پس از اینکه عکس پیکر بی جان آلان
کودک سه ساله ی کردی توسط یک عکاس و خبرنگار ترکیه یی تیتر درشت روزنامه ها شد موجی
از واکنش فعالان جامعه ی مدنی را در سراسر جهان به همراه داشت. این واکنش باعث شد
تا سران کشورهای غربی در نشست هایی اضطراری تاصمیمی برای وضعیت پناهجویانی که به
علت جنگ و بیخانمان شدن کشور خود را ترک کردند گرفته شود. پس از این حادثه پارلمان
اتحادیه ی اروپا بارها نشست های را برگزار کرد و سپس سران کشورهای غربی به نتیجه
رسیدند تا مرز ها را به روی مهاجرین باز کنند. این حادثه زمانی اتفاق افتاد که نه
تنها تعداد زیادی از مردم سوریه برای نجات جان به کشورهای غربی رو آوردند بلکه وضعیت
امنیتی در افغانستان و فشار روی مهاجرین افغان و همچنان فعالان سیاسی مدنی ایرانی
هم بیشتر شده بود و به تعداد پناهجویان افزایش داده بود. با باز شدن مرز ها سیلی
از پناهجویان کشورهای مختلف توانستند خود را با کمک های مردمی اروپاییان به این سوی
آبها به امید یک زندگی راحت برسانند. اما ماجرا از این قسمت عوض شد و مشکلات رنگ و
روی دیگری به خود گرفت. اینجاست که برای زنان پناهجو زندگی دشوارتر می شود و خواب
زندگی آسوده در کشورهای اروپایی به نوعی دیگر تعبیر می شود. گفتگویی کردم با چند
زن در یک کمپ به نام هوگلوندا که حدود ۳۰۰ پناهجو از کشورهای مختلف در کنار هم
زندگی می کنند و با مشکلات زیادی روبرو هستند. در این کمپ که کیلومترها از شهر دور
است پناهندگان غذا پخته شده دریافت می کنند. گفته می شود پناهندگانی که اینجا
منتقل شده اند اکثرا چندین ماه در کمپ های موقت زندگی دسته جمعی در سالن های ورزشی
مدارس را تجربه کرده اند.
ثریا میرزاده ۳۱ ساله یک تن از پناهجویان افغان که به همراه همسر و ۳
فرزندش از ایران به سوئد به مدت ۹ ماه میشود
پناه آورده است می گوید: یکی از بزرگترین
مشکلات ما این است که نمیتوانیم با مسوولین ارتباط برقرار کنیم. وی می گوید: پس از
سپری کردن راه دشوار و استرس هایی که به ما وارد شد با مشکل سردرد و بی خوابی دست
و پنجه نرم می کنم. مدتی است که من نیاز به مراجعه به دکتر دارم. ثریا می گوید:
روزهای جمعه دکتر به کمپ ما می آید اما ما نمیتوانیم مشکل خود را با دکتر درمیان
بگذاریم در نتیجه دکتر فقط تصمیم میگیرد قرص خواب را برایم تجویز کند. در غیر این
صورت اگر اتفاقی برای ما بی افتد اقتصاد خوبی برای اینکه خود را به نزدیکترین
درمانگاه برسانیم را نداریم. ثریا افزود:
در گذشته اداره ی مهاجرت مبلغی پول را به عنوان کمک هزینه ی رفت و آمد به ما
پرداخت می کرد اما پس از مدتی تصمیم گرفت این کمک هزینه را لغو کند در نتیجه حتی
مراجعه به دکتر نیز برای ما دشوار شده است.
پسر دوم ثریا
" محمد رضا " نیز با مشکل افسردگی و کم خوراکی دچار شده است و پیگیری
دکتر بسیار ضعیف است. میرزاده با گریه از خاطرات تلخ بیمار شدن فرزندانش در کمپ می
گوید. یک شب دخترم ندا که سه سال و نیم عمر دارد به شدت تب کرد نمیدانستم چه کنم
چون هم از شهر دور زندگی می کنیم و نه به زبان سوئدی و یا انگلیسی دسترسی داریم تا
بتوانیم مشکل خود را با دیگران در میان بگذاریم و کودک را از این حالت نجات دهیم.
بارها نیاز به
کمک از سوی پرسنل کمپ داریم اما باز هم نمیتوانیم نیاز خود را به کارکنان بگویم.
به گفته ی میرزاده بارها برای برطرف کردن مشکلی پیش پرسنل رفتیم اما نه آنها حرف
ما را فهمیدند و نه ما حرف آنها را او ادامه می دهد همین مشکل را در رستوران هنگام
دریافت غذا داریم. بارها شده که مسوولین حرف ما را نفهمیدند و یک خواسته ی ساده به
جنگ و دعوا ختم شده است. او می گوید مشکل دیگر ما این است که دو نفر افرادی که
مسوولیت توزیع غذا را دارند سوئدی نبوده و کاسه ی داغتر از آش شده و کار را به جنگ
و دعوا می کشانند.
ض فاطمی، یک تن از پناهجویان افغان که
سالهای عمر خود را با مهاجرت در کشور ایران سپری کرده و از خواندن درس و داشتن
مدرک هویت از سوی دولت ایران محروم بود همراه با مادر و برادر خود برای ادامه ی
زندگی به کشور سوئد پناه آورده است. وی می گوید : مردم افغانستان سالها جنگ را
تجربه کرده و تعداد زیادشان عزیزان خود را از دست داده یا خودشان نقص عضو بدن شده
اند وی می افزاید: تعداد زیادی از خانواده های افغان نیز مانند خانواده ی ایلان
کودکان و عزیزان خود را نیز پس از حادثه ی
ایلان از دست دادند سوال وی این است که چرا کشورهای غربی میان کودکان از کشورهای دیگر
تبعیض قایل شده و می شوند. وی اظهار می دارد کمپ های داخل سوئد نیز از این مساله
مستثنا نیست. فاطمی می گوید: در کمپ هوگلوندا نیز رسیدگی به پناهجویان از سوی
مسوولین کمپ بسیار متفاوت است. فاطمی می
گوید تبعیض کودکان از سوی کارکنان کمپ که خودشان یک روز به این سرزمین پناه آورده
بودند و مانند ما طعم مهاجرت را چشیده اند بسیار زیاد است. به گفته ی فاطمی چنین
برخورد هایی ما را یاد تبعیض ها و برخورد هایی که در ایران از سوی دولت و تعدادی
از مردم آن سرزمین با مهاجرین افغان پاکستانی عراقی و غیره صورت می گرفت می
اندازد. این در حالیست که تعداد زیادی از افغان ها به امید برابری حق مساوی و حقوق
شهروندی از ایران به کشورهای غربی پناه آورده اند. مردمانی که سالها برای زندگی
کردن و ماندن در ایران مجبور بودند هویت و لهجه ی خود را پنهان کنند.
لیلا محمدی ۳۵ ساله اهل افغانستان می
گوید: سالها جنگ باعث شد تا ما به ایران مهاجرت کنیم. آن زمان ۲ کودکم علی و
معصومه بسیار خردسال بودند که مجبور به ترک کشور شدیم. حدود ۱۱ سال دولت ایران هویت
ما را از ما گرفت و به ما مدرک شناسایی نمیداد. پس از یک مدت زندگی در ایران
دوباره باردار شدم اقتصاد خوبی نداشتیم
اما در ایران حق کورتاژ کردن بچه را نداشتیم مجبور شدم بارداری را تحمل کنم در سومین
ماه بارداری پس از آزمایش های مربوط به دوران بارداری متوجه شدم این بار دوقلو
باردار هستم. کودکانم به دنیا آمدند و مشکلات زندگی ما بیشتر شد. لیلا می گوید: به
علت نداشتن کارت شناسایی پسرم علی و دخترم معصومه
به مدرسه ی افغان ها " کلاس هایی که توسط افغان هایی که مدرک هویت
دارند در زیر زمینی یا اتاق خانه ی آنها برگزار میشود و هر گاه دولت ایران اراده
کند می تواند مجوز آن را لغو کند" درس خواندند. علی ۵ کلاس و معصومه ۲ و
دوقلو ها " محمد رضا و نگین " کلاس چند ماه درس خواندند. لیلا می گوید
پرداخت پول شهریه ی مدرسه برای ما که همسرم درآمد خوبی نداشت بسیار دشوار بود. وی
می گوید ما تمام این مشکلات را به امید اینکه یک روز صلح در وطن مان حاکم شود سپری
کردیم. بارها از سوی دولت و یک تعداد مردم ایران توهین و تحقیر شدیم. بارها دولت ایران
تصمیم گرفت و به فروشندگان اعلام کرد تا حق فروش مواد غذایی را به افغان ها
ندارند. تمام این مسایل را تحمل کردیم .
اما زمانی که دولت ایران شروع به تشویق و جذب پسران نوجوان افغان برای جنگ
سوریه کرد من تصمیم گرفتم که علی ایران را ترک کند. محمدی می گوید تعدادی از
جوانان ایرانی که برای دولت کار می کردند شروع به تبلیغ مزایای پس از بازگشت از
جنگ را کردند به به طور مثال می گفتند اگر
پسران و مردان به جنگ سوریه بروند به
آنها شناسنامه ی ایرانی تعلق می گیرد و حق
تعلیم در مدارس ایرانی و درس خواندن را دارند . او افزود تعدادی جوانان را تشویق می کردند که اگر به جنگ بروم دولت پس از
برگشتن از جنگ به آنها ماشین یا موتورسیکلت هدیه می دهد. لیلا می گوید زمانی که این
اتفاق افتاد شوهرم توسط پلیس ایران به جرم
اینکه غیر قانونی زندگی می کردیم از سر کار برده و به سمت افغانستان اخراج کردند.
او ادامه می دهد من این تصمیم را زمانی گرفتم که هیچ خبری از همسرم نداشتم. پس از
اینکه علی به اروپا می رسد پدرش به ایران باز می گردد و همه به سمت اروپا حرکت می
کنند. لیلا می گوید: راه را با بسیار دشواری و قسمتی از راه را با پای پیاده پیمودیم
هر بار به آسایش پس از رسیدن به اروپا فکر می کردم اما وقتی که به سوئد رسیدم تازه
فهمیدم که مشکلات سر جای خود است و فقط رنگ و بوی آن تغییر کرده است. او نیز
در ساختمان ۵ کمپ هوگلوندا زندگی می کند و از سرویس بهداشتی و میزان نم در اتاق ها
شکایت دارد.لیلا می گوید یکی از مشکلات دیگر ما نبود یخچال در اتاق هایمان است. به
گفته ی وی ما ۱۳ خانواده و اکثرا فامیل های پر جمیعت و ۴ اتاق مردان مجرد هستیم در
گذشته یک یخچال داشتیم که مواد غذایی خود را در آن می گذاشتیم آن را هم که مردم
عرب زبان بیشترین حق را به خود می دادند تا لبنیات و غذای خود را در آن می گذاشتند
, پس از پیگیری یک دختر افغان به نام سحر ۲ یخچال دیگر به ساختمان ما اضافه شد.
اما به محض اضافه شدن یخچال ها سوریه یی ها یخچال ها را با چسباندن شماره ی اتاق
های خود بین خود تقسیم کرده اند محمدی می گوید: مسوولین کمپ به این موضوع توجه نمیکنند
واما احساس می کنیم بین ما و پناهجویان عرب زبان تبعیض قایل می شوند. لیلا گفت: ما
مجبور به نگهداری لبنیات و غذا در داخل اتاق می شویم او می گوید اتاق هایمان آنقدر
گرم است که کره آب می شود و شیر فاسد می شود. زنان این کمپ همه با مشکل سرویس بهداشتی روبرو هستند. آنها می گویند
: استفاده از حمام و توالت مشترک بسیار دشوار است و تعدادی از عفونت های ادراری
شکایت دارند. آنها می گویند : روزانه پرسنل سرویس های بهداشتی را تمیز می کنند اما
ساکنان ساختمان ها که از کشورهای مختلفی به سوئد پناه آورده اند به خصوص مردان
مجرد بهداشت را رعایت نمی کنند. آنها می گویند برای رفتن به توالت باید نوبت گرفت
و همچنان برای استحمام کردن باید ساعتها در نوبت نشست. تعدادی از زنان باردار کمپ
می گویند یکی بزرگترین مشکل شان در طول شبانه روز عدم دسترسی به سرویس بهداشتی و
فشار بر روی کلیه ها و درد کلیه و شکم است.
الهام میر نفیس یک تن از پناهجویان
اهل کردستان ایران می گوید: بیشترین مشکلات را کسانی که با کودکان خردسال ساکن کمپ
ها هستند. وی کودکی ۱۰ ماهه به نام بردیا دارد و از کمبود و عدم بهداشت سرویس های
بهداشتی شکایت دارد. به گفته ی الهام تعویض پوشک بردیا یکی از بزرگترین چالش هست
ما ساعت ها برای بردن کودک به توالت در نوبت می نشینیم. همچنان استحمام بردیا برای
ما بسیار دشوار است . زمانی که هوای سرد است برای جلوگیری از سرماخوردگی کودک
مجبور به حمل کالسکه در داخل حمام می شویم. او می گوید: سر و صدای ساکنان به خصوص
بزرگسالان در شب هنگام آرامش سلب کرده است. ساکنانی که از کشورهای مختلف با ما
زندگی می کنند به حقوق یکدیگر احترام نمیگذارند. میر نفیس گفت: دیر هنگام شب مردان
در سالن عمومی جمع می شوند و با روشن کردن سیگار های خود در داخل ساختمان که موجب آلودگی هوای ساختمان می
شود و همچنان ایجاد سر و صدا آرامش ما را سلب می کنند و این باعث می شود که بردیا
نمیتواند شب ها به موقع بخوابد و روزها شروع به بهانه گیری می کند. او می گوید
مردها با این کارشان باعث می شود که شب ها زنان اگر نیاز به رفتن به توالت داشته
باشند جرعت رفتن به بیرون از اتاق خود را ندارند. به گفته ی زنان این کمپ به جز این
مشکلات بزرگترین مشکل ما طبخ بد غذا است. غذای طبخ آن با یکی از رستوران های شهر
گوتنبرگ بر عهده دارد و هنگام ناهار توضیع می گردد. زنان می گوید ما و کودکانمان
همیشه احساس گرسنگی می کنیم. غذا را پس از دریافت مجبور می شویم دور بریزیم آنها می
گویند کودکان ما همیشه از گرسنگی شکایت می کنند از یک سو اداره ی مهاجرت مبلغ بسیار
ناچیزی به ما پرداخت می کند از سوی دیگر نزدیکترین مغازه ی خوراک فروشی به ما ۵ کیلومتر
فاصله دارد و مبلغ پرداخت کرایه ی اتوبوس
نیز برای ما سنگین است و خریدن مواد غذایی به علت نبود اقتصاد خوب برای ما دشوار
است. خوردن یک وعده غذایی که خودمان آن را بپزیم بسیار خوش آیند است این در حالی
است که پختن غذا به علت این که کمپ ها از مقدار زیادی چوب بنا شده و در هر اتاق
برای جلوگیری از آتش گرفتن ساختمان جلوگیری کنند و همچنان به دلیل اینکه غذای پخته
شده بین ساکنان پخش می کنند در این کمپ ممنوع است و زنان به صورت مخفی غذا می پزیم.
با این حال تعداد زنان باردار در کمپ زیاد است زنانی که حسرت خوردن یک وعده دستپخت
خود را دارند. در میان آنها یک پناهجوی ایرانی به هم معصومه توکلی زمانی که به
هوگلوندا مستقر شد یک ماهه باردار بود. وی مشکلات زیادی را تحمل کرد به خصوص مشکل
تغذیه یکی از بزرگترین چالش های بارداری این زن بود. وی می گوید بارها نامه از سوی
دکتر و پرستاری که دوران بارداری از کودک مراقبت می کرد دریافت کردم. در این نامه ها
نوشته شده بود از اداره ی مهاجرت تقاضا می شود هر چه سریعتر اقدام به جابجایی این
خانواده به علت مشکل تغذیه کنند. او می افزاید: نامه ها را به مسوول کمپ دادم تا
برای اداره ی مهاجرت ارسال کند پس از ۲ ماه گذشت زمان وقتی پیگیری کردم مطلع شدم
نامه ها به دست اداره ی مهاجرت نرسیده است. به هر صورت نامه به دست اداره ی مهاجرت
رسید اما به علت بحران مهاجرت و به گفته ی "مسوولین اداره ی مهاجرت کمبود
خانه " وی و خانواده اش در این کمپ باقی ماندند. این کودک تاریخ ۰۸ ماه جون
به دنیا آمد. پسری که ۱۷ روز بیشتر از زمان تعیین شده در شکم مادر مانده بود و دیرتر
به دنیا آمد. توکلی می گوید پس از ۲ روز درد شدیدی که متحمل شدم دکتران برای نجات
جان کودک مجبور شدند من را جراحی کنند. پس از اینکه یک کمی حالم بهتر شد و کودک را
در آغوشم دادند متوجه شدم گوش سمت چپ پسرم ناقص است. می شود گفت هاله ی گوش این
کودک حدود ۷۵ درصد شکل نگرفته است. وی می گوید زمانی که می خواستند ما را مرخص
کنند یک متخصص گوش و حلق کودک را معاینه کرد. به گفته ی دکتر در زمانی که جنین
حدود ۳ الی ۴ ماهه بوده و در حال رشد بوده به علت تغذیه ی نامناسب و کمبود خون در
بدن مادر جنین نتوانسته به خوبی رشد کند. قرار است هفته ی دیگر دکتر کودک را معاینه
کند تا بفهمند آیا این نوزاد قادر به شنوایی با گوش چپ است یا خیر. معصومه نیز برای
دیگر زنان باردار و جنین های که در حال رشد در این کمپ هستند نگران است.
همچنان ساکنان کمپ ها به خصوص زنان و دختران
جوان احساس ناامنی می کنند. بانوان مقیم هوگلوندا می گویند: مرد های جوان شب ها به
نوشیدن مشروب الکل دار می پردازند و بیشتر
سر و صدایشان اوقات این مجالس به دعوا و تماس با پلیس ختم می شود. همچنان
آنها از خرید و فروش حشیش در این کمپ سخن گفتند. در این میان زنانی که بدون سرپرست
مرد و به خصوص با کودکان خردسال و یا دختران نوجوانشان در کمپ ها بسر می برند بیشتر
احساس ناامنی می کنند. مشکل دیگر نیز ابعاد کوچک اتاق هاست و همچنان بی کاری و
خانه نشینی مردان بهداشت روان آنها را لطمه زده زنان و نیز از این لطمه بی بهره
نمانده اند. پس از گذشت مدت زمانی درگیری ها به علت بیکاری و خانه نشینی مردان
آغاز می شود. مردانی که خود زمانی دستشان به جیبشان می رفت حال منتظر مقداری پول
به عنوان کمک هزینه از سوی اداره ی مهاجرت اند.
تغییر محیط زیست
و پذیرش جامعه و فرهنگ جدید برای خانواده ها سخت و بیشترین فشار روی دختران
خانواده است. در کل زمانی که با پناهجویان حرف می زنم آنها خود را زندانیان محترم
آزاد حس می کنند. کسانی که نه پولی برای دور شدن از آن محیط متشنج دارند نه پولی
برای خرید غذا و لباس برای کودکان خود و سپری کردن در حالت برزخی حال آنها را
متحول می کند.طولانی شدن روند بررسی پرونده ها و انتظار برای مصاحبه با اداره ی
مهاجرت و دریافت اقامت نیز ضربه ی شدیدی به روحیه ی پناهجویان زده است. زمانی که
با مسوولین اداره ی مهاجرت و مسوولین کمپ ها نیز صحبت می کنم آنها نیز به دلیل
بحران مهاجرت فشار بر پرسنل کاری این اداره کمبود
مسکن و فشار بر بودجه و همچنان عدم دسترسی به مترجم های زیاد کمبود دکتر و
پرستار و هزاران گرفتاری دیگر را دلیل این
همه مشکلات می خوانند. پرسنل اداره ی مهاجرت می گویند امسال تعداد بیشتری از
پناهجویانی که جواب رد منبی بر درخواست پناهندگی خود دریافت نموده اند را به
کشورشان اخراج می کنیم تا بتوانیم برای پناهجویانی که تازه وارد این کشور شده اند
مسکن تهیه کنیم. از تاریخ ۱ ماه جون امسال نیز قانونی برای اخراج هر چه سریعتر
پناهجویانی که سالها در این کشور بی سرنوشت بوده اند تصویب و به اجرا گذاشته شد.
از تاریخ ذکر شده به این سو پناهجویانی که پرونده شان به دست پلیس مرزی سپرده شده
است پول مواد غذایی تعلق نگرفت و همچنان مدارک هویت آنها نیز تمدید
نمیشود و مسکنی
که از سوی اداره ی مهاجرت به آنها داده شده بود پس گرفته شد. پلیس مرزی نیز عملیات
دستگیری پناهجویان را افزایش داده است. تعداد زیادی آواره ی خیابان ها شده اند و
تعدادی را کلیسا ها و شهروندان سوئد سرپناه داده اند. میزان پاشیدن خانواده های که
به گونه ی غیر قانونی زندگی می کنند با بروز این حادثه بیشتر خواهد شد و کودکان زیادی
با مشکلاتی روبرو می شوند و مسایل تلخی را تجربه می کنند که ده ها از سن و جسم و
روحشان است.
حال به این فکر
می کنم که سرنوشت آنهایی که به گونه ی اجباری اخراج می شوند و یا مجبور به ترک
خانه و زندگی غیر قانونی هستند چه خواهد شد ؟
ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و هفتم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر