وزارت آموزش و پرورش ایران طی بخشنامه ای، مجموعه ضوابطی را برای
داوطلبان شغل معلمی در نظر گرفته که مطابق آن، معلمانی که وارد آموزش و پرورش میشوند
نباید "بیماریهای" مشخصی را داشته باشند.
به گزارش خبرگزاری فارس که تاکید میکند این شیوه نامه طبق بند یک و 2
ماده 12 قانون گزینش معلمان و کارکان آموزش و پرورش تهیه شده که براساس آن، "ناباروری" و "موهای زاید صورت" زنان، میگرن شدید،
دیابت بی مزه، گواتر، اعتیاد به سیگار، کوتاهی یک پا بیش از ۱۰ سانتیمتر و "لهجه غلیظ و غیر
قابل تغییری که که مانع تلفظ برخی حروف فارسی مثل چ، گ، ژ، ق شود" (برای
معلمان دوره ابتدایی) در شمار موانع ورود افراد به حرفه معلمی ذکر شده اند.
از بیماری های دیگری که در این شیوه
نامه آمده ست و منعی برای انتخاب حرفه معلمی ست: "نداشتن دید کمتر از ۱۰/۱۰ در یک چشم،کمتر بودن تعداد دندانها از ۲۰ عدد" ، "انحرافات ستون فقرات مادرزادی ، کوتاهی یک پا بیش از ۱۰ سانتی متر از پای دیگر نیز، بیماریهای
پوستی که در اثر حساسیت و یا مسمومیت نسبت به مواد شیمیایی (شغلی، دارویی، جنگی)
ایجاد شده ، انواع آکنه (جوش) "وقتی که شدید باشند و یا منظره صورت را تغییر
دهند"، و آسیب اعصاب صورت که منجر به "اختلال عملکرد یا کراهت
منظر" شود ، تنگیهای شدید دریچه میترال و آئورت، اعمال جراحی دریچهای قلب،
سنگ های کلیه، پروستات و مثانه "، اعمال جراحی روی کبد، کیسه صفرا، مجاری
صفراوی و لوزالمعده، در فهرست بیماری های ممنوعه وزارت آموزش و پرورش جای دارند.
وقتی این خبر را خواندم به یاد، "استیون
هاوکینگ" فیزیکدان و کیهان شناسی و دانشمند معروفی افتادم که در سن 21 سالگی
دچار بیماری نادری بنامALS
" خواب اندام" شد و تمام بدنش به مرور زمان فلج شده و حتی قدرت تکلم ش
را از دست داده است. با این وجود او در سال 2009 موفق به دریافت مدال آزادی ریاست
جمهوری آمریکا شد و دارنده کرسی ریاضات لوکاس است و علم و پیشرفت های کیهان شناسی و حتی به فکر
ساخت هوش مصنوعی ست تا دنیا را متحول کند و دنیای علم بشریت امروز مدیون اوست.
این را یادآور شدم که جامعه می تواند با مردم و شهروندانش چه کند. اگر
استیون هاوکینگ در کشوری مثل ایران بدنیا می امد حتما یا در دارالمجانین به زنجیرش
می بستند و یا در خیابان ها مورد تمسخر و لوده گی قرار می گرفت و ایران را مقایسه
کنید با دنیای پیشرفته ای که انسان ها طی تلاش و مبارزاتی تاریخی نظام سرمایه داری
را مجبور کرد تا حق استفاده از تمم امکانات جامعه بدون تبعیض بدست آورد و دولت
موظف است که امکانات رفاهی و اجتماعی را برای تمام شهروندانش به رسمیت بشناسد.
وزارت آموزش و پرورش هرسال دهن دریدگی و تعرض ش بر علیه معلمان و زحمت کشان جامعه بیشتر می
شود. همین پارسال بخشنامه ی بی شرمانه ی مشابه ای صادر کرد. مبنی براینکه
"ورود قد کوتاهها و چاق ها به آموزش و پرورش ممنوع ” که از سوی عباس قنبری،
معاون دانشجویی دانشگاه فرهنگیان بیان شده بود. وزارتی که نه از آموزش خبری ست و نه از پرورش، شبیه چاه فاضلابی ست که هر دم بوی گندش بالا می زند و
همه را خفه می کند.
وزارتی که به جای افرایش علم
و دانش، پریروی پرور است و باروری معیار زنانگی ست و زیبایی چهره جای عقل و اندیشه
را گرفته است. در حکومتی که وزارت علوم ش، ظواهر و سروقامتی و اندام ا مهم تر و
واجب تر از نخبه پروری و شکوفایی خلاقیت
است. مدارسی که به برکات حکومت خشونت
پرور، بجای آرامش و آموزش کودکان شبیه به
شکنجه گاهی ست که هر روز کودکی، زیر ضربات عقده های فروخورده و نیازها و احتیاجات
برآورده نشده ی و بی پاسخ حکومت نالایق به
خواست مردم و معلمانش، شکنجه و یا نقص عضو می شوند و یا با اراجیف دینی مغز و ذهن
کودکان را شستشو می دهند. به جای تحویل آینده سازانی آگاه و روشنفکر، با برگزاری جشن
ارتجاعی "جشن تکلیلف" رویاهای
شیرین کودکان را از 9سالگی ویران می کند و آنها را به دنیای زنانگی سوق می دهد. وزارتی که هرچه ریش و پشم بلندتر و جای مهرتظاهر و ریا برپیشانی عمیق تر باشد و بوی گند و تعفن از ذهن عقب مانده
شان بیشتر تراوش کند مقام و پُست بالاتری می گیرند و به سمت وزیر و معاون منسوب می
شوند.
حکومت زن ستیزی که شمشیرش را خیلی وقت از رو
بسته و با هر بخشنامه و قانونی شریف ترین
انسان ها و کارگران و خصوصا با حذف زنان از چرخه کار و اقتصاد آنها را سلاخی
می کند. در کشوری که به میمنت وجود منحوس
رژیم اسلامی مقام اول کشور افسرده در جهان را کسب می کند هیچ وزیری و معاونی از
کار منع نمی شود که چه بلایی برسر کودکان مملکت آورده اند. افزایش رو به رشد
خودکشی و اعتیاد در میان دانش آموز هیچ کس نه از کار برکنار شده و نه بازخواست می
شوند ولی موی های زاید و ناباوری عیب و نقص محسوب می شود. طبق آمار معلمی تنها شغلی ست که زنان به دلایل
مختلف از جلمه احساس امنیت در محیط کلاس، محدودیت
های مردسالاری حاکم برجامعه، پاره وقت بودن و تعطیلات تابستانی و رسیدگی بیشتر به
فرزندان و کارهای خانه، تمایل بیشتری برای
ورود به این شغل از خود نشان می دهند و رژیم می خواهد این عرصه اقتصادی را هم
برزنان تنگ تر کند.
دست روی هر بخش این سیستم
ضدانسان و نکبتی بگذاریم، درد و خشونت بیرون میزند. مدارسی که کودکان تنها
بخاطر عدم وجود وسیله ی گرمایشی سالم در آتش سوخته اند. دانش آموزان شین آباد،
کودکانی که زیبایی و زندگی شان را باخته اند و هر سال با آمدن زمستان خبری از
سوختن معلمی یا کودکانی را می شنویم، تا معلمانی مثل "اسماعیل عبدی" که به جرم
دفاع از حقوق معلمان و پیگیری مطالبات صنفی، حق تحصیل
رایگان برای تمام کودکان ، برای شنیده شدن صدایش، دست به اعتصاب غذا می زند و
سالیان عمرشان را پشت میله های زندان می گذراند.
باید از رئیس جمهورش گرفته
تا وزرای نالایق ش به جرم جنایتی بزرگ علیه کودکان و نسل های سوخته، عدم شادی و
بازی و رفاه کودکان، علیه هزاران کودکان بازمانده از تحصیل، علیه معلمان درزنجیر محاکمه
کرد. هیچ راه علاج و درمانی برای اصلاح
چنین حکومت فاسدی باقی نمانده، کسی که هنوز هم دم از اصلاح می زند یک فریبکار بزرگ
و در جنایت و با جنایتکاران رژیم همراه و همدست است. جمهوری اسلامی با تمام دم و
دستگاه ش خود بزرگترین مانع خوشبختی و شادی و رفاه و امنیت در جامعه است و
بزرگترین دشمن علم و آگاهی و انسانیت است. باید همدست و یکپارچه این غده ی سرطانی
حکومت اسلامی را از ریشه در آورد تا جوانه
های امید به بهبودی زن، کودک، معلم و کارگر دوباره به جامعه بازگردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر