بخش اول
در قرن ۲۱ که عصر تکنولوژی است و جهان به سوی ترقی ثانیه
یی است و کشورهای پیشرفته توسعه ی تکنولوژی و آسایش مردم در جامعه و حتی برای کشف
کهکشان های ناشناخته تلاش می کنند هنوز هم یک تعداد از کشورها در این گیتی وجود دارد
که ملتش از کوچکترین حقوق انسانی برخوردار نیستند. به طور مثال افغانستان "
کشوری که بیش از چهار دهه جنگ را تجربه کرده است و فرهنگ حاکم در جامعه بسیار سنتی
مذهبی و خشک است. جامعه ی که به دلیل جنگ های داخلی و خارجی و به خاطر موقعیت
استراتژیک و منابع دست نخورده ی کشورشان توسط سیاستمداران و اقتصادان جهان به سمت
سیاهی و تاریکی کشانده شده اند. با وجود اینکه که
۶۵ درصد باشاندگانش " شهروندانش" را نسل جوان تشکیل می دهد
اما تعداد زیادی جوانان به کهنه پرستی و
مذهبی بودن افکار خود بسیار علاقه داشته و به آن افتخار می کنند. پس از حادثه ی ۱۱
ام ماه سپتامبر " حمله به برج های دوقلو" در آمریکا پای این کشور و هم پیمانانش
به افغانستان برای مبارزه با تروریزم باز شد و جامعه ی جهانی میلیارد ها دلار را
برای آبادی افغانستان در نظر گرفت اما در طول این ۱۶ سال هیچ قدم مثبتی برای بهبود
امنیت و رشد اقتصاد یک جامعه که از زیر بناهای اصلی بازسازی فرهنگ است و قدمی برای
سوق دادن به سوی پیشرفت و تغییر در افکار مردم حتی قشر تحصیل کرده نیز برداشته نشد
که هیچ تعداد زیادی از مهاجرینی که در ایران و پاکستان " کشور هایی با نظام
های به شدت مذهبی " بسر می بردند به کشور عودت کرده و این پدیده در پررنگ شدن
افکار ضد انسانی و مذهبی در جامعه نقش مهمی را ایفا کرد.در حدی این فرهنگ در افکار
مردم رخنه کرده و ریشه های عمیق دوانده است که اگر به طور مثال گروهی مددکار برای
جلوگیری و یا درمان بیماری پولیو " فلج اطفال" بخواهند اقدام به واکسیناسیون
کودکان کنند. نخست باید قبل از ورود به مناطق مختلف به خصوص مناطق سرحدی با فرهنگ
آن منطقه آشنا شده و ظاهر خود را به گونه یی که از سوی مردم آن ناحیه پذیرفته می
شود تطبیق دهند به طور مثال طرز پوشیدن لباس و غیره را باید کاملا رعایت کرده و
برای اجرای ماموریت نخست با بزرگان قوم و علمای آنجا نشست هایی داشته باشند و طبق
آیات قران و احادیث قوی و ضعیف به گونه یی که مردم آن محل بپذیرند ثابت کنند ماموریت
بهداشتی که قرار است انجام شود خلاف شرح اسلام نیست سخن بگویند تا اجازه ی واکسیناسیون
را از سوی والدین کودکان بدست بی آورند.
بزرگترین نقطه ضعف اکثر مردم افغانستان مذهبی و سنتی بودن آنها است. کشوری
که بیش از ۶۵ درصد مردمش را جوانان تشکیل می دهند و به عنوان دومین کشور جهان که
درصدی بسیار بالایی از نیروی جوان زندگی می کنند اما اکثر این جوانان از نظر فکری
فاصله ی کهکشانی با مردم دنیا دارند. کشوری که فساد در آن بیداد می کند و ناحق همیشه
بر حق مغلوب است و زور دار و زر دار بر مردمان آن سرزمین حکومت می کنند. تازه ترین
گزارشی که به تاریخ ۲۷ ماه جنوری سال ۲۰۱۶ از
سوی سازمان شفافیت بین المللی از نظر فساد در بخش دولتی منتشر شد نشان می
دهد کشورهای مختلف جهان با توجه به محاسبه شاخص فساد، در رتبههای ۱ تا ۱۶۷ طبقهبندی
شدهاند. طبق آمار این گزارش افغانستان با شاخص ۱۱ امتیاز از ۱۰۰ امتیاز، در رتبه ۱۶۶
قرار گرفته است و پس از سومالی و کره شمالی، از نظر فساد اداری در جایگاه سوم در
جهان قرار گرفته است.۵ کشور از کشوری جهان که در پایینترین رده این رتبهبندی
قرار دارند، از ناآرامترین کشورهای جهان نیز محسوب میشوند. در افغانستان میلیونها
دلاری که باید برای بازسازی این کشور مصرف میشد، ضایع یا دزدی شده است و این موضوع
تلاشها برای حفظ صلح دراین کشور را به شدت تحت تاثیر قرار داده است."
فساد یکی از مهمترین چالشها در برابر دولت افغانستان در
چند سال گذشته بوده است و برخورد جدی با آن یکی از اصلیترین شعارهای اشرف غنی، رییس
جمهوری افغانستان بود که در ماه سپتامبر ۲۰۱۴ به قدرت رسید. منبع بی بی سی
در این صورت
فساد حاکم بر ادارات دولتی افغانستان باعث می شود که اگر قدرتمندی بر کسی
ظلم کرد فرد متضرر باید سکوت اختیار کند و مردم هیچ امیدی به مراجعه به امکان دولتی
برای دفاع از حقوق انسانی خود ندارند. این فرهنگ و همچنان سنتی بودن و مذهبی بودن
افکار جامعه باعث شده که مطرح کردن یک سری مسایل در افغانستان کاملا غیر ممکن شود. به طور مثال حرف زدن در مورد جامعه ی "ال
جی بی تی" ها در افغانستان یک تابو است و حرف زدن در این مورد به دلیل اینکه
قوانین اساسی کشور طبق دستورات دینی اسلام است این پدیده غیر قابل پذیرش است و
اکثر موارد به مرگ انسان ها خاتمه می یابد زیرا ارتباط میان دو همجنس خلاف اخلاق
در دستورات دینی مسلمانان است. ماده ی سوم
قانون اساسی افغانستان می گوید:درافغانستان هیچ قانون نمیتواند مخالف معتقدات و
احکام دین مقدس اسلام باشد. دین اسلام فقط یک رابطه که آن هم میان مرد و زنی که پیش
از هر گونه رفتارهای جنسی پیمان ازدواج را بسته باشند قبول دارد این در حالیست که پدیده ی بچه بازی یا همان
" کودک آزاری" که افراد زورمند با وجود داشتن یک یا چند همسر پسران
خردسال خانواده های مستضعف را به زور تفنگ می خرند و به خانه برده برای آموزش
راقصندنش استاد " یک قربانی دیگر که سنش از ۲۰ به بالا رفته باشد.
آنان را مجبور به کشیدن مواد روانگردان مانند حشیش می
کنند آن را در محافل شبانه ی خود با
پوشاندن لباس زنانه و آرایش کردن تا در وقت شب می رقصانند و شب هنگام به آنها
تجاوز جنسی می کنند. سوال اینجاست که چرا این قانون برای قدرتمندان صدق نمی کند؟ زیرا
فساد اداری و قدرتمندی در کشور حاکم است. اما در همین قانون ماده ی ششم چنین تصویب
شده است: دولت به ایجاد یک جامعه ی مرفه و
مترقی بر اساس عدالت اجتماعی، حفظ کرامت انسانی، حمایت حقوق بشر، تحقق دموکراسی،
تامین وحدت ملی، برابری بین همه اقوام و قبایل و انکشاف متوازن در همه ی مناطق
کشور مکلف میباشد. اما تاکنون که ۱۶ سال از دولت های کرزی و احمدزی می گذرد
تاکنون هیچ پروژه یی برای شناساندن جامعه ی " ال جی بی تی" یا همان دگرباشان
به مردم جامعه در نظر گرفته نشده و این دسته از افراد در جامعه کاملا ناشناخته شده
محسوب می شوند که با فشار های زیاد روحی روانی و فرهنگی مذهبی در جامعه روبرو
هستند. با وجود سرازیر شدن پول های هنگفت و حضور سازمان ها و نهاد ها هیچ پروژه ی
برای تحقیق، شناسایی و ارایه ی آمار دقیق از دگرباشان و سایر این دسته افراد در
جامعه موجود نمی باشد و حتی خود این افراد از ماهیت خویش اطلاع دقیق ندارند.حتی
تعریف اینکه در جهان انسان ها از نظر خلقت به دسته های گوناگون تقسیم شده اند از دید
اکثر مردم ما به خصوص کسانی که در افغانستان زندگی می کنند غیر ممکن است و تنها پس
از دو جنسیت شناخته شده اقلب مردم افغانستان کسانی که رفتار های غیر عادی مربوط به
جنسیت خود را دارند ایزک یا همان جنس خنثی را آن هم با تعبیر کاملا غلط میشناسند.اما
اگر کسی به نام ایزک شناسایی شود، دیگر به شرمسارترین مسخره قرن تبدیل خواهد شد و
آن چنان مسخره و تحقیرش خواهند کرد که یا کاملا دیوانه شود و یا از مسخره و تحقیر
بمیرد. خود او را چه که حتی از برکت فقر فرهنگی تمام خانواده و اقاربش را نیز
مسخره خواهند کرد. زمانی که نظام دیکتاتوری طالبان بر مردم حاکم بود آنقدر این
حکومت ضد انسانی با ویروسی بسیار قوی بود که اذهان همه را خلاف کوچکترین حقوق های انسانی آلوده کرد. ایزک ها یا
همان جنسیت خنثی نیز اگر شناسایی می شدند با بدترین جزا مواجه بودند. حمید نیلوفر
" نویسنده ی کتاب آن سوی وحشت" از حکم قضایی طالبان نسبت به خنثی ها اینگونه
می نویسد، عدام لوطی ها نیز طریقه های عجیبی دارد. معمول ترین شیوه در زمان طالبان
این بوده است که ایزک ها را بعد از ادای نماز جمعه قربتا الی الله وبرای رضای خداوند کنار د یوار
های کهنه ایستاد می کردند ودیوار را بر روی شان خراب می کردند. زنده آتش زدن، از
بالای کوه به دره انداختن وسنگ سار کردن هم راه های دیگر رسیدگی به پرونده ایزک
هاست. "طالبان اجرای حکم مجازات را یک روز پیش از جمعه از طریق رادیو به
اطلاع مردم می رساندند. من چند بار از رادیو شنیدم که در خبر ها می گفتند:"
فردا بعد از ادای نماز جمعه در فلان ولایت حکم مجازات شرعی در باره این تعداد نفر
که عمل لواط را انجام داده اند در ملا عام به اجرا گذاشته می شود" اما اکنون
که یک نظام مثلا دموکراسی در افغانستان حکومت می کند چه تحولی در رشد افکار مردم و
اطلاع رسانی های دقیق صورت گرفته است؟ هنوزه هم تعدادی ال جی بی تی ها به علت فقر جنسی حاکم در این سرزمین فکر می
کنند چون دسترسی به جنس مخالف خود ندارند و خارج از رابطه ی ازدواج کسی حق برقراری
رابطه ی جنسی را ندارد به جنس موافق خود رو می آورند. در افغانستان حتی صحبت کردن
راجع به مسایل جنسی در میان افراد خانواده کاملا ممنوع است و برای همین خانواده ها
از چنین مسایلی بی خبرند. اما در این سوی آبها به برکت سیستم سکولاریزم تا حدی این
مشکل میان افراد جامعه به خصوص در کشور سویدن حل شده است و هر ساله جشنی به نام
پراید برای حقوق دگرباشان و همجنسگرایان در جامعه برپا می شود. سال گذشته تلاش زیادی
کردم تا بتوانم از طریق مصاحبه با ال جی بی تی های افغانستان ارتباط برقرار کرده و
با آنها مصاحبه یی داشته باشم. اما تلاشم بی نتیجه ماند تا اینکه برنامه ی خانم
شادی امین " مسوول و هماهنگ کننده ی شبکه ی شش رنگ" را پیاده کردم و از آن
روز به صورت خیلی جدی دنبال این موضوع را گرفتم. امروزه یکی از بهترین و سریع ترین
راه های ارتباطی شبکه های اجتماعی است. شبکه ی اجتماعی فیس بوک در میان کاربران
افغان از محبوبیت خاصی برخوردار است. برای برقراری ارتباط با دگرباشان و همجنسگرایان
پستی روی کاربری خود زده و از آنهایی که تمایل به ارتباط با من دارند و می خواهند
در مورد این موضوع با بنده صحبتی داشته باشند خواستم تا در پیام شخصی با من تماس
بگیرند.در قدم اول با حجم زیادی از توهین های مردمی مواجه شدم که چنین پدیده ای در
افغانستان وجود ندارد و تو به عنوان یک غرب زده می خواهی این موضوع را در میان
جوانان کشور مروج کنی. همچنان تعدادی بنده را
تن فروش و به عنوان کسی که مخالف احکام اسلامی برخورد می کند خطاب کرده
بودند. یک تعداد برای آزار و اذیت به من پیام ارسال می کردند تا اینکه یک نفر پا پیش
گذاشت و به من کمک کرد تا با یک تن از همجنسگرایان به نام حمید الله که در کانادا
به سر می برد ارتباط برقرار کنم.حمید شخصی است که برای اولین بار در تاریخ
افغانستان تابو شکنی کرده و کتاب آن سوی وحشت که خاطرات و چشم دید های خودش است را
نشر کرده و برای اطلاع رسانی به دست مردم رسانده است.گفتگویمان چنین آغاز شد، من اولین فردی هستم که از سال ۲۰۰۵
در کشور ترکیه شروع به آشکار کردن وقعیت زندگی خود کردم.
حمید متولد سال ۱۹۷۴ میلادی در پروان است حمید از سن ۷
سالگی زمانی که یک کودک برای رشد و در جامعه وارد می شود به با خانواده اش به شهر
کابل نقل مکان کرد. وی می افزاید: از زمانی که به یاد دارم من را به عنوان یک پسر
ترسو و پسر کم جرات می پنداشتند و به عنوان یک پر روی من حساب نمی کردند. زمانی که
کودک بودم بیشتر با دختران هم بازی می شدم و بازی های دخترانه می کردم اما گاهی
اوقات با پسر هایی که با آنها احساس امنیت به دلیل شناختی که از همدیگر داشتیم و
همچنان اعتمادی که به آنها داشتم همبازی شان می شدم اما در قسمت دختران هیچ کدام
فرقی برایم نمی کرد که آیا با این دختر تازه آشنا شدم یا در گذشته همبازی بودیم.
از ایشان پرسیدم زمانی که رو به بلوغ رفتید برخورد خانواده با شما چگونه بود به
طور مثال پدر و دیگران چه واکنشی نشان دادند.؟ وی گفت من در پنج سالگی پدر را از
دست دادم اما دیگر اعضای خانواده و اطرافیان رفتار های آزار دهنده با من داشتند به
گونه ی مثال " ترحم" اما تعدادی هم فکر می کردند که خوب شاید فقط یک
تفاوت سطحی باشد چون در آن زمان مردم از موضوع همجنسگرایی و این گونه مسایل
اطلاعات کافی نداشتند. از او پرسیدم آیا شنیدن جملات ناخوشایند مانند این که تو
زنچه یا زن صفت هستی را تاکنون از کسی شما را ترور شخصیت کرده و یا به عنوان توهین
در درگیری ها شنیده یی حمید می گوید: بله برادرانم و افرادی که جنس مذکر داشتند در
درگیری ها به من توهین می کردند.
زمانی که وارد مدرسه شدم همه سن پایینی داشتیم و کسی از
همکلاسی هایم متوجه این موضوع نشدند تا زمانی که به کلاس های بالا یعنی کلاس پنجم یا
ششم که وارد شدم همکلاسی هایم به دلیل ظرافت رفتاری که داشتم من را خماری "
نام یک خواننده ی افغان است " صدا می زدند بعضی از اوقات من را حمیده نیز
خطاب می کردند.
از وی پرسیدم چه زمان متوجه شدید که با دیگر پسران تفاوت
دارید : وی گفت : در سن پانزده سالگی
متوجه شدم که به جنس مخالف خودم هیچ گونه تمایلی ندارم اما بر عکس به جنس خودم تمایل
دارم. زمانی که شما متوجه این مساله شدید که شما گرایش به جنس خود دارید چه حسی به
شما دست داد؟ حمید گفت : در نخست زمانی که فهمیدم از ترس طرز دید افراد جامعه و
خانواده سعی می کردم این مساله را نزد خود انکار کنم و فکر می کردم شاید به صورت
مدار زمان کوتاه این حس در درون من به وجود آمده و به مرور زمان به جنس مخالف تمایل
پیدا خواهم کرد. از وی پرسیدم در افغانستان تا چه مقطع تحصیل کرده اید: حمید گفت :
من به مدت چهار سال در دانشکده ی دارو سازی
دانشگاه کابل تحصیل کرده ام. زمانی که
وارد دانشگاه شدید با چه چالش هایی روبرو بودید: در دوره ی دانشگاه از لحاظ رفتار
و ظاهر به دلیل تلاشی که برای ساختن شخصیت دوم به علت دید افراد در جامعه کرده
بودم می توانستم برای نجات خود از حرف دیگران نقش خود را به گونه ی بسیار خوب ایفا
کرده و کمتر وارد چالش ها شوم. از وی پرسیدم آیا تا آن زمان خانواده به شما فشار
وارد نمی کردند که باید با یکی از دخترانی که از نظر آنها برایت مناسب است ازدواج
کنی؟ وی گفت: تا آن زمان هم جرات نکردم در مورد این موضوع با خانواده حرف بزنم و
بارها و بارها مادرم دخترانی را برایم در نظر می گرفت. از وی پرسیدم اولین باری که
شما رابطه ی جنسی خود را با هم جنس خود برقرار کردید چند ساله بودید و چه حسی داشتید؟
وی گفت حدود نوزده سال عمر داشتم و حس بسیار خوبی به من دست داد چون من این رابطه
را در زمانی که به پاکستان رفته بودم تجربه کردم چون محیط کاملا جدید بود و افراد
آن جامعه با من آشنایی نداشتند از او پرسیدم در مکان سکونت خود چه ؟ گفت از ترس اینکه
مبادا این مساله آشکار شود همیشه حس خود را سرکوب می کردم. همچنان وی افزود: چون
آدم مذهبی نبودم احساس گناه نیز به من دست نداد.
به نظر شما کسانی که مثل شما در این دسته از افراد جامعه
قرار دارند در جوامع سنتی و مذهبی با چه چالش هایی روبرو هستند: جامعه ی دگرباشان
در افغانستان با کشورهایی مانند ایران و
پاکستان متفاوت تر اند و زیرا در افغانستان این دسته از افراد شناخته شده نیستند و
همیشه از طرف افراد جامعه رفتار هایشان سرکوب می شدند اما از من و نعمت سعادت از
نخستین کسانی بودیم که با جرات این مساله را آشکار کردیم با رسانه ها گفتگو کردیم
تا افرادی که در این دسته قرار دارند نیز سکوت را شکسته و برای معرفی خود در جامعه
تلاش کنند. رسانه ها تا چه حد برای معرفی شما به عنوان یک دسته از اعضای جامعه
تلاش کردند و تمایل به کمک داشتند؟ بیشتر رسانه های خارجی بیشتر خود را در رویارویی
با پناهندگی دیده و شانه خالی می کنند.
رسانه های
افغان در خارج از کشور است به این مساله توجه کرده اند وی رادیوی فارسی فرانسه با
من مصاحبه یی داشتند و همچنان فارسی بی بی سی و همچنان بخش دری صدای آمریکا و همچنان رادیوی نیز به این مساله توجه کرده و
مصاحبه هایی صورت گرفته اما رسانه های داخل افغانستان به دلیل موقعیت و حساسیت
جامعه کاملا چشم پوشی می کنند.
آیا از داخل افغانستان هستند کسانی که با شما تماس بگیرند؟
بله از طریق شبکه های اجتماعی سه الی چهار نفر با مشخصات اصلی خود با من ارتباط می
گیرند و تعدادی هم با نام های مستعار با
من تماس می گیرند. از وی پرسیدم افرادی که با شما در تماس هستند از چه چالش هایی
با شما سخن می گویند: وی می گوید: ترس آشکار شدن این مساله را دارند و از اینکه به
گونه ی اجباری ازدواج کنند و از اینکه مجبورند حس خود را سرکوب کنند با من صحبت می
کنند.
او می گوید: در
نخست من این مساله را در میان دوستانم آشکار کردم. وی می گوید: تعدادی از دوستانم
با شنیدن متعجب می شدند و به من توصیه می کردند نزد پزشک بروم. حمید می گوید: از
سال ۲۰۰۶ نیز طرز پوشش لباسم را تغییر دادم.زمانی شما پوشش خود را تبدیل کردید با چه چالش هایی در ترکیه روبرو شدید: مردم
به خصوص افراد مسن به سوی من سنگ پرتاب می کردند و تف می کردند مرد های جوان به سوی
من حمله می کردند و همچنان همسایه ها به صاحب خانه شکایت من را کردند که منجر به
تخلیه ی اجباری خانه از سوی صاحب خانه شدم. افغان های مهاجر در ترکیه با شما چگونه
رفتار داشتند:تعدادی از افغان ها هم به غیرت شان بر می خورد و واکنش های تند نشان
می دادند. زن های افغان چگونه با شما رفتار می کردند: وی می گوید زن و مرد از نظر
فکری به این مساله فرقی ندارند اما چون زنان افغانستان خودشان از دسته ی سرکوب
شدگان در جامعه هستند فرصت نشان دادن عکس العمل را نداشتند. زمانی که شما این
مساله در ترکیه با سازمان ملل در جریان گذاشتید تا چه حدی به شما کمک کردند.
سازمان ملل با اینکه از شرایط سخت و نپذیرفته شدن ما در جامعه خبر داشت با آن هم
به پرونده ی من و امثال من توجه خاصی نمی کرد. من چندین بار با سازمان حقوق بشر
مراجعه کردم و آنها با سازمان ملل متحد تماس گرفتند اما سازمان ملل متحد به مکاتبه
های حقوق بشر جواب رد میداد. دلیلش را پرسیدم که چرا سازمان ملل در قسمت دگرباشان
افغانستان اینگونه برخورد می کنه؟ وی گفت ملل متحد بر طبق آمار گزارش ها اسناد و
شواهد تصمیم بر رسیدگی پرونده ها می کنه زمانی که از ترس خیلی مسایل سکوت می کنیم
و خود را به جامعه و دنیا معرفی نمی کنیم چنین اتفاق هایی رخ می دهد. شما چه زمانی
به کانادا نقل مکان کردید و برای معرفی این مساله چه تلاشی کردید؟ سال ۲۰۰۸ میلادی
وارد کشور کانادا شده برای اینکه احساس مسوولیت میکردم که حال در سرزمینی زندگی می
کنم که دموکراسی بر آن حاکم است به همین دلیل یک کتاب به نام آن سوی وحشت که
برگرفته از خاطرات خودم بود را نوشته و چاپ کردم. آیا این کتاب به دست دگرباشان و
دیگر افراد جامعه در افغانستان رسیده ؟ بله رسیده یک تعداد با من تماس گرفته و
گفتند که این کتاب از طریق اینترنت در دسترس شان قرار گرفته. همجنسگرایان و
دگرباشان داخل از افغانستان پس از خواندن این کتاب تا چه حد اعتماد به نفس پیدا
کردند؟ وی گفت: افرادی که در داخل افغانستان هستند بسیار امیدوار شده و تعدادی به
من پیام دادند که پس از خواندن این کتاب خود را باور کردیم و ترس ها از درون ما
رخت بست وی همچنان در مورد یک دختر لز که ساکن کشور سویدن است سخن گفت که آن دختر
پس از خواندن کتابش جرات پیدا کرده و حقیقت را با اداره ی مهاجرت آن کشور در میان
گذاشته است. از وی پرسیدم حال که شما در کشور کانادا زندگی می کنید چه حسی نسبت به
زندگی دارید؟ در مقایسه با گذشته که زندگی بعضی اوقات مانند کابوس بود حس بسیار
خوبی به زندگی دارم چون در این محیط احساس آرامش و امنیت می کنم.
حمید از اینکه شانس بزرگی نصیبش شده تا پا به این سوی آبها گذاشته و با نفسی راحت و با هویت اصلی خویش زندگی خود
را ادامه دهد بسیار خرسند است وی معتقد است چنین افرادی را باید برای نجات بقا از
مناطق سنتی و مذهبی دور کرد. از وی راهکار پرسیدم و گفتم به نظر شما به عنوان یک
فرد ازجامعه ی ال جی بی تی چه راهکاری را
برای تابو شکنی و اطلاع رسانی توصیه می کنید؟ حمید گفت:کمپاین های آگاهی عامه و
برنامه های آموزشی برای همه دایر شود. و یک شعار بزرگ در همه جا بنویسند که
"امکان دارد در خانواده شما یک یا چند نفر دگرباش باشد، آیا نمی خواهی درکش
کنی؟"
با کمک حمید توانستم با سید نعمت الله سادات تماس بگیرم. نعمت یکی از شخصیت های
برجسته ی جامعه ی ال جی بی تی ارتباط خود را برقرار کنم. نعمت یک تن از افغان های
آمریکایی در درجه ی پروفسورا که به مدتی
استاد علوم سیاسی در دانشگاه آمریکایی ها واقع در کابل بود " از جولای
۲۰۱۲ الی جولای ۲۰۱۳ در دانشگاه آمریکایی
به تدریس دروس پیشنیاز برای دانشکده های علوم سیاسی، روابط بین الملل،
اقتصاد سیاسی و تاریخ افغانستان، پرداخت" و به گونه ی رسمی در رسانه ها تابو
شکنی کرده و موضوع همجنسگرایی خود را مطرح کرد. زمانی که اولین تماس صوتی من و
نعمت برقرار شد به گونه یی شگفت زده از من پرسید شما می خواهید در این زمینه تحقیق
کنید؟ برایش عجیب بود که یک دختر آن هم از جامعه ی سنتی و مذهبی با اینکه تا حدی در بین مردم خود به خصوص از طریق رسانه ها و
شبکه های اجتماعی آن هم با عکس و هویت اصلی خودش شناخته شده است چنین ریسکی را
قبول کرده و به دنبال جمع آوری اطلاعات وضعیت اینگونه افراد در جامعه است. گفتم
نعمت جان با اینکه اگر خودت پست های مربوط به این مقاله را که در ماه می سال ۲۰۱۶ برای تحقیق بخوانی میبینی که چقدر
جامعه ی ما تاریک است اما باز هم من وظیفه ی خود میدانم تا به سهم خود برای اطلاع
رسانی به مردم تلاش کنم. از وی خواستم تا من را با افرادی که در افغانستان به سر می
برند آشنا و ارتباطمان را برقرار کند. او چند نفر را به من معرفی کرد با آنها تماس
گرفتم و شروع به جمع آوری اطلاعات کردم.
سحر صامت خبرنگار سازمان رهایی زن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر