سخنرانی مینو همتی در کنفرانس اقدام
مشترک تشکلهای مستقل زنان
جنبش انقلابی زن زندگی
آزادی دستآوردها و چالش ها
حجاب
اجباری که پرچم تعرض به همه حقوق زنان بود، یکی از اصلی ترین ابزار شکل گیری و
تحکیم جمهوری اسلامی در ایران و تعرض به سراسر جامعه بود و هنور هم هست.
حجاب و جداسازی
جنسی یکی از ارکان مهم حفظ اقتدار جمهوری اسلامی بر ایرانبوده است، و
مبارزه علنی و گسترده زنان از عوامل سست کردن پایه های آن و تسهیل فروپاشی حاکمیت
اسلام سیاسی می باشد. به همین دلیل رژیم هرگاه میخواست و میخواهد جامعه را
مرعوب و سرکوب کند، از اعمال حجاب اجباری و حفظ آپارتاید جنسی و حمله به زنان شروع
می کند.
حجاب و بی حجابی اجباری در جامعه ایران کار
نکرده و کارنمیکند، بطور مثال مادر بزرگم بخاطر داشت روزهائی را که بقول او آجانها
در کوچه ها چادر از سرزنان میکشیدند، با اینکه او تا آخر عمر محجبه ماند، لیکن
نتوانست حجاب را به دختر و نوادگانش تحمیل کند. و این نشاندهنده این است که تغییر
با اراده خود مردم میسر است. همانگونه که امروز زنان ما بقدرت خویش حجاب اجباری را
زیر پا میگذارند.
دولت و قانون و نظام پیشرو، در حداقل ترین سطح
خود، باید راه اعمال اراده زنان و مردم را تسهیل کند و با آنهایی که آن را به هر
بهانه مذهبی و قومی و ملی و اقتصادی و "دشمن خارجی" و "مصالح
مملکت" سد میکنند، مقابله کند.
نقش حجاب اجباری در تثبیت، بقا و
فروپاشی نظام اسلامی حاکم چیست؟
گیردادن
رژیم اسلامی به پوشش زنان بخصوص حجاب به معنی گرفتن ابتدائی ترین حق انتخاب از نیمی از جامعه، سیاستی بود که جاده
را برای تدوین و تصویب قوانین زن ستیز و
تبعیض آمیز هموار میکرد. وبا تصویب قوانین خانواده، وتبدیل زن به شهروند
درجه دومی که تمام اختیارش در دست مردان خانواده و مستقیما تحت کنترل نهادهای حاکم
است، حاکمیت اسلامی را تثبیت کرد .
حق تحصیل و امرارمعاش زنان را با اجباری کردن
حجاب به گروگان گرفت و مردان را به پاسداری از این قوانین قرون وسطائی موظف نمود.
به این ترتیب مردسالاری تاریخا حاکم بر جامعه را خشن تر، سیستماتیک تر و قرون
وسطایی، بعنوان یک نظام سیاسی برای اولین بار در تاریخ ایران، نهادینه کرد. حجاب در این راستا، محکم ترین و
اصلی ترین ستونی است که نظام سیاسی ایران،
بر آن ساخته شد و بارومتر قدرت و ضعف سیاسی نظام، در تمام طول حیات رژیم
اسلامی، عملا به قدرت شان در تحمیل حجاب گره خورد.
و هرگاه زنان در شکافهای درونی نظام از
موقعیتهای بدست آمده برای شل کردن حجاب استفاده می کردند و مظاهر اسلامی، از جمله
آپارتاید جنسی را رعایت نمیکردند، رژیم با تاکید بر رعایت حجاب اجباری در اماکن
عمومی سعی در به عقب راندن زنان از مطالباتشان می کرد. و بدین ترتیب این موضوع
کشمکش دائمی بین زنان و حکومت اسلامی بوده است و موضوع کشمکش جامعه با قدرت حاکم!
علیرغم تلاش چهل و چند ساله رژیم در شستشوی مغزی
کودکان و نوجوانان از آموزش و پرورش تا به اصطلاح فرهنگ سازی در دانشگاهها، و
سرکوبهای خیابانی، هر روزه به تعداد مخالفان سبک زندگی اسلامی افزوده میشود و پایه
های اجتماعی رژیم سست گشته و با ریزش نیروهایش نهایتا فروپاشی نظام را موجب میشود.
چرا حکم حجاب اجباری از نخستین روزهایش با اعتراض شدید مدافعان
حقوق زنان در اولین 8 مارس در تهران روبرو شد؟
با اشاره به نگرش زنان به موضوع حجاب و پوشش در
سالهای ماقبل بقدرت رسیدن اسلامیون، میتوان به این سوال پاسخ دقیقتری داد.
با اینکه دروس تعلیمات دینی آموزش و پرورش دوران
وزارت خانم فرخ رو پارسا، توسط آیت الله بهشتی، باهنر و مفتح تدوین میشد و از دروس اجباری مدارس بود، اکثریت
دانش آموزان ایران ساعات تعلیمات دینی را به بخنده و شوخی برگزار میکردند. از این
رو این ادعا که در رژیم گذشته جامعه
اسلامی نبود هرچند که در نظام آموزشی و اداری و قضایی، اسلام حقوق ویژه داشت و
مراجع مذهبی امتیازات ویژه، ادعایی واقعی است.
اگر در
دوران رژیم گذشته حجاب اجباری صرفا در قلمرو خانواده های متعصب مذهبی اعمال میشد و
یا از ترس آتش جهنم موعود منادیان اسلام بر سر پاره ای از زنان سنگینی میکرد، از
پس بقدرت رسیدن اسلام سیاسی و علیرغم مواجه شدن با مقاومت جانانه زنان در روزجهانی
زن، هشت مارس سال 1357 و با شعار حقوق زن نه شرقی نه غربی، جهانی است که با تاکید
بر جهانشمول بودن حقوق زنان بود، حجاب اجباری بعنوان اولین سنگر خمینی و اوباش
اسلامی در جنگ با حقوق زنان برپا گردید.
هر چند ارتجاع اسلامی در تقابل با اقشار و طبقات
زحمتکش به برپائی و استقرار شوراهای اسلامی کار و انجمنهای اسلامی از مدرسه و
دانشگاه تا اداره جات و غیره بعنوان ستون پنجم حکومت جدید برای شناسائی و خنثی
کردن مخالفین خود، از جمله تحمیل حجاب اجباری و اجرای همه قوانین اسلامی علیه
ابتدایی ترین حقوق فردی انسانها و به
انقیاد درآوردن آحاد جامعه مبادرت ورزید،علیرغم این، تردد زنان بی حجاب در سطح
شهرها همچون خاری در چشم رژیم و حامیان متعصبش بود که مانع از کاملا اسلامی شدن
جلوه شهرها میشد.
در روزهای نخستین، مقابل دانشگاه تهران شاهد صحنه جنگ و جدال زنان جوان بی حجاب با به اصطلاح تحصیل کرده گان حامی حکومت اسلامی بودیم، شکست مفتضحانه روشنفکر نماهای مذهبی در مباحثات جلوی دانشگاه، منجر به بسیج اقشار لات و لمپن های اجاره ای چون زهرا خانم و چماقدران اسلامی شد. از اینرو اوباش اسلامی را همچون سگهای هار به جان زنان غیر محجبه در خیابانها انداختند، از پونز برپیشانی زدن، تا اسیدپاشی توحش نظام جدید را بنمایش گذاردند.
آیا تداوم اعتراض زنان به حاکمیت قوانین ضد زن و
بخصوص حجاب اجباری، زمینه ساز بروز جنبش انقلابی مهسا بوده است؟
پاسخ به این سوال بی تردید آری است؟
هیچ چیز به اندازه جنبش انقلابی مهسا ادامه مبارزات چهار دهه نسل های متعدد زنان
نیست. سعی میکنم توضیح دهم.
برای خمینی و مرتجعین رنگارنگ اسلامی، بخانه
راندن و از صحنه اجتماع بیرون کردن نیمه جامعه در دستور کار قرارگرفت و با حکم
حکومتی حجاب اجباری در ادارات و آموزش و پرورش، مراکز فرهنگی و درمانی را سنگر
بندی کردند و شغل و درآمد زنان را بگروگان گرفتند تا چهره جامعه را محجبه کنند و
شیپور پایان تنوع رنگ و پوشش زنان را بصدا درآورند و در یک کلام مظاهر زیبای زندگی
را در قفس خانگی محبوس کردند و خفاشان سیاهپوش و متعفن الافکار را در سطح شهر رها
کردند تا بقایای زنان مقاوم را شکار کنند.
خاکریزها و سنگرهای ارتجاع اسلامی در همه شئون
اجتماعی از قوانین خانواده، قانون کار و قوانین جزائی علیه اکثریت جامعه گسترده شد
تا برده داری اسلامی در عصر جدید برای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به بوته
آزمایش گذاشته شود.
علیرغم تلاش رژیم اسلامی برای شستشوی مغزی دختر
بچه ها از مدارس ابتدائی و صدا و سیمای حکومتی، نسل اندر نسل زنان در هر فرصتی و
بهر درجه ای که توازن قوا اجازه میداده است، به تخریب سنگر حجاب اجباری رژیم
مبادرت میکردند. طی ادوار متوالی ما شاهد تولد نسلی از مردان و زنان آزادیخواه و
برابری طلب در دانشگاههای سراسر کشور بودیم.
زنان با پا گذاردن در عرصه های اجتماعی، ورزشی و
تحصیلی و رساندن خویش به مدارج بالا، سیاست رژیم در به انزوا کشاندن و خانه نشین
کردن زنان را نقش بر آب کردند.
ازاین رو شکست استراژیک رژیم در به انقیاد کشیدن
زنان و از این طریق کل جامعه، مدیون گستردگی و عمق اجتماعی جنبش زن زندگی آزادی
ارزیابی میشود.
آیا علیرغم همه سرکوبها، تبعیت نکردن
زنان و بخصوص نسل چند میلیونی دهه هشتادی از قوانین و مقررات حجاب اجباری، توازن
قوا را بنفع جنبش رهائی زن از شراین نظام و قوانین زن ستیزش، تغییر داد ه است؟
آیا این تغییر توازن قوا یکی از مهمترین
دستآوردهای جنبش زنان، در این چهار دهه مبارزه بی وقفه، محسوب میشود؟ پاسخ به این
سوال ها بی تردید مثبت است، توضیح خواهم داد.
با تولد جنبش انقلابی زن زندگی آزادی، با نسلی
از دختران دبیرستانی و زنان جوان آشنا شدیم که پسران و مردان جوان را نیز به صفوف
مقدم مبارزه برای رهائی از تمامیت نظام اسلامی فراخواندند. نسلی که توازن قوای چهل
ساله را برهم زد. نسل ساراناها و النازها، مهرشادها و محسن شکاریها اینبار با
همراهی والدین خود بمصاف حکومت جنایتکار اسلامی رفته اند و فریاد میزنند، ایستاده
ایم تا به آخر.
تاثیرات عمیق جنبش زن زندگی آزادی در صحنه جهانی
در ابعاد کوتاه مدت و دراز مدت خود را بنمایش میگذارد. آنچه ارتجاع اسلامی با خرج
میلیونها دلار و تحمیق و تطمیع زنان مهاجر در غرب برای طبیعی و اختیاری جلوه دادن
حجاب و محجبه کردن چهره شهرهای متروپل، رشته کرده بود با به آتش کشیدن حجاب در
سراسر ایران، ترکیه، عراق، لبنان و حتی سوریه یک شبه پنبه شد و دود شد به هوا رفت.
جنبش حق زن برای لغو و برچیدن آپارتاید جنسی،
آنچه در دانشگاهها شاهد بودیم، و زنان و مردان جوان در سلف سرویسها بر سر یک میز
نشستند و تابوی آپارتاید جنسی رژیم را در ذهن و روان خود و جامعه در هم شکستند. بزودی ما شاهد فاز جدیدی خواهیم شد که با تجدید قوا و حرکت
تعرضی بعدی مواجه خواهیم شد.
ظهور شکاف در صفوف رژیم اسلامی در نتیجه شتاب
اولیه جنبش انقلابی زن زندگی آزادی و تقابل خیابانی چندین ماهه، فرسودگی و ریزش
نیروهای سرکوبگر، و بالا رفتن سطح اعتماد بنفس مردم و همدلی و همبستگی جنبشهای
اجتماعی در ایندوره، آینده ای روشنتری را برای این جنبش به ارمغان میارورد.
در مورد تعجیل رژیم در ارائه و تصویب لایحه حجاب
و عفاف قبل از سالگرد جنبش مهسا، با ید پرسید:
این لایحه چیست؟ چه میگوید؟ و در چه
شرایطی ارائه و تصویب شده است؟ در واقع این لایحه قبل از هرچیز بیانگر ناکارآمدی نظام
اسلامی در بکارگیری و اعمال قوانین ضد زن توسط نهادها و نیروهای انتظامی تحت
فرمانش است. این لایحه تلاش میکند نیروهایش همچون دادگاهها، زندانها و نیروهای
انتظامی و لباس شخصی ها را برای اعمال قوانین ضد زن اسلامی بخصوص حجاب اجباری مجهز
و مجبور به اجرا کند، که عملا تا کنون ناموفق بوده و تمرد نیروهایش بچشم میخورد و
این درحالی استکه آتش به اختیارهای رژیم از گوشمالی مردم به جان آمده در امان
نیستند. حضور زنان بی حجاب در سطح شهرها،
تعادل روانی رژیم و حامیانش را برهم زده است و روحیه معترضین به نظام را نیز تقویت
کرده است.
با اینکه این جنبش برای مدتی از ابراز وجود
خیابانی صرف نظر کرده است، لیکن کماکان بطور چشمگیری به نفی حجاب اجباری ادامه
میدهد. از لایحه حجاب و عفاف تا مزاحمتهای خیابانی عوامل لباس شخصی و جریمه نقدی
نتوانسته این غول را به بطری برگرداند و در آستانه سالروز جنبش انقلابی زن زندگی
آزادی، رژیم سخت نگران بهم پیوستن جنبشهای زنان، دانشجویان و دانش آموزان، کارگران
و فرهنگیان، کادر درمانی و بازنشستگان برای پایان دادن به عمر ننگینش میباشد.
در مورد راه کارها
، ما باید در اولین قدم، موقعیت جنبش مان و سکویی که
بر آن ایستاده ایم را تشخیص دهیم! ارزیابی واقع بینانه ای از دستآورد های خود و
ضعف های دشمن داشته باشم! دستآوردهای تاکنونی جنبش را برسمیت شناخته، از آنها دفاع
کنیم و توانمندی و تقویت صفوف جنبش انقلابی زن زندگی آزادی را تضمین کنیم. علیرغم
اینکه به خوبی به این واقعیت واقف هستیم که در نهایت پیشرویهای بیشتر در عرصه رفع
تبعیض و نابرابری و بخصوص تثبیت پایدار دستآوردهای کنونی صرفا با عبور از این نظام
میسر است. عبور از نظامی که در آن آزادی و رهایی زن، به آزادی و رهایی جامعه گره
خورده است.
زنده باد جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی و
برابری
رفرانس
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%AE%E2%80%8C%D8%B1%D9%88_%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%A7
خانم وزیر دستور داد برنامهٔ درسی تعلیمات دینی، تعلیم قرآن و
فقه اسلامی در برنامهٔ آموزشی گنجانده شود و در این راه از کسانی مثل محمد بهشتی،
محمدجواد باهنر و محمد مفتح و چند اسلامشناس مشاوره میگیرد.[۶]
در
مقالهای دربارهٔ پوشش دختران در مدرسهها نوشته بود که دانشآموزان حق ندارند در
محیط مدرسه لباسی غیر از روپوش رسمی بپوشند؛ چه چادر و چه مینیژوپ. از نظر او
«پیشرفت و تحصیل» از «نوع پوشش» جدا بودهاست. او معتقد بود زنان در تمام سطوح
اجتماعی باید برابری داشته باشند.[۹]
در
هنگام وزارت وی سید محمد بهشتی و محمدجواد باهنر در امر تهیهٔ کتابهای درسی از مشاورین فرخرو پارسا[۱۰] و از حقوقبگیران آن وزارتخانه بودند.[۱۱] مرکز اسلامی هامبورگ سالها زیر نظر محمد بهشتی از فرخرو پارسا بودجه دریافت میکرد.
محمد بهشتی حتی از طرف همان وزارتخانه به مأموریتهایی، از جمله به آبادان، فرستاده شد.[۱۲] محمدجواد باهنر نیز از وزارت آموزش
و پرورش تحت وزارت فرخرو پارسا امتیاز تأسیس چند مدرسهٔ
ملی مذهبی را گرفته بود
که در نقاط مختلف تهران قرار داشتند.[۱۳]
10.↑ خانم وزیر. خاطرات و دستنوشتههای
فرخرو پارسا. تألیف منصوره پیرنیا. انتشارات
مهر ایران. چاپ ۲۰۰۷. شابک ۰۹۲۱۳۳۶۹۲۸ ص۲۳۶–۲۳۷ (لینک
کتاب)
پاسخ به دو سوال در حاشیه کنفرانس
مینو همتی: مسئله زن امر زنان بوده. و بیش از هرکسی امر زنان است. اما حل مسئله زن و رهائی زن امر کل جامعه می باشد. و امر مشترک زنان و مردان است. چرا که ادامه حیات بشر مستلزم باز تولید نیروی انسانی است که به سوخت و ساز زندگی
خصوصی مشترک آنها گره خورده است و قابل تفکیک نیست.
اگر در طول تاریخ جدا سازی نژادی و قومی و یا
مذهبی تا سطح جداسازی فیزیکی و حتی جغرافیائی میسر بوده است. و همچنین جدا سازی زن
و مرد در زندگی اجتماعی بزور در جوامعی همچون تحت حاکمیت اسلامی عملی شده. لیکن در
زندگی خصوصی زن و مرد هرگز ممکن نبوده است. از اینرو برای رفع تبعیض و نابرابری از
زنان که قربانی تبعیض هستند و در رابطه ای مشترک با کسانی هستند که مغزشوئی شده
اند و عامل اجرای این تبعیض هستند و متاسفانه بخش زیادی از مردان را تشکیل میدهد،
نمیتوان این دو را از هم جدا کنید. چونکه باز تولید زندگی اجتماعیشان بهم وابسته
است. زنان میتوانند با شهامت و مبارزه ی روزمره و پیگیرانه خود با هرگونه
مردسالاری از جانب هر کسی، از جمله همکار، پدر، برادر، همسر و یا معشوق و غیره، در
امر رها شدن مردان از قید این ذهنیت بیمارگونه کوشا باشند. و جامعه نیز باید در
این تلاش بی وقفه، وبا فرهنگ سازی و تدوین قوانین به مردسالاری پایان دهد.
با توجه به اینکه شما در صحبتهایتان و در پاسخ
به سوال اول اشاره کردید که مبارزه برای رهائی زن امر کل جامعه اعم از زن و مرد
است. بنابر این ممکن است از بیان شما چنین نتیجه گیری شود که با وجود فرهنگ مرد سالاری،عملا مردان هنوز در
جامعه و سازمانهای مختلف این امکان را پیدا میکنند که موقعیت برتر و بالاتر و
کنترل کننده خود را به زنان تحمیل کنند و در نتیجه زنان دوباره به لایه های تحتانی
تر تبدیل شوند؟
مینو همتی: درست است، و ممکن است چنین شود. اگر
شما با مردسالاری مبارزه نکنید. اگر موانع گسترش استعدادها، رشد و پرورش زنان را
فراهم نکنید. اگر با فرهنگ مذهبی مردسالارانه مبارزه نکنید. این امکان همیشه هست.
در نتیجه راهش این است که مدام در مبارزه علیه فرهنگ مردسالار، قوانین مردسالار،
قوانین مذهبی، قوانین و مکانیزم هائی که راه رشد و استعداد زنان را میگیرد، مرتب
در این جدال شرکت داشته باشید.
جدال
برای حق زن روزمره است و فقط با اعلام
وفاداری به حقوق زن تامین نمیشود. باید برایش کار کرد و اگر شما برایش تلاش نکنید، راهش این نیست که دورموضوع دیوار و سیم خاردار
بکشید و زن و مرد را از هم جدا کنید.
راهش این است که با آن ریشه هائی که این فرهنگ
مرد سالاری را باز تولید میکند مبارزه سیستماتیک و مداوم داشته باشید و در این
مسیر نقش آموزش و پرورش و تولیدات فرهنگی و هنری در اشاعه روش و منش برابری طلبانه
در تمام سطوح از اهمیت بسزائی برخودار است و بخش مهمی از مبارزه برای برچیدن فرهنگ
مردسالار را تشکیل میدهد.
و در
مقابلش پاسخ اینکه شما دو نیمه جنسی انسانها را جدا کنید همانی است که جمهوری
اسلامی توانست انجام دهد. راهش این نیست و این حفاظت از حقوق زنان نیست.
اگر شرایط برابر وجود داشته باشد، اگر مبارزه
مدام علیه فرهنگ و مذهب و مردسالاری وجود داشته باشد، اگر قانون و دولت و حتی
نهادهای کنترل کننده و جود داشته باشد، اگر برابری اقتصادی در جامعه وجود داشته
باشد و زنان مجبور نباشند بخاطر مادر شدن موقعیت اقتصادی پائینتری پیداکنند، اینها
باعث میشود که زنان زیر مجموعه مردان نشوند و مردان هم این شانس و امکان را داشته
باشند تا به این توازن قوا و برابری جنسیتی تن دهند و نتیجا به ارتقا ذهنی و هویت
انسانی خویش تکیه کنند تا بر سنتهای عقب مانده و کهن.
مبارزه برای رهائی زن جدا از مبارزه برای رهائی جامعه نیست. این واقعیت چند بعدی است و مسیر طولانی است و نمیشود میانبر زد و به نتیجه رسید.
مینو همتی: مسئله زن امر زنان بوده. و بیش از
هرکسی امر زنان است. اما حل مسئله زن و رهائی زن امر کل جامعه می باشد. و امر
مشترک زنان و مردان است. چرا که ادامه حیات بشر مستلزم باز تولید نیروی انسانی است
که به سوخت و ساز زندگی خصوصی مشترک آنها گره خورده است و قابل تفکیک نیست.
اگر در طول تاریخ جدا سازی نژادی و قومی و یا مذهبی تا سطح جداسازی فیزیکی و حتی جغرافیائی میسر بوده است. و همچنین جدا سازی زن و مرد در زندگی اجتماعی بزور در جوامعی همچون تحت حاکمیت اسلامی عملی شده. لیکن در زندگی خصوصی زن و مرد هرگز ممکن نبوده است. از اینرو برای رفع تبعیض و نابرابری از زنان که قربانی تبعیض هستند و در رابطه ای مشترک با کسانی هستند که مغزشوئی شده اند و عامل اجرای این تبعیض هستند و متاسفانه بخش زیادی از مردان را تشکیل میدهد، نمیتوان این دو را از هم جدا کنید. چونکه باز تولید زندگی اجتماعیشان بهم وابسته است. زنان میتوانند با شهامت و مبارزه ی روزمره و پیگیرانه خود با هرگونه مردسالاری از جانب هر کسی، از جمله همکار، پدر، برادر، همسر و یا معشوق و غیره، در امر رها شدن مردان از قید این ذهنیت بیمارگونه کوشا باشند. و جامعه نیز باید در این تلاش بی وقفه، وبا فرهنگ سازی و تدوین قوانین به مردسالاری پایان دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر