۱۳۹۵ تیر ۱۰, پنجشنبه

جعفر عظیم زاده ، صدایم را بشنو . اعتصابت را پایان بده و زنده بمان . جهان صدایت را شنید و به احترامت ایستاد .ر

 · 
چند روزی کار سنگین داشتم . خواب و استراحت کم . با اینکه در سفر بودم و یکی دو روز هم شهناز عزیزم کنارم بود ، ولی خستگی مفرطی بر وجودم خیمه زده بود . مدام به سرنوشت کسانی که اعتصاب غذا میکنند فکر میکردم . دوست عزیزی توجهم را به این جلب کرد که اگر کسی بیش از چند روز اعتصاب غذا کند تا آخر عمرش اسیر بیمارستان خواهد شد . تازه چشمم باز شد . تازه به دنبال کشف ابعاد گستره ی این کلمه ی ساده افتادم . 

اعتصاب غذای یک زندانی . شاید به نظر برسد که مانند یک روزه دار که ساعتهایی چیزی نمیخورد و یا گرسنه ای که خوراک چندانی گیرش نمیاید . یا هر فکر دیگری . 

نه . مساله ترسناکتر از این حرفهاست . وقتی یک زندانی اعتصاب غذا میکند ، تا یکی دو روز اول ، بدن سموم خود را خارج میکند . یا حتی از مواد ذخیره شده در بدن استفاده میکند . اما بعد از مدتی جریان خون و تبادلات سلولی عکس عمل خواهد کرد . انگار بدن تبدیل به دستگاه سم سازی میشود . گویی میخواهد اعضای خودش را منهدم کند . کلیه ها از کار میفتد و بعد از ان ، همه ارگانهای حیاتی یکی پس از دیگری دچار اختلالات اساسی شده و بدن را به شوک فرو میبرد . از این مرحله به بعد هر لحظه اهمیت حیاتی دارد . معامله ای بر سر نقد جان . زندانی حتی اگر اعتصابش را بشکند تا پایان عمر باید اسیر بیمارستان باشد . 
حالا برخورد مسئولین ما را در ارتباط با اعتصاب غذای فردی چون جعفر عظیم زاده ببینید . خواسته ی او چنان روشن و شفاف و مطابق استانداردهای جهانی است که اتحادیه های کارگری و صنفی بین المللی و داخلی بر درستی ش صحه میگذارند . او میگوید اعتراض به پرداخت دستمزدهای معوقه یا اعتراض به تبعیض های شغلی یا اعتراض به شرایط کار غیر انسانی یا هر خواست صنفی دیگر فقط در تعامل بین کارگر و کارفرماست . ارتباطی بر حق و انسانی . این نوع اعتراضات ربطی به اتهاماتی چون جاسوسی یا اخلال در امنیت عمومی جامعه ندارد . او تنها یک خواست دارد . اینکه اتهامات امنیتی را از پرونده های صنفی بردارند . عکس العمل مسئولین چیست؟ تماشا میکنند . لحظه شماری میکنند تا روزی که خبر مرگ عظیم زاده را اعلام کنند و غائله را ختم کنند . من و شما که شاهد این روزها هستیم چه میگوییم ؟ آه میکشیم و میگوییم ما تبدیل به بردگانی شده ایم که باید کار کنیم و زیر چرخ های سرمایه داری بیماری که ریشه در اختلاسهای هزار میلیاردی و رانت های دولتی دارد له شویم . مزدبگیران و کارگران حتی حقوق بخور و نمیر هم باید با تاخیر بگیرند . طبقه متوسط و فقیر باید به طبقه ی در حال مرگ تبدیل شوند . تا جامعه فقط دو چهره داشته باشد . اربابانی که مثل فراعنه خدایی کنند و پابرهنگانی که بر سر قرص نان دندان به گوشت یکدیگر فرو کنند . اگر مثل بردگان آق دره طلب حق کنند ، با شلاق سرمایه ، تن و جانشان چاک چاک خواهد شد . بیش از پیش میفهمیم که حتی جملات قصار و احادیث و سخنان معصومین دینی ، در حکومت دینی خالی از معنا شده اند . پیامبری که توصیه میکرد بر دست کارگر بوسه باید زد فقط تا جایی برای مسئولین قابل اعتناست که سرمایه شان را بخطر نیندازد . 
تصویر امروز ما این است : تنی خشکیده از اعتصاب غذا و گرسنگی و بیماری و فقر ، و زالوهای خونخواری که سولر بر پورشه های وارداتی و گنجهای میلیاردی مشغول مکیدن باقیمانده ی نا و توان و حیات این تن رنجورند . 
حال عظیم زاده که در قامت رهبر کارگران ظاهر شده بر تخت زندان بمیرد . چه اهمیتی دارد ؟ سهراب زاده ی سرطانی با دستبند و پابند کتک بخورد و خونین و مالین شده و بیهوش بیفتد . چه باک؟ هر عنصر معترضی باید زیر چرخ های ثروت اندوزی خفه شود . سکوت سراسری باید بر شهر و روستا حاکم شود . 
هیجکس نباید سرش را از لاک خود بیرون بیاورد . زیرا : هوا بس ناجوانمردانه سرد است آااااای ..آی از فرود شلاق بر پشت انسانیت . آاای از شاهد مرگ زندانی بودن . آااااای از چوبه های نامرئی دار در کوچه و خیابان و کارخانه ها . اااااااای از بی رحمی سیستم بهره کشی انسان از انسان . 
جعفر عظیم زاده ، تو را به جان مادرت قسم میدهم اعتصابت را تمام کن. تو درسی بزرگ به ما آدمهای مثل خودت دادی . زالوها حرف تو را هرگز نخواهند شنید . آنها منتظرند بمیری . تو کانون آگاهی هستی برای آدمهایی مثل من . و زالوها نمیخواهند که امثال من آگاه شوند به حقایق انسانی . تو را به جان مادرت قسم میدهم زنده بمان برای ما . حتی اگر روی تخت بیمارستان باشی ، بودنت شعله ی امید است در قلب یخ زده ما . 
جعفر عظیم زاده ، صدایم را بشنو . اعتصابت را پایان بده و زنده بمان . جهان صدایت را شنید و به احترامت ایستاد .






ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و هفتم






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر