۱۴۰۱ آذر ۹, چهارشنبه

امید سرکش است

مونا لیونس

برگردان بفارسی از الف. ک. 

"دیشب خواب دیدم که روبروی خانه ما یک دسته اسب وحشی از اسارت فرار کرده اند. دست غول پیکری از آسمان بر آنها نازل شد. می‌دانستم که قصد دارد اسب‌ها را به اسارت برگرداند. اما قبل از اینکه بتواند، یک جوان کلاه برسر و ماسکداربا آن کشتی گرفت و آن را به زمین چسباند. من با ترس تماشا کردم که غول بی چهره تلاش می کرد تا خود را رها کند و اسب های وحشی آزادانه به اطراف تاختند."


ایرانیان مقیم خارج از کشور که شاهد بزرگ‌ترین تظاهرات ضد رژیم در ایران هستند، با خشم فیلم‌ها را بازنشر می‌کنند، به صورت دسته جمعی ظاهر می‌شوند و امواج صوتی غیرقابل انکاری را در سطح جهان ایجاد می‌کنند. دلیل این امر کاملاً ساده است. و این همان دلیلی است که پدرم، یک انقلابی در تبعید، چنین رویایی قدرتمند و نمادین داشت. امید. برای اولین بار پس از 43 سال، همه ما به یک ایران جدید امیدواریم. و این امید از نظر تاریخی مهم است.

در سال 1988، تقریباً 10 سال پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در برهه‌ای آسیب‌پذیر در تاریخ ایران – دورانی که یک سلطنت به پایان خود رسید، زندانیان سیاسی به صورت دسته جمعی اعدام شدند. چرا؟ برای ارسال پیامی قوی به همه ایرانیانی که به تازگی از باخت کشورشان در جنگ تبلیغاتی رژیم ایران و عراق ناامید شده‌اند، این که مخالفت با رهبر انقلاب یک گزینه نیست. تخمین زده می شود که ده ها هزار ایرانی زندانی در آن زمان توسط جمهوری اسلامی اعدام و در گورهای دسته جمعی دفن شدند.

در آن لحظه حساس، دنیا هیچ نگفت و کاری نکرد. انصافاً، رژیم از زمانی که قدرت را به دست گرفت، تمام روایتی را که از ایران بیرون می‌آمد، به شدت کنترل می‌کرد. این منجر به این شد که برجسته‌ترین فعالان ضد رژیم در آن زمان در سکوت محو شدند و آنهایی که به دلیل ترس موجه از ترور مجبور شدند به اروپا و ایالات متحده فرار کنند و هویت خود را پنهان کنند. بسیاری از آنها هنوز با نام های مستعار مختلف در افشای سوء استفاده های مداوم رژیم فعال هستند.

اگر تا به حال این موضوع را نشنیده اید، باید از دستگاه عظیم تبلیغاتی جمهوری اسلامی ایران تشکر کنید. لابی‌های رژیم در میان ما زندگی می‌کنند و آشکارا در دانشگاه‌ها، رسانه‌ها و مجامع سیاسی فعالیت می‌کنند. آنها برای چندین دهه توسط جمهوری اسلامی ایران سخاوتمندانه حمایت مالی شده اند تا گفتگو را در سطح جهانی کنترل کنند. این ماموران رژیم تمام تلاش خود را برای پنهان کردن جنایات آشکار جمهوری اسلامی ایران از جهان به کار گرفته اند و موفق شده اند. نه تنها در پوشاندن حقیقت یک دیکتاتوری انتقام جویانه و حساب شده اسلامی، بلکه در ایجاد چهره ای جهانی از مقاومت ضد امپریالیستی. آنها به شدت نسبی گرایی فرهنگی را برای توجیه رفتار با زنان ایرانی تحت جمهوری اسلامی تایید کرده اند. آنها به هر منتقد واقعی رژیم اسلامی برچسب اسلام هراسی می زنند و بدین ترتیب به مخاطبان مترقی غربی نیرنگ می زنند. اگر همه اینها به نظر شما یک توطئه هذیانی است، احتمالاً به این دلیل است که تجربه زندگی در یک دیکتاتوری تئوکراتیک را ندارید. برای نسخه مسیحی جهان فرضی این در ایالات متحده، به «داستان ندیمه» مراجعه کنید.

در سال 2009، جنبشی که شاید نام آن را شنیده باشید به نام جنبش سبز تلاش کرد تا رژیم اسلامی را از داخل ایران اصلاح کند. هدف اصلی آنها بازگرداندن رژیم به چیزی بود که آنها معتقد بودند چشم انداز اصلی خمینی برای ایران، تحت رهبری موسوی بود. در واقع، این نسخه به همان اندازه حکومت فعلی خامنه ای مشکل ساز بود. مثل این است که ترامپ و دیسانتیس بر سر اینکه چه کسی رئیس جمهور کمتر محافظه‌کار خواهد بود با هم بحث می‌کنند.

به هر حال نتیجه آن حرکت، طعم تلخی در دهان ایرانیان باقی گذاشت. ایرانیانی که از امید داشتن احساس حماقت می کردند. همانطور که اغلب دیکتاتوری ها اینچنین عمل میکنند، رهبری جمهوری اسلامی در انتخابات تقلب کرد و رئیس جمهور تندرو احمدی نژاد را علیرغم تمایل اکثریت برای اصلاحات به قدرت رساند. گذشته از همه اینها، ایران قبل از آنچه برخی به اشتباه «انقلاب اسلامی» در سال 1979 می نامند، در آن منطقه یک فرهنگ بسیار مترقی بوده است. ناگفته نماند که جنبش سبز توسط رژیم و ایرانیانی که حتی به آن حمله کرده بودند با خشونت به زمین خورد. ذره ای از امید که رژیم را می توان نجات داد، همه به رحمت ایزدی پیوست.

ده سال دیگر سپری شد و به سال 2019 می رسد. یک نسل کامل که تحت قوانین بی امان آپارتاید جنسیتی جمهوری اسلامی ایران برای تمام عمر خود پرورش یافته بودند، اکنون با کمک رسانه های اجتماعی (هر چند در ایران به شدت تحت نظر است) به نوجوانان و بزرگسالان جوان آزاداندیش تبدیل شده اند. دروغ‌های آشکار و وعده‌های ضد امپریالیستی در مورد سعادت ملی که به والدینشان در زمان روی کار آمدن رژیم حقنه کرده بودند، از شکوه و جلال افتاد و کاملاً محو شده بود.

قیمت بنزین در ایران سر به فلک کشیده بود. هزینه غذا هم همینطور تورم روزافزون داشت، شکاف طبقاتی، غیر قابل تحمل بود. فقیرترین (و مذهبی‌ترین) بخش‌های ایران، که زمانی پایگاه ایدئولوژیک رژیم بود، که به طور سیستماتیک از اسلام برای کنترل توده‌ای بهره‌برداری می‌کرد، برای اولین بار شروع به اعتراض به فساد کردند. برخی از لابی‌های جمهوری اسلامی ایران تحریم‌های آمریکا را عامل نارضایتی‌ها می‌دانستند و علی‌رغم شواهدی که نشان می‌دهد اعضای خانواده خود سران رژیم در خارج از کشور میلیاردها دلار پول‌شویی می‌کنند، به غیر از خود رژیم انگشت اتهام نشانه رفتند. در حالی که حاکمان اسلامی، امپراتوری های خود را می ساختند، مردم ایران در فقر و نارضایتی عمیق تر فرو رفتند.

اعتراضات سال 2019 که با نوامبر خونین مشخص شد، به سرعت اوج گرفت. علاوه بر فساد اقتصادی، جوانان ایرانی از سرکوب سیستماتیک که در آن متولد شده بودند به ستوه آمده بودند. این سرکوب نه تنها در قوانین آپارتاید جنسیتی مانند حجاب اجباری، و نظارت کلی بر بدن زنان، بلکه در بیان جنسیت خود را نشان داد. شرکای رمانتیک نمی توانستند در مکان های عمومی دست یکدیگر را بگیرند، چه برسد به اینکه بغل کنند یا ببوسند. دانش آموزان دختر و پسر در مدارس و دانشگاه ها تفکیک شدند. افراد و فعالان LGBTQ در ترس از کشف هویت و دستگیری خود زندگی می کردند. اقلیت‌های مذهبی و گروه‌های سیاسی و عقیدتی از جمله بهائیان و همجنسگرایان و مارکسیست‌ها سرکوب و اعدام شدند. بیشتر از هر چیز، جوانان عصبانی بودند. جان آنها در گروگان چنگ آهنین رژیم اسلامی بود. به طور قابل پیش بینی، رژیم برای سرکوب اعتراضاتی که به سرعت شروع وارد عمل شد، تقریباً 2000 معترض، عمدتاً جوانان را قتل عام کرد. دنیا در سکوت نظاره گر بود، لابی ها، لابی کردند و ایرانی ها شکست دیگری را متحمل شدند. از دست دادن امیدی دیگر.

و این مرا به سال 2022 می رساند. رژیم پشت درهای بسته بحث می کرد که چه کسی جانشین منصوب بعدی رهبر بیمار آیت الله خامنه ای خواهد بود. آیا این پسر اوست که پس از کنار گذاشته شدن جنبش اصلاح طلبان در سال 2009، به شبه نظامیان بسیجی دستور داد تا به طرز وحشیانه ای معترضان را سرکوب کنند؟ یا رئیس جمهور آراسته رئیسی است که هزاران نفر از مخالفان را به عنوان رئیس سابق قوه قضائیه و هیئت مرگ محاکمه و اعدام کرد؟ یک انتخاب سخت برای رژیم، اما هر دو گزینه برای مردم ایران وحشتناک.

ناگهان در جریان یک گشت معمولی فاشیستی در خیابان ها توسط پلیس اخلاق حکومتی، یک زن جوان کرد به نام ژینا مهسا امینی در حالی که در تعطیلات خود در تهران به سر می برد به دلیل «زیاد نشان دادن مو» از زیر حجابش، دستگیر و به مقر گشت ارشاد منتقل شد. در واقع همه چیز در مورد دستگیری یک رویه استاندارد بود، از ضربات پلیس به سر او تا عدم شفافیت رژیم در مورد مرگ او در بیمارستان 3 روز بعد. حتی دستگیری دو خبرنگاری که ماجرای مرگ او را بررسی و افشا کردند، رویه استاندارد رژیم بود. با این حال، هر آنچه که به دنبال آن بود، دیگر عادی نبود.

جمهوری اسلامی در طول تاریخ توانسته است مردم کرد را از بقیه نقاط ایران، شیطان جلوه دهد و منزوی کند و در نتیجه خشونت سیستماتیک علیه آنها مرتکب شود. دلیل عمده این امر این است که کردها از زمان روی کار آمدن رژیم اسلامی در سال 1979، صدای عظیم مخالفت و سنگر مقاومت علیه رژیم اسلامی بوده اند. زمانی که قتل مهسا امینی رخ داد، برای اولین بار، فریاد عدالت خواهی کردها به گوش رسید. و بانگ آزادی تقریباً از دیوارهای همه شهرهای ایران طنین انداز شد. خشم 43 سال آزار جنسی، فساد و سرکوب سیاسی خیابان‌های بیش از 200 شهر ایران را فراگرفت. زنان و دخترانی که قبلاً زندگی ترسناک، آسیب دیده و تا حد زیادی تحت فشار داشتند، به این مناسبت برخاستند. اگر زندگی مهسا اینگونه هزینه شد، زندگی آنها هم همینطور میشود. دیگر تحمل بس بود.

لابی های قدرتمند، دست نامرئی رژیم اسلامی در خارج از کشور، هر چه تلاش کردند، این بار نتوانستند صدای اعتراض مردم ایران را خاموش کنند. آنها نتوانستند فریادهای مردم برای تغییر را صرفاً به عنوان درخواست اصلاحات، یا در نتیجه تحریم های اقتصادی سخت، مانند گذشته منحرف کنند. خواسته‌های مردم فضای اتاقها را پرمیکرد و نفس را در سینه ها حبس میکرد - همانطور که حقیقت اغلب انجام می‌دهد. رژیم در همه جبهه ها غافلگیر شده بود. شورشی که آنها همیشه سعی می کردند با محکم کردن کنترل خود بر جامعه اجتناب کنند، کاملاً نتیجه معکوس داشت.

و این ما را به لحظه حال می رساند. یک لحظه افراط و تفریط یک وحشت روزانه و الهام بخش. ایرانی‌هایی که برخی از آن‌ها هرگز تصور نمی‌کردند در عمر خود پایانی برای جمهوری اسلامی ببینند، یا به‌طور قابل‌توجهی از چرخه چند دهه امید و ناامیدی رها شده بودند، دیگر نمی‌توانند از آن دوری کنند. در این لحظه، تغییر نه تنها اجتناب ناپذیر، بلکه قریب الوقوع احساس می شود. قابل لمس، آزادی ای که دختران و جوانان ایرانی برای اولین بار در رژیم اسلامی ابراز می کنند، به همان اندازه که ما در خارج از کشور شاهد آن هستیم، به مقاومت دوباره انرژی می بخشد. این حتی الهام بخش ایرانیان بیشتری است که به خیابان ها بروند تا به اعتراضات ضد رژیم بپیوندند، علیرغم پیامدهای واقعی که ممکن است با آن مواجه شوند. به نظر می رسد اتفاق نظر این است که صرف نظر از خشونت فیزیکی یا جنسی که در هنگام اعتراض و یا در زندان و بازداشت تحمل میشود، هیچ کدام با خشونت روزمره زندگی تحت جمهوری اسلامی قابل مقایسه نیست. و نه خشونتی که در انتظار آنهاست، اگر در این مبارزه برای آزادی شکست بخورند.

صادقانه بگویم، اینبار شکست دیگر گزینه ای برای مردم ایران نیست. به نظر می رسد انقلاب تنها راه پیش رو است. برای اولین بار پس از 43 سال، مردم ایران و ما در خارج از کشور آن را می شناسیم. در نهایت، جهان نیز شروع به تشخیص آن می کند. دست در آسمان، توسط توده‌های کلاه‌برسر و ماسک برچهره که شعارهای «مهسا»، «زن، زندگی، آزادی» و «مرگ بر دیکتاتور» سر می‌دهند، بگور می‌رود. طلسم رژیم اسلامی بر مخاطبان مترقی غربی در حال شکسته شدن است. روایت محافظه کارانه مبنی بر اینکه جنگ افروزی می تواند خاورمیانه را آزاد کند نیز به حق در حال شکسته شدن است. به نظر می رسد همه ما اعتراف می کنیم که کلید آزادی ایران تنها در دست ایرانیان است – با حمایت جامعه جهانی. پشتوانه‌ای که به نظر می‌رسد استوار نگاه می‌کند و دیگر توجیحی برای خشونت جمهوری اسلامی نمی‌آورد، زیرا مردم آن را رسوا می‌کنند. ، برای اولین بار در 43 سال، حمایتی که شبیه مسئولیت پذیری است.

و این درک، نتیجه مستقیم این است که ایرانیان در داخل ایران با انگیزه باقی می مانند و در خیابان ها هستند، در حالی که ایرانیان خارج بر تقویت صدای خود متمرکز می شوند. به همین دلیل است که ما فیلم ها و مطالب آموزشی را بی وقفه بازنشر می کنیم و به صورت هفتگی در اعتراضات جهانی حاضر می شویم. به همین دلیل است که حتی برای استراحت هم نمی ایستیم. زیرا برای اولین بار پس از 43 سال، امیدواریم و مصمم هستیم که به این امید حق داشته باشیم. برای اولین بار، ما شاهد یک جنبش سکولار و به رهبری زنان برای آزادی در ایران هستیم. آزادی ای که می دانیم در سراسر جهان طنین انداز خواهد شد و الهام بخش جنبش های بیشتری برای برابری خواهد بود. به نقل از شعاری از اولین تظاهرات توده ای زنان ایرانی در 17 اسفند 1357 - سالی که جمهوری اسلامی به قدرت رسید و حجاب را اجباری کرد، «آزادی نه متعلق به شرق است و نه غرب. آزادی متعلق به همه ماست.» بالاخره اسب های وحشی لیاقت آزاد بودن را دارند.


ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره صد و هشت  منتشر شد - 

  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر