امرار معاش برای خانواد
ه های زحمتکش هرروزه سختر میشود و نان آواران خانه مجبور به کارهای پرمشقت میشوند.
در فیلمهای تاریخی مشقت وارده بر بردگان برایمان دلخراش است. لیکن واقعیتهای تلخ جامعه
طبقاتی امروز حکایت از بازگشت مشقات فیزیکی عصر برده داری کهن در دنیای مدرن دارد.
یکی از پرمشقت ترین و
مخاطره آمیزترین کارهای دهه های اخیر بر دوش زحمتکشان مرزنشین معروف به کول برها
که برای سیر کردن شکم گرسنه فرزندانشان در برف و سرما و از کوره راهای کوهستان به
حمل بار از آنسوی مرز مشغولند وبسیاری نیز جان خود را در این راه از دست داده اند.
در برنامه امشب با مصطفی اسدپور از فعالین سیاسی مقیم سوئد به گفته مینشینیم.
مصطفی اسدپور گرامی به
برنامه رهائی زن خوش آمدید.
شراره رضائی: قبل از
هرچیز باید بگویم در آستانه 8 مارس روز جهانی زن هستیم و سرنوشت خانوار کارگری
مستقیما به مسئل زن گره خورده است، لذا سرنوشت کول برها مستقیما به همسر و
فرزندانشان تاثیر مستقیم میگذارد. لطفا بینندگان ما را از وضعیت کول برهای مناطق
مرزی کردستان مطلع کنید.
مصطفی اسدپور: ماه
گذشته وقتی چهار کولبر زحمتکش منطقه سردشت، در میان برف و سرما جان خودشان را از
دست دادند. مسأله کولبرها مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت به نحوی که علاوه بر
مقامات مختلف و صحبت هایی که در مجلس شد توجه خامنه ای را هم جلب کرد و او هم به
این قضیه اشاره کرد.
شما اشاره کردید به
وضعیت مشقت بار تاریخی انسانها و بردگان در جوامع کهن، که به درستی اشاره کردید و
من این را به وضعیت کولبران و تأثیر مستقیم آن بر زندگی مردم سردشت و کردستان
مرتبط می کنم.
کولبری به معنای حمل
اجناس در مناطق مرزی که با کول انسانها صورت می گیرد و این حتی تصورش هم خیلی سخت
است که یک انسان مانند مورچه زیر فشار بار سنگین و بزرگی بعنوان مثال یک یا
دویخچال بزرگ، چندین حلقه تایر اتومبیل و یا پارچه قرار می گیرد و آنرا حمل می
کند. مسأله این است که در مناطق مرزی، جنس هایی که از اروپا و یا چین و دیگر
کشورها به عراق می رسند را کولبرها باید با کول به ایران ببرند و تمام شب در راه
هستند تا اجناس را با کول به طرف مقابل دیگر مرز و بازار برسانند. صد هزار تومان
بابت هر بار سنگین ، تازه اگر بار سنگینی هم وجود داشته باشد پرداخت می شود چون در
صورت نبود بار سنگین، قیمت می تواند به مراتب از این هم کمتر باشد.
آمار رسمی و دقیقی در
مورد کولبرها وجود ندارد ولی سی چهل سال سابقه که به آن اشاره میشود واقعی است.
برای مثال در شهر سردشت هشت هزار کارت رسمی برای کولبران صادر شده است. ولی در
دیگر ماطق دیگر هم هستند که چیزی در حدود پنجاه هزار تا صدهزار نفر و یا با تعریفی
دیگر پنجاه تا صدهزار خانواده درگیر این مسأله هستند. در مورد این پدیده، این را
بگویم که قدیم تر، مردان جوان قوی هیکل می توانستند حریف این وضعیت بشوند.
الآن این مسأله به بخش های دیگه جامعه تسری پیدا کرده و زنان و کودکان هم مشغول این
کار می شوند و مثل یک شغل به آن نگاه می شود. مسیرهایی برای این کار تعبیه شده که
اتومبیل ها نمی توانند از آن گذر کنند و به خاطراینکه به تعداد این کولبرها اضافه
شده و دیگر بازرگانان چون نیروی کافی در اختیار دارند نیازی به اصلاح جاده در
کوهستان ها ندارند حتی گاها به طنز گفته می شود که بخش زیادی از راهها زیر پای خود
همین کولبران صاف شده است. خطرات مختلفی ذکر می شود. مار، حیوانات وحشی و در فصل
سرما که خطر برف و بهمن جان این کولبران را تهدید می کند. لباس ها بسیار ساده است.
مشمایی که به دور پا می پیچند و اگر در برف مشما باز بشود چاره ای جز ادامه راه با
همان وضعیت در سرما را ندارند. مسأله دیگه ای که باید بهش اشاره بشود این
است که هیچگونه بیمه ای به آنها تعلق نمی گیرد.
شهر سردشت و یا مریوان
در حال حاضر مانند شهرهای بعد از جنگ جهانی دوم هستند چون تعداد زیادی وجود دارند
که دست و پایشان قطع شده و یا در جریان این کولبری دچار جراحات جبران ناپذیری شده
اند. نکته دیگر که قابل توجه است، داریم وارد نسل دوم کولبری در کردستان می شویم
کسانی که هیچ شغلی نداشته اند و دارند کولبری را مانند یک شغل به نسل دومی که
پدرشان را از کودکی همیشه بعنوان کولبر دیده اند انتقال می دهند.
کسانی که به این کار
روی می آورند زحمتکشان ساده ای نیستند بلکه بخش زیادی از دانشجویان و لیسانسه های
بیکار هم به این کار روی آورده اند. اما در کنار همه اینها، مردمی که فقط وسایل
خوراکی ویا بهداشتی و یا الکترونیکی را حمل می کنند مورد تجاوز و یا تهاجم و تعرض
نیروهای مرزی قرار می گیرند . این قابل تصور نیست. شاید اگر نیروهای عراقی از مرز
عبور می کردند مقابله های بین المللی اجازه نمی داد که اینطوری اقدام بشود اینکه
به هیچ نیروی نظامی مسلحی و یا ارتشی این اجازه داده نشده که به یک انسانی
که مقابلت زیر یک بار سنگین و با دست خالی، بدون اینکه بهش ایست بدهی، بدون اینکه
ازش بخواهی روی زمین دراز بکشد بدون اینکه کوچکترین امنیتش حفظ بشود و یا حرمت
انسانی برایش قائل بشوی مستقیما تیراندازی کنی. این در نوار مرزی کاملا قانونی ست.
در آنجا کمین گذاشته می شود و در اصطلاح نظامی این به معناست که در جاده
باریکی، جایی پشت یک بلندی ایستادن و کاروانی که از آنجا رد می شود به سمتشان می
توان تیراندازی کرد و این تیراندازی مستقیم به سمت بدنشان، مغزشان و قلبشان است .
اینها حتی خودشان را موظف نمی دانند بفهمند که کسی به سمتش تیراندازی کرده اند
زنده است یانه؟ هیچ قانونی وجود ندارد که اینها را ثبت کند که به چند نفر
تیراندازی شده است؟ چه کسی تیراندازی کرده ست؟ یک وحشی خانه است مانند یک فیلم
جیمزباندی یا کابویی ست که تعدادی، کسانی را می کشند و اموالشان را به غارت می
برند.
شراره رضائی: چگونه است
که کشوری که روی دریائی از نفت و گاز خوابیده، شهروندانش مجبورند برای یک لقمه نان
تن به مشقت غیر قابل تصور داده و در عین حال مورد هدف نیروهای مسلح رژیم حاکم نیز
قرار گیرند؟
مصطفی اسدپور: ببینید مسأله به این سادگی نیست
در کردستان 40 درصد جمعیت بیکارند و شغلی وجود ندارد. صنعت و کارگاههای بالاتر از
ده نفر در حد تعداد انگشتان دست است. آمار بیمه بیکاری در تمام کردستان کمتر از سه
هزار نفر است. به هر حال این مردم باید زندگی کنند. شاید الآن کولبری بطور مشخص
مورد توجه قرار گرفته ست. اما مشابه آن شغلهای دیگری هم وجود دارد مردم با چنگ و
دندان از خس و خاشاک نان خودشان را بیرون می کشند دولت هیچ مسئولیتی در قبال
مردم نپذیرفته ست. مثلا همین الآن در کردستان نزدیک هفتصد تا هشتصد هزار نفر از
کودکان و زنان قالیبافی می کنند آن هم در بیغوله هایی، که هیچگونه تأمینی وجود
ندارد پدرخانواده یا برادر خانواده و یا صاحبکاری که آنجا حکم می کنند که چند ساعت
باید کار کنند شاید چیزی در حدود شانزده ساعت. کار کودکان بیداد می کند. دستمزدی
در کار نیست. فقط یک لقمه نان است که می خورند. با آنها بدرفتاری می شود. چیزی
شبیه کاروانچی گری و یا همین کولبری در محیط خانواده در جریان است. دستفروشی در
خیابان ها بهمین ترتیب است کار کارگران ساختمانی بهمین ترتیب است. یعنی یک ناامنی
کامل است تا آنجا که یک نیروی کار فراوان و ارزان در اختیار بازار درندشت و وحشی
خانه کار قرار گرفته ست. هیچ قانون و ضابطه ای وجود ندارد.
حالا اگر به کولبری
بازگردیم برای یک کارفرما یا صاحب بار که می خواهد اجناسش را انتقال دهد. اگر
بخواد یک الاغ نگهداری کند باید برایش علف بخرد ازش نگهداری بکند سمش را عوض کند.
برایش پالان بگیرد. باید سقفی برایش داشته باشد. اما وقتی کولبر آنجا هست دیگر به
هیچکدام از این هزینه ها احتیاجی ندارد. هر وقت بخواهد یک نفر را استخدام می کند و
در عرض نیم ساعت اگر از قیافه اش خوشش نیاید اخراجش می کند. حتی پول کارش را هم
نمی دهد. از طرف دیگر هر باری که به مقصد رسیده است از هر اسب و بارکشی ارزانتر
بوده است. نه برای پوشاکش ، نه برای خواب وخورد و خوراکش هیچگونه
مسئولیتی ندارد وهیچ هزینه ای نمی پردازد.
از این نوع کارهای وحشتناک در ایران زیاد داریم.
کارهای زنان در خانه ها از همین نوع است. این پدیده ای است بخاطر نیروی کار ارزان،
بخاطر عدم مسئولیت دولت، بخاطر سرکوب دولت، نیروی کار فوق العاده ارزانی را در
اختیار بعضی ها قرار داده ست.
یعنی هر کس در ایران سودایی در سر داشته باشد می
تواند به آسانی نیروی کارش را فراهم کند چون آدمها گرسنه اند و اگر هم اعتراضی
داشته باشند سروکارشان با دولت است. عین همان کاری که در کارخانه ها صورت می گیرد.
این توضیح پدیده کولبری و هم سرنوشتی انها با زنان، با همسرانشان که در کارگاههای
قالیبافی کار می کنند و یا هم سرنوشتی شان با تمام کارگران کارخانه هایی مثل هپکو
و... که سی ماه است حقوق دریافت نکرده اند و نهایتا کرکره را پایین می کشند و در
کارخانه را می بندند و کارگر را جلو نرده های در کارخانه نگه می دارند بدون اینکه
کسی بگوید که چه کسی باید پول اینها را بدهد.
شراره رضائی: آیا از
خواستها و مطالبات کول برها اطلاعاتی در دست هست؟
مصطفی اسدپور: خواسته
های کولبرها این باید باشد که باید دارای زندگی باشند که دیگرمجبور نباشند تن به
این کار بدهند. این خواسته مهم هر کسی می تواند باشد. بچه ای که آرزو می کند که
پدرش دنبال کاری نباشد که از شب تا صبح باشد و بعد حتی معلوم نباشد که دوباره برمی
گردد یا نه؟ کشته می شود یا نه؟ سرما اجازه می دهد یا نه؟ در مورد این چهار کولبری
که کشته شدند، فقط چون زمان برگشتشان خیلی دیر شد حدس زدند که می بایست اتفاقی
افتاده باشد. سی چهل نفر از اهالی به دنبالشان رفتند و جنازه آنها را از زیر برف
بیرون کشیدند. هیچگونه قانون و تضمینی وجود ندارد که سالم بمانند. زیر بار فشار
کمرشان خم نشود، کشته نشوند، بالاخره می خواهند مثل انسان زندگی کنند باید بیمه ای
باشد دستمزدی باشد وقتی آدم بیمار شد بالاخره کسی یا جایی باشد که به داد آدم برسد
یا اصلا باید یک جایی آدم باید ثبت بشود. اینها می تواند طبیعی ترین خواسته هرکسی
باشد. همیشه اعتراضاتی نسبت به کشته شدن کولبران توسط واحدهای مرزی پاسداران وجود
داشته است. اما این اعتراضات پراکنده بوده است.
شراره رضائی: نقش
تشکلات کارگری و مدنی به حمایت از مطالبات کول برها چگونه است؟
مصطفی اسدپور: این پدیده
، پدیده ای نیست که از نهادهای مدنی انتظار آنچنانی داشت. این پدیده عمومی و
اجتماعی بزرگی ست در جامعه کردستان، که قبل از هر چیز احتیاج به این دارند
که بگویند ما انسان هستیم ما نمی خواهیم تن بدهیم یا اجازه نمی دهیم که کسی
وادارمان کند و بخاطر این کار لقمه نان مان را گرو بگیرد. شاید یک وقتی بخواهند
شخمشان را به انسان ببندند، آدم که نباید بپذیرد. خیلی از شغل ها هست که مثل همین
کولبری ست که نباید آدم بپذیرد. برای نمونه قالیبافی، که استثمار مطلق انسان در آن
هست. پول ناچیزی در یافت می کنند اما تمام جسم انسان بعد از چهار پنج تا قالی نابود
میشود واین باید ممنوع باشد، کولبری باید ممنوع باشد. ولی چطوری می شود به این دست
یافت لازمه اش یک جنبش عمومی ست برای مثال بعنوان یک نیروی کار آماده به کار، باید
برای بیمه بیکاری، آدم یک جایی ثبت بشود و این کافی است که من از یک زندگی انسانی
بهره ببرم. انسانها را نمی شود گرسنه در خیابان رها کرد و افسار تأمین زندگی
اش را هم برعهده خودش گذاشت و آن وقت انتظار نداشت که مردم به کولبری
تن بدهند. این معادله دو طرف دارد، یکی اینکه بیکارها در جامعه بدون هیچگونه
تضمین و قانونی و بدون هیچگونه حقوق انسانی رها می شوند، از آن طرف همین قانون کار
یا قانون اجتماعی دست کسانی به اسم کارفرماست که هر گونه استثماری را سازمان می
دهند.
در ایران انداختن یک
کارگر ساختمانی برای مثال از طبقه پنجم آزاد است. به این معنا که هیچ کس موظف نیست
پیگیری کند که آیا این کارگر که در آن ارتفاع کار می کند از وسایل ایمنی برخوردار
بوده، آیا حقوق کافی گرفته است که از گرسنگی سرش گیج نخورد کسی این را نمی پرسد به
این معناست که آزاد است. می توانید دست نیروی کار را قطع کنید بدون اینکه هیچگونه
تضمینی وجود داشته باشد، اصلا بازرسی صورت نمی گیرد. اصلا موظف نیستید که به هیچ
جایی گزارش بدهید. ناظری سر کار پیدا نمی شود. به این معنا به مقایسه با عهد قدیم
که اشاره کردید واقعی است همین مسأله کولبرها، دیگر نمی شود هر کاری را مثل ساخت
اهرام ثلاثه مصر به انسانها سپرد. این بردگی مطلق را نباید پذیرفت و نپذیرفتنش مستلزم
این است که بیمه بیکاری گرفت. همین قدر که آماده به کار هستیم باید زندگی ما تأمین
بشود. همانقدر که پلیس وقتی در یک کارخانه اعتراض و اعتصابی می شود به آنجا همراه
اداره کار، برای محافظت از کارفرما می آیند، همانقدر هم باید زندگی ما تأمین بشود.
این یک مسأله محوری ست این یک جنبش اجتماعی و توده ای بزرگ می طلبد. این بخصوص در
کردستان شدنی ست. مردم سوابق مبارزاتی اعتراضی زیادی علیه جمهوری اسلامی دارند. یک
زمانی توانستند که شهرها را کنترل کنند و می توانند دوباره این کار را انجام دهند.
به نظرم، بیشترین زمینه
را برای این کار کردستان داراست برای مبارزه علیه بیکاری، نه مبارزه برای کولبری،
بلکه کولبری را به کل باید حذف کرد. مبارزه علیه بیکاری را به مثابه یک جنبش توده
ای عظیم باید سازمان داد. که جمهوری اسلامی را به عقب براند و تلألو و بارقه ای از
امید برای سراسر ایران باشد، این اراده عمومی مردم در چندین شهر ایران را می طلبد.
الآن نهادهایی در شهر مریوان هستند که دفاع از حقوق کولبران را مدنظر دارد. اما
این کافی نیست بلکه باید بسیج بزرگتری صورت بگیرد و مردم باید با انتظارات بالایی
در مقابل دولت به زندگی خود نگاه کنند.
شراره رضائی: چگونه
میشود شرایط کار و زیست زحمتکشان منطقه را متحول کرد تا کسی مجبور به تن دادن به
این شرایط غیر انسانی نباشد.
مصطفی اسدپور:یک اتحاد
طبقاتی می طلبد که ما نمی خواهیم و نمی پذیریم. همان اوایل انقلاب که تمام
ایران زیر دست پاسداران بود و زندانیان را قتل عام می کردند، مردم در کردستان
گفتند که نمی پذیریم و نپذیرفتند و مقاومت کردند و سالها طول کشید تا جمهوری
اسلامی توانست تسلط خود را برکردستان اعمال کند.
اگر همه کولبرها بجای
اینکه هربار، راه کوه را در پیش می گیرند برای کولبری، بروند جلوی اداره کار و
بگویند که ما شغل می خواهیم و غلط می کند کسی ما را به کولبری حواله می هد اگر
کولبری خوب است امام جمعه شهر و یا استاندار را بفرستید که انجام بدهد، رئیس اداره
کار انجام بدهد. چرا همیشه انسانهای دیگر باید انجام بدهند؟ چرا کارگران باید این
کار را انجام بدهند؟ حتی باید مدعی شد که چند سالی که سراغتان نیامده ایم و کولبری
کرده ایم باید جزو سوابق بیمه ای به حساب بیاید. خود آنها در این قضیه دست داشتند،
اینطور نبوده که انسانها یک روز سوت زنان به میل خود گفته باشند که ما دوست داریم
کولبری کنیم. این است که دولت یا یک سازمان اجتماعی دست این انسانها را بخاطر
منافع کارفرما از کار بریده ست.
به نظرم اگر تمام مردم
شهر جمع بشوند که باید تکلیف ما را روشن کنید حتی نه به شکل تظاهرات، بلکه به
عنوان یک نیروی اجتماعی که نمی خواهیم بپذیریم و با یک خواست روشن که یا باید به
من کار بدهید و یا بیمه بیکاری. نمی توانید هر کاری را به من بسپارید بلکه کاری که
با شرایط جسمی وروحی من سازگار باشد. به صرف ثبت اعلام آمادگی برای کار باید بیمه
بیکاری کافی وجود داشته باشد و آن وقت مبارزه برای اینکه بیمه بیکاری چقدر باشد
باید بحث بشود اینجا وارد مرحله دوم مبارزه می شویم. باید به اندازه حداقل دستمزد
ها باشد. همین حداقل دستمزدها، که آدم با خیال راحت بتواند زندگی کند. بدون اینکه
مانند کولبری جانش به خطر بیفتد. در آن جامعه، خود طلب کار باید حرمت اجتماعی
ایجاد کند. به بیکاری باید نه بعنوان تنبلی، بلکه بعنوان یک جرم علیه دولت نگاه
کرد که دست ما را از کار کوتاه کرده ست چرا کار کودکان در این جامعه صورت می گیرد؟
چرا بقیه دارند اضافه کاری انجام می دهند؟ چرا باید استاندار آنقدر حقوق بگیرد؟
تأمین شغل وظیفه دولت است که من باید در سازندگی جامعه دخالت داشته باشم.
پدیده شنیع در جامعه
این است که سود کارفرما تعیین می کند که چه تعداد نیروی بیکار در جامعه وجود داشته
باشد چقدر دلش می خواهد کارگر بگیرد و چقدر می خواهد نیروی کار نگیرد و
اینها همه بر پایه سود است. همه دم و دستگاه دولت نوکر تضمین تأمین این سود
کارفرماها هستند. استاندار نوکر سرمایه داران است که با چوب و چماق منتظر است که
کارگران ارزان تمام شوند تا سرمایه داربتواند سود و منافع بیشتری را برای خود
تأمین بکند، پول بیشتری گیر بیاورد. از این شنیع تر و پست فطرتانه تر، چه می تواند
باشد؟
نیروی کار می تواند
ادعا داشته باشد نه تنها می تواند از بیمه بیکاری متناسب با زندگی شرافتمندانه
بهره ببرد بلکه می تواند در خیابان ول بچرخد تا دولت شغل مناسبی برایش گیر
بیاورد و این باید هنوز ارزش و شرفش بیشتر از آخوند باشد از پاسدار نگبان زندان،
تا شلاق بزنش، تا استاندار و امام جمعه . این حق به جانبی می تواند همه گیر بشود.
یک زمانی در کردستان و در سنندج، جمهوری اسلامی با تمام دم و دستگاهش نتوانست
حاکمیتش را اعمال کند. ولی الآن ورق برگشته چون دولت توانسته گرسنگی را به مردم
تحمیل کند.
بخشی از این پدیده هم
به احزاب ناسیونالیستی برمی گردد. احزابی که کرد بودن را یه وجه و خاصیت کافی می
بینند اما بدون اینکه منافع کارگران را در نظر بگیرند، هویت نه انسانی و نه کارگری
را، که کرد بودن را مدنظر قرار می دهند، میدانی برای مبارزه و سازمان دادن جامعه
باقی نمی گذارند.
من کارگرم و کارگران
نباید پشت هم را خالی نمی کنند، ما با هم وحدت داریم و کوچه به کوچه شهرها از
سنندج تا پیرانشهر و همه روستاها باید این بپیچد و به این متعهد باشند که کارگران
را هم زن و هم مرد ببینند و کولبری را درست به مثابه قالیبافی ببینند هر کسی باید
فکر کند و اجازه ندهد که کارگر زن، همسرش، خواهرش در بیغوله ها بشیند کمرش داغان
شود، نور چشمش از بین برود، دستانش کج بشود، لگنش له بشود و از زندگی ساقط بشود
بخاطر اینکه معلوم نیست باید منافع کدام سرمایه دار چلقوز فرش فروشی بیشتر تأمین
بشود. آن وقت می تواند وضعیت عوض بشود. این مستلزم حرکت علیه کولبری ست، در واقع
هیچ چیز مقدس تر از این نیست که انسانها بجای دزدی و از دیوار دیگران بالا رفتن
کار بکنند، اما کولبران به اندازه کافی این کار را کرده اند و الآن دیگر پذیرفتنش
ننگ به حساب می اید، این به مثابه تن دادن به یک قلدری کثیف، به یک استثمارگری
کثیف است که سود عده ای را در کردستان برآورده کرده ست. باید دید که سرمایه دار
کرد چه چیزی برای آن جامعه به ارمغان آورده است چه چیز مردم را تأمین کرده ست،
کدام راه ها، کدام بیمارستان ها، کدام صنایع و کارخانه و تأمین زندگی را برای مردم
آورده است غیر از گدایی و کولبری و فجیع ترین کارها. حتی چنگیزخان هم این چنین
بلایی سر جامعه ایران و یا مفتوحات خود نیاورده بود، باید نه گفت، نباید پذیرفت
باید دهانشان را گل گرفت.
مصطفی اسدپور گرامی با
سپاس از اینکه دعوت ما را پذیرفتید و نظراتتان را با بینندگان ما در میان گذاردید.
با تشکر فراوان از کامیل همتی
برای ادیت مصاحبه
ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره پنجاه و چهارم