افغانستان نام کشوری که در این سالهای اخیر به خاطر تغییر بزرگ در
نظام سیاسی از فروپاشی رژیم طالبان از صحنه ی سیاست این کشور و حضور ناتو و آمریکا،
تا روی کار آمدن دولت انتقالی، تا حوادث و تغییر و تحولات در این سرزمین بر سر
زبان جهانیان جاریست.زنان، نیمه ی دوم پیکر جامعه که به علت حکومتداری توسط احزاب
سیاسی ضد زن و نامساعد بودن امنیت جانی، سالها مهر سکوت را بر لب زده و خانه نشین
شدند. اینبار با روی کار آمدن دولت جدید آن هم با زیربنای دموکراسی، فرصت را غنیمت
شمرده و بانوان افغانستانی فصل جدید از
زندگی را آغاز کردند.با آغاز این فصل زنان تا چه میزان جرات تابوشکنی را به خود
دادند؟آیا واقعا در حکومتی که باز هم به نوعی بر آنها تحمیل شد زمینه ی رشد و مصونیت
جانی و مالی زنان را در یک جامعه ی کاملا سنتی و مردسالار تامین می کند؟ آیا زنان
خبرنگاری که با تهیه ی گزارش ها صدای ده ها زن قربانی را رسانه یی می کنند خود
مورد خشونت قرار میگیرند؟ همچنان ده ها سوال دیگر که به علت سنتی و مذهبی بودن بیش
از حد افکار عمومی در آن جغرافیا که برای زنان فعال چالش ساز است در اذهان همه ایجاد می شود. مصاحبه یی با یک تن
از دختران مبارز و تابوشکن خبرنگار، یک تن از چهره های مطرح در میان مردم
افغانستان انجام دادم تا از تجربیات خود برای ما سخن بگوید. نامش بهار است، تخلص
اش جویاست، بهار به تاریخ ۱۶ ام ماه اکتبر سال ۱۹۸۹ در کابل چشم به جهان گشود.
دختری که بارها در جامعه ی به شدت سنتی و
کهنه پرست افغانستان که منجر به مردسالاری می شود تابو شکنی کرده است. از وی می
پرسم از چه زمانی آگاهانه تصمیم گرفتی تابو شکنی کنی؟ بهار اینگونه به سوالم پاسخ
می دهد: از سن ۱۸ سالگی زمانی که وارد دانشگاه در شهر هرات شدم و رشته ی شریعت را تا مقطع لیسانس خواندم.
از او پرسیدم چرا این رشته را انتخاب کردی؟ جویا: چون خواستم در مورد حقوق
زنان بیشتر بدانم و راه حل قانونی برای
جلوگیری از خشونت علیه زنان یافته و آن را برای دولت و مراجع قضایی ارایه کنم. تابوشکنی های آشکار از
دوران دانشجویی ام آغاز شد. زمانی که دیدم فشارهای اجتماعی بر زنان و دختران در محیط
دانشگاه زیاد است و آمار خود کشی و خودسوزی زنان در آن منطقه بیداد می کند، تصمیم
گرفتم تا صدای حنجره های بی صدای زنان قربانی شوم. کارم را با رادیو سحر آغاز
کردم، پس از مدتی احساس کردم باید اقدامی اساسی تر کنم و به همکاری خود را با تلویزیون
هری آغاز کردم. در آنجا تصمیم گرفتم که هر هفته روی پرونده ی یک قربانی که مورد
خشونت های گوناگون علیه زنان مانند: لت و کوب، ازدواج اجباری و غیره با دعوت
کارشناسان برنامه بگیرم و به تحلیل، تجزیه و ریشه یابی این پدیده بپرزادیم. یک سال
کارم به همین روال ادامه داشت. اعتراضات از سوی تعدادی از برنامه من زیاد شده بود،
در حدی که خود رییس تلویزیون نزدم آمد و گفت من دوست ندارم بیشتر از این برنامه ات
تولید شود، چون چنین برنامه های انتقادی مخاطبان تلویزیون من را کم می کند و ما یک
تلویزیون تجاری هستیم.همزمان با این اتفاق من یک
بورسیه ی تحصیلی به کشور هند گرفتم
و در آنجا به تحصیل علوم سیاسی پرداختم. تا سال ۲۰۱۲ در کشور هندوستان بسر بردم و
همزمان با تحصیل همکاری خود را با سایت بی بی سی فارسی آغاز کردم.در سال ۲۰۱۲ زمانی
که به افغانستان باز گشتم کارم به گونه ی رسمی به عنوان خبرنگار تلویزیونی در بی بی
سی آغاز شد. در آن زمان بیشتر همکارانم روی اخبار سیاسی " جنگ، انفجار، روابط
بین المللی" و اقتصادی و غیره تمرکز
کرده بودند و به بخش های دیگر و مسایل زندگی روزمره ی مردم نمی پرداختند، یا شاید
هم علاقه نداشتند. زمانی که فرصت کارکردن در رسانه ی گسترده و پر مخاطبی مانند:بی بی سی برایم مهیا شد
شروع کردم به بازتاب مشکلات زندگی روزمره ی
مردم و از شمال تا شرق و غرب تمرکز کردم روی معرفی زنان فعال و چهره هایشان را به
پرده های تلویزیون کشاندم. به طور مثال تهیه
از باشگاه های زنان در افغانستان و یا زنانی که در کارخانه های ابریشم بافی کار می
کردند، یا مجالس زنان که در آن قصه خوانی ، شعر یا فیلم سازی از تلاش های زنان در
جامعه گزارش تهیه می کردم تا گزارش زنانی که مورد لت و کوب قرار می گرفتند. زنانی
که در پغمان مورد تجاوز دسته جمعی قرار گرفتند پرونده ی شان را تعقیب کردم و همرایشان
مصاحبه کردم و این حرکت من باعث شد تا توجه دیگر رسانه ها به این موضوع جلب شده و
آنها هم به این موضوع بپردازند. یک مثال دیگر میزنم تهیه ی گزارش از زنان کماندوی
افغانستانی که توسط نیروهای آمریکایی آموزش دیده بودند .من با انها مصاحبه کردم و
این حرکات به نحوی چهره ی بی بی سی فارسی را تغییر داد و یک چهره ی دیگری از
افغانستان را به مردم جهان معرفی کرد، که اگر در این کشور جنگ است انتحاری و
انفجار است و یک سری مشکلات فرهنگی وجود دارد، در حین حال مردم این سرزمین نیز نفس
می کشند و زندگی می کنند. موسیقی می شنوند، ورزش می کنند و برای رشد خود و جامعه
تلاش می کنند. جویا گفتگوی خود را اینگونه ادامه می دهد: برای اولین بار من گزارشی
در مورد آزار و اذیت زنان شاغل در محیط کار گزارشی تهیه نمودم. با چهره های سرشناس
مانند دختر ورزشکار " دونده" به نام تهمینه در مورد چالش ها و موانعی که
با آنها در محیط کاری و ورزشی خود قبل از اینکه بتواند به المپیک راه پیدا کند گفتگویی داشتم ،یا
بانوانی که در ریاست جمهوری ایفای وظیفه می نمودند، مانند زبیده اکبر که از آزار و
اذیت های جنسی در محل کار به تنگ آمده و بالاخره به علت فشار های زیاد مجبور شد
استعفا دهد. بهار راجع به داستان اکبر می گویید: زبیده برایم تعریف می کرد که
روزها زمانی که می خواست کار خود را آغاز کند اکثر مواقع با عکس های نامناسب روی
مانیتور کامپیوتر خود که توسط همکارانش این کار صورت می گرفت مواجه می شد.
بهار این داستان ها را به عنوان مثالی از تابو شکنی های خود به عنوان یک دختر
آگاه از حقوق انسانی و فردی که به عنوان یک خبرنگار رسالت دارد تا حقایق جامعه را
بازتاب دهد و به خصوص در مورد آزار و و اذیت زنان توسط مردان در جامعه که بازتابش
به گونه یی برای مردم شرم پنداشته می شود بیان کرد.
بهار آیا همکاران زن تو را به
عنوان یک زن شجاع و کسی که از حقوق انسانی خود دفاع می کند در محیط کاری حمایت می
کردند؟ می توانم با جرات بگویم با تاسف روحیه ی زنان در محیط کار بسیار ضعیف است.
به چه دلیل؟ ببینید به طور مثال یک تعداد از خانم هایی که مزدوج هستند به خاطر اینکه
از سوی همسر مورد انتقاد قرار نگیرند و شوهر مانع کار کردنشان نشود بسیار بی سر و
صدا آهسته می روند و آهسته می آید و سعی می کنند خود را در چنین قضایایی به هیچ
عنوان دخیل نسازند و میماند دسته ی دختران آنها نیز با اینکه از ته دل می دانستند
که حق با من است و من کار درست را انجام می دهم و بارها در این باره با خودم صحبت
کرده بودند اما عملا باز هم به شدت تحت تاثیر مدیریت به شدت مردانه در محیط کاری و
اجتماعی قرار می گیرند و نمی خواهند خود را تبدیل به بهار کنند که به خاطر انجام
کار با مدیران مردسالار سر و کله بزنند و یا اینکه بگویند این همکارمان با اینکه
حجاب ندارد اما با اخلاق است و ما از او حمایت می کنیم به گونه یی از دید سنتی خود را انگشت نما سازند. از دیدگاه اکثر مردم در کشور افغانستان نداشتن روسری و چادر یعنی بد اخلاقی و
بدین معناست که هر انسان بی ادب و بی سواد هم می تواند سر افرادی که تابو شکنی می
کنند نام های غیر اخلاقی بگذارند. به یاد دارم زمانی که برای تهیه ی خبر به شهر آن
هم در پایتخت که مردم نسبتا چشم و گوش بازتری دارند درمیان مردم می رفتم، با وضوح
می شنیدم که از میان جمعی که برای تماشای تهیه ی خبر آمده بودند، حداقل یک نفر از
میانشان با صدای بلند مرا فاحشه ی آمریکایی صدا می زد، زمانی که از او بپرسی چرا
چنین جمله یی را به زبان آوردی؟ چنین پاسخ ارایه می دادند چرا حجابت را رعایت نمی
کنی؟ اما من به عنوان یک زن در مدت چهار سالی که با بی بی سی در کار کردم تلاش بر
این داشتم تا موضوع " زن ها هم حق انتخاب پوشش را دارند" را نهادینه
کنم. بهار در این گفتگو اشاره یی به قانون اساسی افغانستان کرد و چنین گفت: در
قانون اساسی افغانستان چیزی به نام حجاب اسلامی مشخص را تعریف شده با تایید حد و
مرز نداریم که گفته شده باشد، یک زن باید چادر داشته باشد یا نداشته باشد و یا تا
چه میزان از موی سر زن می تواند بیرون از حجابش باشد و دیده شود،چادرش در سرش باشد
و یا در گردنش.بنابرین من با این تابوشکنی توانستم به تعداد زیادی از دختران و
زنان فعال در جامعه روحیه و جرات بدهم تا بتوانند بدون داشتن چادر روی پرده ی تلویزیون
ظاهر شوند و بگویند من یک زنم و شما باید به هویتم و تصمیم هایم احترام بگذارید.
سوالی که ذهنم را درگیر کرد
واکنش خانواده ی بهار در این زمینه بود، بهار خانواده تا چه میزان در این حرکت مدنی
تو را حامی بودند؟ بهار اینگونه اظهار می دارد: من از یک خانواده ی تحصیل کرده
هستم، مادرم مدیر مکتب " مدرسه "
و پدرم نیز به عنوان یک ژنرال نظامی فردی قدرتمند، روشنفکر و سرشناس است.
برای همین اکثرا کسی به آن صورت جرات نمی کرد من را مورد آزار و اذیتی که دیگر
دختران و زنان فعال در جامعه تجربه می کنند قرار دهد . جویا در این زمینه احساس
خوش شانسی می کند و این را یک فرصت مناسب می داند که از چنین پدر و مادری به دنیا
آمده است. او از حمایت برادران و پسران عموی خود در این زمینه حرف می زند که در
پست های نسبتا مهمی مشغول به کار هستند و با اینکه از طرف یک تعدادی به خاطر حرکت
های مدنی من انتقاد می شنیدند باز هم من را حمایت می کردند.به بهار گفتم اعضای خانواده به گونه یی حامیان مستقیم و غیر
مستقیمت برای محافظتت در جامعه بودند؟ جوابش را با کلمه ی دقیقا آغاز می کند و می
گوید اگر خانواده ی من حامی من نبودند نه شانس این را داشتم تا به کشور هندوستان
رفته و برای اخذ ماستری " کارشناسی ارشد" علوم سیاسی ادامه ی تحصیل بدهم
و نه این امکان را داشتم تا اینگونه سنت شکنی کنم و همچنان زمینه ی ادامه ی تحصیلم
در یکی از بهترین دانشگاه های جهان که آکسفورد است هیچگاه میسر نمی شد. این
خانواده ی من بودند که با وجود فشار هایی از سوی مردم و گروه های تروریستی مانند
طالبان باز هم من را حمایت کردند و به من روحیه ی مبارزه را دادند.
بهار اشاره ی به حضور گروه های
مخالف و تروریستی مانند طالبان در
افغانستان کردی، تا چه میزان وجود این افراد مسلح چالش ها و موانع و ترس ها را
اولا به عنوان یک زن فعال و دوما به عنوان یک خبرگار که برای تهیه ی گزارش سفر می
کردی ایجاد می کرد و یا واکنششان نسبت به فعالیت های تو چگونه بود؟
بیشترین سفر های من به سمت
هرات و جوزجان کندوز و سمت شمال بود.بهار: یکی از خاطراتم را بازگو می کنم، برای تهیه ی خبر به سمت شمال رفته بودیم
و گروه تروریستی طالبان راه را بر ما مسدود و ما یک شب در محاصره ماندیم، قرار بود
به ما حمله کنند اما به کمک یکی از دوستان پدرم که دو عدد هلیکوپتر از شهر مزارشریف برایمان
فرستاد توانستیم از طریق راه هوایی آن منطقه را ترک کنیم و جان خود را نجات دهیم.اگر
آن شب دوست پدرم ما را نجات نداده بود اکنون مدت ها از کشته شدنم توسط این گروه
گذشته بود.اما جالب تر از برخورد مردم بود، به یاد دارم زمانی که من به سمت شمال
برای ماموریت تهیه ی گزارش، از حادثه ی سیلاب در ولایت سرپل سفر کردم،وقتی که ما
به روستاهای سرپل و جوزجان سفر می کردم با
واکنش مردان و زنان روبرو می شدم که حیرت زده به یک زن سر لخت که روبروی یک دوربین
ایستاده و حرف میزنه نگاه می کردند. دیدن این واکنش ها از سوی مردم از یک سو برایم
جالب بود و از سوی دیگر آن
نگاه های عجیب احساس ترس و وحشت را در من به خاطر امنیتم در من ایجاد می کرد.
بنابرین مخالفان من به عنوان یک بانوی فعال تنها گروه های مخالف با دولت افغانستان
نبودند. تعداد خیلی زیادی از این افراد کسانی بودند که در داخل دفاتر دولتی مشغول
به کار بودند یا قسمی که از خاطراتم در اول این گفتمان اشاره داشتم همکاران خودم
در دفتر از به شدت مخالفین چهره ی مدرن زن در جامعه بودند. یک مثال دیگر یک تعداد
افرادی را میزنم که با کراوات و کت و شلوار در وزارت خارجه ی افغانستان و دیگر
امکان مشغول به کاراند و به ظاهر ادعای دفاع از برابری جنسیتی در جامعه می کنند،
اما پشت سر به شدت مخالف زنی هستند که فعال است حرف میزند، سوال می پرسد و از همه
بدتر تابوشکنی می کند.بهار لحظه یی به یاد چشم دید خود از جزای یک دختر بی گناه به
نام فرخنده، که توسط هزاران مردی که ظاهرا هیچ وابستگی به گروه های مسلح ندارند و
پایتخت نشینند افتاد و اینگونه بحث را ادامه داد. من خودم شاهد زجر دادن و شکنجه
کردن فرخنده، توسط یک مشت پسر جوان که تعداد خیلی زیادی از آنها تحصیل کرده هستند
بودم. روز پنجشنبه بود و پس از یک روز کاری دفتر کار را به قصد خانه ترک کردم. با
ماشین راه برگشت به خانه بودم که با صحنه یی عجیب روبرو شدم، یک دسته از مردان دور
هم جمع شده و فریاد زنان عملی را انجام می دهند. متعجب و گیجم از روی کنجکاوی از
ماشین پیاده شدم و دیدم یک دختر در زیر پاهای مردان می لولذ، مثل توپ پاس کاری می
شود و در حال له شدن و کتک خوردن است. نتوانستم خودم را کنترل کنم، فریاد
زنان به سمتش دویدم ، دو تن از پلیسانی که
آنجا حضور داشتند مانع نزدیک شدن من به جمع شدند من :لحظه یی ذهنم به سمت پلیسانی
رفت که در محل وقوع حادثه حضور داشتند اما به جای ایفای وظیفه خودشان نیز تحت تاثیر
شایعه ی مرد دعانویس قرار گرفتند و به عنوان یک شهروند به تماشای آن صحنه ایستاده
بودند.بهار ادامه داد:همکارانم آمدند و من را در آغوش گرفتند. آنقدر به شدت فریاد
می زدم که همانجا از هوش رفتم. فرخنده را چه کس یا کسانی کشتند؟ یک مشت مردی که نه
وابسته به گروه طالب و نه داعش بودند و نه از جنگل و پشت کوه آمده بودند. تعداد زیادی
از آن مرد ها کسانی بودند که سالها برای تحصیل
پشت میز های مدارس و دانشگاه های افغانستان نشسته بودند یا حتی یک تعداد از
آنها افرادی بودند که در جامعه هر روز با آنها به عنوان یک مغازه دار یک دستفروش یا
حتی راننده ی تاکسی بودند که هر روز با من در یک محیط زندگی می کردند. با وجود چنین
رخدادها خودتان می توانید تصور کنید که
جان من و امثال من تنها با موجودیت گروه های تروریستی تهدید نمی شود. حتی وجود یک
انسان زن ستیز مردسالار در همسایگی می تواند جان یک زن را در افغانستان به شدت تهدید
کند. اگر فرخنده را که یک شهروند عادی و دختری که طبق دستورات سنتی و دینی آن هم
با حجاب را اینگونه تکه تکه کردند. اگر به من هم دسترسی پیدا می کردند با من نیز
به عنوان یک زن خبرنگار سر لخت وشنت شکن بدتر از فرخنده برخورد می کردند. من نیز
سکوت را شکستم و گفتم به نظر من داستان فرخنده نمادی از طرز فکر مردان آن جامعه
است که بیانگر اوضاع امنیتی زنان در جامعه می باشد.
من: دولت افغانستان که در طول
این شانزده سال در اجلاس و کنفرانس های بین المللی داد از دفاع حقوق زنان را می
زند و به کشورهای تمویل کننده ی اقتصادی
برای مبارزه با خشونت علیه زنان پروژه ارایه می دهد، یا نهاد ها و سازمان
هایی که پروژه هایی را برای بهبودی وضعیت امنیتی زنان در بستر جامعه روی دست میگیرند،
چقدر در زمینه ی ایجاد امنیت و مصونیت زنان خبرنگار در افغانستان دستاورد داشته
اند؟ جویا: در رابطه با مصونیت زنان خبرنگار برایت می گویم که افغانستان هیچ نوع
پروژه ی خاصی و یا حمایتی وجود ندارد. خود شخص من از سوی گروه طالبان، گروه های
تندرو و یک سری افراد قدرتمند و مسلح، عملا بارها تا خانه مورد تعقیب قرار گرفتم و
حتی تهدید شدم و پس از فرخنده به من در خیابان و جلوی ملا عام حمله ی فیزیکی شد.
اما هیچ کسی نبود تا از من حمایت کند. ما کمیسیون امنیت خبرنگاران در افغانستان را
داریم نهاد نَی " دفاع از خبرنگاران "
را داریم و تنها کاری که این سازمان ها و نهاد ها می کنند، ترتیب و ارایه ی
گزارش سالیانه است که در آن تعداد خبرنگارانی که در طول آن سال کشته می شوند، یا
مورد حمله قرار میگیرند و حتی به دلایلی از کار اخراج می شوند را ارایه می کنند. این
نهاد ها به هیچ وجه توان اجرایی ندارند و حکومت افغانستان هم هیچوقت علاقه یی برای
مصونیت خبرنگاران نداشته است و این پروژه هم در در کنار صد ها پروژه ی مسخره یی که
دارند است. وقتی که تو به عنوان یک
خبرنگار مورد آزار و اذیت قرار میگیری، می گویند خب بی بی جان " خانم جان
" یا کارت را ترک کن و یا هر چه که مخالفین و قدرتمندان و راسا و مردان می گویند گوش کن، زیرا ما توانایی محافظت
از خود را نداریم، چگونه از تو محافظت کنیم؟ پس می توان گفت، مرجعی که بتواند از
خبرنگاران آن هم زنان خبرنگار دفاع کند در این سرزمین وجود ندارد و هیچ فشار خاصی،
برای تامین امنیت جان خبرنگاران به دولت افغانستان وارد نمی شود. دولتمردانی که
قدرت ایجاد امنیت برای شهروندان عادی را ندارند، چگونه می توانند جان خبرنگاران را
که مسایل و رویدادهای سیاسی را که بانی آن گروه های مسلح سیاسی است را بازتاب می
دهند نجات دهند و امنیت را برای خبرنگاران تامین کنند؟ از سوی دیگر چون کم کاری،فساد
ها و زد و بند های سیاسی و اقتصادی خود دولتمردان توسط خبرنگاران به پرده های تلویزیون
و بلندگوهای رادیو نشر می شود، هیچگاه علاقه یی به محافظت این دسته از قشر جامعه
ندارند.
من: در طول این سالها فعالیت
گروهی از افراد به نام فعالین جامعه ی مدنی در افغانستان نسبتا پررنگ بوده تا چه میزان
زنان فعال از حقوق مدنی زنان خبرنگار در دفاع کرده اند و خواهان ایجاد امنیت در محیط
کار و مصونیت جانی در مقابل افراد مسلح و گروه های تندرو در افغانستان شده اند؟
حقوق زنان در افغانستان به یک موضوع بسیار کلیشه یی مبدل شده است .با تاسف یک
تعداد از افرادی که به صورت غیر مسلکی در این زمینه فعال شده اند باغث شده تا آنها
کدام پالیسی خاصی را برای دفاع از حقوق زنان نداشته باشند تا بتوانند دونر ها را
قانع کنند. می توانم بگویم که در افغانستان پدیده ی دفاع از حقوق زنان اکثرا به
صورت آماتور پیش می رود برای همین فعالین هنوز درگیر دفاع از حقوق زنان خانه نشین
که مورد خشونت قرار گرفته اند هستند و تاکنون برنامه ی خاصی برای دفاع از حقوق
زنان خبرنگار و دادخواهی برای امنیت آنها در محیط کار صورت نگرفته است. فعالین در حال حاضر توانسته اند فقط یک سری از
خانه های امن و امکانات اولیه را ایجاد کرده اند. از دیدگاه من مشکل فقط با راه
اندازی خانه های امن حل نمی شود. باید تلاش ها بیشتر از این باشد زیرا طیف خشونت
علیه زنان بسیار گسترده است و ایجاد امنیت برای زنان خبرنگار را نیز دربر میگیرد.نهاد
هایی که در عرصه ی زنان فعال هستند تاکنون نتوانسته اند کدام دستاورد بنیادی داشته
باشند. به طور مثال تا کنون کدام قانون بسیار قوی و مصون از سوی آنها در پارلمان
ارایه و تصویب نشده است تا بتوانند در نهاد ها ایجاد و به اجرا گذاشته شود. من به
عنوان یک زن خبرنگار فکر میکنم کارکرد های این نهاد ها زیاد مفید واقع نمی شود.
بهار به داستان سحر گل یک دختر ۱۴ ساله ی
بغلانی که اوج خشونت علیه زنان در این
سرزمین را بازگو می کند اشاره یی کرد. تنهای کاری که از سوی نهاد ها برای این دختر
بیچاره شد ، درمان و پنهان کردن آن در خانه های امن بود. افرادی که به سحر گل
خشونت وارد کرده بودند به زندان افتادند و یک تن از آنها خوشو "
مادرشوهر" سحر گل بود که در زندان افتاده بود و من با چشمان خود دیدم که
چگونه این زن برای خود در زندان یک امپراتوری ساخته بود.قبلا به عروس خود خشونت می
کرد اما حال به زنانی که در آن زندان بسر می برند خشونت می کند. در کل میتوان گفت
پدیده ی خشونت علیه زنان در افغانستان یک موضوع پذیرفته شده از سوی مردم به خصوص
زنان است. اگر شوهرت تو را مورد لت و کوب قرار دهد و تو سکوت اختیار کنی بدین
معناست که تو زنی نجیب هستی. وقتی این موضوع را از دید من بیش از ۹۰ درصد زنان پذیرفته
اند پس زنانی که در این زمینه فعالند را شامل می شود و وقتی که زنان بدون آگاهی دقیق
و به گونه ی آماتور نهاد ها و سازمانها را ایجاد می کنند ،چگونه می توانند این پدیده
را ریشه کن کنند؟ اما از یک سوی دیگر به نظر من فعالیت زنان آماتور هم غنیمت است.
جای خوشحالیست که زنان افغانستان در یک جامعه ی کاملا زن ستیرز این جرات را به خود
داده و در این راستا گام برداشته اند زیرا اگر زنی مورد خشونت قرار بگیرد باز هم یک
امیدی برایش باقی مانده که نهاد ها و خانه های امنی در آنجا وجود دارد و یا وزارت
امور زنان ایجاد شده که از من دفاع می کند اما موضوع اینجاست که کمک ها خیلی بنیادی
نیست.
بهار در گفتمان ما خیلی از
فرهنگ ضد زن و تابو شکنی های دوران نوجوانی
ات حرف به میان آمد، آیا این حس از چه
زمانی در تو به عنوان یک موجود از دیدگاه جامعه ضعیفه و جنس دوم شکل گرفت و واکنش
هایت از چه سنی آغاز شد؟
سحر من می خواهم برایت بگوییم
که به عنوان یک دختر وقتی تو در یک جامعه ی سنتی به نام افغانستان به دنیا میایی،
تو شرمی بیش بر پیکر خانواده و جامعه نیستی. این موضوع را حتی خانواده های روشنفکر
چه در موردش حرف بزنند یا چه سکوت اختیار کنند، از سوی اطرافیان به خاطر به دنیا
آمدن فرزند دختر کنایه ها و حرف هایی می شنوند. زمانی که در یک خانه صدای گریه ی
نوزاد پسر بعد از به دنیا آمدنش می پیچد، همه ی اعضای خانواده به خود افتخار می
کنند و صدای خنده و جشن و سرور به گوش می رسد.دوستانشان برای تبریک گفتن به خانه ی
آنها می روند و مراسم شب شش و نام مانی برگزار می کنند.اما زمانی که در اکثر خانه
ها دختر به دنیا می آید از این خبرها نیست. من از زمانی شش یا هفت ساله بودم همیشه
علاقه داشتم تا با برادرانم به شنا بروم، اما از سوی مادرم این جمله را می شنیدم
که تو به عنوان یک دختر نمی توانی این کار را انجام دهی، من احساس سرخوردگی کردم
حس بدی داشتم یا اینکه زمانی که به مدرسه می رفتم و دوست داشتم ورزش کنم به من میگفتند،
دختر اجازه ندارد که ورزش های سخت و ثقیل انجام دهد. چون تو نباید پاهایت را خیلی
هنگام ورزش کردن باز کنی، وقتی می پرسیدم چرا؟ به من می گفتند چون دختر پاره می
شود، در حالی که به عنوان یک دختر ۱۴ ساله درک کلمه ی پارگی برایم سخت بود. تا اینکه
بزرگ شدم و فهمیدم که دختران یک ماهیچه به نام پرده ی بکارت دارند که باید از آن
محافظت کنند. احساس ناخوش آیندی به شنیدن این حرف ها داشتم. آن زمان کودک بودم و
دقیقا نمی توانستم برای حسم که به من میگفت زن یعنی سرخورده و تبعید شده، واژه های
دقیق را نسبت به آنها استفاده کنم. بعد ها که در موردش فکر کردم به این موضوع پی
بردم. من دختری بودم که در خردسالی در تیم فوتبال مدرسه ام اشتراک کردم و یکی از
بازیکنان بودم اینجا بود که تابو شکنی های من آغاز شد.
وقتی در دانشگاه درس می خواندیم
و استادمان پرده ها را پایین می کرد و یا روی شیشه های کلاس کاغذ می چسباند تا ما
نتوانیم به بیرون اشراف داشته باشیم، تا پسران را دید نزنیم من از جایم بلند می
شدم و کاغذ ها را می کندم و میگفتم من نیاز
به نور آفتاب دارم، من نیاز دارم تا پارک را ببینم و اگر احیانا پسری هم آنجا ایستاده
است او را هم ببینم. تو حق نداری این حق را از من بگیری. من الان که یادم می آید
به عنوان یک دختر افغان از روزی که خود را
می شناسم تا امروز تمام رفتارهای من تابو شکنی بوده است. اگر من طبق میل فرهنگ و
عرف جامعه رفتار می کردم احتمالا تاکنون مادر ۴ تا ۵ کودک بودم و هر روز هم شوهرم
من را مورد لت و کوب قرار میداد.
از او در مورد تابو شکنی هایش
در دنیای مجازی پرسیدم.
من فکر میکنم در دنیای مجازی
که خیلی با دنیای پروفشنال من نزدیک است، چون من در دنیای مجازی کارهای را انجام میدهم
که مربوط به پیشه ی من می شود از جمله نشر گزارش هایم و یا نشر عکس هایم در حین
انجام وظیفه من هفت سال پیش یعنی در ۲۰۱۰
از جمله محدود دختران در افغانستان بودم در دنیای مجازی فیس بوک، با عکس و هویت
خودم آن هم بدون حجاب کاربری ساختم. به راحتی خودم و هویتم را اعلام کردم که نام
من بهار است و این هم حرفه ی من است. این در حالیست که بسیار از دختران خبرنگار در
آن زمان از ترس اینکه مردان در دنیای مجازی از عکس شان سو استفاده نکنند و دردسر
برایشان اینجاد نشود، از سوی مردان فامیل مورد لت و کوب و بازخواست قرار نگیرند،
جرات به نشر عکس خود حتی با حجاب را هم نداشتند. با نام های مستعار برای خود کاربری
ایجاد می کردند. آخرین تحقیقاتی که در سال ۲۰۱۶ برای دانشگاه آکسفورد انجام دادم،
در مورد تاثیر دنیای مجازی در تابو شکنی زنها در افغانستان بود. اینکه زنان در
افغانستان چقدر از این فرصت برای تابو شکنی ها و حمایت از یکدیگر استفاده می کنند
تا بتوانند با هم متحد شوند. در این تحقیق من با یکصد خانم و دختر گفتگو کردم و نتیجه
ی جالبی که به دستم آمد این بود که از این صد زن فقط ۱۰ درصد زنان با نام واقعی و
عکس خود در دنیای مجازی ایجاد کاربری کرده اند و علیه فرهنگ هایی که ایجاد تابو می
کند جنگیده اند و عملا به صراحت در مورد این مسایل در کاربری های خود نوشته اند.
به طور مثال در مورد بکارت، پریود و اینکه می خواهند دوست پسر داشته باشند. در
مورد اینکه دوست دارند حق انتخاب داشته باشند یا اینکه می خواهد ازدواج مجدد پس از
فوت همسر و یا طلاق داشته باشند، و اینکه زن نیز نفس می کشد و حق دارد برای زندگی
خود انتخاب های داشته باشد و این موضوع شرم که در جامعه ی ما شرم و از دیدگاه جهانیان
عیب نیست مبارزه هایی صورت گرفته است. وقتی ما در دنیای مجازی با یکدیگر ارتباط
داریم فکر میکنیم که تعداد زیادی از دختران برای دریافت آزادی و حق انتخاب در
افغانستان تلاش می کنند، اما وقتی شما در این زمینه شروع به تحقیق کنید با تعداد
بسیار کمی از چنین دختران شجاع در سراسر افغانستان مواجه می شوید.فعالیت های چشمگیر
از زنان و دخترانی است که در داخل افغانستان با هویت اصلی خود راجع به خیلی از مسایل
بی پرده سخن می گویند.
به عنوان آخرین سوالم از بهار
پرسیدم تا چه میزان به نتیجه ی این مبارزات خوش بینی و فکر میکنی فعالیت زنان
امروزی در دنیای مجازی تا چه میزان به
زنان و دختران در آینده برای تابوشکنی ها در فرهنگ انگیزه می دهد؟ از دیدگاه
من با تمام چالش هایی که تا امروزه با آن مواجه شده ایم و انتظارش می رود که این
موانع از جانب یک تعداد در آینده بیشتر هم شود. فضا برای رشد زنان بهتر می شود برای
اینکه از سال ۲۰۰۷ تاکنون تعداد دخترانی که از اینترنت استفاده می کردند که تنها ۴
الی ۵ درصد زنان در افغانستان بود اکنون پس از گذشت ۱۰ سال تعداد زنانی که در
افغانستان به اینترنت دسترسی دارند به ۳۰ درصد افزایش یافته است که این آمار نشان
دهنده ی بهبود وضعیت اقتصادی زنان در جامعه است و این ضعیت رو به بهبود است.
نسخه پی دی اف
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر