مریم مرادی
زن ستیزی به معنای نفرت، تحقیر یا تعصب نسبت به زنان است. این نوعی تبعیض
جنسیتی است که برای نگه داشتن زنان در موقعیت اجتماعی پایین تر از مردان و در
نتیجه حفظ نقش های اجتماعی مردسالاری استفاده می شود. در سیاست، زن ستیزی می تواند
در رفتار تحقیرآمیز مخالفان، همکاران، رای دهندگان و رسانه ها که گاه سیاستمداران
زن با آن مواجه می شوند، آشکار شود. زن ستیزی می تواند
به طرق متعددی از جمله طرد اجتماعی، تبعیض جنسیتی، خصومت، خودسرپرستی، مردسالاری،
امتیازات مردانه، تحقیر زنان، خشونت علیه زنان و عینیت بخشی جنسی تجلی یابد. زن
ستیزی جزء خطرناک و دست کم گرفته شده افراط گرایی است. افکار زن ستیز می تواند
آثار زیانباری بر جامعه داشته باشد.
برخی از عواملی که در ایجاد زن ستیزی نقش دارند عبارتند از:
تجارب: مشاهده رفتارهای زنستیزانه
در دوران کودکی و برخورداری از الگوهای زنستیزانه و سایر باورهای همسو با زنستیزی.
تربیت: تحقیقات نشان داده است افرادی که در دوران کودکی در مواجه با خشونت خانگی و آزارهای عاطفی بوده اند نقش
موثرتری در ترویج خشونت علیه زنان داشته اند.
عوامل فرهنگی: نگرشهای مذهبی و دینی که زنان را پستتر، مطیع یا گناهکار بیان می کند، در
جهت تحقیر و بدرفتاری با زنان نقش مهمی دارند.
اگر بخواهیم به دلایل زن ستیزی در حکومت جمهوری اسلامی در ایران بپردازیم به
نقش اندیشه های دینی و باورهای برخاسته از مذهب رایج در جامعه میرسیم. در طول
تاریخ همواره اندیشه هایی مذهبی به دلیل توصیه های پدرسالارانه ادیان خصلتی زن
ستیز داشته اند و بر تبعیض علیه زنان استوار بوده اند. با چنین دیدگاهی، اگر ما
خواستار برابری حقوق مردان و زنان در مقابل قانون و در همه حوزههای اجتماعی
هستیم، لازم است که نظامی سیاسی داشته باشیم که در آن دین و حکومت از هم جدا باشند و حقوق بشر مبنای تنظیم قانون و
فرهنگ و آموزش نوین در جامعه باشد و به این منظور، اندیشه و اصل ضدتبعیض، کلیدیترین
اصل و مبنای سیاست گذاری در جامعه در نظر گرفته می شود. از آنجائیکه ذات حکومت دینی با زنستیزی گره خورده است پس نمیتوان خواستار برابری زنان و مردان بود
در حالیکه از جدایی دین و حکومت صحبت نکرد. جدایی دین از حکومت، به این معناست که
انسانها در برابر قانون و حکومت برابر هستند و حکومت باید در برابر انسانها،
مستقل از تعلق جنسی، قومی یا مذهبی آنها رفتاری یکسان داشته باشد.
تجربه 45 ساله حکومت استبدادی دینی جمهوری
اسلامی در ایران نشان داده است که زن ستیزی و ترویج خشونت علیه زنان از اصلی ترین
حوزه های تبعیض در این نظام است ضمن آنکه ذات حاکمیت دینی به معنای تبلیغ تبعیض و
خارج کردن حکومت از حوزه بی طرفی در برابر شهروندان است.
در حکومت دینی جمهوری اسلامی، خشونت علیه زنان بطور آشکار ترویج میشود و به افراد
در خانواده خانواده و جامعه سرایت می کند. خشونت نه تنها فیزیکی، بلکه اجتماعی،
قانونی و اقتصادی نیز بوده است. قانون اساسی در این حکومت در عمل، همچنان به تبعیض
علیه زنان ادامه می دهد.
علت اصلی خشونت علیه زنان، تفکر زن ستیزانه و هنجارهای پذیرش خشونت علیه زنان است. نابرابری
جنسیتی یکی از علل ریشهدار خشونت علیه زنان است که آنها را در معرض انواع مختلفی
از خشونت قرار میدهد. هنجارهای تبعیض آمیز جنسیتی و کلیشه های جنسیتی منجر به
نابرابری ساختاری می شود. خشونت علیه زنان بیانگر روابط نابرابر قدرت بین زن و مرد
است. شایع ترین و
آشکارترین شکل خشونت دولتی علیه زنان در ایران، حجاب اجباری است. زنان مجبورند
موهای خود را با حجاب و بدن خود را با لباس گشاد بپوشانند. آنها نمی توانند در
ملاء عام برقصند، نمی توانند موتورسیکلت برانند و نمی توانند بدون تایید والدین یا
همسر سفر کنند.
شرایط امروز ایجاب میکند تا جنبش زنان نه فقط با شعار برچیدن تبعیض هر نوع خشونت علیه زنان، بلکه باید خواستار لغو
تمام قوانین تبعیضآمیز و زن ستیزانه (از جمله لغو حجاب اجباری) باشد.
مشارکت مردان در مبارزه با خشونت علیه زنان نیز بسیار مهم است زیرا مردان می توانند نقش مهمی در پایان دادن به خشونت علیه زنان داشته باشند. مردان می توانند با تغییر نگرش و رفتار خود و با مداخله برای جلوگیری از خشونت مردان دیگر، تأثیر مهمی در کاهش خشونت داشته باشند. مشارکت دادن مردان در گفتگو درباره خشونت علیه زنان کلیدی است. آگاهی فزاینده ای وجود دارد که مردان با مشارکت زنان می توانند نقش مهمی در پایان دادن به خشونت علیه زنان ایفا کنند. این منجر به افزایش برنامهها و فعالیتهایی شده است که بر نقش مردان در پیشگیری از خشونت تمرکز دارند.
ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره صد وپانزده، با گرامیداشت قیام ژینا مهسا امینی منتشر شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر