بعد از
ملاقات دیروز بی تاب تر و بی قرارتر شدم. فکر می کردم به داد دخترم می رسند فکر می
کردم الان که وقت ادعاها و وعده های آبادی و سامان دادن این مملکت است صدای آتنایم
را می شنوند!!!
صدای آتنایم را می شنوند که
هوش و حواس جوانیش ، زندگی کودکان کار و خیابان بود و در سر پرشور جوانیش ، سودای
بهبود زندگی کودکان کار را داشت حتی با دستهای خالیش!
صدای آتنایم را می شنوند که
غمش،غم کودکی که زیر تیغ اعدام است و شادیش
شادی جوانی که نجات یافته بود از چوبه ی دار ، به بهانه ی جرم مواد مخدر!
صدای آتنایم را می شنوند که
تپش قلبش با کوبانی و مقاومتشان و مشتش کوبنده ، علیه کشتار و بی رحمی و جنایت
داعش و داعشیان!
صدای آتنایم را می شنوند که
می خواهد ابتدایی ترین حقوق یک شهروند و اینجا زنان ، برای انتخاب پوشش را به
رسمیت بشناسند!
اما نخیر خبری از مسئولین نیست بیش از اینها سرشان گرم شعارهای
تبلیغاتی شان هست و صدای من مادر نگران و پدر غمگین آتنا را نمی شنوند پس رو به
همه ی دنیا ، رو به همه ی مجامع بین الملی و نهادهای حقوق کودکان و حقوق زنان و
حقوق بشر و همه ی رسانه ها که صدای آتنای من باشید . مدام در گوشم نخوانید که الان
بخاطر انتخابات زمان مناسبی نیست!
جان دخترم در خطر است صدای دخترم باشید که سکوت در مقابل
اعتصاب آتنا بخاطر اعلام برائت و حکم بی دلیل قضایی از خواهرانش ظلم در حق من است!
ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره پنجاه و پنجم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر