۱۴۰۴ مرداد ۸, چهارشنبه

زن، زندگی، آزادی؛ پژواک یک انقلاب اجتماعی

 

 


 

نویسنده: پروانه عظیمی 


جنبش «زن، زندگی، آزادی» نه‌تنها فریاد اعتراض زنان علیه خشونت و تبعیض جنسیتی در ایران است، بلکه نماینده‌ی یکی از عمیق‌ترین جنبش‌های اجتماعی معاصر است که در متن زندگی روزمره‌ی مردمی تحت ستم ریشه دارد. این جنبش، که با قتل ژینا (مهسا) امینی به جرقه‌ای انفجاری بدل شد، نه لحظه‌ای گذرا، بلکه روندی تاریخی از تراکم خشم، آگاهی، و امید جمعی است. این حرکت به‌درستی نامی زنانه بر خود دارد، اما محتوای آن فراتر از جنسیت است: زندگی در برابر مرگ، آزادی در برابر اسارت، و برابری در برابر سلسله‌مراتب پوسیده‌ی قدرت.



 

جنبش زن، زندگی، آزادی واجد سه ویژگی بنیادی است: ریشه‌داری، رادیکالیسم، و پیوند ارگانیک با سایر جنبش‌های اجتماعی. این پیوند، نه در شعار، بلکه در عمل دیده می‌شود: همراهی کارگران، معلمان، دانشجویان، بازنشستگان، اقوام تحت ستم، و اقلیت‌های مذهبی. در این معنا، این جنبش از جنس یک انقلاب اجتماعی است، نه شورشی کوتاه‌مدت.

 

اما این انقلاب اجتماعی از کجا آغاز شد؟ باید تأکید کرد که این جنبش بر زمینه‌ای از دهه‌ها مقاومت زنان در برابر استبداد مذهبی، آپارتاید جنسیتی، فقر ساختاری و کنترل بدن و پوشش آنان شکل گرفته است. از مبارزات زنان در دهه ۶۰ تا اعتراضات علیه اسیدپاشی، از جنبش‌های عدالت‌خواهانه در کردستان تا مقاومت مادران دادخواه، همه بذرهایی بودند که در خاک سرکوب کاشته شدند و امروز درختی سترگ با شاخسارهای متکثر و ریشه‌های عمیق ساخته‌اند.

 

پیوند این جنبش با سایر خیزش‌های اجتماعی – نظیر جنبش کارگری، دانشجویی، زیست‌محیطی و عدالت‌خواهانه – نیز تصادفی نیست. این جنبش برخلاف بسیاری از اعتراضات مقطعی، توانست صدای اقشار مختلف را در درون خود جا دهد. برای نخستین بار در سال‌های اخیر، صدای یک دختر کرد در سنندج، پژواکی شد در شهرهای بزرگ، محلات فقیر، دانشگاه‌ها، میدان‌های کارگری، و حتی در جمع خانواده‌های شهدا و مادران دادخواه. این جنبش با خواست لغو حجاب اجباری آغاز شد اما به سرعت به خواست تغییر بنیادی در ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه بدل شد.

 

جنبش زن، زندگی، آزادی با اتکا به شعارهای خودآگاه، ساختارشکن و ضدسلطه، موفق شد لایه‌های عمیق‌تری از نظام تبعیض و سرکوب را به چالش بکشد. در این میان، نقش زنان نه صرفاً به‌عنوان قربانی، بلکه به‌عنوان پیشروان مقاومت، الهام‌بخش دیگر اقشار شد. زنان جوان، دختران دانش‌آموز، مادران دادخواه، کنشگران حوزه سلامت، هنر و رسانه، همه و همه در قلب این جنبش جای گرفتند و آن را از اعتراض خیابانی به یک روند انقلابی بدل کردند.

 

این پویایی درونی اما بی‌هزینه نبود. جمهوری اسلامی، با توسل به سرکوب عریان، بازداشت‌های گسترده، اعدام‌ها و تهدیدات سایبری و میدانی، تلاش کرد این جنبش را در نطفه خفه کند. اما درست در مقابل این سیاست‌های سرکوبگرانه، شاهد بالاترین میزان خلاقیت، همبستگی، و تاب‌آوری اجتماعی بودیم. خلق نمادهایی مانند «برش مو»، «آتش زدن روسری»، و نوشتن شعارها بر دیوارها و اسکناس‌ها، همه نشان از قدرت مردمی در حفظ بقا، امید و مبارزه دارند.

 

نکته‌ای مهم که تحلیلگران نباید از آن غفلت کنند، تلاش نیروهای مختلف برای مصادره‌ی این جنبش است. از اپوزیسیون راست‌گرا گرفته تا اصلاح‌طلبان حکومتی، و حتی نهادهای بین‌المللی، هر کدام درصددند این جنبش را مطابق منافع سیاسی خود بازتعریف کنند. این مصادره‌طلبی از یک سو با شعارهای خنثی مانند «رفراندوم»، «گذار مسالمت‌آمیز»، یا «اتحاد ملی» صورت می‌گیرد، و از سوی دیگر با حذف محتوای رادیکال، ضدسرمایه‌داری و عدالت‌خواهانه‌ی آن. آنچه نادیده گرفته می‌شود، این است که این جنبش فراتر از خواست صرف تغییر چهره‌ی قدرت است. این یک نهِ تاریخی به کل نظام سلطه – از پدرسالاری مذهبی تا اقتصاد نئولیبرالی – است.

 

در برابر این خطرات، یکی از وظایف حیاتی ما مستندسازی و بازخوانی رادیکال و مردمی این جنبش است. نمی‌توان گذاشت این جنبش به دکوری زیبا برای کمپین‌های انتخاباتی یا نهادهای NGOمحور بدل شود. این جنبش صدای واقعی ستم‌دیدگان بود و باید به آنان بازگردد.

 

اکنون و در آستانه‌ی سالگرد مهسا، ما با دو مسئولیت همزمان روبرو هستیم: نخست، حفظ شعله‌ی مقاومت و خاطره‌ی شهیدان این خیزش، و دوم، تعمیق و گسترش پیوندهای این جنبش با مبارزات اجتماعی دیگر. تنها از طریق این پیوندهای زنده، این جنبش می‌تواند از افتادن در دام فرسایش و مصادره در امان بماند.

 

«زن، زندگی، آزادی» نه یک شعار، بلکه چکیده‌ای از خواست تاریخی یک ملت برای رهایی است. این جنبش را باید در بطن نبرد طبقاتی، در تلاقی ستم‌های جنسیتی، قومی، اقتصادی و سیاسی تحلیل کرد. تنها در این صورت است که می‌توان آن را در مسیر رهایی واقعی هدایت کرد.

 

جنبش زن، زندگی، آزادی، جنبشی تک‌موردی و تک‌قشره نیست. در دل آن، گره‌خوردگی‌های پیچیده‌ای از خواست‌های طبقاتی، اتنیکی، زیست‌محیطی، آموزشی و جنسی نهفته است. در طول این خیزش، شاهد بودیم که چگونه اعتصاب‌های کارگران پروژه‌ای، اعتراضات معلمان، تجمعات بازنشستگان و دانشجویان، و حتی جنبش‌های حامی محیط زیست به‌طور هم‌زمان و هم‌افزا در کنار صدای زنان و نوجوانان قرار گرفتند. این خیزش، به معنای دقیق کلمه، یک جنبش اجتماعی چندوجهی و چندصدایی است.

 

از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، چنین پیوندی به این معناست که نظام جمهوری اسلامی، نه فقط با یک گروه معترض، بلکه با شبکه‌ای از نیروهای اجتماعی ناراضی، متشکل از اقشار مختلف مردم روبروست که خواست تغییرات ساختاری دارند. این پویایی یکی از مهم‌ترین عوامل ماندگاری و ژرفای جنبش است.

 

یکی از خطراتی که همیشه جنبش‌های مردمی را تهدید می‌کند، تلاش نیروهای فرصت‌طلب و قدرت‌طلب برای مصادره، استحاله یا کنترل آن است. در مورد جنبش زن، زندگی، آزادی نیز شاهد این تلاش‌ها از سوی برخی چهره‌های رسانه‌ای، نهادهای وابسته به قدرت‌های خارجی، یا جریاناتی که از دل همین نظم سرکوبگر برخاسته‌اند، بوده‌ایم.

 

این تلاش‌ها با شعارهایی چون «رفراندوم»، «گذار مدیریت‌شده»، یا «گذار بدون خشونت» همراه شده‌اند که عملاً مسیر رادیکال و مردمی جنبش را به سازش‌کاری‌های قدرت‌محور بدل می‌کنند. آنها می‌کوشند جنبش را از خیابان، از دل طبقه‌ی کارگر و از زبان زنان ستم‌دیده جدا کرده و آن را در سطح رسانه، نهادهای بین‌المللی و چهره‌سازی‌های جعلی نمایندگی کنند. این همان روندی است که در جنبش‌های آمریکای لاتین، خیزش‌های عربی و حتی در جنبش‌های سیاه‌پوستان آمریکا نیز بارها مشاهده شده است؛ جایی که جنبش‌های رادیکال، با پوششی از دموکراسی‌خواهی لیبرال، از محتوای طبقاتی و انقلابی تهی می‌شوند.

 

در برابر این تلاش‌ها، ثبت مستقل و مردمی تجربیات، حافظه‌ی جمعی، و روایت‌های واقعی این جنبش، از اهمیت تعیین‌کننده برخوردار است. جنبش زن، زندگی، آزادی باید از آن مردمی باشد که هزینه داده‌اند، زخم خورده‌اند، و همچنان در میدان مقاومت هستند. مستندسازی مشارکتی، تاریخ‌نگاری از پایین، و نقد مستمر نیروهای فرصت‌طلب، وظایفی حیاتی برای فعالان صادق این عرصه است.

 

جنبش «زن، زندگی، آزادی» نه پایان یک دوره، بلکه آغاز فصلی نو در مبارزه‌ی اجتماعی مردم ایران است. این جنبش، ریشه در واقعیت زندگی، در تجربه‌ی مقاومت، و در آگاهی نوین دارد. دشمنان این جنبش تنها در حاکمیت نیستند؛ آنان در چهره‌ی نجات‌دهنده، در لباس اپوزیسیون، و پشت واژه‌های زیبا نیز پنهان شده‌اند. تنها با حفظ استقلال، تداوم مبارزه‌ی از پایین، و اتصال به دیگر جنبش‌های اجتماعی است که می‌توان این انقلاب اجتماعی را از خطر مصادره و انحراف در امان داشت.

 

ما در آستانه‌ی سالروز ژینا، تنها یاد او را زنده نمی‌کنیم، بلکه یادآور می‌شویم که راهی که آغاز شد، هنوز در میانه‌ی مسیر است. راهی به سوی رهایی، نه‌فقط برای زنان، بلکه برای تمامی فرودستان.



Urgent: Gaza is starving
ماهنامه شماره یکصد و سی و دوم رهائی زن - غزه دارد از گرسنگی کشته می شود

منتشر شد

https://rahaizanorg.blogspot.com/2025/08/urgent-humanitarian-aid-to-gaza.html


  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر