۱۳۹۴ آذر ۳, سه‌شنبه

معرفی و تحلیل فیلم ساخت داگنهام (Made in Dagenham )- سونیا راد

کارگردان : نایجل کول
نویسنده : ویلیام آیوری
محصول 2010 کشور انگلستان براساس رویداد واقعی 
          شاید نام این فیلم را حتی نشنیده باشید؛ شاید از اعتصاب زنان کارخانه شرکت فورد در شهر داگنهام اطلاع نداشته باشید؛ شاید تاریخ این اعتصاب به اندازه 8 مارس در بین مبارزان و فعالین حقوق زنان شناخته شده نباشد. به همین دلیل دیدن این فیلم واجب است! خصوصا اگر بیننده آن زنان و فعالین حقوق زنان باشند.
"ساخت داگنهام" شرح حالی از ماوقع است. بازپرداخت رویدادی مهم در تاریخ شرکت خودرو سازی فورد در شعبه داگنهام انگلستان. جایی که زنان کارگر این شرکت، صدای اعتراضشان را جهت داشتن حقوق برابر به سراسر انگلستان می کشانند. هرچند ایرادات فاحشی نیز مثل هر فیلم دیگری گریبان کارگردان و سازنده فیلم را می گیرد، اما می توان گفت ساخت داگنهام، نقطه کمابیش روشنی در کارنامه هنری " کول" است، کارگردانی که در انگلستان مشغول ساخت فیلم هایی مثل "A lot like love" است و فیلم رادیکالی در لیست اش ندارد.
در سال 1968، کارخانه فورد اقدام به استخدام 55 هزار مرد و 187 زن می نماید. تمامی زنان در بخش دوزندگی روکش صندلی، در شرایط بسیار سخت و بد شروع به کار می کنند. شرایطی غیر قابل تحمل و طاقت فرسا، ازجمله گرمای هوا به دلیل نداشتن تهویه مطبوع در بخش دوزندگی، که زنان را مجبور به درآوردن لباس در حین کار می نماید. شروع اعتراض کارگران زن این کارخانه از طرح شکایت از ساعات اضافه کاری  شکل می گیرد و برای این منظور پس از رای گیری تصمیم به اعتصاب یک روزه در روز 29 می 1968 گرفته می شود.



در نیمه ابتدایی فیلم که آغازی بر شکل گیری اعتراضات زنان کارگر است، شاهد زندگی این قشر در دهه پر حادثه شصت میلادی هستیم. دورانی که تبعیض جنسیتی و مباررزات علیه آن به اوج خود می رسد. زنان در هر کلاس جامعه ، از قشر مرفه گرفته تا کارگران مزد بگیر، با تبعیض ها و ستم های جنسیتی مواجه هستند و هر روز با آن دست و پنجه نرم می کنند. جایی که حتی معلم مدرسه به خود اجازه می دهد به مادر شاگرد خود توهین کرده و به دلیل زن بودن یا عضو طبقه کارگر بودن آنها را نادان خطاب و از نقش راهنما برای فرزندان رد صلاحیت کند! "کول" با ریزبینی خاصی این وضعیت را به تصویر کشیده و بیننده را درگیر احساسات پرشور زنان در این دوره می کند. هرچند در شخصیت سازی ناموفق عمل کرده و شخصیت کاراکترهای فیلم از واقعیت دور است. به عنوان مثال اگر به تاریخ واقعی این رویداد بنگریم و نگاهی به خاطرات شخصیت های واقعی آن بیاندازیم، با زنانی مواجه می شویم که دارای روحیه ای محکم و اعتماد به نفس بالا و به دور از آلاینده های تبلیغاتی جنسیتی اعتراض خود را پیش برده اند. برخلاف چیزی که در فیلم شاهد آن هستیم و زنان کارگر را غرق در زندگی زنانه، مد، دلربایی و سرخورده تصویر می کند. این اغراق را حتی در رفتارشان مقابل مردان اطراف مثل کارگران مرد و حتی روسای اتحادیه می بینیم، لحظاتی که از فریبندگی خود برای به دست آوردن رای مثبت استفاده می کنند! این نوع به تصویر کشیدن واکنش های زنانه در طبقه کارگر، نگاهی مرتجع به تاریخ بازسازی مبارزات زنان جهت احقاق حقوق از دست رفته شان است که از ارزش های فیلم می کاهد.
در قبال این نقص فاحش اما، دیدگاه کلی فیلم که حامی حقوق برابر زن و مرد است قابل تحسین است. نکته با ارزش این جاست که "ساخت داگنهام" از سکت بودن موضوع زن فراتر رفته و به مسئله طبقه کارگر، ضرورت تشکل یابی کارگران برای احقاق حقوقشان و لزوم حمایت آنها توسط باقی اقشار جامعه می پردازد. نقش اتحادیه های کارگری و فساد در بین روسای اتحادیه ها به درستی در فیلم به تصویر کشیده شده و واقعیتی را یادآور می شود که تا کنون نیز فعالین کارگری هنوز با آن دست و پنجه نرم می کنند. "کول" به زیبایی تفاوت تشکل های خودجوش کارگری را با اتحادیه های کارگری وابسته به بورژوازی ترسیم کرده و سعی در آگاه سازی بیننده بر این واقعیت دارد. این خود نمودی از بی پروا بودن فیلم در بیان آزاد وضعیت طبقه کارگر و تداخل مبارزات کارگری با راهکارهای محافظه کارانه اتحادیه هاست.
از دیگر نکات مثبت فیلم به چالش کشیدن تبیعض جنسیتی در هر جایگاه و طبقه ای در اجتماع است. سرکوب و تحقیر زنان به عنوان جنس دوم و فرودست، موضوعی است که همیشه مورد توجه فعالین حقوق زنان بوده و هست. ساخت داگنهام بازتابی از طبعات نادیده گرفتن حقوق زنان تحت هر عنوان و جایگاهی است، این هدف به روشنی در سکانسی تاثیر برانگیز ، وقتی همسر یکی از مدیران شرکت فورد به منزل "ریتا"، رهبر کارگران زن معترض، مراجعه و او را تشویق به ادامه مبارزه می کند، مشهود است.
"میدونی من کی هستم؟ من درواقعیت چه کسی هستم؟ من لیسا برنت 31 ساله ، دارای مدرک درجه اول تاریخ از مشهورترین دانشگاه جهان هستم و همسرم با من مثل احمق ها رفتار می کنه! وقتی درس می خوندم خیلی خوشحال بودم، چون عاشق مطالعه درمورد انسانهای فوق العاده ای بودم که تاریخ رو می سازند!... پس عقب نشینی نکن! "
طعنه جسورانه "لیسا" به نقش همسر بودن در کمرنگ کردن ارزش های اجتماعی زن، سکانس هوشمندانه و ارزشمندی است که بر لزوم جدی گرفتن ادامه مبارزات فعالین حقوق زن صحه می گذارد. مشکلی که همچنان دامنگیر زنان در کشورهای مختلف هست و باید برای ریشه کن کردن آن جنگید. کاری که ریتا و رفقایش برای به سرانجام رساندن مطالبات خود انجام دادند.
نکته دیگر در این سکانس تذکر لیسا به ریتا در ارزش نقش اش به عنوان زنی تاریخ ساز است. او ریتا را انسانی تاثیر گذار در تاریخ مبارزات زنان می داند و تشویق به ادامه می کند. مبارزه برای زنانی مثل خودش و کارگران کارخانه فورد. برای او و دیگر زنان فرقی میان ستم خانگی یا استثمار در کارخانه نیست. تبعیض جنسیتی از ریشه باید برداشته شود. چه در جایگاه همسر مدیر کارخانه، که کارگر خانگی اوست، یا در نقش کارگرانی که به دلیل جنس دوم قرار گرفتن، حتی نصف حقوق مردان غیر ماهر را هم دریافت نمی کنند و این درحالی است که شغل آنها در درجه حرفه ای و با مهارت بالا قرار می گیرد.
فیلم شامل چالش های فراوانی در دو خط مبارزاتی کارگر و حقوق زنان است.  نایجل کول همچنان که به اهمیت نقش زنان کارگر در چرخ اقتصاد سرمایه داری و تشکل یابی کارگر برای احقاق مطالبات خود می پردازد، همه جوانب را در نوع تبعیض جنسیتی زن ارزیابی می کند. یکی از نقاط سیاه کارنامه کاری شرکت فورد استفاده از زنان کارگر خود جهت تبلیغات مدل های جدید خودروهایش است! نگاهی کاملا کالایی به زن. شرکت بعد از اعتصاب بزرگ زنان رو به تعطیلی رفته و با بحران مالی مواجه می شود. بنابراین برای پر کردن حفره های مالی دست به راهکارهای تبلیغاتی زده و با وقاحت تمام از فریبندگی زنانه کارگرانش جلو دوربین عکاسی جهت فروش بیشتر استفاده می کند. نقطه سیاهی که به واقع در کارنامه کاری شرکت فورد وجود دارد و هیچگاه فراموش نخواهد شد! اما سرانجام با سرباز زدن زنی که در ابتدا جذب این نمایش رنگی شده بود، با شکست مواجه می شود! "ساخت داگنهام" این وقاحت را جسورانه به تصویر می کشد و اعتبار این شرکت سرشناس خودروسازی را زیر سوال می برد. اقدامی جسورانه از طرف فیلمساز که قابل تامل است. موضوعی که روز به روز بر اهمیت مبارزات زنان می افزاید و سال به سال بحرانی تر می شود، کالایی بودن جنس زن است که در همه دوران های تاریخی و مبارزاتی بحث اساسی تبعیض جنسیتی است.
از نقطه نظر نقد، اغراق در به تصویر کشیدن تمایلات زنانه و حتی نوع آرایش و لباس پوشیدن زنان کارگر داگنهام، نقطه ضعف بارز فیلم است. زنانی با رنگ و لعاب خاص طبقه خرده بورژوا که اینک در نقش کارگر ظاهر می شوند. اهمیت به برند و مد، نوع آرایش متفاوت در هر روز کاری، استفاده از فریبندگی و کرشمه های زنانه که کمتر در طبقه کارگر شاهد آن هستیم، به طور مداوم در طول فیلم در صورت بیننده فلاش می زند! وقتی اسم زنان کارگر بخصوص زنانی می آید که با استحکام تا تحقق مطالباتشان دست به اعتصاب و سخنرانی در شهرهای مختلف انگلستان زدند، انتظار این آرایش و پیرایش و نوع پوشش و حتی سخن گفتن را از آنها نداری! این نوع ثبت متفاوت از واقعیت موجود نوعی هرزه نگاری و دست کاری در تاریخ واقعی است و بی ارزش جلوه دادن زحمات این زنان مقاوم است. ژست های هیستریک جنسی مقابل دوربین خبرنگاران، آرایش های سنگین خاص مدلهای تبلیغاتی و نوع پوشش تا سرحد تبلیغات برند خاصی از تولید کنندگان پوشاک، سخیف ترین شکل ممکن از به تصویر کشیدن تاریخ یک مبارزه است! این تا جایی پیش می رود که حتی لیدری که برای آخرین مذاکراتش با بورژوازی به وزارت خانه می رود، نگران برند لباسی است که قرار است به تن کند! گویی تنها سلاح تاثیرگذارش لباس تنش است نه کلام محکم و استوارش، نه تلاشی که طی سه هفته مداوم در نگه داشتن اعتصابش کرده. این ضد واقع نگاری تا حدی نزول پیدا می کند که حتی وزیر زنی که قرار است حامی زنان کارگر باشد، قبل از اعلام نظر نهایی مشغول صحبت کردن با لیدر کارگران درمورد برند لباسش است! ! این یکی از مرتجع ترین سکانس هایی بود که می شد در فیلم دید. سکانسی که خیلی راحت تمام زحماتی که قبل از آن برای ارزش گذاشتن به اعتصابات زنان کارگر کشیده بود به باد می دهد و تاثیرگذاری زنان را در رنگ و لعاب و لباسشان خلاصه می کند! این برخورد حاکی از ضد و نقیض بودن اهداف ساخت این فیلم است. فیلمی که گاهی به میخ می کوبد گاهی به نعل! در جایی مبارزات کارگری و زنان کارگر را ستایش می کند و درجایی دیگر خودش نگاهی کالایی به جنس زن دارد.
هرچند "آیوری" و "کول" سعی خود را در پایبند بودن به واقعه اصلی نموده اند، اما با توضیحات بالا در می یابیم که کاملا ناموفق عمل کرده اند. این مسئله تنها در موضوع زنان خلاصه نمی شود. به تمسخر گرفتن تئوری مارکسیسم توسط روسای اتحادیه های کارگری با دیالوگ های ضد کمونیسم و مارکسیسم، سعی در بی ربط جلوه دادن این تئوری به طبقه کارگر دارد. اتحادیه ای که به ظاهر نقاب کمونیسم به چهره زده و عملا با نگرانی برای منافع مدیران، مخالف ایده های آن عمل می کند. اتحادیه ای که با وقاحت تمام حتی نام مارکس را به تبعیض جنسیتی در تئوری جهانی اش آلوده می کند :
"حزب کمونیست و مارکس می گوید مردها تاریخشون رو می نویسن، این مردِ آلبرت! "
تناقضی که از آن صحبت کردم در دیالوگ بعدی که توسط آژیتاتور معتصبین بیان می شود نمود پیدا می کند :
"ولی مگه در جایی هم نگفت که پیشرفت با موقیعت اجتماعی جنس زن اندازه گیری میشه؟"
این دوگانگی نظری تلاش برای گیج کردن بیننده ای است که مطالعات زیادی در این حیطه ندارد. خوراندن نظریات مرتجع به ذهن عموم جهت حذف نقش پراهمیت مارکسیسم در دفاع از حقوق زنان همراستا با مبارزات کارگری است. درست است که فساد بین اعضای اتحادیه های کارگری غیر قابل انکار است، اما متهم کردن شخصیت بزرگی مثل مارکس به تناقض در تئوری هایش، غیر قابل بخشش و چیزی فراتر از هرزه نگاری است. نگاهی است کاملا آلوده به سکتاریسم و فاشیسم سیاسی. در نهایت پیروزی کارگران زن به دست وزیر پشت میز نشین بورژوازی تحقق می یابد، نه خودآگاهی طبقه کارگر و تلاش های شبانه روزی معترضان!
شکی نیست مادامی که نظام سرمایه داری حاکم بر جوامع است، برای تحقق مطالبات کارگران چه زن و چه مرد، به ناچار باید به تغییر قوانین نوشته شده بورژوازی توسط مجریانش روی آورد که قدمی است اولیه، اما نادیده گرفتن فاحش نقش اعتصابات کارگری، مبارزات به شیوه تشکل های کارگری و اعتراضات متحد کارگران، گویای ایده سیاسی کثیفی است که در پس زمینه فیلم ذهن مخاطب را بمباران فکری می کند.
در هر حال بیرون کشیدن حرکت بزرگی مثل اعتصاب کارگران زن شرکت فورد از میان برگ های خاک گرفته تاریخ مبارزات کارگری و زنان، قدمی کمابیش مثبت است. اما آلوده کردن آن به هجو، حرکتی آماتور و غیر حرفه ای است که فقط هم از کارگردانان غیر چپ انتظار می رود. کار سختی است تاریخی را بازسازی کردن بدون مداخله نظر شخصی. اما در کل برای یادآوری تاریخ مبارزات زنان، روشن کردن شعله ای در تاریک خانه ذهن و انگیزه گرفتن جهت ادامه این مبارزات، تماشای این فیلم سودمند خواهد بود. دیدن این فیلم و تشخیص تناقضات بین واقعیت و تخیل کارگردان، نیاز به پیش زمینه فکری، اطلاعات کافی درمورد مسائل زنان و مارکسیسم دارد. در غیر این صورت ذهن مخاطب عام به راحتی بازیچه ایده های ضد مارکسیسم و اصول مبارزات زنان خواهد بود.

سونیا راد



ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهلم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر