۱۳۹۴ خرداد ۱۷, یکشنبه

نقدو بررسی فیلم "نیمفومانیاک"



نیمفومانیاک (2013-Nymphomaniac)
نویسنده و کارگردان : لارس فون تریر
محصول کشورهای : دانمارک، آلمان، بلژیک، فرانسه

این فیلم یکی دیگر از کارهای جسورانه کارگردان سنت شکن دانمارکی "فون تریر" و پایانی قدرتمند بر سه گانه "افسردگی" او است. فیلمی که از زوایا و نگرش های مختلف جای بحث دارد که در اینجا به زوایای ملموس تر آن و از دید خود می پردازم. گرچه مباحث پیچیده فلسفی و روانشناختی فراوانی در بطن فیلم نهفته که پرداختن به آنها نیازمند زمان بیشتر و البته مجال آن در این مبحث نیست.
"نیمفومانیاک" یا "زن شهوت خواه" فیلمی پنج ساعته است که با سه عنصر اصلی "خودشناسی" ، "سکسوالیته" و "اخلاقیات" و با استفاده از متدهای فلسفی و روانشناختی، به عمق تنهایی انسان و فجایع مولود اجتماع امروزی می پردازد. فیلمی که برخلاف ظاهر برهنه اش دارای هیچ صحنه محرکی نیست و بیش از سکانس های جنسی، این دیالوگ های "جو" و "سلیگمن" است که تاثیراتی بنیادی بر ذهن مخاطب می گذارد.
"نیمفومانیاک" داستان زنی است شهوت خواه که در عین حال به تعدد روابط جنسی اعتیاد پیدا دارد. سلیگمن او را در کوچه ای خلوت و تاریک با بدنی زخمی و خون آلود پیدا کرده، به خانه خود می برد و به داستان عجیب و پرحادثه او گوش می دهد. فیلم از همان ابتدایی ترین سکانسها، با انتخاب لوکشین ها و نورپردازی های مناسب، که به طور غم انگیزی تیره و خلوتاست، مخاطب را درگیر تنهایی جو و سلیگمن می کند.

"زن شهوت خواه" همچون "سالو" ی پازولینی دهشتناک و دیدنش به آن اندازه سخت نیست، اما در مقام تاثیر گذاری و بیان دردهای اجتماعی در یک راستا قرار دارد و مخاطبان هر دو فیلم را دسته خاصی تشکیل می دهد. از دید عامه شاید نیمفومانیاک به غلط هرزه نگاری باشد، اما از دید مخاطب خاص، این فیلم و فیلم های مشابه تنها تصویر واقعیات است. کارگردان در نیمفومانیاک، با به رخ کشیدن انزوای انسان امروز، اخلاق و مدرنیته را که ساخته و پرداخته جوامع امروزی است، با دیدی پست مدرن، بدون هیچ امتیازی زیر سوال می برد.
ورای بحث حمله به مدرنیسم و احیای بصری پست مدرنیسم که از بارزه های نگرش "تریر" است (در این مجال به درست یا غلط بودن این مبحث نمی پردازیم) فیلم حامل پیام های روشنی از خصوصیات منفی جوامع طبقاتی و مشکلات ناشی از آن است.
فیلم به لحاظ ساختار قصه گو، بیننده را همچون "سلیگمن" که حالا شنونده قابل اعتماد جو برای داستانش است، درگیر روابط این زن از دوران کودکی تا سکانس پایانی می کند. جو با خاطرات کودکی اش شروع کرده و تصویری از روابط صمیمانه با پدرش برای مخاطب ترسیم می کند. گره زدن نقش طبیعت با ذات بشری و تاثیر آن در نوع نگرش فلسفی وجودی انسان، عنصری است که تا انتهای فیلم نقش بسزایی دارد. داستان درخت زبان گنجشک که بارها در فیلم از جو و پدرش شنیده می شود، تصویری از زندگی انسان و فراز و نشیب ها، تجربیات متفاوت و ظواهر فریبنده آن است. در حقیقت توصیف زیبایی بی همتای درخت زبان گنجشک و حسادت باقی درختان ناخودآگاه مخاطب را به یاد داستان آشنای خلقت انسان و رشک شیطان می اندازد، توصیف عریان شدن درخت در زمستان و نمایان شدن جوانه های سیاهش و تمسخر باقی درختان، باز طبع سرکش و متمایل به گناه بشر که زیر ظاهر زیبای انسانیت پنهان است و بازی شیطان با این ذات ضعیف را یادآور می کند. در حقیقت "تریر" با زیرکی تمام با قرار دادن عناصر عینی و موجود در طبیعت، داستان ساختگی خلقت انسان و به دنبال آن مذهب را به چالش می کشد. این دیدگاه آنتی مذهب در ادامه فیلم نیز دیده می شود.
تمثیل ماهیگیری و شباهت آن با گیر انداختن شکارهای جنسی "جو" نیز یکی دیگر از نمادهای طبیعت گرایی فیلمساز است. سلیگمن "جو" و زنانی مثل او را به طعمه ای برای شکار ماهی تشبیه می کند. این یعنی همان کالایی شدن روابط جنسی بخصوص زن، داد و ستد در کارکردهای روابط جنسی در زندگی امروز که قصد "تریر" نیز مسلماً حمله به استفاده ابزاری از غرایز طبیعی انسان در مدرنیسمی است،  که زاده نظام سرمایه داری است. 
خودشناسی در "جو" که در سنین پایین با کشف اندام تناسلی اش آغاز می شود، او را به ورطه بی حد و مرز سکسوالیته و نیازهای جنسی متفاوت اش می کشاند. دنیای ممنوعه تنوع گرایشات جنسی بخصوص برای زنان، که با بهترین شکل به آن پرداخته می شود. اشاره به اینکه "در تمام نوزادان در بدو تولد همه نوع گرایشات جنسی وجود داشته و بنا بر جبر محیط، تربیت و هنجارهای موجود، تمام گرایشات به جز نوع متداول آن، نفی و سرکوب می شود"، مسئله ملموسی است که هر روزه شاهد آن هستیم. اعتراض به محدودیت گرایشات جنسی، و اختیار در داشتن روابط آزاد خارج از محدوده زناشویی یا ارتباطات تعریف شده، یکی از فریادهای رسای این فیلم است. البته این بدین معنا نیست که نوع روابط "جو" مورد تایید فیلمساز باشد، بالعکس او با به تصویر کشیدن زندگی "جو" به دنبال عامل سرکوب های جنسی و تبعات آن است.

اعتراض به محدودیت در سکسوالیته در سکانس حضور جو در کلاسهای خود بازپروری معتادین سکس، بی پرده تر از قبل در گوش مخاطب زنگ می زند. در دیالوگش رو به باقی معتادین وقتی می گوید : "من مثل شما نیستم، من معتاد سکس نیستم که برای کسب اعتبار رابطه داشته باشم" اولین ضربه اش را بر پیکره جامعه اخلاق گرا وارد می کند و در ادامه رو ه مددکار با این جمله ضربه نهایی اش را می زند : " مطمئناً مثل شما هم نیستم! تلقینی که شما ادعای اون رو دارید یک دروغه و شما چیزی جز پلیس اخلاق جامعه نیستید، تا وقاحت من رو از روی زمین پاک کنید تا سرمایه دار حالش بد نشه!". در حقیقت "فون تریر" به درستی نقش هنجارها و قوانین اخلاقی جامعه طبقاتی و نظام سرمایه داری را در دگرگون کردن ذات بشر ، تولید مشکلات ناشی از محدودیت های جنسی، سرکوب امیال طبیعی، و خشونت ناشی از آن را به تصویر کشیده، و مرتجع بودن و قابل تغییر بودن باورها و اخلاقیات حاصل از این نوع سیستم کنونی را با سکانس پایانی به اثبات می رساند. سکانسی که نه مخاطب انتظار آن را دارد نه خود جو! چرا که چند دقیقه قبل از شلیک گلوله و کشتن سلیگمن ،که از چشم بیننده پنهان است و تنها صدای آن شنیده می شود، او را تنها دوست خود خوانده  و با آرامش به خواب می رود. اما تزلزل اخلاقیاتِ اکتسابی جامعه، سلیگمن و باورهایش را به سمت تجاوز به جو و همان نگرش زن ستیزانه جامعه سوق می دهد. نگرشی  که در تمام دقایق فیلم از سوی خود "سلیگمن" غلط و دهشتناک توصیف می شد : "اگر تو یک مرد بودی و به این اعمال دست می زدی، اینطور از طرف جامعه ترد نمی شدی..." . اما رسوخ باورهای غلط قدرت بیشتری داشت نسبت به انزوایی که او در زندگی خود پیش گرفته بود تا جایی که برای دوری از آلودگی و مصیبت هایی که جو به آن دچار شده بود، حتی تا آن سن و سال باکره مانده بود.
همچنین نقش زن ستیزانه اجتماع در نگرش سکسوالیته به زن و روابط جنسی اش، در سکانس اعتراض همر آقای "اچ" به "جو" با اتهام دزدیدن همسرش، به رخ کشیده می شود. تصور غلطی که عامه مردم در تجارب خیانت شوهر به زن در غالب فریب کاری زنان دیگر دارند. تریر در اینجا خواستار اشاره به این نکته است که در این دست اتفاقات اخلاقی، اگر هم قرار است مقصری موجود باشد، آن فرد زن نیست! مرد هم به همان اندازه در این تصمیم گیری دخیل است، و در حقیقت بازگو کننده این است که هر فرد مسئول اعمال خودش است و اختیار تصمیم گیری دارد و خصوصا در روابط جنسی خارج از حیطه تجاوز، این اختیار و انتخابِ دو طرف است که نقش دارد نه زنان فریب کار! با این حال جو خود را گناهکار می داند اما از طرفی در پاسخ به سوال سلیگمن از او راجع به تاثیر این اتفاقات روی زندگی اش و اینکه احساس خوبی دارد یا بد، پارادوکس های موجود در زندگی مدرن را به رخ می کشد : "هیچ تاثیری! آدم که نمی تونه بدون شکستن چند تا تخم مرغ املت درست کنه!" این دیالوگ که همچون باقی مکالمات دو کاراکتر اصلی فیلم دارای بار عمیق فلسفی و روانشناختی است، نشان دهنده تضادهای آمیخته با غرایزی است که هر انسانی در زندگی امروز با آن دست و پنجه نرم می کند. مثال واضح این مسئله جمله دیگری است که بارها در زندگی خود شنیده ایم : "برای بدست آوردن قلبی، دل های دیگری به ناچار شکسته می شود" یا "نمی توان همه افراد را خوشنود نگه داشت". در حقیقت حیاتی که سیستم امروز و جوامع امروزی برای بشر به ارمغان آورده، نوع زندگی "بکش تا کشته نشوی" و "بخور تا خورده نشوی" را در دیدگاه عموم نهادینه ساخته و فیلم "فون تریر" اعتراضی ضفاف به این نوع سیستم است.
این تناقضات حتی در دیالوگ های سلیگمن نیز به وفور یافت می شود. در جایی با سوالاتی همچون نمونه ذکر شده، جو را به نوعی گناهکار می پندارد و در جایی دیگر او را برحق می داند : " وقتی بال داری چرا پرواز نکنی؟!" سرانجام این تناقضات باعث تخریب باورهای قبلی او می شود. سلیگمن از نظر خودش و جو بهتر از هر کسی می تواند بر داستان جو قضاوت کند، چرا که او تا به حال درگیر هیچ نوع روابط جنسی نبوده و دیدی کاملاً بی طرفانه می تواند به قضیه داشته باشد. اما نگاه بی طرفانه او در انتها آلوده دیدگاه عامه اجتماع شده و به جو در انتها به چشم فاحشه ای نگاه می کند که تجاوز به او را حق خود می داند! این در زمانی اتفاق می افتد که باورهای جو نیز دستخوش تغییر می شود. اگر تا کنون فقط از تماشای غروب آفتاب لذتی سیری ناپذیر می برده، اکنون دیدن پرتوهای طلوع آفتاب نیز روی دیوار برایش زیبا و تماشایی است. به همین ترتیب تصمیم می گیرد زندگی نوینی بدون داشتن روابط جنسی آغاز کند. نقطه مقابل تصمیم سلیگمن که برای ورود به دنیای روابط جنسی و از بین بدن بکارت خود، تجاوز به جو را انتخاب می کن، و این دو تصمیم با سکانس تکان دهنده انتهاییِ کشتن سلیگمن، در نطفه خفه می شود!
در کل "نیمفومانیاک" تابلویی غم انگیز و واقعی از انزوای بشر امروزی است که به اجبار درگیر هنجارهای اجتماعی تولید شده توسط نظام سرمایه داری است. جدا از دید پست مدرن، به خوبی و بی پروا واقعایت زندگی انسان، تمایلات پنهان، و پارادوکس های فراوان موجود را به رخ می کشد، اما آلترناتیوی ارائه نمی دهد. قیاس اتفاقاتی که در زندگی جو افتاده بوسیله مکاتب فلسفی مختلف توسط سلیگمن، شاید به نوعی به دنبال پاسخی برای این دست گره های کور است، اما در نهایت راهکاری ارائه نمی دهد. تفکر فلسفی در آثار "لارس فون تریر" همیشه قابل مشاهده است. تفکری ماتریالیستی، ظاهری متضاد با هنجارهای اجتماعی موجود به آثار او می بخشد. بنابراین برای دیدن فیلمی چون نیمفومانیاک و فهمیدن آن نیاز به داشتن حداقل دانش فلسفه، و همچنین تا حدودی آشنایی با مفاهیم روانشناختی احساس می شود.
"زن شهوت خواه" همچنان مانند دیگر آثار مطرح سینمایی ، دستخوش نقاط ضعفی نیز شده. تناقضاتی همچون ابهام در نیازهای جنسی جو، یکی از نقیصه های فیلم است. در جایی جو ادعا دارد که معتاد سکس نیست و از سر شهوتِ بی مرز خود، تمایل به رابطه های مکرر دارد؛ در جایی دیگر عنوان می کند هیچ احساسی در روابطش دخیل نبوده و طبق عادت و کنجکاوی دست به ارتباطات جنسی مختلف می زند و در هیچ کدام به ارضاء نیاز جنسی خود نمی رسیده؛ این تناقضی است فاحش که بیننده را گیج کرده و ماهیت تمایل جنسی جو را در ابهام باقی می گذارد.
نکته منفی دیگر در صحنه دفاع جو از حقانیت مردی که است که گرایش ارتباط جنسی با کودکان را دارد و دچار اختلال پدوفیلیا است. گرچه جو نه میل "پدوفیل" مرد را که مقاومتش را در مقابل این تمایل می ستاید، اما در نهایت این گرایش را مجاز می شمارد و در دسته گرایشاتی قرار می دهد که در بدو تولد همرا نوزاد وجود دارد! در تبیین گرایشات جنسی، می دانیم که گرایش جنسی غریزی است، اما تمایل به اعمال نامتعارف جنسی همچون "پدوفیل" اکتسابی است. اولی که به صورت های مخلتف از جمله همجنس گرایی، دو جنس گرایی و غیره هنوز ممنوعه شمرده می شود، از دید رادیکالیزم و مطالعات زیستی طبیعی خوانده می شود. اما دومی حتی از این دیدگاه نیز ناپسند و تجاوز به حقوق انسانی است. بنابراین جدا از نگاه بی پروا و آزاد اندیش کارگردان به سکسوالیته، قرار دادن "پدوفیل" در زمره مواردی که باید حق خواهی شود، غیر معقول و دور از انتظار است.
در نهایت "نمفومانیاک" فیلمی است که حرف های زیادی برای گفتن دارد و باید دیده شود. بازی هنرمندانه "شارلوت لوسی گنز بورگ" در نقش جو و "جان استلان اسکارشگورد" در نقش سلیگمن" جذابیت فیلم و مباحث فلسفی-اجتماعی فیلم را دو چندان کرده و سکانس های آمیخته با نمادهای فلسفی و ریاضی و روانشناختیِ تاثیرگذار، مخاطب را وادار به مطالعه بیشتر و رشد نگاه او می کند.
فون تریر کارگردانی سنت شکن است. آثار مخلوق او همیشه آمیخته با نمادهای فلسفی و نقدهای تند ضد مذهب است. اگر به سه گانه آخر او بنگریم، جدا از زیبایی های بصری و فرمی آنها، تم اصلی این سه فیلم را می توان بطور خلاصه "نقد مدرنیته" خواند. نمفومانیاک پس از "ضد مسیح" و "مالیخولیا" شاید قوی ترین اثر این سه گانه در به ثمر نشاندن این هدف باشد. حال درست یا غلط بودن این دیدگاه تریر در حمله به مدرنیته و تمایلش به احیای پست مدرن، از بحث ما در حیطه نقد و تحلیل فیلم خارج است و مبحثی جداگانه می طلبد.
در ادامه نقد مدرنیته ناشی از جوامع سرمایه داری، سلیگمن به عنوان نماد عقلانیتِ مدرنیسم در تمام طول شب با جو همذات پنداری کرده و به ظاهر می کوشد دردهای او را التیام بخشد؛ ولی در نهایت او نیز تحت تاثیر همان مدرنیته قرار می گیرد، پس چاره ای نیست جز شلیک به این عقلانیت ابزاری! فون تریر گرچه از دیدگاه پرداختن به مقوله تحلیل روانشناختی از بستر دیدگاه لاکان توانسته انزوای بشریت و اسارت او در زندان مدرنیسم را به تصویر بکشد، اما به جای ارائه آلترناتیو به مانند نیچه فقط دست به تخریب و پاک کردن صورت مسئله می زند. پس چاره در نهایت چیست؟ آیا راهکار رهایی بشر از اسارت در مدرنیسم حذف مدرنیسم است یا اصلاح آن؟ شاید باید منتظر ماند تا دید آیا این کارگردان مطرح سینما، در آثار بعدی خود آلترناتیوی ارائه می دهد یا خیر!

سونیا  راد


ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره سی و ششم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر