چراغ خانه ام تویی روشنایی دل من"
تقدیم به همسرارجمندم که در طول هفت سال رنج زندان ،یک دم ازناگواری زندگی شکایت نکرد،همواره به خاطر آرمانهایم پشتیبانم بود،همچون کوه استوار بود و همچون رود جاری،همچون گل خندان وهمچون انسان ،فهیم بود
گریه کنی اشک تورا پاک کنم
اشک تو درباغ دلم خاک کنم
خنده کنی ناز تورا من بکشم
عشق تودرسینه ی بی باک کنم
تابنوازم دل پرناز تو را
باسخنی قلب توغمناک کنم
طعم لبت ،درسخن ات تا بچشم
زخم،دل از هرخس و خاشاک کنم
دار تن ات ،تار دلم بافته است
نغمه ی این سازتودر راک کنم
کاش که من روزنه ای داشتمی
تا برهم،یاقفسم چاک کنم
راز مرا تاب نیاورده کسی
چاره ی این درد خود از تاک کنم
ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و ششم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر