علی رسولی
مروز پستهای عجیبی در بارهی قتل رومینا دیدم. راستش وضعیت خیلی
ناامیدکننده است. هزار اما و اگر میآورند که از شدت
فاجعه کاسته شود. یکی میگوید
فرزند کشی ادامهی اسطوره است. دیگری میگوید من دلم برای پدر او میسوزد. کسی
دیگر میآید مسئلهی سواستفاده از رومینا را وسط میکشد و میگوید کاش از خانه
فراری نمیشد و...
آره، همه به شما میگویند
تمکین کنید. دختر خوبی باشید تا پدرتان با نام تاریخیاش، ماهیت خود را حفظ کند.
کسی نمیگوید که خشونت هیچ توجیهی برنمیدارد. این همان ترمِ گشت ارشادیست که میگوید لباس مناسب بپوشید تا مورد تعرض قرار
نگیرید. همان ترم برادر بزرگ که خواهر را برای بدحجابیاش شلاق میزند. محکومکردن
یک جنایت براستی این اندازه دشوار و بغرنج است؟ هزاران پدر که به قول شما ادامهی
اسطوره هستند اگر زمینهی مادی و معنوی برایشان مهیا نباشد، اگر قانون و آسمان را
کنار خود نبینند، آیا چنین به سادگی دست به جنایت میزنند؟ اگر زن بتواند دامان
خود را از وابستگی اقتصادی به مرد_که خود وابستگیهای دیگر را در پی دارد_ رها
کند، آیا بازهم شاهد این میزان از فاجعه خواهیم بود؟ اگر از همان کودکی موارد درسی
برای تفهیمِ برابری و محو تبعیض علیه زن و کودک مهیا شود، آیا بازهم با جامعهای
روبهرو خواهیم بود که زنکشی را ساده میانگارد؟ فرار از خانه، یک فرار از خانه
به سادگی نیست. فرار است از ظلم خانواده که پدر در راس آن است. خانوادهای که نماد
همان جامعه با قوانینش است. هزاران دختر حاضر شدهاند با هر مردی ازدواج کنند تا
از زندان خانواده و از زندانبانی به اسم پدر و برادر فراری شوند. تلخی کمتر رنجی
دیگر را پذیرفتهاند تا عذابی روزانه را از خود دور کنند.
این اما و اگرها،
این تبصره آوردنها، این ای کاش کردنها و برجستهکردن سن رومینا، خود ادامهی
همان جنایت است. خود مشروعیت دادن شرمگینانه به جامعهایست که خشونت بخش جدایی
ناپذیر آن است. خشونت علیه زنان و کودکان، با
هر بهانهای، زیر
هر اسمی محکوم است. همین
ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره هشتاد و دو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر