۱۳۹۶ مهر ۱۳, پنجشنبه

زندگی ال جی بی تی در افغانستان - سحر صامت


قسمت دوم 

از نعمت کمک خواستم تا افرادی را که در افغانستان هستند به من معرفی کند و به آنها اطمینان خاطر بدهد که قصد بدی ندارم. سعادت با کمال میل شروع به کرد به کمک کردن ارتباطم با تعدادی برقرار شد و از وضعیت بهداشت روان و جسمی ازشان پرسیدم.در افغانستان اکثرا به موضوع همجنسگرایی به عنوان یک بیماری روحی و روانی تلقی می شود و  نظراتی که همجنسگرایی را غیرطبیعی و شکلی از یک بیماری میدانند به دو دستهعمدهتقسیم میشود: دسته اول آنهایی که معتقدند همجنسگرایی به دلیل نوعی اختلال ژنتیکی و هورمونی ایجاد میشود و دسته دیگر که آن را ناشی از عوامل محیطی همچون روابط خانوادگی، تبلیغات رسانهای، مشکلات دورهبلوغ و محدودیتهای اجتماعی میدانند.همچنین بخش عمدهای از مخالفان طبیعی دانستن همجنسگرایی آن را نوعی اختلال روانی میدانند که در سالهای اولیه زندگی فرد حادث میشود. و یا اینکه این موضوع را به دید یک فرهنگ غربی که از دولت های سکولار سرچشمه میگیرد به همین واسطه مانع اطلاع رسانی از زاویه ی علم سکسولوژی در جامعه می شوند . از طرفی هم کلمه ی سکسولوژی در میان مردم سنتی افغانستان کاملا ناشناخته شده است و حتی تعداد زیادی از تحصیل کرده ها علاقه یی درمورد این علم ندارند.با کسانی که گفتگو کردم همه از مشکلات روحی و ترس ها از اینکه مبادا این موضوع در جامعه ی به شدت مذهبی و سنتی افشا شود و جان آنها در خاطر بیفتد حرف می زدند. بیشتر کسانی که ارتباطم همرایشان برقرار شد ترس از  ابتلا به بیماری اچ ای وی یا همان ایدز را به خاطر برقراری ارتباط جنسی با افراد مختلف را دارند با تاسف به علت فساد حاکم بر ادارات دولتی و عدم کنترل ادارات و پاسخگویی به ملت  می توان گفت در افغانستان نه تنها از طرف مسوولین وزارتخانه ها مانند وزارت صحت عامه " بهداشت" هیچ پلانی برای جلوگیری از بیماریهای مقاربتی که خطر ابتلا به ایدز را بالا می برد  وزارت معارف " آموزش و پرورش" می توانست با روی دست گرفتن دروس علمی و حتی وزارت اطلاعات و کلتور هم که می توانست در این زمینه با ترویج فرهنگ کتاب و مقاله خوانی های علمی مردم را آگاه کنند.
بیشترین اطلاعات از شهر قندهار به دستم رسید. طه ۲۱ ساله  یک تن از جوانان فعال و سرشناس مقیم قندهار که خود نیز همجنسگرا می باشد به سوال من در مورد چالش هایی که همجنسگرایان و دگرباشان در افغانستان روبرو هستند چنین پاسخ داد: دید منفی در یک جامعه ی سنتی و مذهبی و خطر تهدید به مرگ از خانواده ها گرفته تا گروه های تندروی اسلامی متوجه تمامی اعضای جامعه ی  ال جی بی تی می شود. در این سرزمین هم قاتل و هم مقتول نعره ی الله اکبر را سر می دهند. در این کشور نه منطقی در این زمینه وجود دارد و نه دلیل کسی را قانع میکند. طه می گویید: اگر کسی شانس بیاورد و در یک خانواده ی مثلا روشنفکر زندگی کند آن خانواده به جای کشتن فرد به نظر خودشان مجرم را توسط ازدواج اجباری  زجر کش میکنند زیرا فکر میکنند طرف مقابل به دلیل عدم دسترسی به جنس مخالف برای سکس با همجنس خود ارتباط جنسی برقرار کرده است و اینگونه می شود که نه تنها زندگی فرد همجنسگرا بلکه یک شخص دیگر نیز تباه می شود. او از وضعیت دگرباشان سخن گفت: در یک جامعه ی که چارچوب ها معین است و اگر یک قدم فراتر از این قوانین پا بگذاری مردم تکه پاره ات می کنند، یک دگرباش چگونه می تواند هویت خود را افشا و قسمی که دلش می خواهد پوشش خود را انتخاب کند؟ طه برایم از دوستان همجنسگرایی خود داستان هایی تعریف کرد.یکی از غمناک ترین داستان ها مربوط می شود به خودسوزی یک پسر جوان از این جامعه که دوست او بود. خانواده ی دوستش او را مجبور به نامزد شدن با یک دختر در قندهار می کردند اما او نمی توانست به والدین خود بگوید که همجنسگرا است، به دلیل پافشاری خانواده و از دست دادن کنترل اعصاب  و رفتار به خودسوزی دست زد.او همچنان گفت تعداد زیادی از دختران اهل قندهار در دسته ی  لزبین ها قرار دارند. از او خواستم تا با آنها صحبت کند که اگر امکان داشته باشد از شرایط آنها نیز اطلاعی بدست آورم طه گفت از ترس جان به هیچ وجه راضی به گفتمان با رسانه ها نیستند.او به یکی از زن های نزدیک فامیل خود اشاره کرد که لزبین است، اما سالها پیش به نکاح مردی در آمده و بارداری های اجباری را تجربه کرده است و  از زندگی خود رنج می برد.
 اطلاعات طه و نعمت سادات نشان می دهند که بیشترین میزان جامعه ی ال جی بی تی ها از سن ۱۶ سال الی ۳۵ سال اهل قندهار جنوب افغانستان هستند. به گفته ی طه تعداد زیادی از این جامعه اطلاع دقیقی از وضعیت خود نداشته و پوزیشن خود را نمی دانند. از او در مورد وضعیت بهداشت روابط جنسی اش پرسیدم به سوالم اینگونه پاسخ داد، به دلیل سنتی و مذهبی بودن جامعه ی ما افرادی که در دسته ی ال جی بی تی قرار دارند نمی توانند آزادانه گروه و یا اجتماعی تشکیل بدهند بنابرین امکانات زیادی در دست نیست بعضی وقت ها از فشار زیاد روحی که دلیلش عدم دسترسی به شریک جنسی است باعث می شود به اشخاصی که هیچ آشنایی با آنها نداره در مقابل پرداخت مبلغی پول نیاز جنسی خود را برطرف کنم. همچنان او از ترس ابتلا به بیماری اچ ای وی برایم گفت. من: روانشناسی یک علم جدید در جامعه ی کم سواد و سنتی افغانستان است که در میان مردم جایگاهی ندارد اما با وصف این تاکنون روانشناسان کدام قدم  مثبت به عنوان افراد تحصیل کرده ی کشور در این زمینه برداشته اند؟ طه: اکثر روانشناسان اگر بدانند فردی دگرباش و یا همجنسگراست به دلیل وابستگی های مذهبی و فرهنگی به جای کمک  برخوردهای بسیار غیر علمی با فرد مقابل خود می کنند و فرد را سرخورده و سرکوب میکنند.
طه همچنان به ماده ی ۴۲۷ قانون جزایی افغانستان با هراس سخن می گوید زیرا عاشق یک همجنسگرا شده بود و تصمیم گرفته بودند رابطه ی خود را جدی کنند اما چگونه نمی دانستند چون این تصمیم قلبی آن هم در سرزمینی که دولتش از دید جهان غرب به عنوان تمویل کنندگان اقتصادی بر مبنای دموکراسی پایه گذاری شده است قابل بیان و اجراست. در افغانستان هیچ نیازی به برگزاری دادگاه و تعیین جزا از سوی دولت نیست، محکمه ی صحرایی یکی از مرسوم ترین واکنش مردم به خصوص مناطق بسیار سنتی و پس رفته یی مانند قندهار و تصمیم گیری سران قوم و ملای  مسجد در تعیین جزا برای مجرم است. به داستان زندگی یک همجنسگرایی دیگر سر خوردم، در میان افرادی که از طریق نعمت ارتباطمان برقرار شد پسری به نام شاهین یک تن از همجنسگرایان که قرار بود با هم گفتگویی داشته باشیم به چالش افتاد. با من تماس گرفت و گفت مجبور به فرار شدم. بسیار مضطرب و بی رمق بود، داستان را اینگونه برایم تعریف کرد، در خانه همراه با شریک جنسی ام مشغول رابطه ی جنسی خود بودیم. پسر عمویم که ۹ یا ۱۰ سال بیشتر ندارد نمیدانم چگونه از پنجره ی اتاق ما را هنگام سکس دیده بود و همان زمان با شتاب به سوی خانه ی خود دویده و چشم دید خود را برای پدرش "عمویم" تعریف کرده بود. عمویم همان روز پیش پدرم رفته و پسرک داستان را از ترس اینکه " طبق دروس  اسلامی که توسط ملا در مسجد تعلیم  دیده بود" شاهین گناه  بزرگی مرتکب شده و حالا همه ی خانواده مورد غضب خدا قرار میگیرند بازگو کرده بود. غروب  همان روز پدرم و عمویم به خانه آمدند و من را به اتاق صدا کردند، با عصبانیت شدید شروع به پرس و جو کردند و قبل از اینکه بخواهم از خود واکنشی نشان دهم و دهان باز کنم به جرم اینکه قوانین اسلامی را زیر پا کردم به شدت من را مورد لت و کوب قرار دادند. پدرم قصد کشتن من را داشت اما عمویم به او گفت که اگر او را در خانه بکشیم و جسدش را در خانه دفن کنیم احتمال اینکه چند روز بگذرد و مردم و همکلاسی هایش متوجه نبودنش شوند و  اگر پای پلیس درمیان بیایدانه مورد بازرسی قرار بگیرد می فهمند کار ماست، بهتر است این نجس را به دشتی برده و همان جا بکشیمش، هوا تاریک شد من را به زور سوار موتر " ماشین" خود کردند قلبم مثل گنجشک میزد و میدانستم لحضات آخر عمرم است. دقیقا یادم نیست چه مدت زمان در موتر بودیم با خودم درگیر بودم و هزاران بار خودم را سرزنش می کردم متوجه  توقف ماشین شدم  چشم هایم بسته بود. صدای بیل زدن و کندن چاله را می شنیدم. تصمیم گرفتم آخرین بار برای زنده ماندن تلاش کنم. شروع به کلنجار رفتن با بند های دستم شدم و پس از مدتی موفق به باز کردن دستهایم و سپس چشم هایم شدم.هوا نسبتا  تاریک بود و تصویر پدرم و عمویم خیلی واضح نبود آنها چند متری از ماشین فاصله داشتند. در موتر را باز کردم و شروع به دویدن کردم آنها متوجه شدند و شروع کردند دنبالم به دویدن. عمویم سنگی به سمتم نشانه گرفت و به سرم اصابت کرد با وجود دردی که بر من وارد شد  با تمام نیرو دویدم و بلاخره خودم را به هزار بدبختی نجات دادم. از شانسم مقداری پول در جیبم بود، سریع شهرمان را ترک کردم. از او پرسیدم اکنون در کدام شهر هستی ؟ گفت: غزنی گفتم چرا اینجا تو که در دل گروه های اسلامی و تروریستی رفتی چرا به کابل نرفتی و با اینکه امیدی نیست اما با کدام نهاد اگر امکان داشت تماس می گرفتی، گفت اول به کابل پناه بردم اما چون فامیل هایمان آنجا زندگی می کنند احساس ناامنی کردم می دانم در کابل هم هیچ کس و هیچ نهادی کمک نمی کند. گفتم از کجا می دانی؟ گفت: من با جامعه ی ال جی بی تی ها در کابل تماس دارم و تعدادی را می شناسم، آنها هم با هزاران مشکل روبرو اند و تعدادی پس از افشا شدن هویت شان از ترس خانواده های خود دست به فرار از کشور زدند اینجا هیچ نهادی از ما حمایت نمی کند.
در صدایش ترس عجیبی بود گفت از شما خواهش میکنم تا هر چه زودتر با نعمت تماس بگیرید خانواده ام من را تعقیب میکنند. گفتم از کجا میدانی؟ شاهین: عکسم را با شماره های تلفن پشت درهای یک موتر دیدم، اعلام مفقودی برایم نشر کرده اند و مبلغی را نیز برای پیدا کردنم تعیین کرده اند، این بار اگر دستشان به من برسد در ملا عام من را می کشند. گفتم از کجا این خبر به تو رسیده است؟ آیا با فامیلت مثلا مادرت تماس گرفتی؟ گفت نه حتی از ترس سیم کارتم را هم عوض کردم و هیچ تماسی ندارم. ریش گذاشتم و تغییر چهره دادم که کمی راحتتر بتوانم به بیرون بروم حتی صورتم را تا جایی که امکان دارد می پوشانم با چشم های خود زمانی که به مرکز شهر برای خرید شارژ موبایل برای تماس با شما رفتم دیدم اعلام را روی درب های ماشین دیدم. پرسیدم کجا زندگی می کنی؟ شاهین: مسافر خانه و پس از دیدن آن صحنه حتی روبرو شدن با مسافران هم برایم وحشتناک است. به کمک مالی نیاز دارم مبلغ کمی پولی  که از دوستان همجنسگرایم در کابل قرض کردم برایم مانده دیگر قادر به پرداخت هزینه ی مسافرخانه نیستم لطفا کمکم کنید. من مات و مبهوت سکوت اختیار کردم. شاهین پرسید آیا صدایم را می شنوی؟ من گفتم بله اما داشتم به این فکر می کردم که خدای اذهان مردم افغانستان چه وحشتناک است. خودش متفاوت خلق می کند و بعد خودش هم دستور نابودی مخلوق خود را توسط یک مخلوق دیگر می دهد. با نعمت تماس عاجل تماس گرفتم و موضوع را همرایش در میان گذاشته و شماره تلفن جدید شاهین را بهش دادم.یکی دو بار پیگیر کارهایش از طریق نعمت شدم، پس از مدتی ویدیویی در فیس بوک منتشر شد و کاربری من هم آن برچسب زده شده بود. ویدیو را روشن کردم و با تصویر پسر جوانی روبرو شدم. شاهین بود که با کمک نعمت و حمایت یک تعداد از سازمان های بیرون از افغانستان توانسته بود خود را به گونه ی غیر قانونی به ترکیه برساند.

سحر صامت.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر