نه تولدم بود نه روز خاص دیگری.
دیشب اولین درگیری مان اتفاق افتاد و او حرفهای بدی زد که خیلی مرا آزرد. میدانم که حتمن متاسف است، برای همین امروز برایم گل فرستاده.
امروز گل دریافت کردم.
نه سالگرد ازدواج مان بود نه روز خاص دیگری.
دیشب او مرا به سوی دیوار پرتاب کرد و شروع کرد به فشردن گلویم. مثل یک کابوس بود، نمیتوانم باور کنم که حقیقت دارد. امروز صبح دردمند و زخمی از خواب برخاستم. میدانم که حتمن متاسف است، برای همین امروز برایم گل فرستاده.
امروز گل دریافت کردم.
نه روز مادر بود نه روز خاص دیگری.
دیشب دوباره مرا زد و این بار بد تر از همیشه بود. اگر ترکش کنم چه؟ چطور از پس نگهداری از فرزندانم برایم؟ پول چطور؟ از او میترسم و از ترک کردنش وحشت دارم. اما میدانم که حتمن متاسف است و برای همین باز هم برایم گل فرستاده.
امروز هم گل دریافت کردم.
خیلی زیاد. امروز روز خاصی بود، روز خاک سپاری ام. دیشب بالاخره مرا کشت. تا سر حد مرگ زدم. فقط اگر میتوانستم کمی شجاع و محکم باشم و ترکش کنم امروز دیگر گلی دریافت نمیکردم.
مردان حقیقی زنان را نمیزنند.
به خشونت خانگی پایان دهید.
ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و دوم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر