بیانیهی اعتراضی سندیکای کارگران شرکت واحد در محکومیت سیاستهای سرکوبگرانه در مدارس و ضرورت استعفای وزیر آموزش و پرورش
سندیکای کارگران
شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه نسبت به تفاهمنامهی اخیر میان وزیر آموزش و
پرورش و فرمانده نیروی انتظامی تهران درخصوص برخورد پلیسی و امنیتی با دانشآموزان
دختر به دلیل عدم رعایت حجاب اجباری، نگرانی عمیق و مخالفت صریح خود را اعلام میکند.
این تصمیم، نه تنها حقوق اولیهی دانشآموزان دختر را نقض میکند، بلکه فضای آموزشی
را به جای محیطی امن برای یادگیری، به فضایی آکنده از ترس و تهدید برای دانش
آموزان و معلمان تبدیل خواهد کرد. ما بر این باوریم که علم و دانش باید به دور از
هرگونه مداخلهی نیروهای پلیسی و امنیتی، آزادانه در محیطهای آموزشی جریان یابد و
در دسترس همگان در جامعه قرار گیرد. ورود نیروی انتظامی به مدارس و دانشگاهها،
تجاوزی آشکار به حریم آموزش و زندگی دانشآموزان و خانوادههای آنان است که نمیتوان
و نباید آن را پذیرفت. ما، بهعنوان بخشی از جامعهی کارگری کشور که فرزندانمان
مستقیماً از تبعات ویرانگر این سیاستها متأثر میشوند، قاطعانه خواستار لغو فوری
و بیقید و شرط این تفاهمنامهی سرکوبگرانه هستیم. چنین اقدامی، که با هدف پادگانیسازی
مدارس انجام شده، نهتنها ناقض اصول تعلیم و تربیت است، بلکه نشاندهندهی نگاه
اقتدارگرایانه و امنیتی به فضای آموزشی کشور است. وزیر آموزش و پرورش، بهدلیل نقش
مستقیم در اجرای این تصمیم خطرناک و ضدآموزشی، باید فوراً از مقام خود استعفا دهد
و پاسخگوی افکار عمومی و جامعهی معترض باشد. تصمیمات سرکوبگرانهای که آزادیهای
فردی و اجتماعی از جمله حجاب اختیاری را محدود و جرم انگاری میکنند، قویا محکوم
است و در برابر چنین اقدامات سرکوبگرانهای نباید سکوت کرد. از تمامی نهادها و
تشکلهای کارگری، صنفی و مدنی دعوت میکنیم که در کنار دانش آموزان، معلمان، و
دختران ما ایستاده و اعتراضات خود را به روشهای مختلف نشان دهند. ما هشدار میدهیم
که تداوم چنین سیاستهایی تنها موجب افزایش هر چه گسترده تر نارضایتی عمومی خواهد
شد و بار دیگر پیامدهای سنگینی برای عاملان آن به همراه خواهد داشت. به امید
برقراری عدالت در ایران و سراسر جهان.
سندیکای کارگران
شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه دوم اردیبهشت ۱۴۰۴
نسبت به احکام اعدام سِر شدهایم.
نگاه میکنیم.
آهی و افسوسی. گاهی چشمی هم تر میشود. برای آسوده کردن وجدان خود پناه میبریم به
«که بود؟» و «چه کرد؟» ها.
چیزی پیدا میکنیم
و درحالیکه اشکِ گوشهی چشم را با نوک انگشت روی صورت محو میکنیم، حزبی بودن یا
عضویتش در گروه یا وابستگیاش به جریان، تفکر یا ایدئولوژی خاصی را مرور میکنیم یا
عکسی پیدا میکنیم که پوزیشناش مورد پسندمان نیست و راضی میشویم به اینکه «حقاش
نبود ولی نمیبایست میکرد» و نفسی از سر اندوه اما به آسودگی بالا میآید...
ما مخالفان
اعدام که در فضایی آزاد، در خانه یا پشت میزهای کارمان از پشت گوشیهایی با سکیوریتیِ
بالا هستیم و همهی جوانب را رصد میکنیم مبادا شناسایی بشویم.
غافلیم از آنکه
برای لغو مجازات اعدام، برای پایان دادن به چرخهی کشتار سیستماتیک که یکی از
ارکان جمهوریاسلامی است، باید پشت در زندانها صف بکشیم و #نه_به_اعدام را
رو در روی دیکتاتور فریاد بزنیم. از پشت درهای بستهی خانههای امنمان آنچه میکنیم
بیهودگیست.
#حمید_حسیننژاد_حیدرانلو
را برای اجرای حکم مرگ به انفرادی میبرند.
جمعه صبح مردی
جوان را به دار میآویزند.
جمعه صبح سه
کودک بیپدر میشوند.
جمعه صبح یک
خانواده عزادار میشوند.
جمعه صبح یک بار
دیگر «ما» به جمهوریاسلامی اثبات میکنیم که جامعهای در خواب هستیم.
اثبات میکنیم
سحرگاهانش اگر با هزاران چوبهی دار آغاز شود هم سدی بر سر راهش نخواهیم شد. همانطور
که از کنار اعدام ۲۱ #بلوچ که طی یک هفته کشته شدند بیتفاوت گذر کردیم و اعتراضی نکردیم.
ما وجدانهای بیدارِ
فضای مجازی که خود را در شعرها و شعارهایمان به رخ میکشیم و شهرِ بیدار را وعده
میدهیم، نسبت به کشتار رژیم سِر شدهایم.
شب اعدام
#محمد_قبادلو فریادهای مادرش از پشت در قتلگاهِ فرزندش، ما را از خانههایمان بیرون
نکشید. همچنان کنج امنمان را رها نخواهیم کرد.
گلرخ ایرایی
فروردین ۱۴۰۴
زندان اوین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر