۱۳۹۵ مهر ۱۴, چهارشنبه

بیدار شو - شعری از دریا منوچهری







"بیدار شو"

سروها سوگ وار حضورت شدند
با توام
خیس ترین بیداریت را آزموده ای؟
نه٫فکر نمی کنم
خواب در دستان کوچکت بزرگ می شود
آن الت خمیده هزار ترکه هم که باشد
همانی
بیدار شو
شلختگی خوابت روز را آشفته می کند 
روزنامه را وحشت زده
نگاه کن
باران چه ابهتی دارد
روز را با نام من آغاز می کند
به نام من بی خدایی که
شناسه سنگ را می شناسم و پرتاب نمی کنم
بی خدایی که
عشق می ورزم بی استناد تبصره ها 
و حضور کشتزارها
به نام من
که پیاده بی هیچ آلتی جهان را 
صبورانه
لیک بزرگوارانه
دوره می کنم





ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و نهم








هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر