۱۳۹۶ دی ۱, جمعه

اندر احوالات برادران ارتشی! - سعید محمدی



ارتش یکی از نهادهایی است که فلسفه ی وجودیش حمایت و حفاظت از حاکمیت در مقابل تهدیدات است. فرقی نمی کند تهدید خارجی باشد یا داخلی. حتی برخی دولت ها برای آنکه بهانه ای برای اختصاص بودجه ی بیشتر به ارتش پیدا کنند، خود دست به تهدید آفرینی می زنند. مانندش را در یازده سپتامبر ۲۰۰۱ به خوبی دیدیم. بهانه ای که به ارتش ایالات متحده و متحدانش اجازه ی دخالت در امور بسیاری از کشور ها را داد. دخالت هایی که حتی تا "تجاوز نظامی" به این کشورها هم پیش رفت. 

در جریان زلزله ی اخیر در استان کرمانشاه شاهد حضور نیروهای ارتش بودیم که "در کنار مردم" مشغول کمک رسانی به زلزله زدگان بود. اما آیا ارتش همیشه کنار مردم بوده است؟ آیا در کشوری مانند ایران تفاوتی بین ارتش و نیروهای مسلحِ دیگر وجود دارد؟ چرا برخی ارتش را مثبت می بینند و سپاه را منفی؟ و آیا این تفکر درست است؟

در گذشته های دور وقتی جامعه به طبقات مختلف تقسیم شد، طبقه ی حاکم (سرمایه دار) به این نتیجه رسید که باید خودش را در مقابل شورش های احتمالی و اجتناب ناپذیر طبقه ی استثمار شده به نوعی بیمه کند. مسلماً حصول چنین امری بدون توسل به زور و اسلحه امکان پذیر نبود. پس قسمتی از سودِ حاصل از استثمار طبقات فرو دست را به ایجاد یک نیروی مسلح اختصاص داد. نیرویی که به صورت دائم آماده ی اجرای فرامین طبقه ی حاکم باشد، بدون اینکه حتی بپرسد "چرا به من چنین دستوری داده شده". برای این نیروی مسلح همیشه بهترین امکانات با بهترین کیفیت مهیا بوده و برای سرکوب هرچه بهترِ مردم، پیشرفته ترین تکنولوژی ها را به خدمت می گیرد. یک ارتشی - یا هر شخص مسلحی تحت هر نامی- در واقع یک کارگر است که مانند همه ی کارگران دیگر نیروی کارش را می فروشد. اما برخلاف بسیاری کارگرانِ دیگر، نتیجه ی استثمار شدنش یک چیز عینی یا اُبجکتیو نیست، بلکه یک پدیده است و آن هم حفاظت از موقعیت طبقه ی حاکم و تضمین امنیت و سود آن است. این تضمینِ امنیت و سود همیشه با سرکوب و کشتار همراه است. در اساس نامه ی ارتش جمهوری اسلامی ایران - که همان اساس نامه ی ارتش پهلوی است به اضافه ی مسائلی مانند ولایت فقیه و تعدادی تغییرات دیگر در زمینه ی ارتباطش با سپاه- در قسمت وظایف این نهاد آمده است:
آمادگی و مقابله در برابر هر گونه تجاوز نظامی علیه استقلال، تمامیت ارضی، نظام جمهوری اسلامی ایران و منافع کشور. همکاری با نیروهای انتظامی سپاه پاسداران در مقابله با اشرار، یاغیان، قاچاقچیان، تجزیه‌طلبان و جریانات براندازی در مواقع ضروری بنا به‌دستور. (قانون ارتش جمهوری اسلامی ایران، ماده ی ۷، بندهای "الف" و "ب")

بنابراین ارتش باید منتظر دستور مقامات بالا باشد و برایش فرقی نکند کس یا کسانی را که باید بکشد یا سرکوب کند چه کسانی هستند. امتناع از اطاعت از دستور تمرّد از خدمت دانسته می شود و (مخصوصاً در شرایط جنگی) با مجازات های بسیار سنگینی روبرو می شود. بسیارند کسانی که ابتدا و غالباً از سر فقر و نداشتن درامد به این نوع استثمار تن می دهند اما درجایی که به آنها دستور داده می شود تا از قدرتشان علیه افراد بی گناه استفاده کنند به همه ی آن تعهدات پشت پا می زنند و مجازات تمرّد را به جان می خرند. اما اکثر ارتشی ها به تعهدشان مبنی بر اطاعت کور کورانه و بدون سوال از مافوق خود پایبند می مانند و و این پایبندی غالباً به قیمت جان افراد بی گناه تمام می شود.

(در شانزده آذر ۱۳۳۲ ) دانشجویان فعال به سخنرانی در کلاسها پرداختند و ناآرامی تمامی محوطه دانشگاه تهران را فرا گرفت. دولت وقت برای پیشگیری از هرگونه اقدام بعدی تصمیم به سرکوب اعتراضات گرفت. سربازان و نیروهای ویژه ارتشی پس از هجوم به دانشگاه، به کلاسهای درس حمله کرده و صدها دانشجو را بازداشت و زخمی نمودند. نیروهای امنیتی در دانشکده فنی اقدام به شلیک تیر کردند که موجب مرگ سه دانشجو شد. (کنفدراسیون، تاریخ جنبش دانشجویی ایران در خارج از کشور ۱۳۳۲-۵۷، افشین متین عسگری)

یا در نمونه ای دیگر میخوانیم: 
(مشاهدات قاضی آمریکائی از آذربایجان) ...زمانی که ارتش دولتی وارد آزربایجان شد سرو صدای نعره آوری ایجاد کرد. سربازان دولتی تاراج را آغاز کردند، غارت می کردند و می بردند هرچه به دستشان می رسید و به آن هم رحم نمی کردند. (در ...مقام مقایسه) ارتش روس ها از رفتار و کردار بغایت بهتری برخوردار بودند. ارتش دولتی قشون درنده و اشغالگر بود. (سرزمین های شگفت انگیز و مردمانی مهربان٫ نوشته ویلیام داگلاس)



جنایت های ارتش جمهوری اسلامی در کردستان نیز نمونه ی دیگری از ماهیت ضد انسانی این نهاد مسلح است. 

در"بهارآزادی“، سنندج اما، "نوروز" خونينی داشت. پس از اعتراضات مردم در مقابل تحريکات جريانات وابسته به حکومت مرکزی، تمامی يک شهر "ضدانقلاب" خوانده شد. نيروهای نظامی وارتش، که طبق قاعده، دفاع از "مرزها" را به عهده دارند، موظف به سرکوب مردم شدند. ارتش در انجام اين وظيفه از هيچ جنايتی فروگذار نکرد و شهر سنندج و ساکنان آنرا با بمباران هوائی و پرتاب توپ و خمپاره هدف قرارداد. بدينسان حاکميت نوپا، از همان آغاز، سرکوب هرگونه صدای مخالف و نگاهی متفاوت با خودرا، در دستور گذاشت. (منصور بلوریان)

همانگونه که میبینید نوع حاکمیت و منبع دستور برای ارتش تفاوتی نمیکند. کما اینکه که ملیت، طرز فکر، گناه و خواسته ی سرکوب شوندگان نیز برای ارتش فاقد اهمیت است. بسیاری از ایرانی ها در جریان اعتراضات داخلی (صرف نظر از ماهیت و دلیل اعتراض)، هنگامی که نیروهای امنیتی را میبینند که در حال سرکوب وحشیانه ی مردم هستند به این شایعه دامن می زنند که "این نیروها ایرانی نیستند. از لبنان یا کشورهای عرب دیگر آورده شده اند". این افراد در واقع (آگاهانه یا نا آگاهانه) خود و دیگران را فریب می دهند. نمیدانند که این سربازان همانهایی هستند که خارج از یونیفُرمشان انسانهای "هم وطن" معمولی ای هستند که حتی ممکن است توسط سرکوب شوندگان شناسایی شوند، تنها اگر ماسک از صورت بردارند. پرداختن به همه ی جنایت های همه ی ارتش های دنیا در توان هیچ نوشته و هیچ نویسنده ای نیست. 

در جریان زمین لرزه ی ماه نوامبر امسال در استان کرمانشاه در غرب ایران، شاهد حضور نیروهای ارتشی در فرایندِ همیشه ناکارآمدِ کمک به بازماندگان این فاجعه بودیم. توجه به چند نکته در این زمینه اهمیت بسیاری دارد. یکم اینکه همانطور که در عکس ها و فیلمهای مربوط به این حادثه می دیدیم، اکثر قریب به اتفاق کسانی که با لباس ارتشی درحال کمک به زلزله زدگان بودند سرباز وظیفه بودند. کسانی که طبق قوانین ایران -مانند هر شخص مذکر دیگری- مجبورند دو سال از بهترین سالهای عمر خود را در خدمت یکی از نیروهای مسلحِ نظام جمهوری اسلامی باشند. این ها همان هایی هستند که احتمال تمرّد از خدمتشان در صورت دریافت دستور سرکوب مردم بی گناه، بالاست. دوم اینکه نیروهای ارتش تا زمانی میتوانند در چنین شرایطی به مردم کمک کنند که "به آمادگی رزمی ارتش" آسیبی وارد نشود (قانون ارتش جمهوری اسلامی، ماده ی ۷، بند "د"). در جریان برف سنگین فوریه ی ۱۹۷۰، ارتشِ به اصطلاح قدرتمند شاهنشاهی کمترین اهمیتی به وضعیت مردم گرفتار در برف نداد و این فاجعه با چهار هزار کشته به عنوان پُر تلفات ترین برف تاریخ بشریت ثبت شد. فقط در شهرهای بزرگ و مناطق مرفه اقداماتی صورت گرفت و مابقی نیروها یا منفعل بودند و یا در حال تدارک برای جشن های سراسر دروغ دوهزاروپانصد ساله ی محمد رضا پهلوی بودند.

نکته ی سوم این است که مردم نیروهای واقعی ارتش را با اسم دیگرش می شناسند، یعنی "پلیس ضد شورش". همانهایی که هنگام حضور ریس جمهوری اسلامی، رییس مجلس و بعضی دیگر از مقامات در کرمانشاه، تا دندان مسلح شده بودند و آمده بودند که "بازماندگان زلزله" را در صورت لزوم (دریافت دستور) زیر چکمه هایشان له کنند. در چنین شرایطی همان افراد نا آگاه دائماً تکرار می کنند "برادر ارتشی" به یاری مان آمد در حالی که سپاهی ها کاری از دستشان بر نمی آید. مقایسه ای احمقانه که به خاطر کمکِ چند جوان سرباز "صفر" به همنوعان و همشهری هایشان، کلِ ارتش را از جنایت هایش تبرئه می کند. اینکه سپاه یک نهاد زالو صفت است که با مکیدن خون مردم بی گناه در ایران، سوریه، یمن، عراق و...تغذیه می کند، نباید باعث شود که چشم از جنایتهای ارتش و ارتشیان بپوشیم.

در اینجا هم البته باید به این نکته توجه کنیم که بسیاری از کسانی که وارد ارتش و دیگر نیروهای مسلح می شوند از سر فقر و بیکاری تن به این بردگی می دهند و نه از سر علاقه به سرکوب همنوعانشان. فقیر و بیکار نگه داشتن جوانان یک کشور راه مناسب و مطمئنی است تا نظام های ستمگر تامین نیروهایشان را تضمین کنند. اما باز هم بسیارند کسانی که حاضرند در همان فقر دست و پا بزنند و برای احقاق حقشان مبارزه کنند، اما لباس خون آلود نظام های دیکتاتوری و ضد بشری را به تن نکنند. 

هاوارد زین در این رابطه می گوید: به صورت تاریخی، وحشتناک ترین چیزها مثل جنگ، نسل کشی و برده داری، پیامد "نافرمانی" نبوده اند؛ بلکه نتیجه ی فرمانبُرداری و اطاعت میلیونها نفر از دستور ابلهان خودشیفته ی جهان بوده اند. 

درواقع نیروهای مسلح (خودِ مفهوم این نیروها و نه افرادی که جزئی از آنها هستند) به مثابه یک حیوان درنده ی فاقد شعور، قوه ی تشخیص، رحم و اراده هستند که به صورت دائم درحال تمرین هستند برای روزی که اربابشان به آنها دستوری بدهد. و آنها بدون هیچ پرسشی آن دستور را اجرا می کنند و از رضایت اربابشان احساس خوشنودی می کنند و در اولین فرصت ممکن، برای اجرای دستور بعدی تجدید قوا می کنند. در این زندگی رقّت انگیزی که در پیش گرفته اند برایشان فرقی نمی کند اربابشان کیست. هرکس که افسار را در دست دارد و غذا می دهد "ارباب" است! (با توجه به اینکه حیوان فاقد شعور، قوه ی تشخیص، رحم و اراده وجود ندارد، شاید واژه ی "رُبات" مناسب تر باشد)



نسخه پی دی اف


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر