۱۳۹۹ خرداد ۱۳, سه‌شنبه

به امید دنیایی که در آن هیچ رومینایی قربانی دست ارتجاع و مغزهای پوسیده ی پرورش یافته ی سیستم های کثیف حاکم نشود.

کاری از مریم "رونیا"رمضانی گیوی

به امید دنیایی که در آن هیچ رومینایی قربانی دست ارتجاع و مغزهای پوسیده ی پرورش یافته ی سیستم های کثیف حاکم نشود.
Maryam ”roniya “  Ramezanigivi


ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره هشتاد و دو 
http://rahaizanorg.blogspot.com/2020/05/rahaizan-shomareh-82.html 


 

۱۳۹۹ خرداد ۱۲, دوشنبه

مغزهایی که بوی تعفن می دهد


شراره رضائی
دو روز پیش فیلمی از یک بیمار جنسی در دنیای مجازی منتشر شد. او با رذالتی توصیف نشدنی، از همبستر شدن با کودکان 9 ساله ی که خانواده آن دختر در اثر فقر و نداری دختر خردسال شان را به صیغه او درآورده اند، احساس رضایتش را بیان می کند. این روزها که در کشورهای اسلام زده و از جمله ایران که ماه رمضان هم هست این مردک بی شرم، حتما به امید همبستر
شدن در آخرت با حوریان بهشتی روزه دار هم هست و از دهان کثیف ش همانند مغزش بوی تعفن بیرون می زند. تا جایی که با وقاحت تمام  این بیمار پدفیلی، صیغه دختران خردسال 7 ساله را به همه مردان توصیه می کند تا آنها هم تجربه کنند و در اوج  وقاحت می گوید دختران خردسال، از 7 سالگی می توانند به صیغه مردان دربیایند به شرط آنکه به غیرت برادر و پدر ضربه نخورد.
او تاکیدش بر روی غیرت است، ذهن بیمار و مالیخولیایی گندیده ی این موجود کاملا نشأت گرفته از اسلام و مذهب ناب محمدی ست. با همان نگاه نفرت انگیز مالکیت بر جسم  زن، موجودی که از نگاه او زن کالایی ست که از پدر و خصوصا برادر، به فرد دیگری که او را صیغه می کند و بنام شوهر صاحبش می شود.
هرکس اگر ذره ای انسانیت در وجودش باشد، با دیدن این موجود پدوفیلی با تمام وجود انزجار و نفرت از این شخص، سراسر وجودش را پر می کند. ولی فراموش نکنیم که این فرد، نماد عینی و واقعی از اسلام و قرآن و شرع است .
اسلام اگرچه زنان را به استثمارو بردگی کشانده ولی مردان هم از آن مثتثنی نیستند. از مردان چهره ای ساخته که گویا، وحشیانی هستند که تنها هم و غم شان خوردن و سکس است و تنها به امید وعده های حوریان بهشتی  دست به هرجنایتی باید بزنند تا این حوریان را تصاحب کنند. البته در دنیای امروز، کم نیستند مردان آزادی خواه و برابری طلبی که علیه تمام قوانین زن ستیز و ارتجاعی قد علم کرده اند و تاوان سنگینی پرداخته و می پردازند.
آنچه که در جامعه ی ایران دارد اتفاق می افتند این است که سالیان سال است که دختران خردسال بنام ازدواج یا صیغه، مورد تجاوز قرار می گیرند. در سرزمینی که بنیان گذار حکومتش، "خمینی" در رساله ی "توضیح الامسائل"  نوشته حتی با نوزاد هم می تواند ملعبه (عشق بازی) کرد ولی نباید دخول صورت بگیرد چون ممکن است آسیب ببیند، تا اینکه آن نوزاد  به سن شرعی یعنی 8 سال و نیم برسد و آنوقت با او رابطه بگیرد. در کشوری که قانون ازدواج با فرزندخوانده در آن به تصویب رسیده و قانونی ست. مگر می تواند انتظار دیگری از این جامعه ی بیمار داشت. مگر می تواند انتظار داشت که بیماران جنسی "پدوفیل" هر روز تعدادشان بیشتر نشود وقتی که امثال این دهان دریده، از خودش فیلم میگیرند و با احساس امنیت کامل و  با افتخار تمام  تجاوز به دختربچه ی  9 ساله را توصیف می کند و در دنیای مجازی پخش می کنند و کک ش هم نمی گزد.  چون می داند که قانون و شرع پشتش هست و اصلا خود اسلام و خود پیامبرش چنین  توصیه ای را در اسلام کرده است.
البته ناگفته نماند که تجاوز، تنها درخصوص دختران خردسال اعمال نمی شود، فساد اخلاقی و پدوفیلی ریشه در تمامی مذاهب دارد و خصوصا در جوامع اسلامی بسیار قوی است. جنایتی که توسط مروجان دین و مذهب در پوشش قوی مثل دین و مذهب و قدرت قرار داردو  سالیانه هزاران هزار کودک در معرض تجاوز جنسی قرار می گیرند. رهبران دینی از اسلام و کشیش تا اسقف های اعظم، سردمداران جنایتکاران و متجاوزانی هستند که مروّجان اصلی این تجاوزها هستند.
سعید طوسی و ناظم مدرسه منطقه ی 2 تهران، کسانی بودند که یکی بدلیل نزدیکی با خامنه ای نه تنها از تجاوز تبرئه شد  بلکه شاکیان ش تهدید شدند و در جایگاه متهم قرار گرفتند . آن دیگری هم ناظم مدرسه به این دلیل که از بستگاه امام جمعه شیراز بود بعد از  یک بازداشت کوتاه مدت آزاد شد و بعد بدست فراموشی سپرده شد و قضیه فیصله یافت.
سالیانه هزاران دخترخردسال بعنوان کالا در کشورهای عربی شیخ نشین معامله میشوند تا توسط ولیعهد و شیخ نشین های پولدار مسلمان، ازاله ی بکارت شوند و بعد به کاباره ها و مکان های تن فروشی فروخته می شوند.
پدوفیلی ILIHPODEP از ریشه AilihpodeP  در حقوق روم و از دو کلمه odeP  به معنای بچه و AilihP به معنای دوست داشتن، از زبان لاتین نشات گرفته است و در اصطلاح حقوقی سوءاستفاده جنسی از اطفال تلقی می‌گردد در فارسى مي‌توان کلمه (بچه‌ باز) را به كار برد. پدوفیلیا یک انحراف جنسی و یک اختلال روانی است که در آن فرد از لحاظ جنسی جذب کودکان می‌شود و می‌توان گفت این نوع جذب شدن غیرطبیعی و غیرعادی است. پدوفیلی با خیال‌پردازی‌ها و یا فعالیت‌های جنسی با کودکان قبل از سن بلوغ، مشخص می‌شود.
درحقوق بین الملل جزایی از پدوفیلی به لذتی که یک شخص بزرگسال از داشتن روابط جنسی با کودکان اعم از پسر یا دختر می برد، تفسیرشده است. افراد مبتلا به این عارضه تخیلات، امیال یا رفتارهایی شامل فعالیت جنسی غیرقانونی با بچه‌های بالغ‌نشده (عموما 13 سال یا کمتر) دارند. این رفتارها ممکن است شامل طیفی از رفتار (از برهنه‌کردن تا تماس جنسی) باشد. این فعالیت تجاوز محسوب می شود و محکومیت های سنگینی به دنبال دارد.
بر اساس قانون سوئیس محکومان به آزار جنسی کودکان (افراد پدوفیل) تا پایان عمر از فعالیت در حوزه هایی که تماس مستقیم با کودکان در آن پیش بینی شده، محروم خواهند شد. در کشور سوئد جریمه های سنگین مالی بالغ بر 6 میلیون کرون همراه با زندان 7 سال به بالا بستگی به نوع جرم و کسانی که  کودکان را مجبور به حرکات و رفتار سکسی می کنند در نظر گرفته شده است. درتمام دنیا، برقراری رابطه جنسی با کودکان  مجازات های سنگینی را در بر دارد.
محمد مهدی تندگویان، معاون امور جوانان وزارت ورزش و جوانان ایران اعلام کرد که "در سال 97 همزمان با افزایش مبلغ وام ازدواج به 15 میلیون تومان، این رقم به 3432 دختر زیر 15 سال رسیده است. براساس اعلام بانک مرکزی در سال 98 هم تا پایان مرداد ماه 4460 دختر زیر 15 سال وام ازدواج را دریافت کرده‌اند".
ولی آنچه که آمار رسمی از ازدواج کودکان در سال های  90تا 95 منتشر شده است  که این اینفوگرافی بر اساس آمارهای معاونت زنان و خانواده ریاست جمهوری، سازمان ثبت احوال و برخی نتایج پژوهش‌های محققان اجتماعی تهیه شده است و به شرح تصویر است. در این تصویر آمار ازدواج کودکان بین سنین 10 تا 14 در بین سال های 90 تا 95 و در پایین تصویر آمار ازدواج کودکان زیر 10 سال در همین سال مشابه آمده است. همچنین ازدواج کودکان در استان خراسان رضوی به ترتیب رتبه ی اول، آذربایجان غربی رتبه دوم، سیستان و بلوچستان، خوزستان، تهران به ترتیب این استان ها پنج رتبه ی اول در بیشترین تعداد ازدواج کودکان را داراست  و استان سمنان در بین کل استان های ایران کمترین میزان ازدواج کودکان را دارد.

امروزه، کودکان، بی دفاع ترین و بی پناه ترین ها، از هر زمانی دیگر هستند. با وضعیت بحران زده اقتصاد جامعه، این معضل یا فاجعه ی تجاوز بنام ازدواج یا صیغه کودکان، فروش کودکان، خودکشی و خودسوزی کودکان مانند دُمل چرکینی بزرگتر و بزرگتر می شود و به یک فاجعه  و جنایت انسانی تبدیل شده است. کودکانی که از ابتدایی ترین ابزار دفاع از حق و حقوق خود محروم بوده و هستند و هیچ منبع و قانون حمایتی وجود ندارد. در جامعه ای که بیماران جنسی در بالاترین سمت های  قدرت و قانونگذاری هستند و با طرح افزایش سن ازدواج کودکان مخالفت می کنند.  هرچه فقر و بیکاری در جامعه گسترده تر می شود کودکان بیشتری در خطر تجاوزجنسی بنام ازدواج و صیغه قرار خواهند گرفت.
اما وظیفه ی ما فعالین حقوق کودکان، زنان و کل مردم آزادی خواه و برابری طلب به مراتب وظیفه  و مبارزه ی هرروزه مان با این قوانین قرون وسطایی و مرتجع حاکمیت، سنگین و سنگین تر می شود. باید دولت را وادار کرد که به تبلیغات ارتجاعی ترین قوانین ش که کودک همسری ست، پایان دهد. باید به کودکانمان آموزش جنسی و آشنایی با رفتارهای سوء استفاده های جنسی  در تمام مدارس  تدریس شود. آموزش و پرورش موظف است تا به کودکان بیاموزد که در صورت سوء استفاده های جنسی، سکوت را بشکند و به کسی که مورد اعتمادشان است گزارش دهد. باید برای والدین کلاس های آموزشی در نحوه برخورد با فرزندانشان برگزار شود. دولت موظف است کودکان قربانی تجاوز را به صورت رایگان تحت درمان های روانشناسی قرار دهد. باید خواهان جدایی دین و مذهب از قانون و زندگی مردم باشیم.
و البته در این شرایط بحرانی جامعه، براه انداختن کمیته های محلات راه را به ما نشان می دهد که با تشکیل کمیته های مردمی و محلات می توان به داد خانواده هایی رسید که از سر اجبار و برای لقمه ای نان و تامین هزینه های زندگی، مجبور نباشند دختران خردسال شان را در ازای مبالغی به صیغه و یا همسری مردان درمی آورند.
و وظیفه و مبارزه ی اصلی ما، تنها و تنها با زیر و رو کردن نظامی که بر مبنای استثمار فیزیکی، جنسی، فکری و روانی استوار است، تنها با به زیر کشیدن نظام سرمایه که در آن همه چیز، و از جمله سکس، اعضاء بدن و نیروی کار، کالا و در بازار قابل خرید و فروش است، میتوان یک بار برای همیشه چنین توحشی را با تمام قوانین غیرانسانی اش  به تاریخ سپرد. زن ستیزی و به بردگی گرفتن زنان،  پاشنه ی آشیل  حکومت های اسلامی برای  برپا نگاه داشتن این نظام ضد بشری است.
بدون دین و مذهب و خصوصا اسلام افسار گسیخته، بدون شک انسان ها زندگی بهتر و سالم تری را تجربه خواهند کرد.

ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره هشتاد و دو 

گزارشی از اعتراض بە قتل رومینا اشرفی در سنندج


جمعی از فعالین حقوق زنان در سنندج، در اعتراض به قتل فجیع و دلخراش رومینا اشرفی بدست پدرش در پارک آیتی سنندج بە منظور اعتراض و محکومیت این جنایت با در دست داشتن شعارهای "زن ناموس هیچکس نیست!
قتل رومینا را محکوم میکنیم!
دست ناموس‌پرستی از زندگی زنان کوتاە!" و شعارهای دیگر مورد توجە عابرین و مردم در پارک آیتی سنندج قرار گرفت. لازم بە یادآوری است یکی از فعالین حقوق زن متنی را در محکومیت قتل هولناک رومینا اشرفی قرائت کرد کە در آن ضمن اعلام همدردی با مادر رومینا اشرفی بە زمینە های تبعیض قانونی علیە حقوق زنان، ناموسپرستی و کودک آزاری اشارە می‌کند و در پایان می‌گوید پایان خشونت و کشتار زنان و رومیناها در گرو تغییر بنیادی است کە از طریق اعتراضات اجتماعی بدست میاید.
این حرکت اعتراضی با خشم و نفرت شرکت کنندگان نسبت به قتل رومینا اشرفی و کشتارهای ناموسی پایان یافت.
جمعی از فعالین حقوق زنان سنندج
٨ خرداد ١٣٩٩


ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره هشتاد و دو 

قتل‌های ناموسی و بی دادگری قانون


مریم مرادی ( فعال حقوق بشر و مدافع حقوق زنان )
بنا به گفته فيلسوف و انديشمند بزرگ ( مونتسکیو )، جامعه از دو طريق در راه تباهي و فساد قرار مي گيرد :

نخست هنگامي که قوانين توسط مردم رعايت نمي شود که اين درد قابل چاره و درمان است.
و دیگر هنگامي که قوانين مردم را به سوي فساد و تباهي مي کشاند که اين درد چاره ناپذير است زيرا درد از خود درمان ناشی مي شود.
طی ماهها و روزهای اخیر چندین قتل ناموسی در شهرهای مختلف ایران صورت گرفته که لازم دانستم  درباره  این جنایت هولناک و خشونت فاحش علیه زنان بصورت آشکارتری بپردازم  .
قتل های ناموسی علیه زنان ،  یکی از سبعانه‌ترین و قدیمی‌ترین انواع خشونت علیه زنان، در سطح جهانی و در طول تاریخ جامعه بشری تحت حاکمیت مرد سالاری بوده است. هر سال هزاران زن قربانی این شکل از خشونت نظام مردسالار می شوند. اگر در گذشته قتل ناموسی خبرساز نبود و پایمال کردنِ حقِ حیاتِ هر زن در سکوت مرگبار خانواده، جامعه، رسانه ها به فراموشی سپرده می شد، اما امروز پرده پوشی این جنایت به آسانی میسر نیست .
ناموس و آبرو عامل بیش از پنجاه درصد این قتل‌ها را تشکیل می‌دهد که این امر نشان از آن دارد که تسلط و کنترل زن بخش مهمی از هویت مردانه را در جامعه شکل می‌دهد که با کوچک‌ترین خطری باید از آن اعاده‌ی حیثیت نمود و چنانچه فردی خود حاضر به چنین عملی نباشد، فشارهای اجتماعی از سوی مردان و حتی زنان جامعه او را به "حق" خواهی وا می‌دارد.
شرح  و بررسی ماده ضد انسانی و ظلم گستر :
بند الف ماده 179 ( قانون مجازات عمومی )  - هر گاه شوهري زن خود را با مرد اجنبي در يك فراش يا در حاليكه بمنزلة وجود در يك فراش است مشاهده كند و مرتكب قتل يا‌جرح يا ضرب يكي از آنها يا هر دو شود معاف از مجازات است.
‌هر گاه كسي بطريق مزبور دختر يا خواهر خود را با مرد اجنبي ببيند در حقيقت هم علاقة زوجيت بين آنها نباشد و مرتكب قتل شود از يكماه تا شش‌ماه بحبس تأديبي محكوم خواهد شد و اگر در مورد قسمت اخير اين ماده مرتكب جرح يا ضرب شود به حبس تأديبي از هشت روز تا دو ماه محكوم‌ميشود.
نگاهي که قانون به طور صريح آدمکشي را تجويز نمايد، چه کسي است که زن خود را با مردي بيگانه ببيند و دست به خشونت انگيزترين اعمال نزند و آنان را بطرز فجيعي نابود نسازد؟ زيرا مگر نه آن است که خود قانون خواهان چنين امري است و هرگونه سبعيت و ددمنشي را مجاز مي داند و بي انصافي و بي عدالتي و نامردي را پسنديده به شمار مي آورد.؟
از طرفي با وضع نامطلوبي که هنوز زن در اجتماع ما دارد و عده اي از مردان بمانند حيوانات و اشياء با آنان رفتار مي کنند و برتري نادرست خود را که رسوم و انسان هاي اوليه به آنها واگذار نموده است بازهم با سرسختي و لجاجت کامل و عليرغم پيشرفت هاي اعجاب انگيز زنان و دگرگوني هاي چشمگير و بزرگي که در اجتماع پديد آمده است حفظ مي کنند، آيا اين ماده باعث نمي شود که اين حس مورد تقويت قرار گيرد و مرد خود را هنوز مالک جان زن به شمار آورد و رفتارهاي نا انساني خود را همچنان ادامه دهد؟
نکته قابل توجه ديگر مربوط به مجري عدالت است که بوسيله قانون انتخاب شده است. قانونگزار در ماده ضد انسانی 179 مي نويسد که آدمکشي خاص شوهر است بدون آنکه صفات شوهر را برشمارد، يعني بصرف آنکه زني در ازدواج مردي باشد کافيست که آن مرد فجيع ترين جنايات را مرتکب شود. ديگر براي قانونگزار فرق نمي کند که اين شوهر کيست؟ آيا يک چاقوکش حرفه اي، يک مجرم برحسب عادت، يک انسان قسي القلب و ظالم، يک موجود تندخو و خشن و ستم پيشه، يک فرد عامل، متعصب، بيمار، بيسواد، عقده اي، پرورش نديده، ... است، آيا يک انسان تحصيلکرده، پرورش يافته، سالم، خالي از عقده و عاري از پيشينه کيفري مي باشد؟ از نظر قانونگزار آنچه که مهم است شوهر بودن و نام شوهر داشتن است. چنين شخصي صلاحيت کامل دارد که زن و رفيق او را که در يک فراش يا به منزله يک فراش که ديد به قتل برساند، شکمشان را پاره کند، گلويشان را بدرد و آنان را به صورتي که مايل است در خونشان غوطه ور سازد.
شوربختانه ، قانونگزار متعصب اين قدر همت به خرج نداده است که لااقل هرکس را براي اجراي عدالت؛ صالح نداند.
از طرف ديگر اين سوآل مطرح مي شود که علت وجود کيفيات مخففه که قانونگزار برآنها مهر صحه گذاشته است چيست؟ چرا طبق ماده 212 در صورت اثبات جرم براي مرد و زن زناکار بين شش ماه تا سه سال زندان تعيين شده است؟ مگر نه آنست که بررسي به معني واقعي انجام گيرد و در صورت لزوم تخفيف، قاضي قادر باشد بزهکاران را مشمول آن قرار دهد؟ چرا بايد يکي به طرز فجيعي به قتل برسد و ديگري حداکثر به سه سال محکوم شود؟ چگونه مي توان نام اين عمل را عدالت نهاد و به آن افتخار و مباهات کرد؟ از طرف ديگر، امروزه در بيشتر کشورهاي مترقي و متمدن جهان، مجازات اعدام لغو شده است يا اجرا نمي گردد، زيرا از سويي آنرا غيرانساني مي دانند و از سوي ديگر به فکر اینکه برخي بزهکاران غير قابل اصلاح مي باشند به خوبي به اثبات رسيده است. لذا همه کوشش ها در راه اصلاح و تربيت تبهکاران بکار مي رود، نه در راه نابودي و کشتار آنان بنابراين اگر مجازات هاي انجام مي شود به خاطر اصلاح و دوباره اجتماعي کردن منحرف صورت مي گيرد نه به علت آزار دادن و به شکنجه رساندن او. با توجه به همين اصل است که قوانين جزايي روز به روز راه را براي سازگار شدن و آموختن و به اجتماع بازگشتن بيشتر باز مي گذارند و امکانات لازم را براي مجرمان بيشتر فراهم مي آورند تا بتوانند سلامت از دست رفته را باز يابند و موجودي اجتماعي و سازگار شوند. قانونگزاري که از روي تعصب ماده 179 را ساخته و به شوهر اجازه قتل داده است در واقع منحرفان را غيرقابل اصلاح تشخيص داده و آنان را مستحق مرگ دانسته است، زيرا اگر به اصلاح معتقد بود راه بازگشت از خطا را مسدود نمي کرد و چنين ماده شومي را نمي آفريد.
موضوعي که در اينجا مطرح مي شود آنست که در حالي که احترام به قوانين از هرجهت لازم است تا اجتماع از صدمه و آسيب هاي گوناگون در امان باشد، آيا اين قوانين بايد مورد اعتماد مردم نيز باشد يا نه؟ آيا مردم بايد اطمينان داشته باشند که احترام به قوانين موجود، آسايش و رفاه خاطر آنان را فراهم مي آورد يا نه؟ آيا افراد اجتماع بايد يقين داشته باشند که خود قوانين موجد بي عدالتي و آفريننده لطمه و زيان نيستند يا نه؟
اگر در اجتماعي خود قوانين خلق کننده جرائم، ناراحتي ها، مشکلات گرفتاري ها و رنج ها باشند، آيا بازهم احترام به آنها واجب و ضروريست؟ آيا قوانيني که تيعيض مي آفرينند و با بي دادگري هرچه تمامتر عده اي را به خاک مذلت مي نشانند و برخي ديگر را عليرغم ظلم و جوري که مرتکب مي شود مورد حمايت قرار ميدهند، بازهم بايد مورد احترام قرار گيرند و افراد اجتماع موظفند که از دستورات ظلم آفرين و زيان بخش آنها اطاعت نمايند؟
محققا هيچ انسان عاقلي به چنين قوانيني احترام نمي گذارد و فرمان هاي زيان بخش آنها را مورد اطاعت قرار نمي دهد.
بي دادگري قانون
شوربختانه ، برخي قوانين جزايي موجود در ايران به علت رکود و جمود و گذشته گرايي شديدي که در آنها موجود است نه تنها حافظ نفع اجتماع و افراد نيست بلکه بوجود آورنده زيان ها، صدمات و بالاخره تبعيضات متوحش گوناگونی است که در نتيجه کينه و نفرت را در نهاد فرد فرد مردم اجتماع ما پديد مي آورد.
آنچه که در اين نوشتار منظور نظر است بحث پیرامون  ماده ظالمانه 179 و مقايسه آن با برخي رفتارها و احکامي است که تاکنون صادر شده است و بخوبي بي عدالتي و ظلم را نشان مي دهد. براي اثبات بيدادگري و تبعيضات قانونی جمهوری اسلامی جدیدترین اخبار ذیل از هرجهت گوياست.

رومینا اشرفی  دختر ۱۴ ساله ای بود که پدرش اول خرداد ماه امسال از ترس بی‌آبرویی پس از فرار این دختر با یک مرد، به وسیله یک داس سرش را برید.
پدر قصاص نمی‌شود!
بر پایه قوانین جاری در ایران، پدر رومینا به عنوان قاتل قصاص نمی‌شود.
مطابق با ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی، پدر در جایگاه ولی دم در قتل فرزند قصاص نمی‌شود بلکه قصاص تبدیل به دیه و تعزیر می‌شود.
نام قاتل در اعلامیه ترحیم !
در اعلامیه ترحیم رومینا، نام «کربلایی رضا اشرفی»، پدر او که عامل این قتل ناموسی است، درج شده است.
نام پدربزرگ‌ها، برادر، دایی و عموهای رومینا نیز به عنوان صاحب عزا در این آگهی آمده است.
قتل فجیع رومینا اشرفی ۱۴ ساله به دست پدرش در حالی است که در ایران هنوز لایحه‌ای برای حمایت از کودکان و نوجوانان به تصویب نهایی نرسیده است. یکی از ویژگی‌های لایحه «حمایت از کودکان و نوجوان» که در سال ۸۶ تدوین شد، «جرم انگاری» هر اقدام مستقیم و غیرمستقیمی است که منجر به آسیب رسیدن به کودکان می‌شود؛ اما این لایحه بعد از اصلاحات و تصویب در مجلس همچنان منتظر تایید نهایی است و بر روی میز شورای نگهبان خاک می‌خورد. بلاتکلیفی این لایحه، تنها موردی نیست که نشان از فقدان قوانین حمایتی از زنان و کودکان در ایران دارد.



ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره هشتاد و دو 

خشونت علیه زنان و کودکان، با هر بهانه‌ای، زیر هر اسمی محکوم است

علی رسولی


مروز پست‌های عجیبی در باره‌ی قتل رومینا دیدم. راستش وضعیت خیلی ناامیدکننده است. هزار اما و اگر می‌آورند که از شدت
فاجعه کاسته شود. یکی می‌گوید فرزند کشی ادامه‌ی اسطوره است. دیگری می‌گوید من دلم برای پدر او می‌سوزد. کسی دیگر می‌آید مسئله‌ی سواستفاده از رومینا را وسط می‌کشد و می‌گوید کاش از خانه فراری نمی‌شد و...
آره، همه به شما می‌گویند تمکین کنید. دختر خوبی باشید تا پدرتان با نام تاریخی‌اش، ماهیت خود را حفظ کند. کسی نمی‌گوید که خشونت هیچ توجیهی برنمی‌دارد. این همان ترمِ گشت ارشاد‌ی‌ست که می‌گوید لباس مناسب بپوشید تا مورد تعرض قرار نگیرید. همان ترم برادر بزرگ که خواهر را برای بدحجابی‌اش شلاق می‌زند. محکوم‌کردن یک جنایت براستی این اندازه دشوار و بغرنج است؟ هزاران پدر که به قول شما ادامه‌ی اسطوره هستند اگر زمینه‌ی مادی و معنوی برایشان مهیا نباشد، اگر قانون و آسمان را کنار خود نبینند، آیا چنین به سادگی دست به جنایت می‌زنند؟ اگر زن بتواند دامان خود را از وابستگی اقتصادی به مرد_که خود وابستگی‌های دیگر را در پی دارد_ رها کند، آیا بازهم شاهد این میزان از فاجعه خواهیم بود؟ اگر از همان کودکی موارد درسی برای تفهیمِ برابری و محو تبعیض علیه زن و کودک مهیا شود، آیا بازهم با جامعه‌ای روبه‌رو خواهیم بود که زن‌کشی را ساده می‌انگارد؟ فرار از خانه، یک فرار از خانه به سادگی نیست. فرار است از ظلم خانواده که پدر در راس آن است. خانواده‌ای که نماد همان جامعه با قوانینش است. هزاران دختر حاضر شده‌اند با هر مردی ازدواج کنند تا از زندان خانواده و از زندانبانی به اسم پدر و برادر فراری شوند. تلخی کمتر رنجی دیگر را پذیرفته‌اند تا عذابی روزانه را از خود دور کنند.
این اما و اگرها، این تبصره آوردن‌ها، این ای کاش کردن‌ها و برجسته‌کردن سن رومینا، خود ادامه‌ی همان جنایت است. خود مشروعیت دادن‌ شرمگینانه به جامعه‌ای‌ست که خشونت بخش جدایی ناپذیر آن است. خشونت علیه زنان و کودکان، با  
هر بهانه‌ای، زیر هر اسمی محکوم است. همین


ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره هشتاد و دو 

از سکوت تا فریاد



مصاحبه سحر صامت فعال حقوق زنان با سحر سعیدی

اکثر زنان و دختران موفق قبل از اینکه از سوی جامعه  سرکوب شود در خانه و میان خانواده به گونه های مختلف مورد آزار
و اذیت قرار میگیرند. از خشونت های فیزیکی و کلامی  گرفته تا سو استفاده های اقتصادی همه این موارد چالش هایی هستند که به مرور زمان به اکثر زنان فعال ایده فعالیت های بیشتر برای مطالبه ی حقوق انسانی و اجتماعی را داده است. اما با وصف تمام این مشکلات، امروزه تابو شکنی برای دست یافتن به حقوق اجتماعی و برابری جنسیتی، میان یک تعداد از زنان و دختران فعال در جوامع رو به رشد و توسعه  که  نظام های مذهبی نیز بر آن جامعه  حکومت میکند در ابعاد و گونه های مختلف رشد کرده است.
مهمان مصاحبه این ماه دختریست متعلق به دو سرزمین همسایه و هم مرز.
نامش سحر سعیدی است، متولد شهر شیراز ایران. پدرش اهل افغانستان و مادرش اهل ایران است.
سحر تا هفت سالگی همراه با خانواده اش در شیراز زندگی کرده است. پس از جدایی پدر و  مادر سحر از یکدیگر، او به همراه  خواهر کوچکتر از خودش و پدرش به کشور آذربایجان مهاجرت کردند. سحر می گوید: اولین قدم های خود را در راه موسیقی در شهر باکو گذاشتم و به دور از چشم پدرم آواز می خواندم، تا اینکه پدرم از این موضوع باخبر شد و مرا به خاطر گناه  مرتکب نشده ام در خانه زندانی کرد. به مدت شش ماه در خانه زندانی بودم و حق تماس با اجتماع را نداشتم. روزهای بسیار دشواری بود برایم، به خصوص زمانی که از طریق دوستان ایرانی ام متوجه شدم مادرم زنده است. در آن برهه سخت حبس خانگی توسط پدرم، تازه متوجه شدم که سالها  او به ما دروغ گفته است،  پدرم به ما گفته بود که مادرم درگذشته است. از طریق دوستان ایرانی ام فهمیدم که مادرم زنده است و از اینکه پدرم ما را از دانستن موضوع زنده بودن مادرم محروم کرده بود به شدت ناراحت و عصبانی شدم، تا اینکه تصمیم گرفتم خانه را برای همیشه ترک کنم .  از سحر پرسیدم  چگونه وارد رسانه های افغانستان شدی ؟ در سال ۲۰۱۵  پس از ترک خانه پدرم به افغانستان سفر کردم و پس از مدتی با اعلان کاریابی شبکه یک که دنبال مجری زن برای اجرای برنامه های اجتماعی میگشت برخوردم. پس از انجام تست ها به کار در رسانه ی یک راه یافتم. پس از ورود به رسانه نام خانوادگی ام را از سعیدی به آرین  تغییر دادم.  در محیط  کار با چالش های زیادی روبرو شدم و آنجا بود که فهمیدم زندگی در یک جامعه  زنستیز چقدر دشوار است. از وقتی که یک تعداد از همکارانم از واقعیت زندگی ام  مطلع شدند مرا قضاوت کرده و به چشم یک هرزه پنداشتند که از خانه فرار کرده است . در حالی که نه من هرزه بودم و نه در سنی که از خانه فرار کنم، بلکه به عنوان یک انسان بالغ تصمیم گرفتم و این حق انسانی من بود. آنقدر در محیط کاری مورد آزارهای کلامی، نگاهی و رفتاری قرار گرفتم که مجبور شدم  کارم را ترک کنم.
به تشویق دوستانم برای مسابقه ی آوازخوانی وارد برنامه ستاره افغان شدم. فکر کردم فرصتیست مناسب برای قدم نهادن در عرصه ی حقوق زنان.  از زمانی که وارد پروسه ستاره افغان شدم و با مطرح شدن بیشتر من، تهدید ها از سوی خانواده پدرم که افرادی متعصب و مذهبی هستند، شروع شد. آنها مرا لکه ننگ بر دامن پاک خانواده می دانستند. سحر می گوید دشمنی خانواده پدرم باعث شد افغانستان را ترک کنم. سحر آرین دو آهنگ انتقادی به نام های سنگسار و پرواز کن برای آزادی زنان خوانده است که موجب ایجاد واکنش تعداد زیادی از زن ستیزان شده است. او هم اکنون در ترکیه زندگی میکند و یکی از منتقدین معروف به خاطر وضعیت زنان و همچنان مسایل اجتماعی است.

ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره هشتاد و دو 

نامه‌ی گلرخ ایرایی در ارتباط با افزایش فشارها بر زینب جلالیان


نامه‌ی گلرخ ایرایی در ارتباط با افزایش فشارها بر زینب جلالیان «زینب جلالیان یکی از قدیمی‌ترین زندانیان سیاسی ایران است. او پس از
گذراندن سال‌ها حبس در بازداشتگاه‌ها و زندان‌های مختلف و پس از تحمل شکنجه‌های بسیار، مجدداً در روزهای اخیر از زندان خوی که نزدیک به محل سکونت خانواده‌اش است، به زندان قرچک ورامین منتقل شد و با فشارهای مجدد ماموران امنیتی مواجه شد.
زینب جلالیان طی سال‌های طولانی حبس در برابر تمامی آزار و اذیت‌ها مقاومت کرد و تن به اعترافات دیکته شده‌ی امنیتی‌ها نداد.
این انتقال نابهانگام پس از سال‌ها حبس و همچنین انتقال سکینه پروانه دیگر زندانی سیاسی کرد به زندان قرچک ورامین که در ماه‌های اخیر فشارهای زیادی را متحمل شده شده، برای اعمال فشار بیشتر بوده است.
سکینه پروانه از زمان انتقال به زندان قرچک برای اعمال فشار بیشتر بارها با بیمارستان روان‌درمانی امین‌آباد منتقل و مورد صرب و جرح قرار گرفته است. و باید گفت این‌ها همه گویای نقض حقوق انسان است.
این حرکات کینه‌توزانه توسط ارگان‌های امنیتی محکوم است و سکوت در برابر آن جنایت است و مسئولیتی سنگین برعهده مدعیان می‌گذارد.
زینب جلالیان، نه فقط یک شخص و نه فقط یک زندانی است؛ بلکه مفهوم گم‌شده‌ی مبارزه در فضای مبتذل سیاسی امروز ایران است.
زینب جلالیان آموزگار الفبای آزادی‌خواهی است. او مفهوم مقاومتی است که توسط دوست و دشمن از یاد برده شد.
زنده باد یاد فرزاد کمانگر که در دهمین سالروز جان‌باختن‌اش هستیم. و پُر رهرو باد راه آزادی‌خواهانی که فریفته‌ی نام و جایگاه نشدند؛ و اگرچه سر به دار و تن به تازیانه داده‌اند، مفهوم مبارزه را دست‌خوش منافع و مطامع شخصی نکرده‌اند.

گلرخ ابراهیمی ایرایی / ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹ / زندان قرچک ورامین
---------------


ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره هشتاد و دو 

رومینا قربانی توحش و بربریت


شهلا رضائی
سال هاست که زنان بنام قتل های ناموسی در شهرهای مختلف ایران به قتل می رسند. دست
زدن به این جنایت نیازی به دلایل  زیادی نیست. تنها یک سوء ظن کافی است تا مردان خانواده به نام غیرت و مردانگی !! دست به  جنایت هولناکی بزنند. این دلایل بسیار ساده اند: در خواست طلاق از سوی زن مجوزی می شود تا پدر یا شوهر را به بی ناموسی تهدید  کند. عاشق شدن، غیرت برادری را جریحه دار می کند.  تنها سوء ظن به یک رابطه، غیرت مردان را جریحه دار و آنها را  به کشتن دخترو یا زن خاطی ترغیب می کند. همه اینها نشأت گرفته از ناموس و غیرت است. ناموس یعنی مالکیت خصوصی تام مردان و صاحبان قدرت بر جسم و جان زن، ناموس یعنی مردانی که زنان را تنها به چشم یک الت جنسی نگاه می کنند. تا زمانی که دختر ازدواج نکرده در تسخیر مردان خانواده و فامیل و حتی پسر همسایه است وقتی ازدواج می کنند این شی جنسی به شوهر سپرده می شود. بسیار شنیده ایم که پدر در هنگام عروسی دختر، به قول خودشان دعای خیرشان این است که دخترم را به تو سپردم از این بعد او ناموس توست و از ناموست خوب محافظت کن.!
در فرهنگ اسلامی ازادی زن و حضورش در جامعه باعث فساد وهوسرانی است و باعث به خطر افتادن ناموس و اعتبار مرد در جامعه می شود و ارزش های اجتماعی بر اساس انقیاد زنان و حفظ ناموس مردان شکل می گیرد. در جوامع مذهبی و اسلامی، وظیفه ی مرد حفظ ناموس و کنترل زنان است و تمامیلات ، احساسات و خواسته ها ی جنسی  زنان در تناقض با مصالح جامعه است. مجازات رابطه ی عاشقانه زن بدون اجازه مردان زندگی ش , یعنی سنگسار، یعنی باید به بدترین شکل ممکن مجازات شود و بسیاری از زنان هر ساله  قربانی این ذهن های مریض و بیمار می شوند.  ، خانه و خانواده ای که در بوق و کرنا می کنند , یکی از امن ترین مکان هاست. برای بسیاری از زنان شکنجه گاه یا سلاخ خانه ایست که شدیدترین وحشی گری ها، خشونت ها و آزار جنسی و جسمی را به کودکان و زنان وارد می کند و
ما شاهد آمار بالای خشونت در خانه هستیم که به یکی از ناامن ترین مکان ها برای زنان و کودکان تبدیل گردیده است .
جامعه و سیستم ی که هر روز از تلویزیون و مراکز خرافات مساجد و ... هر روز به مردان می آموزد و گوشزد می کند که مراقب ناموس تان باشید تا مبادا دست از پا خطا کنند و اگر خطا کنند شما بعنوان پدر و برادر و شوهر حق کشتن  آنها را دارید. شما حق دارید که با دختران 9 ساله ازدواج کنید . انسان هایی  پدوفیل و بیماری را پرورش می دهد تا پدری که می توانست همدم دخترش باشد تا  رومینای 13 ساله را که  در اوج هیجان و انرژی ست و می خواهد مورد توجه قرار گیرد. مادر را وادار می کند تا دخترش را موقع استفاده از تلفن همراه ش کنترل کند، بجای آموزش زندگی، عشق ورزیدن، چگونگی برآورد نیازهای جنسی اش و تخلیه ی انرژی به مادر پیشنهاد می دهد تا به دخترش بیاموزد چگونه خودکشی کند و برایش مرگ موش می خرد که  نشأت گرفته از یک ذهن بشدت بیمار و کثافتی ست که دست پرورده ی جامعه و سیستم بیماری ست که چنین قاتلانی را در خود پرورش می دهد. پدری که با داس گردن دخترش را می زند بدلیل اینکه احساس کرده دیگر از اختیارش دارد خارج می شود. فاجعه ی که ابعاد کثافاتش بسیار عمیق تر از واقعیت است.
رومینای که با تمام هیجانات و شیطنت های بچه گانه اش  از سر استیصال و برای فرار از زندان پدری، به مردی که هفده سال از خودش بزرگتر است پناه می برد. رومینا  نه تنها قربانی قتل های ناموسی بلکه قربانی، کنترل شدید، خشونت خانگی وخشونت جنسی شد.
و متاسفانه این آمار کم  نیست، در بسیاری از شهرهای جنوب کشور پیش از آنکه مردان خانواده اقدام به قتل دختر کنند. رضایت نامه ای محضری به امضای پدر که مالک دختر است تنظیم می کنند و شاکی وجود ندارد تا قاتل، محاکمه شود. و اگر پدر خود مرتکب قتل شود بنا به نظر قاضی پرونده تنها بدلیل اخلال در نظم عمومی بین 6 تا 2 سال  زندانی می شود.
 متاسفانه بعضا مادران هم (گاهی همدست قاتل می شوند)در این زمینه نقش دارند. مادرانی که خود متاثر از تفکرات پوسیده فرهنگ مرد سالارانه هستند و گاهی از ترس تهدید مردان خانواده در این قتل سهیم می شوند. شرایط زندگی آنان از طریق افکار مردسالارانه به آنان تحمیل می گردد زیرا فقط این مرد است که حق انتخاب دارد. طبق احکام اسلامی، زن نباید بدون اجازه مرد از خانه خارج شود. باید خود را در هر زمان که مرد اراده کرد به نیازهای جنسی اش پاسخ دهد وگرنه زنی که تن به تمکین از مرد نمی کند می تواند مورد توبیخ، محرومیت از امکانات زندگی و ...شوند. بنابراین مردان در حکومت های اسلامی آموزش داده می شوند که همه چیز را در کنترل خود در آورند. مردان به بهانه شرف و غیرت کلیه حقوق فردی و انسانی زنان را تحت کنترل می گیرند و به خصوصی ترین و جزیی ترین ابعاد زندگی زنان تعرض می کنند تا از این طریق به خود اعتبار اجتماعی دهند و از زن تنها موجودی با ماهیت تابع محض بسازند.
هر روز دررسانه ها مردی با چهار زن ترغیب و تشویق می شود، ازدواج یا بهتر بگویم تجاوز جنسی به کودکان و پدوفیل که در همه ی دنیا جرم سنگینی دارد، در حکومت اسلامی ایران از رسانه های رسمی تبلغ می شود.
مارکس می گوید"دین افیون توده هاست" و دین اسلام، از آنجا که تا کنون دنیا بخاطر وحشی گری ش نتوانسته افسارش را همانند دیگر ادیان بکشد. می تازد، ویران می کند و از انسان های معتقد، مردان و زنانی مطیع و برده می سازد. انسان هایی مسخ شده در خدمت حکومت ها و حفظ قوانین ارتجاعی و قرون وسطایی شان و به استثمار کشیدن زنان توسط نزدیکترین افراد زندگی که مردان زندگی شان هستند.
در سراسر جهان سالانه بیش از 5 هزار زن و دختر مشمول قتل های ناموسی می شوند و قتل های ناموسی یک فاجعه جهانی تلقی می گردد. گاهی این زنان به طرز مشکوکی مثل وادار به خودکشی توسط خوردن سم و یا دار زدن، خودسوزی، خراب شدن دیوار برروی زنان، غرق شدن در رودخانه سربه نیست می شوند و به قتل می رسند که ثابت کردن آن در سیستم زن ستیزی مثل ایران یا بسیار مشکل است و یا از اهمیت زیادی برخوردار نیست که به اثبات برسد.
قتل های ناموسی در جوامع عقب مانده از نوع مشروع و ابزاری است که قاتل بعد از انجام قتل احساس سربلندی می کند و به عنوان قهرمانی که لکه ننگ را از خانواده برداشته به آغوش خانواده باز می گردد. مجرمین در قتل های ناموسی در ایران در پناه دو قانون 220 و 630 مجازات اسلامی، بدون نگرانی از مجازات شدن،  اقدام به قتل زنان و دختران خود می کنند.  در ماده 630 قانون مجازات اسلامی اگر مردی زن خود را در حال معاشقه با کسی ببیند حق کشتن او را دارد. و در ماده 220 همین قانون پدر مالک فرزند است و حق دارد به عنوان مالک فرزندش را به قتل برساند.
بنابر گفته هادی قابل (محقق علوم اسلامی) این طور نیست که اگر قانونی در قران نیامده است،  ما نمی توانیم وارد شریعت کنیم و مستند این دو قانون یعنی 220 و 630 مجازات روایات هستند. و یا در سوره نور آیات 6 تا 10  و سوره نساء که مبلغ جنایات و توحش و خشونت  به زنان است .می توان دلیل عمده و زیر بنایی این قتل ها را تعصب و مذهبی بودن ( به ویژه مسلمان بودن) آن ها دانست. زیرا فروانی این قتل ها در جوامع مسلمانان بیشتر از سایر مناطق است. و قاتل و یا قاتلین با اطلاع از این مفاد قانونی خود را مبری از مجازات می دانند و با خاطری آسوده اقدام به قتل می کنند.
باید علیه این قوانین قرون وسطایی و ارتجاعی ایستاد .در هیچ جامعه ی متمدن با قوانین انسانی براساس حدس و گمان و سوء ظن، عشق ورزیدن و دوست داشتن که از طبیعی ترین وانسانی ترین نیازهای انسانی ست، کسی کشته نمی شود مگر در جوامعی که دچار پسماندگی است.
اسلام منشاء خشونت، ضد زن، ضد قوانین انسانی و ضد بشری ست که  در حکومتی اسلامی با  قوانین ارتجاعی و هم چنین فرهنگ واپس مانده ای به نام حیثیت،  آبرو رشد می کند .
رومینا و رومینا ها تلنگری برای اندیشه ای مدرن است که می تواند تعاریف تفکرات کهنه پرستی و نظام پوسیده جمهوری اسلامی را به چالش بکشد.  او تلنگری است تا جامعه اعم از زن و مرد را با چراهایی متعدد روبه رو کند و برای پایان دادن به این توحش و افسارگسیختگی  و ساختن دنیایی بهتر باید از تونل وحشت جمهوری اسلامی عبور کرد. و خود و جامعه را از این بی حرمتی به شأن انسانی دست یابیم  واز تارهای تنیده و پوسیده قوانین ارتجاعی شرع و دین خود را رها کنیم و به آن پایان دهیم  و به حکومت جهل و خرافه بفهمانیم که زنان و مردان آزادی خواه امروز دیگر اجازه تعرض و دست درازی به حرمت و شأن زن و پایه ای ترین حقوق انسان نخواهد داد و در برابر آن سد مقاومی خواهد بست.




ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره هشتاد و دو