https://rahaizantv.blogspot.com/2025/02/22bahman-zebheeslamienghelab57.html
اگر نخواهیم به انقلاب 57 از منظر شرایط اسفبار
امروز بنگریم. ناچاریم برمبنای شرایط سیاسی – اجتماعی سالهای 55 تا 57 به علل و بروز آن تحولات اجتماعی که منجر به
قیام بهمن 57 شد بپردازیم.
سال 55 سالی که سرآغاز بحران اقتصادی ناشی از کاهش
درآمد نفت و توام با بسته تر شدن فضای سیاسی حتی برای طبقات حاکم با پایان دادن به
نمایش حکومت دو حزبی (ایران نوین و مردم) و برقراری حکومت تک حزبی (رستاخیز).
پایان متلاشی کردن آخرین گروههای چریکی چپ
و همچنین سال توافق ساواک ( به احتمال قوی به ریاست پرویز ثابتی) با برخی
سران جنبش ارتجاع اسلامی همچون کروبی و عسگرآولادی برای آزادی از زندان و باسازی
تشکیلاتهای موتلفه اسلامی بعنوان پادزهر ضد کمونیستی و برای سوار شدن بر امواج نارضایتی عمومی که
دستگاههای امنیتی بروزآنرا پیش بینی میکردند.
طرح ماده 100 شهرداری تهران برای تخریب خانه های زحمتکشان
خارج از محدوه به اجرا درآمد و اولین جرقه
های شورش محرومان را بنمایش گذارد.
تحرکات
روشنفکران علیه اختناق سیاسی، شکنجه و زندان و همزمان با تغییر شرایط جهانی و
مقبولیت جنبشهای اسلامی برای امپریالستهای غربی در فاز جدید جنگ سرد با بلوک
ابرقدرت شرق، زمینه را برای عرض اندام ارتجاع اسلامی (در پاکستان توسط ژنرال ضیا
الحق) و در ایران از اسلامیستهای فوکول کراواتی تا آخوندهای عمامه بسر زیر چتر
حفاظتی ساواک در مساجد و دانشگاهها به عوامفریبی مشغول شدند.
با اینکه
نمایندگان سلطنت تلاش کردند که اسلامیون را توسط دولت شریف امامی در حاکمیت سهیم کنند، لیکن ارتجاع اسلامی و شبکه مساجد
که تنها تشکیلات مجاز در سراسر کشوربود توانست با به ثمرنشاندن تحمیق صد ساله
مردم، رهبری جنبش اعتراضی را بدستگیرد، حاضر نبود موقعیت طلائی بدست آمده را با
کسی سهیم شود. از اینرو بود که شورای انقلاب خمینی از ژنرال هویزر آمریکائی خواست
تا افسار ارتش شاهنشاهی را به او دهد و درعوض حکومت جدید به ارودوگاه ضد کمونیستی
وفادار بماند.
اکنون که به تاریخچه پر جنایت، چپاول و ویرانگر
حکومت اسلامی مینگریم، در این چهل و اندی سال، زنان بردگی جنسی تحت قوانین اسلامی
را تجربه کردند. دانشجویان، هنرمندان مردمی خفقان و تحقیر و زندان را تجربه کردند.
کارگران، زحمتکشان، پرستاران، فرهنگیان و بازنشستگان بی حقوق و فقر مطلق را تجربه
کردند و آقازاده ثروتهای افسانه ای و زندگی لاکجری را با چپاول اقتصاد یک مملکت
بنا کردند.
امپراتوری اسلامی این آقایان با جنگ هشت ساله و تداوم آن در جنگهای نیابتی خود در منطقه، جامعه
ایران را از رفاه و آرامش و زندگی شرافتمندانه برای امروز و نسلهای بعدی تهی کرده
است. بیخود نیست که فریادهای مردم از پشت بامها در سالروز 22 بهمن امسال از نزدیک
شدن زمان ساقط شدن نظام برده داری
اسلامی خبر میدهد.
برای بررسی این شرایط با پروانه عظیمی فعال حقوق
زنان و کادر درمان در دالاس آمریکا به گفتگو مینشینیم.
پروانه عزیز به برنامه رهائی زن خوش آمدید.
مینو همتی: آنچه مسلم است، مردم
در این زمستان سرد، با بیبرقی و گرانی مواد غذایی سختترین دوران زندگی خود تحت
حاکمیت اسلامی را تجربه میکنند. شما از ابعاد و گسترهٔ این فاجعه چه تصویری
دارید؟
پروانه عظیمی:
بحران
اقتصادی و اجتماعی که امروز در ایران شاهد آن هستیم، نه یک اتفاق ناگهانی یا صرفاً
نتیجهٔ سوءمدیریت، بلکه پیامد اجتنابناپذیر ساختار سرمایهداری رانتی حاکم است که
در
لفافهای
از ایدئولوژی مذهبی پیچیده شده است. جمهوری اسلامی، همانند دیگر نظامهای سرمایهداری،
ثروت را در دست یک الیگارشی کوچک متمرکز کرده و طبقهٔ کارگر و زحمتکشان را بهطور
سیستماتیک به فقر، بیحقوقی و سرکوب سوق داده است.
۱) بحران اقتصادی: سرمایهداری
رانتی-نظامی و سیاستهای نولیبرالی
اقتصاد
ایران گرفتار نوعی سرمایهداری وابسته به دولت است که در آن، قدرت اقتصادی در
انحصار نهادهای نظامی، امنیتی و بنیادهای مذهبی قرار دارد. این ساختار نه از طریق
تولید ارزش، بلکه از راه رانتخواری، خصوصیسازیهای غیرشفاف و کنترل انحصاری
منابع عمومی، ثروتاندوزی میکند. در چنین سیستمی:
• تولید صنعتی و کشاورزی تضعیف شده و سرمایه به سمت
سوداگری ارز، مسکن و قاچاق کالا سوق داده شده است.
• خصوصیسازی صنایع کلیدی و سپردن اقتصاد
به نیروهای نظامی و امنیتی، امکان رقابت و توسعه را از بین برده و فساد را
بهعنوان یک قاعده نهادینه کرده است.
• سیاستهای نولیبرالی همچون حذف یارانهها،
آزادسازی قیمتها و فشار مالیاتی بر مردم، هزینهٔ بحران را بر
دوش طبقهٔ کارگر انداخته و بهجای تأمین نیازهای اساسی مردم، منافع الیگارشی حاکم
را تأمین کرده است.
۲) فقر، گرانی و سقوط
کیفیت زندگی
بر
اساس گزارشهای اقتصادی:
• نرخ تورم در سال ۲۰۲۴ به ۳۱.۷٪ رسیده است.
• قیمت مواد غذایی در سال گذشته بیش از ۷۰٪ افزایش یافته است.
• بیش از ۶۰٪ خانوارهای ایرانی زیر خط فقر
زندگی میکنند، درحالیکه دستمزدها حتی کفاف ابتداییترین هزینههای زندگی را
نمیدهد.
زمستان
امسال، همراه با کمبود برق و گاز، افزایش
قیمت نان و مواد غذایی، و گرانی بیسابقهٔ مسکن و اجارهبها، شرایط را به بحرانی
غیرقابلتحمل تبدیل کرده است. مردم ایران اکنون برای تأمین نیازهای اولیهٔ خود با
مشکلاتی روبهرو هستند که در هیچ دورهای از تاریخ معاصر چنین فراگیر و شدید نبوده
است.
۳) بحران سلامت روان:
ابزار کنترل اجتماعی
فقر
و فشار اقتصادی تأثیرات مخربی بر سلامت روان جامعه گذاشته است. نرخ افسردگی،
خودکشی، اعتیاد و مهاجرت افزایش یافته، اما این تنها پیامد ناخواستهٔ بحران نیست،
بلکه بخشی از یک سازوکار کنترل اجتماعی است:
• فقر و ناامیدی، مردم را از مشارکت فعال
در اعتراضات و مبارزات اجتماعی بازمیدارد.
• سرکوب جنبشهای کارگری و دانشجویی،
همراه با فشار اقتصادی، ابزار کنترل طبقهٔ کارگر است.
• افزایش سرسامآور هزینههای درمان و حذف
بیمههای حمایتی، سلامت روانی و جسمی کارگران و فرودستان را به نابودی کشانده است.
۴) راهکار: سازماندهی
طبقاتی و گذار از سرمایهداری مذهبی
بحران
کنونی، یک بحران موقتی یا صرفاً اقتصادی نیست، بلکه یک بحران تمامعیار طبقاتی، اجتماعی و سیاسی است که نشان میدهد
جمهوری اسلامی دیگر قادر به بازتولید مشروعیت خود نیست. اصلاحات درونسیستمی نهتنها
راهحل این وضعیت نیست، بلکه تنها راه برونرفت از آن، پایان دادن به سلطهٔ سرمایهداری
مذهبی و ایجاد یک ساختار اقتصادی و سیاسی مردمی و سوسیالیستی است.
• تشکیل شوراهای کارگری و تشکلهای مستقل
مردمی، بهعنوان ابزار سازماندهی طبقاتی، ضروری است.
• پیوند میان مبارزات اقتصادی و سیاسی، تا مبارزه برای معیشت
به یک جنبش ضدسرمایهداری و ضددیکتاتوری تبدیل شود.
• همبستگی جنبشهای کارگری، زنان،
دانشجویی و حاشیهنشینان، برای شکل دادن به یک نیروی اجتماعی قدرتمند که
بتواند به این نظام فاسد پایان دهد.
نتیجهگیری:
شرایطی
که امروز مردم ایران در آن گرفتار شدهاند، نتیجهٔ مستقیم یک نظام سرمایهداری انگلی و رانتی است که بقای خود را در استثمار
کارگران، چپاول منابع عمومی و سرکوب اجتماعی جستوجو میکند. بحران بیبرقی، کمبود
مواد غذایی، گرانی سرسامآور و فروپاشی کیفیت زندگی، نه یک حادثهٔ گذرا، بلکه
نتیجهٔ منطقی سیاستهای نولیبرالی و ساختار طبقاتی این رژیم است. تنها راه عبور از
این وضعیت، سازماندهی مستقل طبقاتی و
گذار از این نظام بهسوی یک اقتصاد و حکومتی مردمی و سوسیالیستی است.
مینو همتی: نظام اسلامی با تداوم
سیاستهای قبلی نهتنها شرایط فروپاشی اقتصادی را فراهم کرده است، بلکه خطر بروز
جنگ را نیز افزایش داده است. پاسخ مردم از زبان شعارهای تجمعات بازنشستگان به این
شرایط چه بوده است؟
پروانه عظیمی:
بحران
اقتصادی و تشدید تنشهای منطقهای، دو روی یک سکهاند: سیاستهای خارجی جمهوری
اسلامی و مداخلات نظامی آن در منطقه نهتنها معیشت مردم را نابود کرده، بلکه کشور
را به آستانهٔ جنگی ویرانگر سوق داده است. هزینههای سرسامآور جنگهای نیابتی در
سوریه، یمن، عراق و لبنان، از جیب مردم ایران پرداخت میشود، درحالیکه کارگران،
بازنشستگان، معلمان و پرستاران برای حداقل حقوق خود در خیابانها مبارزه میکنند.
در این شرایط، اعتراضات اجتماعی نهتنها گسترش یافته، بلکه شعارهای مردم نشان میدهد
که آگاهی طبقاتی نسبت به ماهیت واقعی حکومت افزایش یافته است.
۱) بحران اقتصادی و بار
هزینههای نظامی بر دوش مردم
جمهوری
اسلامی، بهعنوان یک سرمایهداری رانتی-نظامی، برای بقای خود نیاز به سرکوب داخلی
و ماجراجویی خارجی دارد. اقتصاد کشور بهجای سرمایهگذاری در زیرساختهای عمومی،
بهسمت تأمین مالی گروههای نیابتی و توسعهٔ ماشین جنگی حاکمیت سوق داده شده است.
پیامدهای این سیاستها بهوضوح در زندگی روزمرهٔ مردم دیده میشود:
• بدهی دولت به صندوقهای بازنشستگی به
بیش از ۱۰۰۰ هزار میلیارد تومان رسیده است.
• ۳۰٪ بازنشستگان قادر به تأمین
حداقل نیازهای معیشتی خود نیستند.
• هزینهٔ زندگی در ده سال گذشته بیش از ۱۰
برابر شده است، درحالیکه افزایش حقوقها بههیچوجه متناسب با تورم نبوده است.
۲) شعارهای مردم: آگاهی
طبقاتی و رد پروپاگاندای حکومتی
اعتراضات
بازنشستگان و سایر اقشار زحمتکش، بهوضوح نشان میدهد که مردم دیگر فریب تبلیغات
حکومتی دربارهٔ دشمن خارجی را نمیخورند. آنها دریافتهاند که دشمن واقعی، همان طبقهٔ حاکمی است که ثروتهای
ملی را غارت کرده و مردم را در فقر و ناامنی رها کرده است. شعارهای تجمعات
اعتراضی این واقعیت را آشکار میکند:
• «دشمن ما همینجاست، دروغ میگن
آمریکاست!» – پاسخی مستقیم به تبلیغات حکومتی که تحریمها و مشکلات اقتصادی
را به گردن غرب میاندازد.
• «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای
ایران!» – نشانهای از نارضایتی عمومی از سیاستهای خارجی و هزینههای جنگهای
نیابتی.
• «فقر، فساد، گرونی، میبریمش
زیرزمینی!» – تأکیدی بر پیوند فساد حکومتی و شرایط وخیم اقتصادی.
۳) پیوند با بحران سلامت
روان و فروپاشی اجتماعی
فقر
و ناامنی اقتصادی، سلامت روان جامعه را بهشدت تحت تأثیر قرار داده است. نبود
آیندهای روشن، ناامیدی اجتماعی را گسترش داده و موجب افزایش اضطراب، افسردگی و
خودکشی شده است. این وضعیت، یک بحران انسانی تمامعیار را رقم زده است که نتیجهٔ
مستقیم سیاستهای طبقاتی حاکمیت است.
۴) نتیجهگیری: بحران
سرمایهداری رانتی و لزوم تغییر ریشهای
سیاستهای
جمهوری اسلامی، نهتنها معیشت مردم را نابود کرده، بلکه کشور را به سمت درگیریهای
نظامی و فقر گسترده سوق داده است. اما آنچه در اعتراضات اخیر دیده میشود، نهفقط
نارضایتی از شرایط اقتصادی، بلکه شکلگیری یک آگاهی طبقاتی عمیقتر است که دیگر به اصلاحات درونسیستمی امید ندارد.
تنها
راه برونرفت از این بحران، سازماندهی
طبقاتی، تقویت تشکلهای مستقل مردمی، و عبور از نظام سرمایهداری رانتی-نظامی
جمهوری اسلامی بهسوی یک ساختار اقتصادی و سیاسی مردمی و سوسیالیستی است.
مینو همتی: در طی تاریخ معاصر
جهان ما شاهد قیام سیبزمینی در برلین، روسیه، کره شمالی و قحطی سیبزمینی در
ایرلند بودهایم. به نظر شما قیمت و کیفیت سیبزمینی در شرایط امروز ایران، میتواند
به شورش گرسنگان تبدیل شود؟
پروانه عظیمی:
تاریخ
نشان داده است که بحرانهای معیشتی اغلب به جرقهای برای اعتراضات گسترده تبدیل میشوند.
انقلاب فرانسه با شورش نان آغاز شد، انقلاب روسیه در بستر قحطی و فقر شکل گرفت، و
در بسیاری از کشورها، افزایش قیمت مواد غذایی به نقطهای بحرانی برای قیامهای
مردمی تبدیل شده است.
۱) سیبزمینی: شاخصی از
بحران معیشتی در ایران
در
ایران، سیبزمینی یکی از ارزانترین مواد غذایی و آخرین پناهگاه اقشار کمدرآمد
محسوب میشود. هنگامی که حتی این محصول نیز از سفرهٔ مردم حذف شود، به این معناست
که بحران معیشتی به اوج خود رسیده است. افزایش
بیش از ۱۲۰٪ قیمت سیبزمینی در سال گذشته و افزایش ۸۰ تا ۱۵۰ درصدی قیمت سایر مواد غذایی مانند نان، برنج و گوشت،
نشانهای از این بحران است. در چنین شرایطی، خیزش گرسنگان نه یک احتمال، بلکه یک
ضرورت تاریخی خواهد بود.
۲) گرسنگی و قیامهای
اجتماعی: تجربهٔ تاریخی
در
طول تاریخ، ناتوانی مردم در تأمین حداقلهای زندگی، پایهٔ اصلی قیامهای اجتماعی
بوده است:
• قیام سیبزمینی در آلمان (1847): افزایش قیمت مواد
غذایی و کمبود سیبزمینی منجر به شورشهای گسترده شد.
• قحطی سیبزمینی در ایرلند (1845-1852): سوءمدیریت دولت و
بحران غذایی موجب مهاجرت میلیونی و شورشهای مردمی شد.
• انقلاب ۱۹۱۷ روسیه: افزایش قیمت نان و
گرسنگی در میان کارگران و سربازان، یکی از عوامل سقوط تزار بود.
امروز،
ایران در مرحلهای مشابه قرار دارد؛ افزایش
نجومی قیمت مواد غذایی، سقوط ارزش پول ملی، کاهش توان خرید، و سرکوب اعتراضات،
کشور را به آستانهٔ انفجار اجتماعی رسانده است.
۳) بحران معیشتی و تأثیر
آن بر سلامت روان جامعه
گرسنگی
و سوءتغذیه تنها یک بحران اقتصادی نیست، بلکه یک بحران اجتماعی و روانی نیز محسوب
میشود. مطالعات نشان داده است که فقر
مزمن با افزایش افسردگی، ناامیدی، و حتی خودکشی همراه است.در ایران، افزایش
بیسابقهٔ خودکشی میان جوانان، کارگران، و بازنشستگان، نتیجهٔ همین فشار اقتصادی و
اجتماعی است. وقتی فقر و گرسنگی به نقطهای برسد که زندگی غیرممکن شود، قیام مردم
نه از روی انتخاب، بلکه از روی اجبار خواهد بود.
۴) از شورشهای صنفی تا
انقلاب اجتماعی
اعتراضات
کارگری، اعتصابات معلمان، و تجمعات بازنشستگان همگی نشان میدهند که نارضایتی عمیقتر
از یک مطالبهٔ صنفی است. شعارهایی مانند
«دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»
بیانگر درک طبقاتی مردم از ریشههای بحران اقتصادی است.
اگر
حکومت قادر به تأمین حداقل نیازهای مردم نباشد، نهتنها اعتراضات ادامه خواهد
یافت، بلکه شکلگیری یک جنبش انقلابی اجتنابناپذیر خواهد بود. چنانکه تاریخ نشان
داده، «آنها که نان ندارند، دیگر چیزی
برای از دست دادن ندارند، اما همهچیز برای به دست آوردن دارند.»
مینو همتی: آیا بجز وحدت عمل جنبشهای
اجتماعی برای برچیدن حکومتی که با یکهزار و چهارصد سال ادعای کاذب قادر به تأمین
آب و برق و غذای مردم تحت حاکمیتش نیست، راهی باقی مانده است؟
پروانه عظیمی:
تجربهٔ
تاریخی نشان داده است که حکومتهای سرکوبگر، حتی در شرایطی که بحرانهای اقتصادی و
اجتماعی به اوج خود میرسد، به خودی خود سقوط نمیکنند. بدون یک نیروی سازمانیافتهٔ
اجتماعی، بدون یک جنبش همبستهٔ مردمی، و بدون یک آلترناتیو مشخص برای جایگزینی
سیستم، وضعیت موجود میتواند سالها ادامه یابد.
۱) بحرانهای ساختاری و
ناتوانی حکومت
جمهوری
اسلامی با بیش از چهار دهه بحران، ناتوانی خود را در تأمین حداقل نیازهای مردم
نشان داده است. تورم افسارگسیخته، بحران
آب، قطعی گستردهٔ برق، گرانی مواد غذایی، سرکوب کارگران، و فقر روزافزون
همه نشانههایی از شکست کامل این سیستم هستند. اما بحران، به تنهایی منجر به تغییر
نمیشود. آنچه سرنوشت یک جامعه را تعیین میکند، واکنش مردم به این بحرانها است.
۲) چرا وحدت جنبشهای
اجتماعی ضروری است؟
بدون
یک نیروی متحد، هر اعتراض و اعتصاب، هرچند گسترده، بهسادگی توسط حکومت سرکوب
خواهد شد. درحالیکه اقشار مختلف—کارگران،
معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، زنان، و سایر گروههای تحت ستم—بهصورت
پراکنده مبارزه میکنند، حکومت همچنان قادر به بقای خود خواهد بود. اما اگر این
جنبشها به یکدیگر بپیوندند، اگر مطالبات اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی به یکدیگر گره
بخورد، آنگاه حکومت دیگر توانایی مهار بحران را نخواهد داشت.
ابزارهای تاریخی مبارزه:
• اعتصابات سراسری: مهمترین سلاح طبقهٔ
کارگر در برابر حکومتهای سرمایهداری و رانتی.
• ایجاد شوراهای مستقل: تشکلهای کارگری، شوراهای
معلمان، و کمیتههای محلی میتوانند هماهنگی مبارزات را تضمین کنند.
• گسترش آگاهی طبقاتی: سرکوب زمانی کارآمد
است که مردم راهی برای تحلیل وضعیت خود نداشته باشند. آگاهی طبقاتی میتواند به یک
نیروی انقلابی تبدیل شود.
۳) پیوند بحران اقتصادی
با بحران سلامت روان
یکی
از پیامدهای مستقیم فقر و سرکوب، افزایش ناامیدی و افسردگی اجتماعی است. افزایش آمار خودکشی، فرار مغزها، و رشد جرائم
ناشی از فقر، همگی نشان میدهند که جامعه در یک بحران عمیق قرار دارد. اما
این احساس ناامیدی میتواند به نیرویی برای تغییر تبدیل شود. جنبشهای اجتماعی،
اگر بهدرستی سازماندهی شوند، میتوانند مردم را از انفعال خارج کرده و به کنش
جمعی سوق دهند.
۴) آیا راهی جز وحدت وجود
دارد؟
در
شرایط فعلی، هیچ راهی جز وحدت طبقاتی و
انسجام جنبشهای اجتماعی برای سرنگونی این حکومت وجود ندارد. اصلاحات از
درون نظام، سراب بیش نیست. اپوزیسیون منفعل و پراکنده نیز نمیتواند تغییری ایجاد
کند. تنها خودِ مردم، از طریق اتحاد و
سازماندهی، قادر به برچیدن این سیستم هستند.
جمعبندی
این
بحران، صرفاً اقتصادی یا سیاسی نیست، بلکه بحرانی عمیقاً اجتماعی است. فقر، سرکوب، و فساد، نشانههای پوسیدگی
این حکومت هستند. اما هیچ نظامی نمیتواند برای همیشه در برابر ارادهٔ مردمی که خواهان زندگی بهترند
ایستادگی کند. اگر امروز مردم با گرسنگی، ناامیدی، و سرکوب مواجهاند، فردا همین
رنجها به نیرویی انقلابی برای تغییر بدل خواهد شد.
«آنها که نان ندارند، دیگر چیزی
برای از دست دادن ندارند، اما همهچیز برای به دست آوردن دارند.»
یکی
از درسهایی که قیام بهمن و سرنگونی رژیم شاه و به دنبال آن جنبشهای تودهای به
مبارزین میدهد آن است که در شرایط سلطه یک دیکتاتوری وحشیانه در قالب جمهوری
اسلامی که توسط امپریالیستها هم حمایت شده و میشود، تصور سرنگونی این رژیم و
جایگزینی آن با یک رژیم مردمی و دموکراتیک، آنطور که مردم به جان آمده ایران
خواهان آنند از راه مسالمتآمیز و یا از طریق اعتصاب عمومی و سرانجام یک قیام برقآسای
چند روزه در سراسر کشور، یک تصور عبث و بیهوده است.
دستیابی
به یک رژیم مردمی و جمهوری دموکراتیک، مستلزم نابودی ستون فقرات و عامل بقای رژیم
های دیکتاتور (نظیر حکومتهای رضاشاه و شاه و جمهوری اسلامی) یعنی ارگانهای
سرکوب، نظیر ارتش و سپاه و سایر زوائد آن میباشد.
نتیجهگیری:
بحران
کنونی ایران، بحرانی صرفاً اقتصادی یا سیاسی نیست، بلکه نشانگر فرسودگی یک نظام
سرمایهداری رانتی-نظامی است که دیگر توان بازتولید مشروعیت خود را ندارد. سرنگونی
این نظام نیازمند یک جنبش سازمانیافته، ریشهدار و مبتنی بر آگاهی طبقاتی است که
بتواند قدرت اقتصادی و سیاسی را از دست الیگارشی مذهبی-نظامی خارج کند و به مردم
بازگرداند.
جنبشهای صنفی و اعتراضی امروز، هستههای اولیهٔ یک تغییر انقلابی هستند، اما بدون انسجام، سازمانیافتگی و پیوند میان مطالبات معیشتی و اهداف کلان سیاسی، امکان سرنگونی و جایگزینی این نظام با یک جمهوری دموکراتیک و مردمی وجود نخواهد داشت.
ماهنامه شماره یکصد و بیست وهشت رهائی زن
- زنده باد هشت مارس - روز جهانی زن
https://rahaizanorg.blogspot.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر