«حتی تاریکترین
شب نیز پایان خواهد یافت و خورشید خواهد درخشید....…»
این
جمله را آرمیتا گراوند در یکی از استوریهای اینستاگرامش با عکسی از یک پنجره
منتشر کرده بود.
آرمیتا گراوند، دختر نوجوان ۱۶ ساله ایرانی، پس از حادثهای که در متروی تهران به کما رفته بود در
تاریخ 28 اکتبر خبر درگذشتش رسانه ای شد. این حادثه که پس از درگیری با یک
"حجاب بان" در واگن مترو رخ داده
بود اتفاق افتاد. در حالی خبرگزاری های وابسته به حکومت فاسد و نالایق اسلامی به
کذب علت مرگ آرمیتا را " افت فشار
" اعلام کرده بودند. حکومتی بحران ساز با سابقه سیاهی که در پرونده 44 ساله
خود دارد اکنون در بحران های خودساخته خویش در حال تقلا کردن و غرق شدن است و میداند
که در حال سقوط و فروپاشی است.
شوربختانه آرمیتا و تمام دختران این سرزمین برای داشتن اولین حقوق
انسانی خود که آزادی پوشش اختیاری است به قتل می رسند. حکومتی که " تار موی
زنان" لرزه بر جان او می افکند، سرنگونی اش حتمی است.
اگر
چه این حادثه باعث شد تا نام آرمیتا به یک نماد برای حقوق بشر و مبارزه با حجاب
اجباری در ایران تبدیل شود اما شیوه کشته شدن
او یادآور قتل دردناک " مهسا
امینی " است که توسط "گشت ارشاد " حکومتی انجام شده بود
که تاریخ آن را تکرار کرده است و نشان دهنده چالش هایی است که زنان و
دختران جوان در ایران با آن روبرو هستند. هر دو حادثه نشان میدهد که چگونه قوانین
ضد انسانی یک حکومت نالایق و مستبد دینی باعث قتل و کشتار زنان و دختران به خاطر
" حجاب اجباری از سوی حکومت " در ایران شده است.
سازمان ملل متحد «خشونت علیه زنان»
را به عنوان رفتار یا تهدید به رفتار خشونتآمیز بر اساس جنسیت تعریف میکند که
منجر به آسیب فیزیکی، جنسی یا روانی زنان میشود. این تعریف شامل اعمال اجبار و ایجاد
محرومیت خودسرانه از آزادی برای زنان در هر دو عرصه عمومی و خصوصی است. اگر بپذیریم
که انسانیت ما فراتر از محدودههای سیاسی، اجتماعی، جغرافیایی، اقتصادی و فرهنگی
است، تعریف سازمان ملل از خشونت علیه زنان معنای دقیقتر و گستردهتری پیدا میکند.
حجاب اجباری و خشونت های حکومتی
در اسفند ۱۳۵۷، هزاران زن در ایران به خیابانها آمدند تا علیه
حجاب اجباری اعتراض کنند. با وجود این، صدای آنها شنیده نشد و حجاب اجباری به تدریج
به یک قانون تبدیل شد. در سالهای نخست استقرار جمهوری اسلامی، مساله زنان و حجاب
اجباری در سایه درگیریهای سیاسی قرار گرفت. بعد از پایان جنگ و در دهه ۷۰، جامعه ایران با خاطرات سرکوب و اعدامها روبرو
شد. در همین دوران، هما دارابی، یک روانپزشک کودک برجسته و فعال سیاسی، در یک
اقدام اعتراضی بدون روسری و مانتو بدن خود را به آتش کشید. زنی که به سلطه حکومت بر بدنش آگاه بود.
حجاب اجباری در حکومت جمهوری اسلامی ایران یکی از بنیانهای
ایدئولوژیک برای کنترل زنان است. با وجود مبارزات زنان برای برابری اجتماعی، سیاسی
و اقتصادی، حکومت با تفکیک و تبعیض جنسیتی سعی در تقلیل نقش زنان به مادر و همسر
مطیع داشت و حکومت در برابر تغییرات دموکراتیک و مشارکت سیاسی شهروندان عقبنشینی
نکرد. در سال ۱۳۹۶، «دختران خیابان انقلاب» علیه حجاب اجباری اعتراض کردند، که علی
خامنه ای آن را توطئهای برای سرنگونی
جمهوری اسلامی خواند. با وجود تلاشهای مستمر زنان برای تغییر پوشش حجاب، حکومت
نیز به شکل مداوم سعی در جلوگیری از عقبرفتن روسری زنان داشته است. این حرکتها
باعث شد جمهوری اسلامی به تلاشهای بیش از چهار دهه برای هنجارسازی حجاب با تحمیل
آن توجه کند. به دلیل عدم پذیرش تعریف بینالمللی خشونت علیه زنان، خشونت با ابزار
حجاب اجباری در جامعه و خانواده همچنان ادامه دارد. با این حال، مقاومت و نافرمانی
مدنی زنان معترض به حجاب اجباری باعث تغییرات قابل توجه در آگاهی رسانی در مورد
رابطه حجاب اجباری و نقض حقوق زنان شده است. احترام به حق انتخاب زن، ترویج باور
به برابری جنسیتی و پذیرش اصول جهانشمول حقوق بشر میتواند به توقف خشونت علیه
زنان کمک کند. محکوم کردن هر شکل خشونت علیه زنان و حمایت از زن خشونتدیده و
اعتراضات مدنی میتواند به حذف حجاب اجباری کمک کند.
کشته شدن آرمیتا؛ یک قتل حکومتی است.
حکومت
توتالیتر جمهوری اسلامی که با تکیه بر قوانین مذهبی شیعی که در تمام تار و پود
قانون اساسی رخنه کرده، تمام کشور را اداره می کند و با استفاده از این قوانین ضد
انسانی و زن ستیز، سالهاست که جان و مال مردم را کنترل میکنند و اموال کشور را چپاول
کرده ، به یغما می برند و همواره در حال بحران سازی هم در داخل و هم در کشورهای
منطقه هستند. با اعمال قانون حجاب اجباری در حال کشتن دختران کشورمان هستند. نقش
تمام ماموران و مزدوران حکومتی که در حال اجرا کردن سیاست های این حکومت فاسد و
نالایق هستند و بخاطر حفظ موقعیتها و منافع خود مشغول کشتن فرزندان ایران هستند را
نباید نادیده گرفت که در راس همه آنها " علی خامنه ای " است که خود را
رهبر این حکومت میداند و مسئول تمام این قتل ها و جنایت ضد بشری است. حکومتی که هر
روز با خون جوانان این وطن زنده است. اما مردم ایران آگاه و بیدارند و میدانند که
این حکومت نماینده آنان نیست و به همین دلیل یکصدا خواهان رفتن آن هستند و آن را
نمی خواهند.
جمهوری
اسلامی باید بداند که رفتنی است و سقوط او حتمی است چرا که دیگر نه میان مردم و نه
در هیچ کجای دنیا جایی ندارند و این را هم بداند که با غروب هریک از ستارگان جوان آسمان ایران، مردم
ایران و سرزمین مان به طلوع سپیده پیروزی نزدیک تر میشوند.
https://rahaizanorg.blogspot.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر