۱۳۹۴ خرداد ۲, شنبه

داستان زنی که قربانی سنت و عقب ماندگی عقاید کهنه پرستی شده ( ازدواج زن به زن یا ازدواج مبادله ای )



ازدواج  مبادله ای  یکی از رسومی است که در مناطقی از ایران و کشمیر رواج داشته و گاهی به نام "گاو به گاو" یا "زن به  زن" نیز نامیده شده است. بر طبق این رسم دختران یا مادران بیوه وادار به ازدواج با پسر یا مرد خانواده ای می شوند که برادر یا پدر آنها خواهان ازدواج با دختر یا مادر آن خانواده باشد، به نوع خود از فاجعه ترین ازدواج ها یی است که عواقب تلخی را بدنبال دارد، دچار اختلالات روحی و روانی می شوند و بهداشت روانی آنها به خطر می افتد،شکنجه شدن، خودکشی خودسوزی ... در اینگونه از ازدواج رضایت زن شرط اول نبوده بلکه بارضایت پدر یا جد پدری  صورت میگرفته، یکی از عوامل اجتماعی ازدواج های اجباری، رفتارهای  پدرسالارانه می باشد، رفتار پدر سالارانه به حدی مسلط و پایدار بوده که در همه روابط اجتماعی و در کل امورات زندگی زن را سرکوب کرده و ساختار ذهنی خود را بر زنان و دختران تحمیل میکنند واین را حق مسلم خود میدانند و مخالفت بر آن را گستاخی دختران تلقی میکنند.

گزارش دردناکی از وضعیت اسفبار زنی دردمند در مریوان به نام آمنه از زبان باران
بعدظهر روز دوشنبه ٢٥/١٢/٩٣ خانمي سياه پوش و استخواني كه با گوشه روسري خود جلو دهانش را پوشانيده بود بهم مراجعه كرد بعد از سلام و احوال پرسي شروع كرد به سخن گفتن، نام آمنه نام خانوادگي ج متولد ١٣٥٣ از اهالي روستايي در نزديك مريوان داراي دو فرزند پسر در سال ١٣٧٧ ازدواج کرده، از نحوه ی آشنایی با شوهرش پرسیدم ،جواب داد: خانم اشنايي چيه؟! حدودا ده سال قبل از ازدواج پدر بزرگم براي ديد و بازديد فاميل خود به روستاي ما مي رود و در حياط خانه اي دختر بچه اي را ميبيند به پدر دختر بچه پيشنهاد ميدهد كه اين دختر عروس نوه ام شود پدر دختر بچه پيشنهاد را قبول مي كند البته بشرط انكه انها هم يك دختر به پسر او بدهند (زن به زن) اين وصلت غیر اصولی که در منطقه رایج بود و خوشبختانه این اواخر اثر شومش از بین رفته است.
چهار دختر و پسر باهم ازدواج كردند .من سرحرف پدربزرگم حرف نزدم يعني اجازه ي اين كار رو نداشتم از روزي كه ازدواج كردم لحظه اي خوش نديده ام قبل از اينكه مادر شوم چندين دفعه به قصد جدايي به خانه پدري پناه برده ام ولي برادرم كه خواهر شوهرم زنش است با زور و كتك و تهديد حتي نمي گذاشت چند ساعت بشينم و درددل كنم و من را دوباره روانه يه اون ديونه خونه و شكنجه گاه مي كرد و مي گفت به من ربطي نداره كه زندگي بدي داري فقط بدان با اومدنت زندگي من را خراب ميكني چون به محض قهر كردن تو ، زن من هم كوله بارش را جمع ميكند كه اگر خواهر تو برادر من را نميخواهد من هم برادر او را نميخواهم غافل از اينكه هر دو زندگي مجزا از هم دارند.
به اصرار اطرافيان بچه دار شدم كه اگر مادر بشي فلان ميشود ادم ميشود ، زندگيم به مراتب بدتر شد شوهرم وحشي تر شد و خانواده ام سردتر
خانم آمنه.ج با نگاه دردناكش تعريف مي كرد كه شوهرم ٣ نوع سيم كابل در خونه براي شكنجه و كتك زدن من گذاشته كه اسم انها را خدا،الله،و پيغمبر نامگذاري كرده اگر زير شكنجه و كتك زدنش التماس كنم تو روخدا نزن با سيم كابلي كه اسمش رو خدا گذاشته مي زد ، اگر ميگفتم به خاطر پيغمبر نزن با سيم كابلي كه اسمش رو پيغمبر گذاشته مي زد. (تمام بدنش كبود شده بود وحشيانه ترين شكنجه ها بر روي بدن اين خانم بود).
تمام زندگي مشتركمان را با سيم كابل گذراندم و تهديد ميكرد كه اگر به كسي بگي با اسلحه ای كه دارم برادرانت را ميكشم و رفت وامد به خانه پدري ممنوع بود با وجود اين همه بدبختي از سر ناداني و ناخواسته دوباره حامله شدم و وقتي شوهرم فهميد صيغه ي طلاق رو جاري كرد كه اگر دختر بیاری نطفه اش از من نيست و حرامزاده است، تمام نه ماه حاملگي را با استرس گذراندم. فرزندم بدنيا اومد و پسر شد و وقتي فهميد پسره قبولش كرد
ازش پرسيدم كه چرا جلوي دهانش را پوشانيده ؟ گوشه روسري را كنار زد ديدم تمام دندانهاي خانم كشيده شده است و خودش ادامه داد شوهرم با زور تمام دندانهايم را كشيده و اجازه نمي دهد دندان مصنوعي هم درست كنم
ادامه داد كه زير شكنجه چند دندانم شكسته شد وگفت كه اگر شكايت نكني بهترين دندان مصنوعي را برايت درست ميكنم وبا حيله و وعده وعيد تمام دندانهايم را كشيد و غافل از اينكه حرفهاش دروغ بود.


فریبا رشیدی 26,4, 2015  

ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره سی و پنجم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر