولتهای غربی و دولتهای منطقه چون عربستان سعودی و ایران هر کدام بخشی از نیروی آن هستند. قطب تروریستی که جنایاتی که تحت حاکمیتشان علیه مردم خود و سایر کشورهای میکنند، از نظر جامعه جهانی مشروع و مقبول است! به این خاطر که اینها دولتهایی هستند که در سازمان ملل نماینده دارند و بعلاوه از نظر جامعه جهانی پذیرفته شده اند!  قطب دیگر، نیرویی است که هنوز در سازمان ملل پذیرفته نشده است و صاحب کشوری نیست! یک تروریسم عنان گسیخته با پرچم اسلام، اسلامی که امروز چهارچوب ایدئولوژیک  کافی و مناسبی برای اعمال هر جنایت سیاسی علیه بشریت است. اسلامی که  از نظر توحش، از نظر انسان ستیزی و از نظر خشونت، خلا در قدرت نبودن هر جانور سیاسی را از آفریقا تا آمریکا و استرالیا،  پرمیکند.
بی تردید اسلام دین خشونت، دین بردگی، دین شادی ستیزی و دین زن سیتزی است. شاید از همه ادیان از این نظر بدتر باشد. بعلاوه اینکه ادیان دیگر، بهردلیلی تاریخا مهار زده شده اند، بخصوص مسیحیت مهار زده شده است. یهودیت در شکل فاشیسم ملی علیه مردم فلسطین و مردم عرب زبان جنایت میکند. اما اسلام افسارش گسیخته است و مهار زده نشده و جنایت میکند. اسلامی که وارد میدان سیاست شده چهارچوب ایدئولوژیک کافی را بدست میدهد که هر گروه گانگستر سهم خواهی، چه در خاورمیانه و چه در اروپا، اولین کاری که میکند. اول یک پرچم الله و اکبر یا محمد رسوالله بر میدارد.
شما امروز شاهد هستید که ایران سعی دارد که به اصطلاح خودش را از این ماجرا کنار بکشد و در کنار دولت هایی قرار بگیرد که رسما حق دارد که در خاورمیانه و در چهارچوب جغرافیای خود هر سیاست ارتجاعی و هرخشونتی را اعمال بکنند. چرا که یک دولت به اصطلاح پذیرفته شده است مثل عربستان سعودی! که خبرش را داریم که یک وبلاگ نویس را که به هزار ضربه شلاق محکوم کرده اند و هفته ای ۵۰  ضربه شلاق میزنند، ! و کسی هم به این موضوع کاری ندارد.
این جدال بین دو قطب تروریستی است. یک قطب آن همان نیرویی است که شاهد فجایعی که در خاورمیانه تحت عنوان "دخالت بشر دوستانه" کرده اند، بودیم.  قطب دیگر، یک گانگستریسم دیگری از انواع و اقسام گروههای القاعده و جبهه النصر و بوکوحرام و داعش هستند که سهم میخواهند! این جنگ قدرت است. تا زمانیکه این جنگ بین اروپا و آمریکا، بین روسیه و آمریکا، بین چین و آمریکا،  یا بین ایران و غرب و عربستان سعودی است، تا وقتی که در راس آن دولت های از نظر سازمان ملل مشروع قرار دارد، "منطقی" و "قابل قبول" است! آن جایی که "گروههای خودسری" مثل جنایتکارانی که به دفتر شارلی ابدو حمله کردندعمل میکنند، "قابل قبول" نیست! اینها جنس کارشان مثل جنس کاری است که داعش در عراق میکند! جنس همان کاری است که ناتو در لیبی و سوریه و عراق  کرده است. بمباران عراق و تحریم اقتصادیی که این "دنیای متمدن" کرده است به مراتب ابعادش مخرب تر و  وسیعتر است.
من نمیخواهم ابعاد فجیع بودن قتل هایی که در پاریس صورت گرفت را تخفیف بدهم.  بدون تردید همانطور که گفتم خشم هر انسان آزادیخواهی را برمی انگیزد، ابعاد این کشتار یک مسئله است و بازتاب و صف بندی های که بعد از این دارد صورت میگیرد یک مسئله دیگر است.
به اسم امنیت و به اسم اینکه این جنگ بین دنیای توحش و دنیای تمدن است، به اسم اینکه عقیده آزاد است به شرطی که به اعتقادات مردم توهین نکند، حتی به اسم اینکه اسلام تماما این نیست و نوع خوش خیم هم دارد، باز این دولت های تروریستی که سرانشان در سازمان ملل نشسته اند هستند که  از این کشتار استفاده میکنند. تا اینجا این جدال به نفع ارتجاع اسلامی تمام شده است.
معلوم است که قلم باید آزاد باشد. نقد مذهب  باید آزاد باشد، نقد اسلام باید آزاد باشد. اما این طرفداران اعتقادات اسلامی و سکولار نیستند که دو طرف این جنگ اند. شما نمیتونید با پرچم دفاع از عقیده و بیان این عقبگرد و این خشونت را توضیح بدهید. مگر خانم مرکل و آقای اولاند و اوباما و نتانیاهو طرفدار آزادی عقیده و بیان هستند!؟ مگر عقیده و بیان در غرب آزاد است! همین فرمول ریاکارانه ای که در غرب هست باعث میشود ارتجاع اسلامی دست بالا پیدا بکند و همین الان شاهد موج محکوم کردن این کاریکاتوریستها از جانب سران این دولتها هستیم. شاهدیم که چه باجی به اسلام باصطلاح غیر تروریست میدهند و از طرف دیگر چه زمینه ای برای رشد جریان های فاشیستی و راسیستی در غرب فراهم شده است.

 ریشه این جنگ، ریشه این عقبگردی که بشریت تحمیل شده، تقابل و رقابت بین قدرت های اصلی حاکم بر جهان است که  امروز برای همگی شان رهبری آمریکا زیر سوال رفته است. امروز اروپا سهم خواهی بیشتری دارد، روسیه میدان عملش را زیاد کرده. صورت مسئله تنظیم قاعده بازی بین یک دنیای چند قطبی است. دنیای دو قطبی دوره جنگ سرد تمام شد. یک دنیای چند قطبی است که یک کسانی و یک نیروهایی میخواهند جنگشان را بر سر سهم خواهی بیشتر از قدرت اقتصادی، نظامی و سیاسی در جهان به قیمت خانه خراب کردن آفریقا و خاورمیانه تسهیل کنند. آن جایی برایشان قابل تحمل نیست که بازتاب و ترکش این جنگ ارتجاعی به غرب کشیده میشود. زمانیکه ترکش این جدال به غرب کشیده شود با رجوع به ترس و هراسی که در دل مردم در غرب ایجاد شده، ترسی که بخشا واقعی هم است، سعی میکنند که شهروندان را به دفاع از وضع موجود، دفاع از دولتهای موجود، بکشانند. آن تظاهراتی که تظاهرات "اتحاد ملی" خوانده شد، معنی واقعی اش این نیست که اتحاد ملی در دفاع از تمدن و بشریت و آزادیخواهی و آزادی عقیده و بیان شکل بگیرد. بلکه اتحاد در دفاع از دولتهای حاکم، اتحاد در رضایت دادن به وضع موجود است.  از طرف دیگر با نشان دادن خطر جریانات دست راستی و فاشیستی، که خطر واقعی هم هست، برای باز هم به تمکین کشاندن مردم و برای اینکه توزان قوا باز هم به دست خودشان بیافتد، تلاش میکنند.
تا اینجا متاسفانه این جنایت به نفع دولتهای میلیتاریستی از یک طرف، و باج دادن به ارتجاع اسلامی از طرف دیگر، تبدیل شده است. در غرب، تاریخا به خاطر دستاوردهای  بشر دوستانه ای که حاصل جنبش های اجتماعی است، آزادی بیان و عقیده وجود دارد و شما میتوانید مسیحیت را نقد کنید و یا مسخره بکنید. اما اگر شما هلوکاست را مسخره بکنید یا جریمه ات میکند یا زندانی میشوید و یا با لعن و نفرین بستر اصلی میدیا روبرو میشوید! جریانات اسلامی روی این سرمایه گذاری میکنند! اینکه احساسات یهودیان را نمیتوانید تحریک کنید پس احساسات مسلمانان را هم تحریک نکنید، برای اکثریت مردم میدان باخت است.
ما طرفدار آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان هستیم. اما  واقعیت این است که در خود غرب و در تمام کنوانسیونهای حقوق بشر، حقوق کودک، حقوق زن، و کنوانسیون های مشابه، به مذهب و سنت و فرهنگ رایج، کما اینکه معمولا عقب مانده اند، باج داده شده است. مذهب، به درجات مختلف، یک رکن حاکمیت همه این قدرت ها است. بهانه "احساسات مردم را نرنجانید" که جاهایی رسما  برایش قانون دارند یک رکن حاکمیت این قدرت ها است. این  در واقع  نرنجاندن و تعرض نکردن به ارزشهایی است که این قدرتها از آن استفاده میکنند. وگرنه  خود اینها هر لحظه احساسات ما و مردم را میرنجانند! با ارجیفی که پاپ میگوید، با مزخرفاتی که این آیت الله وآن آیت الله میگوید، با تحقیر زنان، با تولید هرروزه خرافه و دروغ پردازی های که میکنند. در قرنی که دانش و تکنولوژی بالاترین رشد خود را کرده است به کودکان ما دروغ میگویند که کسی آن بالا نشسته است و ما را دهدایت میکند! این ها همه حساسات ما را آزرده میکند! ولی کسی به این ها کاری ندارد و اینها مجاز است. صبح تا شب تبلیغاتی که علیه خارجی ها میکنند و آن ها را تحقیر میکنند، تامین اجتماعی بگیران را تحقیر میکنند، که اینها مفت خور هستند، کسانی که ثروت تولید میکنند را تحقیر میکنند، با این ها  احساسات من و شما جریحه دار میشود و کسی هم کاریش ندارد.
میخواهم بگویم که مذهب یک حقوق و آزادی های ویژه ای دارد. بنابراین باید این حق را داشت که تا هر جایی که خواستید مذهب را نقد کنید. و هر طوری که  دلتان میخواهد آن را مسخره کند و کسی حق ندارد به این بهانه که  احساساتش آزرده میشود تحریک شود و تعرض کند.
این دنیایی است که قدرتها و طبقات حاکم صبح تا شب احساسات ما را با مزخرفاتی که میگویند، با دروغهایی که میگویند، با تحقیرهایی که میکنند، جریحه دار میکنند. از جمهورس اسلامی که زن را رسما تحقیر میکند، علاوه بر تبعیض هایی که قائل میشود، با کلامش تحقیر میکند، با اراجیف قرآن با اراجیف خمینی تحقیر میکند، تا ارجیفی که پاپ میگوید در مورد خلقت، احساسات من و شما جریحه دار میشود.  
این جدال، جدال قدرت بین آنهاست وباید در مقابلش ایستاد وگرنه رفتن در میدانی که سران دول غربی از آن  بهره برداری میکنند، به روندی تبدیل میشود که همین الان شاهد آن هستیم. که تماما به نفع هر دو طرف تمام شده است. از یک طرف یک باج به اسلام داده شده است و از طرف دیگر این تظاهرات میلیونی را می بینید که  پشت نتانیاهو صف کشیده است.   
میتو همتی: غرب اسلام پناه، به مدل ترکیه امید بسته بود که نوعی اسلام سیاسی خوش خیم را حفظ کند تا حافظ مناسبات طبقاتی نابرابر در کشورهای اسلام زده باشد. با صحبتها و اقدامات اخیر اردوغان بنظر میرسد، اسلام سیاسی کراواتی نیز بسرعت بدخیم و سرطانی میشود. بنظر شما راه خنثی کردن این تروریسم لجام گسیخته چه میتواند  باشد؟
ثریا شهابی: بدوا در مورد اسلام سیاسی باید به موضوعی اشاره کنم.
ببینید با وضعیتی که جمهوری اسلامی پیدا کرده، اسلام سیاسی از نظر ایدئولوژیک شکست خورده است. این را خودشان میگویند. این را یک انقلاب کارگری میتوانست به شکست بکشاند، این را یک جنبش ترقی خواهانه میتوانست به شکست بکشاند، که اینطور نشد. آن چیزی که اسلام سیاسی را به شکست کشاند، از نظر بنیادی نیاز ایران به وارد شدن در یک سوخت و ساز جهانی است، مقتضیات اقتصادی است و از نظر ساختار سیاسی ناتوانی شان در تبدیل کردن ایران به عربستان سعودی و تبدیل و پرورش دادن نسلی از سربازان اسلام بود. وگرنه جمهوری اسلامی نیر میخواست دنیا را مسلمان بکند.
خمینی و جنبش اسلامی  در ده سال اول که به اسم انقلاب به قدرت رسیده بود، داعیه های گسترش اسلام به سراسر دنیا را داشت. داعیه صدور انقلاب اسلامی را داشتند. فقر و فحشاء و فلاکتی که امروز در جامعه آرمانی این ها بیداد میکند، شکست شان داده است.  گنجی دارد میگوید ما شکست خوردیم!  نوری زاد میگوید ما شکست خوردیم.
اسلام سیاسی که ایران در راس آن بود، از نظر ایدئولوژیکی با تغییراتی که ایران کرده و تغییراتی که میخواهد بکند، شکست خورده است.  آن رهبریت و مشروعیتی که از مبارزه ضدامپریالیستی در دهه های قبل میگرفت، مشروعیتی که از سواستفاده از مصائبی که بر سر مردم فلسطین آمده میگرفت و میتوانست به اتکا آن پیشروی کند و ادعا کند که تا قدس پیش خواهد رفت، شکست خورده است و امروز در جامعه ایران بشدت  عقب نشینی کرده است.
امروز اسلامیت رژیم، یک زنگوله اضافه است به پایش و نمیتواند از شر آن خلاص شود! هم حفظ و هم زدن آن، امروز نظامشان را به خطر میاندازد.
اوج اصلاح طلبی جمهوری اسلامی همین است که داریم میبینیم، که دارند هر چه بیشتر تلاش میکنند این زائده ها را بردارند و این ساده نیست. میخواهم بگویم که اسلام سیاسی آن موقعیتی را که در گذشته داشت امروز ندارد. در  شروع با حمایت آمریکا در افعانستان و ایران، به عنوان یک جریان ضد کمونیستی در مقابل شوری متولد شد. و بعد از به شکست کشاندن انقلاب ایران و به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، توانست یک دوره با سوء استقاده از محرومیت مردم فلسطین و با استفاده از فجایعی که میلیتاریسم غرب و آمریکا منشا آن بود، فعال باشد. اسلام سیاسی آن زمان میتوانست یک پرچم ارتجاعی را برافراشته نگاه دارد، امروز چنین وضعیتی ندارد.
اسلام سیاسی امروز تجزیه شده است و به گروه های پراکنده گانگستری تبدیل شده است. از نظر ایدیولوژیک میراثی به جای گذاشته است و  به هر دارودسته مافیای جنایی سیاسی، پرچمی داده است. برای داعش به واسطه آنکه اسلام یک چهارچوب ایدئولوژیکی مناسبی است، و برای هر گروه گانگستر سیاسی که برای آدم کشتن پرچم میخواهد، از آمریکا تا آفریقا ابزاری در اختیار گذاشته است.
منتهی به عنوان یک جنبش وسیع سیاسی که در صحنه بود و مثلا در لباس  حزب الله لبنان میرفت با اسرائیل می جنگید، و به واسطه آزاد کردن مناطقی از دست اسرائیل توانسته بود مشروعیتی برای خود بخرد، تمام شده است. امروز چنین جایگاهی را ندارد. شکست ایدئولوژیکی جدی خورده است. پراکندگی دستجات افسار گسیخته القاعده و جبهه النصر و داعش وتمام اینها، بازتاب فقدان رهبری منسجم در میان رسوبات باقی مانده از اسلام سیاسی است. اینها را یک کاسه کردن، متحد کردن، و تحت یک رهبری منسجم کردن، آنطور که در دوره خمینی برای جمهوری اسلامی بود، کار مطلقا ساده ای نیست. ترکیه چین شانسی ندارد. ترکیه را نمیشود به ایران بعد از جمهوری اسلامی و یا عربستان سعودی تبدیل کرد. یک تحرکات و یک تغییرات بنیادینی میخواهد. نه اینکه اردوغان نمیخواهد قوانین اسلامی را تصویب بکند، که سعی اش را خواهد کرد و اخیرا هم  گفته است که خالکوبی اسلامی نیست، بلکه از نظر ایدئولوژیک مطلقا نمی تواند. از نظر سیاسی که ترکیه امروز به داعش کمک میکند. اگر یک حکومت سکولار هم بر سرکار بیاید باز هم به داعش کمک خواهد و از داعش استفاده خواهد کرد، برای اینکه امروز امثال داعش ابزار تصویه حساب و ایجاد توازن قدرت در خاورمیانه است.
امروز در خاورمیانه، از عربستان و قطر و ایران و ترکیه، تا فرانسه و انگلیس و آمریکا و دول دیگر غربی، از هر گروه و دسته گانگستری استفاده میکنند. ترکیه این استفاده ها را خواهد کرد. ولی  شانس آن را ندارد که به عنوان رهبری ارتجاع اسلامی، به عنوان رهبری اسلام سیاسی عروج کند،  آنطوری که در دهه  قبل  جمهوری اسلامی ایران بود!  این در گرو اتفاقات خیلی بنیادی تری است، که میشود در فرصتی در مورد آن صحبت کرد.
اما قبل از اینکه من به راه حل بپردازم، یک نکته دیگر را باید بگویم آنهم این است که امروز ایران و آمریکا سعی میکنند که حکومت ایران را در جرگه کشورهای قراردهند که تروریسم شان مشروع است! سرکوب و شلاق زدن کارگران در آنجا مشروع است! سرکوب زنان مقتضیات داخلی خودشان است! مثل سایر کشورهای مرتجعی که همه شان متحد غرب هستند یک سهمی در خاورمیانه در تنظیم قدرت به خصوص در عراق داشته باشد.
بورژوازی ایران همیشه در خاورمیانه در رقابت با بورژوازی عرب بوده است. یک راه پیشروی ایران در مقابل بورژوازی عرب اتفاقا هرچه بیشتر دامن زدن به  تقسیمات مذهبی درخاورمیانه است. امروز آمریکا میگوید که   حمایت از  شیعیان عراق به اتکاء حمایت ایران، در مقابله با داعش سیاست درستی برای آمریکا است. و شبه نظامیان شیعه طرفدار ایران، چون مثلا ایدیولوژیک اند، در مقابله با داعش برای غرب نیروهای بهتری هستند!
اما اینکه این تقابل ها در خاورمیانه به کجا خواهد رسید، تماما به این بستگی دارد که جنبش های سکولار، سوسیالیستی و کارگری در خاورمیانه چه خواهند کرد. آیا ما در خاورمیانه شاهد تحرکات و انقلاباتی مانند مصر و تونس، بخصوص مصر که به سرانجام نرسید و به شکست کشیده شد، خواهیم بود یا نه!  چقدر مدل مقاومت انقلابی که از پایین در کوبانی هست رشد خواهد  کرد! این ها همه  مسائل بازی هستند. اما  تا آنجا که به خاورمیانه و ایران  برمیگردد، مسئله ایران نه گسترش انقلابهای اسلامی، بلکه گسترش دامنه نفوذ اقتصادی سیاسی خود از طریق عراق است. مسئله ترکیه هم همین است. ایران نمیتواند به دوره ای  بازگردد که سپری شده است و مثلا  در راس ارتجاع اسلامی به آن شکلی که قبلا بود، قرار بگیرد. امروز ایران راه برگشتی ندارد. کما اینکه هر تحرک داعش و کشتارهایی که القاعده و گروه های مشابه در پاریس و این و آن گوشه جهان میکنند، تیری به ارکان ایدئولوژیکی جمهوری اسلامی میخورد. این تحرکات تروریستی که از جنس خود جمهوری اسلامی است، در راه جذب کامل جمهوری اسلامی دربازار غرب، در مسیر  اتحاد بستن با غرب برای دخالت در خاورمیانه، مانع ایجاد میکند، آن را تضعیف میکند و به عقب می اندازد.
این وضعیتی است که الان با آن روبرو هستیم. ارتجاع اسلامی افسار گسیخته، هر دسته و گروه گانگستری میتواند الله اکبر گویان مسلح شود و هر جنایتی بکند و تمام کشورهای سهم خواه که در بالا اشاره کردم از آنهابه نفع خودشان  استفاده میکنند. اینطور نیست که مردم عراق نمیتوانستند داعش را عقب بزنند و یا اینکه داعش خیلی قوی است!  کشورهای مثل عربستان سعودی و قطر و ترکیه هستند که نمیگذارند و نمی خواهند بدون افزایش سهم شان، داعش از صحنه حذف شود.
وضعیت جریان اسلامی امروز خیلی با دیروز متفاوت است. فاقد یک رهبریت منسجم وجهانی است. آنطور که دهه های گذشته  ایران در راس آن بود وجود ندارد و چنین دورنمای را نمیتوان تصور کرد. آن چیزی که این دورنما را کور کرده است وضعیت جمهوری اسلامی و شکست ایدئولوژیکی انقلاب اسلامی در ایران است. شما امروز در ایران  شاهد یک جامعه سرمایه داری خشن که فقر و  فحشا در آن بیداد میکند، هستید. اسلامی که موی زن برایش اشعه داشت و ادعا میکرد که میخواهد  جامعه را برای زنان مثلا امن کند، میبینیم که در آن فحشا یک رکن و یک صنعت وسیع است. از طرف دیگر اعتیاد و بیکاری و دورنمای تاریکی از گشایش اقتصادی که وجود ندارد، همه و همه  واقعیتی است که  جمهوری اسلامی را از نظر ایدئولوژیکی تماما به شکست کشانده است. این را خوشان میگویند.  دلیل اینکه خامنه ای قبول کرد که با غرب آشتی بکند، از جمله  همین  است.
میتو همتی: جامعه ایران، بخصوص جنبشهای اجتماعی زنان و جوانان به رژیم اسلامی فهمانده اند که بهیچ وجه زیر بار فرهنگ متحجر مذهبی نمیرود. آیا در اقدامات و اظهارات دولت روحانی نشانه هائی از یک عقب نشینی منظم و خجولانه مشاهده میکنید؟
ثریا شهابی: بنظر من این واقعیتی که شما میگوئید درست است. نمیشود سی سال قبل را به مردم ایران تحمیل کرد.  در جامعه که قرار بود نسلهای را که تربیت کرده بودند سربازان خوبی از نظر ایدئولوژیک برای اسلام باشند، نه تنها نتوانستند بلکه بخشی از خودشان ابراز پشیمانی میکنند. عملیات تروریستی پاریس، بازهم در سازش بین دول غربی با جمهوری اسلامی سنگ اندازی میکند و لگدی به  جمهوری اسلامی میزند! به خاطر اینکه از جنس آنهاست. تروری که در پاریس شد، از جنس فتوای قتل سلمان رشدی و دستور  آتش زدن کتابفروشی ها است که از طرف خمینی صادر شد!  خمینی بود که فتوای حمله به کفار در کردستان را داد و بعد از پایان جنگ ایران و عراق  دستور قتل عام زندانیان سیاسی را صادر کرد!  در جنگ ایران و عراق حمله را عراق شروع کرد، اما استقبال جمهوری اسلامی و جنگ طلبی آن به بهانه این حمله، انکار ناپذیر است. فریاد های جنگ جنگ تا پیروزی و فتح کربلا و راه قدس از کربلا میگذرد و دادن وعده و کلید بهشت برای فرستادن نوجوانان روی میادین مین، را همه بیاد دارند. این ها همه از جنس فتواها و فریادهایی است که امروز این و آن رهبر حاشیه ای مرتجع اسلامی، چون داعش و بوکو حرام  صادر میکنند. این را همه میدانند و خود جمهوری اسلامی از همه بهتر میداند که این عملیات ها از جنس آنها و سنت آنها است. در نتیجه هر یک از این تحرکات  بالافاصله خصلت ایدیولوژیک جمهوری اسلامی را در مقابل صحنه میگذارد و عقب نشینی آنها از موضع دیروز شان را دچار مشکل میکند.
چیزی که روحانی و کل دستگاه آنها را به عقب نشینی واداشت، واقعیتهای اقتصادی-سیاسی جامعه ایران است. تقابل همان جنبشهای اجتماعی که شما به آن اشاره کردید و ناتوانی جمهوری اسلامی در پاسخ دادن به مقتضیات اقتصادی سیاسی ایران، بعنوان یک جامعه سرمایه است.  و تلاشی که اسلام را به عنوان یک روبنای مقبول، تحمیل بکنند، که عملا نتوانست چنین کاری را بکنند.
امروز پابپای ایران این دول غربی هستند که تلاش میکنند که این شرایط متناقض را چنین مدیریت کنند و کانالیزه کنند که گویا این اتفاقات کار یک دسته و گروههای متعصب و تندرو بوده و اسلام تقصیری نداشته است! اینها دارند سواستفاده میکنند! فعلا جمهوری اسلامی دارد مقبولیت پیدا میکند! گویا اینها نماینده یک اسلام رحمانی هستند و فرق دارند و از آن جنس نیستند و عقب نشینی و واقعیت امروزشان را به عنوان جوهرشان تعریف میکنند نه به عنوان یک  تحمیل که به آنها تحمیل شده است. حکومت ایران  تلاش میکند که  به یک پدیده دیگری تبدیل بشود. اینکه تبدیل بشود یا نه، در گرو معادلات بسیاری است که شاید لازم باشد در فرصتی حتما در مورد آن صحبت کرد.
بهررو در میدان بازی سران دول غربی در مورد  حد و حدود آزادی عقیده و بیان، در همان میدان ریاکاری، این ارتجاع اسلامی است که  دارد بهره برداری میکند. شما شاهد هستید که موجی از کسانی که به این کشتار اعتراض داشتند، از ترس رشد فاشیسم، طرفدار اسلام خوش خیم شده اند!  این وضعیتی است که پیش آمده و دلیل آن هم به نظر من فقدان یک صفی است که این دل نگرانی و این ترس و این احساس عدم امنیت مردم را تبدیل به تلاشی نه برای قبول شرایط موجود بلکه به سمتی بکشاند که علیه همه نیروهای تروریستی باشد چه تروریسم آمریکا و اروپا و چه تروریسم افسار گسیخته جریانات اسلامی. صفی که بهره برداری همه اینها از این وضعیت  را رسوا کند و در مقابل آن سد ببندد.
دول غربی تلاش میکنند که دامنه این ترورها و توحش به خاورمیانه و دور از اروپا و آمریکا محدود بماند. قرار بود این تخاصم در خاورمیانه بماند. اما امروز دامنه این ترور جهانی شده است و گاها جوامع غربی را هم به خون میکشد. این معضل امروز غرب است که چطور دامنه عملیات این ها را به خاورمیانه و نقاط پرت تر محدود کند. جمهوری اسلامی هم به درجه ای که بتواند در خاورمیانه نقش ایفا بکند، در راستای همان سیاستی قدم برمیدارد که غرب میخواهد.
میتو همتی: آیا شما هم با این نظر موافقید که میگوید، جای فتواهای مذهبی صرفا در مجلات طنز میباشد و بس؟
ثریا شهابی: مقدمتا لازم است بگویم که  بحث آزادی عقیده وبیان، با رجوع به ریاکاری که در غرب در مورد میزان آزادی بیان هست، قابل تامل است. امروز در غرب،  جایی که با وجود محدودیت ها، شما میتوانید  مسیحیت را مسخره بکنید به هر درجه ای که میخواهید و کسی هم نمیتواند کاری با شما داشته باشد، عملا خیلی ها طرفدار محدود شدن این آزادی ها شده اند. این باعث شده که امروز طرفداران محدود کردن این آزادی ها زیاد شده اند. شما تظاهرات پاکستان را داشتید، طیف وسیعی از روشنفکران و آدمهای چپی و یا معترضین به آن کشتار، صف کشیده اند که بالاخره باید مواظب بود! باید مواظب احساسات مردم بود! استدلال میکنند که خوب طرف تو نشریه طنز نوشته! بحث میکنند که جای این فتواها در نشریات طنز هست یا نیست! به اصطلاح به این ترتیب میخواهند بر احساسات تحریک شده مرهم بگذارند!  که این فتواها در نشریات طنز واقعی نیست و طرف منظوری نداشته که احساسات شما را مسخره بکند!  
اینها حواشی است! به نظر من این یک جدال غیر واقعی است. جدال بین طرفداران و مخالفین آزادی عقیده وبیان نیست. یک صفی هست که طرفدار آزادی نقد مذهب است و تمام این دولتها طرفدار این هستند که مذهب باید محترم باشد، نه عقیده من و شما که معتقدیم خدائی وجود ندارد و این اراجیف چی است که دارید می گوئید! بحث نه احترام به عقاید ما، بلکه احترام به عقاید قرون وسطائی  است که میگوید خدائی هست و آن بالا نشسته و ما را هدایت میکند! از این عقیده قرون وسطایی طبقات حاکم استفاده میکنند برای همین در مقابل تعرض به آن مانع ایجاد میکنند. 
به نظر من نه تنها نشریات طنز، بلکه هر کسی حق دارد این فتواها را مسخره کند. هر کسی حق دارد این اراجیف و عقاید ارتجاعی را مسخره کند. شما باید آزاد باشید که هر چیزی را نقد بکنید. نشریه طنز مسخره می کند، کسی که  خوشش نمی آید نخواند. مگر نه اینکه من و شما  خوشمان نمی آید که صبح تا شب می گویند این خارجی ها همش بچه دار می شوند و بچه پس می اندارند و فقر و بدبختی تقصیر آنها است! اینکه از مسخره کردن فتوا آزار دهنده تر است. محمد کسی بوده که  هزارو چهارصد سال پیش مرده است و به اندازۀ خودش زمان خودش فاجعه کرده است. اگر  با مسخره کردنش  امروز احساسات یک سری جریحه دار میشود، خوب بشود! آدم زنده را دارند تحقیر می کنند! آدم زنده را دارند خفت می د هند، آدم زنده را صبح تا شب دارند به عنوان سیاست و فرهنگ و هنر پست می کنند، بی پول ها را دارند پست و خوار می کنند.  آن آدمی که در آفریقا دارد از معدن ارزش تولید می کند، را به عنوان آدم نا لایق، آدمهایی که سرنوشتان همین است، خدا خواسته که اینطوری باشند، هرروز تحقیرشان می کنند.
نقد و به سخره گرفتن مذهب، معلوم که باید آزاد باشد. نه فقط در نشریات فکاهی! شما باید بتوانید بروید و درخیابان هر چه که دوست داشتید در نقد مذهب بگویید و عمل کنید. این را غرب تحمل نمی کند. کنوانسیون حقوق کودک، کنواسیون حقوق زن، این بالاترین سند هایی که در سازمان ملل تصویب شده است، پشت تمام آنها و پشت  هر مطالبۀ آزادیخواهانه، گفته است البته باید به مذهب و فرهنگ و محدودیت های کشوری باید توجه کرد و در چهارچوب آن باید باشد. فقط اسلامیها نیستد که دارند به مذهب باج می دهند، بلکه خانم  مرکل وآقای  اوباما هم هست.
در اروپا نمی شود حمایت از مذهب را به قبل از انقلاب فرانسه برگرداند اما میشود دست مذهب را درعربستان که متحد غرب است را تماما باز گذاشت. به اسلام در عربستان سعودی هم احترام می گذارند. به همۀ این امارات هم احترام می گذارند، بعد می گویند مشکل این است که در نشریات فکاهی با احکام مذهبی شوخی شده است! مشکل این است که مذهب از نظر همۀ اینها باید محافظت بشوئ، به درجات مختلف و مناطق مختلف.
در غرب در مورد حد و حدود آزادی عقیده و بیان به درجه ای توازنی بر قرار شده است. جنبشهای سوسیالیستی-کارگری به درجه ای این محدودیت ها را عقب زده اند. از بعد ازانقلاب فرانسه و بعد از یک دوره رشد جنبشهای سوسیالیستی و جنبشهای کارگری و عقب زدن مذهب و سلطنت و ارتجاع قرون وسطایی، اجازه داده به شما که بتوانید مسیحیت و سلطنت را نقد کنید. این اتفاق می تواند در خاورمیانه هم بیفتد، اگر دول غربی تمام این امارات را با پول و حمایت سیاسی و نشاندنشان در سازمان ملل در کنار متحدین خودشان سرپا  نگاه ندارند! اگر حمایت غرب نبود، مردم در خاورمیانه و محرومینی که تحت حاکمیت اینها هستند ارتجاع اسلامی و ارتجاع قومی عشیره ای در خاورمیانه را  را جارو می کردند.
دول ریاکار غرب، همچون جمهوری اسلامی ایران، می گویند آزادی بیان وعقیده هست به درجه ای که ما می گوئیم. اجازه بدهید بالانس در غرب بهم نخورد اما بروید و در عربستان هر کاری می کنید بکنید. آنجا عقیده و بیان نمی خواهد آزاد باشد، چرا که ما بر پیشانی مردم اش مهر مسلمان زده ایم. بوکو حرام یک فقره دو هزار نفر را کشت، گفتند آنها مسلمان بودند! آن قتل عام بخاطر عقیده و بیان نبود، به خاطر تمکین نکردن بود.
گانگسترهای اسلامی، برای اینکه قدرت را بگیرند دو هزار نفر را قتل عام کردند. آنهایی هم که قتل عام شدند مسلمان بودند نه نویسنده بودند و نه اسلام را نقد کرده بودند. می خواهم بگویم که این که نشریات طنز حق دارند یا نه، اینها به نظر من حواشی است بر یک بحث حاشیه ای و بحث گمراه کننده. آن هم این است که گویا دعوا بر سر جهان متمدن وجهان وحشی، بر سرطرفداران ومخالفان آزادی بیان وعقیده، است. اینطور نیست. آنهایی که در عراق کشته می شوند و  داعش قتل عامشان می کند، برای چه قتل عام میشوند؟ در شنگال  مگر قربانیان چه کرده بودند؟ مگر کاریکاتوری کشیده بودند؟
شما در سوال قبلی پرسیده بودید که راه حل چی است؟ به نظر من بخشی از پیدا کردن راه حل، بیرون کشیدن حقایق پشت این جدال ها است. چه اتفاقی دارد می افتد و صف بستن در مقابل آن. اگر نه که یک عده راه می افتند دنبال دستجات راسیست و فاشیست دست راستی که ممکن است بروند محلات مسلمان نشین در پاریس را آتش بزنند و عده ای هم افتاده اند پشت سر جمهوری اسلامی خوش خیم! که نگاه کنید ایران متفاوت است و داعش نیست! ببینید که چطور در ایران سایت دی تینگ هم باز کرده اند! نگاه کنید در ایران ریخت و قیافۀ مردم هم خیلی متمدنانه است و یک جامعۀ صنعتی بزرگی است، حکومت اسلامی خوب هم داریم!
باید این حقایق را گفت. باید گفت که ریشۀ همۀ این ها، جنگ قدرتی است که بین شما است. بین سران ارتجاع تروریستی جهان است. و یک تروریسم هم به میدان آمده است که جزو کلوپ شما نیست! مثل داعش و بوکو حرام و دستجات مشابه. فردا داعش هم عضو کلوپشان می شود. هر روز یکی به این معادلات اضافه می شود. عضو کلوپتان نیست،  زده بیرون و جنایت کرده است!
راه جلوگیری از این جنایت، اتفاقا مقابله با سیاستهای ارتجاعی دول حاکم هر جا که هستند، از ایران تا انگلستان تا آمریکا است. راه جلوگیری  کنار زدن این پردۀ ریاکاری و فریب است. یک بار ما گفتیم یک قطب سومی دارد به میدان می آید، و شاهدش بودیم که در مصر و تونس و کوبانی به میدان آمد، ضعیف است اما زنده است. در مصر که سرکوبش کردند، در کوبانی که در مقابل ارتجاع اسلامی مقاومت می کند. آن مقاومت جواب است. نه صفی که دست آقای نتانیاهو و امیر امارات  واین و آن مرتج را که  رهبران کشتارهای به مراتب هولناکتر هستند را میگیرد. راهش این است که آدم صفش را از اینها جدا کند. راهش این است که واقعیت را گفت که نه تنها منشا اینها، بلکه منشا تمام فجایعی که در خاورمیانه طی بیست سال گذشته رخ داده است دول غربی اند و این را مردم می دانند که منشا این فجایع سیاستهای میلیتاریستی غرب و دول منطقه ای متحد غرب است. راه حل درعین حال باز کردن یک راه جدال در مقابل  دولتهای خودی، ارتجاع به اصطلاح خودی است، که از این شرایط و میلیتاریسم غرب ارتزاق میکند و استفاده میکند.
باید  ببینیم قرعه این بار به اسم کی در میاد!  مثل یازده سپتامبر که عراق بمباران شد. امروز دولت های غربی با حربه امن کردن جامعه تعرض وسیعی براه انداخته اند. مبارزه با این نسخۀ امن کردن جامعه، راه حل است. میگویند که میخواهیم جامعه را امن کنیم! بگذارید ما از نظر اقتصادی، از نظر سیاسی، هر سیاست ارتجاعی سیاسی را پیش ببریم. راه مقابله با این سیاست است. عقب نشینی وتمکین کردن، سیاست امن کردن نیست. سیاست امن کردن، مقابله با دولتهایی است که منشا این فجایع هستند است.
مینو همتی: ثریا شهابی عزیز با سپاس از اینکه نظراتتان را بینندگان ما سهیم شدید.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر