در کنج مخروبه های حیاط
چهارپایه ای لق!
همبازی هر روزه ام بود
مادرم هر روز فریادی میزد
مواظب باش چهارپایه میلغد!
هربار که
بر زمین خوردم
شانه های
مادرتنها تکیه گاه م بود
و نصیحتی مادرانه: که دیگر بالای چهارپایه نرو!
و جرثقیل پلاستیکی در میان کوپه ای از خاک
و من، در رویاهای کودکانه ام
خانه ای میساختم به بلندای برج میلاد در
کوچه های فقرزده
ام برای همه!
و من و همسایه ام خانه ای داشتیم از خشت وگل
برای لحظه ای آرمیدن!
و مادر نمی دانست
و من هم
که به گناه بی گناهی فقر
چهارپایه،
روزی زیر پایم
را خالی خواهد کرد
و از سربی پناهی،
شانه های جلاد تکیه گاه
آرامشم شود!
و همسایه ام و جرثقیل این همدمان همیشگی ام
روزی شاهدی باشد
ر برای جان دادنم
بر بالای دا
ماهنامه شماره یکصد و سی رهائی زن
زنده باد اول مه - فاجعه انسانی بندرعباس - تسلیت
--
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر