۱۳۹۵ تیر ۱۰, پنجشنبه

برجام مردمی در ورزشگاهها، از پائین میسر است!


مصاحبه مینو همتی با شراره رضائی


ممانعت از ورود دختران به ورزشگاهها معضل دائمی رژیمی استکه هم خدا را میخواهد و هم خرما. رژیم مردسالاری که به ماشین بنز ضدگلوله آخرین مدل عادت کرده اند ولی دست ازعقبماندگی های فرهنگیشان برنمیدارند.
در پاسخ به این ممانعتهای ابلحانه، میدان ابتکار دختران علاقمند حضور در میدان هیجانات ورزشی به گستردگی تمامی ورزشگاهها مشاهده میشود. با خوداری ورزشکاران مسابقه بسکتبال در دانشگاه صنعتی اصفهان از ادامه بازی و در اعتراض مستقیم به ممانعت از حضور داشجویان دختر، دفتر تازه ای از مبارزه برای حقوق برابر زن و مرد در حضور در ورزشگاهها گشوده شد.
در این برنامه با شراره رضایی مدیر مسئول ماهنامه رهایی زن به بررسی عواقب این واقعه میپردازیم.

شراره رضایی عزیز با سلام به برنامه رهائی زن خوش آمدید.

منم سلام عرض می گم خدمت شما و بینندگان عزیز و در خدمتتون هستم.

مینو همتی: معضل رژیم در ممانعت از حضور زنان در استادیومهای ورزشی سالیان سال استکه به کشمکش و در گیری زنان و مامورین انتظامی منجر میشود. لیکن در اصفهان اتفاق جالبی افتاد که حکایت از فاز دیگری از مبارزه دارد و آنهم بمیدان آمدن ورزشکاران برای دفاع از حقوق برابر زنان ومردان برای حضور در ورزشگاهها بود. نظر شما در مورد این واقعه و پیامدهای آن چیست؟

شراره رضائی: بله، روز سه شنبه 28 اردیبهشت قرار بود مسابقه ی فینال بسکتبال در دانشگاه صنعتی اصفهان برگزار بشود. تعدادی از زنانی که قبل از شروع بازی برای تماشا به سالن تربیت بدنی آمده بودند، مسئولین برگزار مانع از ورود زنان به سالن می شوند. ورزشکاران دو تیم دانشکده مکانیک و دانشکده کشاورزی صنعتی اصفهان از حراست دانشگاه می خواهند که به زنان اجازه ی ورد به سالن بدهند ولی با مخالفت حراست دانشگاه روبرو می شوند.  ورزشکاران دو تیم در یک تصمیم بسیار آگاهانه و شجاعانه و یک تصمیم بسیار درست در اعتراض به عدم حضور زنان در ورزشگاه ، تنها بعد از چند ثانیه بعد از شروع بازی، دست از بازی می کشند و با خواندن بیانیه ای  در محکوم کردن حتک حرمت و توهین به دانشجویان، سالن را ترک می کنند.

بعد از این اتفاق، تنها در مدت زمان بسیار کوتاه با پخش این فیلم کوتاه در رسانه های مجازی،  نزدیک به 3000  بیننده داشته و لایک خورد و بیش از 200 کامنت یا (پیام) تشکر آمیز و قدردانی از این حرکت جسورانه و آگاهانه  منتشر شد که من هم از طرف خودم و همه ی کسانی که  خواهان  لغو تبعیض و آپارتاید جنسی هستند از همین جا می گویم: بچه ها متشکریم!.

این اعتراض یک پیامد بزرگی دارد. اینکه علارغم تلاش رژیم و تحمیل قوانین ارتجاعی تبعض و نابرابری، آپارتاید جنسی و جداسازی ها  و تبلیغ عقب ماندگی و مردسالاری در اجتماع، خواست و آرزوی توده های وسیع مردم و جوانان چیز دیگری ست. این حرکت نشان می دهد که خواست و مطالبات جوانان، آزادی خواهی و برابری طلبی ست.
اینکه این اعتراض می تواند الگو و سنبلی باشد برای اعتراضات گسترده تر در تمام مکان هایی که حکومت تلاش می کند ایده های پوچ و ارتجاعی اش را با نام  قانون شریعت بر زندگی مردم تحمیل کند و می شود اعتراض کرد.
این عملکردها و اعتراضات حاکی از انزجار و نارضایتی از قوانین قرون وسطایی حکومت در برتر دانستن  جنسیتی بر جنسیتی دیگر اس، انزجار از اینکه چرا بعضی قوانین و فرصت ها فقط به یک جنس داده می شود.  دیگر پیامدش اعلام انزجارش به تحقیر و حرمت انسانی ست و اعلام انزجار از حکومت و قوانین و شرع است.  پیامدش بارقه های امیدها و باورهای عمیقی ست که در دل جامعه نهفته ست و پیامدش اینکه جمهوری اسلامی بر روی یک بمبی ساعتی از خواست ها و مطالبات آزادی خواهانه ی جوانانی نشسته که امروز در دانشکده صنعتی نماینده گی اش را می کند و این نمونه ای از کل جامعه است. کما اینکه تاکنون از این دست اتفاقات افتاده، اینکه مردم برای دستگیری دختران بخاطر حجاب شون، جوانان دخالت کردند و بعضا موفق شدند که ارازل جمهوری اسلامی رو وادار کند که زنان را رها کنند. اینچنین  حرکت ها و اعتراضات می تواند برای توده های وسیع مردم معترض جهت و امید بخش باشد.


مینو همتی:  آیا میشود الگوی دانشگاه صنعتی اصفهان را در دانشگاههای دیگر به اجرا گذاشت و بطور دوفاکتو کوه یخ را از پائین شکست؟
شراره رضائی: در جواب  سوال شما باید بگم بله، مسلما، چرا که نه؟ . اگر امروز این اتفاق بزرگ از دانشکده ی صنعتی اصفهان شروع شد پس می تواند در کل مکان های دیگر دانشگاه ها،  ورزشگاه ها و مکان های دیگر اتفاق بیفتد . در هرجایی که زن یا هر کسی دیگری مورد اهانت قرار میگیرد و حرمت انسانی شکسته می شود باید جلویش وایساد در اتوبوس ها ، در کلاس های درس دانشگاه هرجایی که زن و مرد جداسازی می شوند. در هرجایی که  زن را بعنوان جنس دوم تحقیرش می کنند. بخاطر لباسش، بخاطر حجابش و بخاطر جنسیتش باید آن بساط را برهم زد.
امروز این حرکت قابل تحسین از سوی دو تیم بسکتبالیست های این دو دانشکده یک تو دهنی به تمام حراست و اوباش جیرره خوارشش است. تو دهنی به آن آدم روانی و بیماری ست که برای حضور دختری که خودش را به شکل پسرها درآورده و به مرگ و سوزاندن در قفس آهنی تهدید شده، باید گفت که ما مردم و جوانان آزادی خواه به شما این  اجازه را نمی دهیم. نباید هیچ ورزشکاری در استادیوم ازادی حاضر به برگزای بازی بشود . هیچ بلیطی برای تماشای مسابقه ای ورزشی خریداری نشود مگر با حضور زنان برای تماشای بازی.

امروز کارگر را به جرم اعتراض به حقوق معوقه ش جلوی چشم ده ها نفر شلاق می زنند و چندین دانشجویان را به جرم شرکت در جشن فارغ التحصیلی شون شلاق می زنند.  بساط قرون وسطایی شلاق و فلک کردن دانشجویان را باید برهم زد. وگرنه این رژیم تاریخا نشان داده که برای سرکوب و در خفقان نگه داشتن جامعه از هیچ خشونت و وحشی گری و از تمام ابزار موجود قدرتش استفاده می کند.و باید این نوع اعتراضات رو گسترش داد تا اجازه ندهیم که با دیگر زنان، کارگران، دانشجویان  و مردم تسویه حساب کنند. و با گسترش این نوع اعتراضات می شود آن کوه یخی را که شما به آن اشاره کردید شکست و از پایین خٌردش کرد.


مینو همتی:  رژیم اسلامی باید این واقعیت را فهمیده باشد که با نسل جوان نمیشود درافتاد و ورنیافتاد، بنظر شما با توجه به واقعه اصفهان، دولت روحانی تمایلی به رفع ممانعت از حضور زنان در ورزشگاهها نشان خواهد داد؟

شراره رضائی: اینکه دولت روحانی تمایل داره یا نه، به نظرم روحانی جسته و گریخته برای جلب رضایت اذهان عمومی  گاهی شعارهای توخالی و دروغ هایی پشت تریبون می دهد، مثلا در خرداد ماه همین سال درباره کشمکش های عدم حضور زنان در ورزشگاه ها، روحانی گفته این موضوع بررسی بشود. یعنی بیش از سه دهه است که تبعیض و آپارتاید جنسی که به جامعه ایران و زنان تحمیل شده تازه ایشان دستور داده این مسأله بررسی بشود!.  گویا این یک موضوع جدید و تازه ای بوده است.
 یا چندی پیش که از خروج کاپیتان تیم ملی فوتسال زنان بدلیل قانون اجازه خروج زنان از کشور باید با امضا و رضایت شوهر بده که مانع از خروج این خانم شد . این مسئله بازتاب و با فشارهای و اعتراضات مردم همراه شد.  شهیدخت مولاوردی معاون امور زنان  گفت:" باید در موارد قانون گذرنامه اصلاح بشود". بعد ازتهدید های اخوندها و فسیل های عقب مانده قم. این خانم گفت بحث من تغییر قانون برای همه ی زنان نبود بلکه این می تواند فقط شامل مواردی استثنایی و بعضی زنان بشود! همانطور که بعضی زنان برای حج واجب میروند و و نیازی به رضایت شوهر ندارند.
می خواهم بگویم، این  ته ته روشنفکری و امید فمنیست های اصلاح طلب حق و حقوق زنان است که امید بستن به  دولت امید و اعتدال وعده می دهند. اینها وعده هایی ست که برای سهم خواهی و برقدرت ماندن با لبخندی هایی از ریا و فریبکاری از طرف دولت روحانی به مردم پشت تریبون داده می شود.
***
حمایت از این نوع قوانین موردی، ستم به کل جامعه و زنان دیگر است که بقیه را در خفقان و تبعیض و آپارتاید جنسی در قفس هایی که برایشان با قانون و شرع،  ساختیم نگه دارید و رژیم برای حفظ چهره ی خوب بین المللی و بازتاب جهانی  و حفظ روابط حسنه اش با کشورهای اروپایی این شعارها را می دهد و در بوق و کرنا میکنند که در همین سیستم اسلامی،  به لطف و کرم دولت روحانی، یک زن توانست این اجازه رو کسب کند و در خارج ازکشور در مسابقات بین المللی شرکت کند.
این مسئله نه بدست روحانی و نه بدست هیچ آخوند و اساسا چنین حاکمیتی قابل حل هست. همانطوری که قبلا در زمان دولت احمدی نژاد، زنان حق شرکت در مسابقات والیبال را داشتن که به لطف عقب ماندگی و ارتجاع بیشتر این هم از زنان گرفته شد. و این نشان می دهد که این قوانین حاکم در حکومت اسلامی ریشه در سیاست های ایدئولوژیکی رژیم دارد و قابل حل توسط هیچ آخوندی نیست.  قطعا هر تغییر در این راه صورت بگیرد نه از سر لطف و مرحمت این آخوند و آن فسیل عظام قم است بلکه از فشار همین مردان و زنان آزادی خواه است. همین جوانان و دانشجویان و مردم و مطالبات آزادیخواهانه مردم است که میتواند باعث رفع تبعیض ها و نابرابری ها و به عقب نشاندن تعرض رژیم به حقوق و حرمت انسانی بشود.


مینو همتی:  با توجه به حضور فعال زنان در بسیاری از رشته های ورزشی و علیرغم محدودیتهای پوششی بدست آوردن کرسیهای قهرمانی در مسابقات کشوری و جهانی، آینده مبارزه زنان جوان را برای شکستن موانع حکومتی و  تحمیل حضور خود در استادیوم ها چگونه میبینید؟
شراره رضائی: ببنید در کشوری که قوانین ش قانون اساسی اسلامی ست و از شریعت سرچشمه گرفته واقعیت اینکه زن را تشویق می کند به بچه داری و خانه نشینی ولی می بینیم که برخلاف آنچه که آرمان های حکومت اسلامی ست،  یکی یکی توسط مبارزات زنان و مردان آزادی خواه و برابری طلب پس زده می شود. در کشوری که زن رو ضعیفه خطاب می کنند و با توجه به آنچه که خودتون هم اشاره کردید مجبور به پوشیدن لباس هایی کاملا پوشیده و گشاد و دست و پاگیر و حجاب بر سر ولی با تمام این سختی ها و موانع، زنان در مسابقات آسیایی 2014، در رشته های رزمی و تیراندازی موفق به کسب 13 مدال طلا شدند.  
دختر 15 ساله ای که اخیرا از خودش فیلم گرفته و در فضای مجازی گذاشته و در فیلم می گوید :"گفتم میرم، اومدم!". و ده ها دختران دیگری که یا موفق شدند در استادیوم ها وارد بشوند و بعدا توسط حراست ورزشگاه ها دستگیر شدند و یا از ورود آنها در جلوی درورودی ورزشگاه ها ممانعت شده کم نیستند.
این دختر 15 ساله به نظر تمام حرف ها و شاید جواب سوال شما را  داده و وقتی می گوید: " گفتم میرم، اومدم". یعنی دختران و زنان نسل جوان دیگه منتظر اجازه این آخوند و فسیل و مرجع تقلید نمی شوند که براش فتوا صادر کنند که آیا اجازه هست یا نه. اینا راه خودشون روپیدا می کنند.
تنها مسأله ی که باید این نوع اعتراضات و حرکت ها ادامه دار بودن آن است،  تا به یک نتایج مطلوب تری برسد و موانع رو از سر راهشان بردارند. سازماندهی کردن این اعتراضات باعث گسترده تر و عمیق تر شدن در جامعه خواهد شد. تمام ورزشکاران و تمام مردانی که به ورزشگاه میروند باید اعلام کنند که بدون حضور زنان، بازی نخواهند کرد. و جواب شما در یک کلمه اینکه، رژیم  تا همین مقدار هم که زنان را نتونسته خانه نشین کند و وقتی یک دختر 15 ساله این خطر و ریسک را به جان می خرد.  یعنی مبارزات زنان،  رژیم را مستأصل کرده و حضور خودشان را به حکومت زن ستیز تحمیل کردند. و حتما این اعتراضات گسترده تر خواهد شد و بیشتر از پیش حضور خودشان را  بر جامعه  و قوانین شریعت زن ستیز تحمیل می کنند.



شراره رضائی: من هم ممنونم از فرصتی که در اختیار من گذاشتید.




ماهنامه رهایی زن سری سوم شماه چهل و هفتم



جعفر عظیم زاده ، صدایم را بشنو . اعتصابت را پایان بده و زنده بمان . جهان صدایت را شنید و به احترامت ایستاد .ر

 · 
چند روزی کار سنگین داشتم . خواب و استراحت کم . با اینکه در سفر بودم و یکی دو روز هم شهناز عزیزم کنارم بود ، ولی خستگی مفرطی بر وجودم خیمه زده بود . مدام به سرنوشت کسانی که اعتصاب غذا میکنند فکر میکردم . دوست عزیزی توجهم را به این جلب کرد که اگر کسی بیش از چند روز اعتصاب غذا کند تا آخر عمرش اسیر بیمارستان خواهد شد . تازه چشمم باز شد . تازه به دنبال کشف ابعاد گستره ی این کلمه ی ساده افتادم . 

اعتصاب غذای یک زندانی . شاید به نظر برسد که مانند یک روزه دار که ساعتهایی چیزی نمیخورد و یا گرسنه ای که خوراک چندانی گیرش نمیاید . یا هر فکر دیگری . 

نه . مساله ترسناکتر از این حرفهاست . وقتی یک زندانی اعتصاب غذا میکند ، تا یکی دو روز اول ، بدن سموم خود را خارج میکند . یا حتی از مواد ذخیره شده در بدن استفاده میکند . اما بعد از مدتی جریان خون و تبادلات سلولی عکس عمل خواهد کرد . انگار بدن تبدیل به دستگاه سم سازی میشود . گویی میخواهد اعضای خودش را منهدم کند . کلیه ها از کار میفتد و بعد از ان ، همه ارگانهای حیاتی یکی پس از دیگری دچار اختلالات اساسی شده و بدن را به شوک فرو میبرد . از این مرحله به بعد هر لحظه اهمیت حیاتی دارد . معامله ای بر سر نقد جان . زندانی حتی اگر اعتصابش را بشکند تا پایان عمر باید اسیر بیمارستان باشد . 
حالا برخورد مسئولین ما را در ارتباط با اعتصاب غذای فردی چون جعفر عظیم زاده ببینید . خواسته ی او چنان روشن و شفاف و مطابق استانداردهای جهانی است که اتحادیه های کارگری و صنفی بین المللی و داخلی بر درستی ش صحه میگذارند . او میگوید اعتراض به پرداخت دستمزدهای معوقه یا اعتراض به تبعیض های شغلی یا اعتراض به شرایط کار غیر انسانی یا هر خواست صنفی دیگر فقط در تعامل بین کارگر و کارفرماست . ارتباطی بر حق و انسانی . این نوع اعتراضات ربطی به اتهاماتی چون جاسوسی یا اخلال در امنیت عمومی جامعه ندارد . او تنها یک خواست دارد . اینکه اتهامات امنیتی را از پرونده های صنفی بردارند . عکس العمل مسئولین چیست؟ تماشا میکنند . لحظه شماری میکنند تا روزی که خبر مرگ عظیم زاده را اعلام کنند و غائله را ختم کنند . من و شما که شاهد این روزها هستیم چه میگوییم ؟ آه میکشیم و میگوییم ما تبدیل به بردگانی شده ایم که باید کار کنیم و زیر چرخ های سرمایه داری بیماری که ریشه در اختلاسهای هزار میلیاردی و رانت های دولتی دارد له شویم . مزدبگیران و کارگران حتی حقوق بخور و نمیر هم باید با تاخیر بگیرند . طبقه متوسط و فقیر باید به طبقه ی در حال مرگ تبدیل شوند . تا جامعه فقط دو چهره داشته باشد . اربابانی که مثل فراعنه خدایی کنند و پابرهنگانی که بر سر قرص نان دندان به گوشت یکدیگر فرو کنند . اگر مثل بردگان آق دره طلب حق کنند ، با شلاق سرمایه ، تن و جانشان چاک چاک خواهد شد . بیش از پیش میفهمیم که حتی جملات قصار و احادیث و سخنان معصومین دینی ، در حکومت دینی خالی از معنا شده اند . پیامبری که توصیه میکرد بر دست کارگر بوسه باید زد فقط تا جایی برای مسئولین قابل اعتناست که سرمایه شان را بخطر نیندازد . 
تصویر امروز ما این است : تنی خشکیده از اعتصاب غذا و گرسنگی و بیماری و فقر ، و زالوهای خونخواری که سولر بر پورشه های وارداتی و گنجهای میلیاردی مشغول مکیدن باقیمانده ی نا و توان و حیات این تن رنجورند . 
حال عظیم زاده که در قامت رهبر کارگران ظاهر شده بر تخت زندان بمیرد . چه اهمیتی دارد ؟ سهراب زاده ی سرطانی با دستبند و پابند کتک بخورد و خونین و مالین شده و بیهوش بیفتد . چه باک؟ هر عنصر معترضی باید زیر چرخ های ثروت اندوزی خفه شود . سکوت سراسری باید بر شهر و روستا حاکم شود . 
هیجکس نباید سرش را از لاک خود بیرون بیاورد . زیرا : هوا بس ناجوانمردانه سرد است آااااای ..آی از فرود شلاق بر پشت انسانیت . آاای از شاهد مرگ زندانی بودن . آااااای از چوبه های نامرئی دار در کوچه و خیابان و کارخانه ها . اااااااای از بی رحمی سیستم بهره کشی انسان از انسان . 
جعفر عظیم زاده ، تو را به جان مادرت قسم میدهم اعتصابت را تمام کن. تو درسی بزرگ به ما آدمهای مثل خودت دادی . زالوها حرف تو را هرگز نخواهند شنید . آنها منتظرند بمیری . تو کانون آگاهی هستی برای آدمهایی مثل من . و زالوها نمیخواهند که امثال من آگاه شوند به حقایق انسانی . تو را به جان مادرت قسم میدهم زنده بمان برای ما . حتی اگر روی تخت بیمارستان باشی ، بودنت شعله ی امید است در قلب یخ زده ما . 
جعفر عظیم زاده ، صدایم را بشنو . اعتصابت را پایان بده و زنده بمان . جهان صدایت را شنید و به احترامت ایستاد .






ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و هفتم






خواب زندگی آسوده در کشورهای اروپایی - سحر صامت


 (مصاحبه ویژه با پناهندگان) 

پس از اینکه عکس پیکر بی جان آلان کودک سه ساله ی کردی توسط یک عکاس و خبرنگار ترکیه یی تیتر درشت روزنامه ها شد موجی از واکنش فعالان جامعه ی مدنی را در سراسر جهان به همراه داشت. این واکنش باعث شد تا سران کشورهای غربی در نشست هایی اضطراری تاصمیمی برای وضعیت پناهجویانی که به علت جنگ و بیخانمان شدن کشور خود را ترک کردند گرفته شود. پس از این حادثه پارلمان اتحادیه ی اروپا بارها نشست های را برگزار کرد و سپس سران کشورهای غربی به نتیجه رسیدند تا مرز ها را به روی مهاجرین باز کنند. این حادثه زمانی اتفاق افتاد که نه تنها تعداد زیادی از مردم سوریه برای نجات جان به کشورهای غربی رو آوردند بلکه وضعیت امنیتی در افغانستان و فشار روی مهاجرین افغان و همچنان فعالان سیاسی مدنی ایرانی هم بیشتر شده بود و به تعداد پناهجویان افزایش داده بود. با باز شدن مرز ها سیلی از پناهجویان کشورهای مختلف توانستند خود را با کمک های مردمی اروپاییان به این سوی آبها به امید یک زندگی راحت برسانند. اما ماجرا از این قسمت عوض شد و مشکلات رنگ و روی دیگری به خود گرفت. اینجاست که برای زنان پناهجو زندگی دشوارتر می شود و خواب زندگی آسوده در کشورهای اروپایی به نوعی دیگر تعبیر می شود. گفتگویی کردم با چند زن در یک کمپ به نام هوگلوندا که حدود ۳۰۰ پناهجو از کشورهای مختلف در کنار هم زندگی می کنند و با مشکلات زیادی روبرو هستند. در این کمپ که کیلومترها از شهر دور است پناهندگان غذا پخته شده دریافت می کنند. گفته می شود پناهندگانی که اینجا منتقل شده اند اکثرا چندین ماه در کمپ های موقت زندگی دسته جمعی در سالن های ورزشی مدارس را تجربه کرده اند.


ثریا میرزاده ۳۱ ساله  یک تن از پناهجویان افغان که به همراه همسر و ۳ فرزندش از ایران به سوئد  به مدت ۹ ماه میشود پناه آورده است می گوید: یکی  از بزرگترین مشکلات ما این است که نمیتوانیم با مسوولین ارتباط برقرار کنیم. وی می گوید: پس از سپری کردن راه دشوار و استرس هایی که به ما وارد شد با مشکل سردرد و بی خوابی دست و پنجه نرم می کنم. مدتی است که من نیاز به مراجعه به دکتر دارم. ثریا می گوید: روزهای جمعه دکتر به کمپ ما می آید اما ما نمیتوانیم مشکل خود را با دکتر درمیان بگذاریم در نتیجه دکتر فقط تصمیم میگیرد قرص خواب را برایم تجویز کند. در غیر این صورت اگر اتفاقی برای ما بی افتد اقتصاد خوبی برای اینکه خود را به نزدیکترین درمانگاه برسانیم را نداریم. ثریا  افزود: در گذشته اداره ی مهاجرت مبلغی پول را به عنوان کمک هزینه ی رفت و آمد به ما پرداخت می کرد اما پس از مدتی تصمیم گرفت این کمک هزینه را لغو کند در نتیجه حتی مراجعه به دکتر نیز برای ما دشوار شده است.
 پسر دوم ثریا " محمد رضا " نیز با مشکل افسردگی و کم خوراکی دچار شده است و پیگیری دکتر بسیار ضعیف است. میرزاده با گریه از خاطرات تلخ بیمار شدن فرزندانش در کمپ می گوید. یک شب دخترم ندا که سه سال و نیم عمر دارد به شدت تب کرد نمیدانستم چه کنم چون هم از شهر دور زندگی می کنیم و نه به زبان سوئدی و یا انگلیسی دسترسی داریم تا بتوانیم مشکل خود را با دیگران در میان بگذاریم و کودک را از این حالت نجات دهیم.
 بارها نیاز به کمک از سوی پرسنل کمپ داریم اما باز هم نمیتوانیم نیاز خود را به کارکنان بگویم. به گفته ی میرزاده بارها برای برطرف کردن مشکلی پیش پرسنل رفتیم اما نه آنها حرف ما را فهمیدند و نه ما حرف آنها را او ادامه می دهد همین مشکل را در رستوران هنگام دریافت غذا داریم. بارها شده که مسوولین حرف ما را نفهمیدند و یک خواسته ی ساده به جنگ و دعوا ختم شده است. او می گوید مشکل دیگر ما این است که دو نفر افرادی که مسوولیت توزیع غذا را دارند سوئدی نبوده و کاسه ی داغتر از آش شده و کار را به جنگ و دعوا می کشانند.




ض فاطمی، یک تن از پناهجویان افغان که سالهای عمر خود را با مهاجرت در کشور ایران سپری کرده و از خواندن درس و داشتن مدرک هویت از سوی دولت ایران محروم بود همراه با مادر و برادر خود برای ادامه ی زندگی به کشور سوئد پناه آورده است. وی می گوید : مردم افغانستان سالها جنگ را تجربه کرده و تعداد زیادشان عزیزان خود را از دست داده یا خودشان نقص عضو بدن شده اند وی می افزاید: تعداد زیادی از خانواده های افغان نیز مانند خانواده ی ایلان کودکان و عزیزان خود را  نیز پس از حادثه ی ایلان از دست دادند سوال وی این است که چرا کشورهای غربی میان کودکان از کشورهای دیگر تبعیض قایل شده و می شوند. وی اظهار می دارد کمپ های داخل سوئد نیز از این مساله مستثنا نیست. فاطمی می گوید: در کمپ هوگلوندا نیز رسیدگی به پناهجویان از سوی مسوولین کمپ بسیار متفاوت است.  فاطمی می گوید تبعیض کودکان از سوی کارکنان کمپ که خودشان یک روز به این سرزمین پناه آورده بودند و مانند ما طعم مهاجرت را چشیده اند بسیار زیاد است. به گفته ی فاطمی چنین برخورد هایی ما را یاد تبعیض ها و برخورد هایی که در ایران از سوی دولت و تعدادی از مردم آن سرزمین با مهاجرین افغان پاکستانی عراقی و غیره صورت می گرفت می اندازد. این در حالیست که تعداد زیادی از افغان ها به امید برابری حق مساوی و حقوق شهروندی از ایران به کشورهای غربی پناه آورده اند. مردمانی که سالها برای زندگی کردن و ماندن در ایران مجبور بودند هویت و لهجه ی خود را پنهان کنند.

لیلا محمدی ۳۵ ساله اهل افغانستان می گوید: سالها جنگ باعث شد تا ما به ایران مهاجرت کنیم. آن زمان ۲ کودکم علی و معصومه بسیار خردسال بودند که مجبور به ترک کشور شدیم. حدود ۱۱ سال دولت ایران هویت ما را از ما گرفت و به ما مدرک شناسایی نمیداد. پس از یک مدت زندگی در ایران دوباره باردار شدم  اقتصاد خوبی نداشتیم اما در ایران حق کورتاژ کردن بچه را نداشتیم مجبور شدم بارداری را تحمل کنم در سومین ماه بارداری پس از آزمایش های مربوط به دوران بارداری متوجه شدم این بار دوقلو باردار هستم. کودکانم به دنیا آمدند و مشکلات زندگی ما بیشتر شد. لیلا می گوید: به علت نداشتن کارت شناسایی پسرم علی و دخترم معصومه  به مدرسه ی افغان ها " کلاس هایی که توسط افغان هایی که مدرک هویت دارند در زیر زمینی یا اتاق خانه ی آنها برگزار میشود و هر گاه دولت ایران اراده کند می تواند مجوز آن را لغو کند" درس خواندند. علی ۵ کلاس و معصومه ۲ و دوقلو ها " محمد رضا و نگین " کلاس چند ماه درس خواندند. لیلا می گوید پرداخت پول شهریه ی مدرسه برای ما که همسرم درآمد خوبی نداشت بسیار دشوار بود. وی می گوید ما تمام این مشکلات را به امید اینکه یک روز صلح در وطن مان حاکم شود سپری کردیم. بارها از سوی دولت و یک تعداد مردم ایران توهین و تحقیر شدیم. بارها دولت ایران تصمیم گرفت و به فروشندگان اعلام کرد تا حق فروش مواد غذایی را به افغان ها ندارند. تمام این مسایل را تحمل کردیم .  اما زمانی که دولت ایران شروع به تشویق و جذب پسران نوجوان افغان برای جنگ سوریه کرد من تصمیم گرفتم که علی ایران را ترک کند. محمدی می گوید تعدادی از جوانان ایرانی که برای دولت کار می کردند شروع به تبلیغ مزایای پس از بازگشت از جنگ را کردند به به طور مثال  می گفتند اگر پسران و مردان  به جنگ سوریه بروند به آنها  شناسنامه ی ایرانی تعلق می گیرد و حق تعلیم در مدارس ایرانی و درس خواندن را دارند . او افزود تعدادی جوانان را  تشویق می کردند که اگر به جنگ بروم دولت پس از برگشتن از جنگ به آنها ماشین یا موتورسیکلت هدیه می دهد. لیلا می گوید زمانی که این اتفاق افتاد شوهرم توسط  پلیس ایران به جرم اینکه غیر قانونی زندگی می کردیم از سر کار برده و به سمت افغانستان اخراج کردند. او ادامه می دهد من این تصمیم را زمانی گرفتم که هیچ خبری از همسرم نداشتم. پس از اینکه علی به اروپا می رسد پدرش به ایران باز می گردد و همه به سمت اروپا حرکت می کنند. لیلا می گوید: راه را با بسیار دشواری و قسمتی از راه را با پای پیاده پیمودیم هر بار به آسایش پس از رسیدن به اروپا فکر می کردم اما وقتی که به سوئد رسیدم تازه فهمیدم که مشکلات سر جای خود است و فقط رنگ و بوی آن تغییر کرده است.  او  نیز در ساختمان ۵ کمپ هوگلوندا زندگی می کند و از سرویس بهداشتی و میزان نم در اتاق ها شکایت دارد.لیلا می گوید یکی از مشکلات دیگر ما نبود یخچال در اتاق هایمان است. به گفته ی وی ما ۱۳ خانواده و اکثرا فامیل های پر جمیعت و ۴ اتاق مردان مجرد هستیم در گذشته یک یخچال داشتیم که مواد غذایی خود را در آن می گذاشتیم آن را هم که مردم عرب زبان بیشترین حق را به خود می دادند تا لبنیات و غذای خود را در آن می گذاشتند , پس از پیگیری یک دختر افغان به نام سحر ۲ یخچال دیگر به ساختمان ما اضافه شد. اما به محض اضافه شدن یخچال ها سوریه یی ها یخچال ها را با چسباندن شماره ی اتاق های خود بین خود تقسیم کرده اند محمدی می گوید: مسوولین کمپ به این موضوع توجه نمیکنند واما احساس می کنیم بین ما و پناهجویان عرب زبان تبعیض قایل می شوند. لیلا گفت: ما مجبور به نگهداری لبنیات و غذا در داخل اتاق می شویم او می گوید اتاق هایمان آنقدر گرم است که کره آب می شود و شیر فاسد می شود. زنان این کمپ همه با  مشکل سرویس بهداشتی روبرو هستند. آنها می گویند : استفاده از حمام و توالت مشترک بسیار دشوار است و تعدادی از عفونت های ادراری شکایت دارند. آنها می گویند : روزانه پرسنل سرویس های بهداشتی را تمیز می کنند اما ساکنان ساختمان ها که از کشورهای مختلفی به سوئد پناه آورده اند به خصوص مردان مجرد بهداشت را رعایت نمی کنند. آنها می گویند برای رفتن به توالت باید نوبت گرفت و همچنان برای استحمام کردن باید ساعتها در نوبت نشست. تعدادی از زنان باردار کمپ می گویند یکی بزرگترین مشکل شان در طول شبانه روز عدم دسترسی به سرویس بهداشتی و فشار بر روی کلیه ها و درد کلیه و شکم است.


الهام میر نفیس یک تن از پناهجویان اهل کردستان ایران می گوید: بیشترین مشکلات را کسانی که با کودکان خردسال ساکن کمپ ها هستند. وی کودکی ۱۰ ماهه به نام بردیا دارد و از کمبود و عدم بهداشت سرویس های بهداشتی شکایت دارد. به گفته ی الهام تعویض پوشک بردیا یکی از بزرگترین چالش هست ما ساعت ها برای بردن کودک به توالت در نوبت می نشینیم. همچنان استحمام بردیا برای ما بسیار دشوار است . زمانی که هوای سرد است برای جلوگیری از سرماخوردگی کودک مجبور به حمل کالسکه در داخل حمام می شویم. او می گوید: سر و صدای ساکنان به خصوص بزرگسالان در شب هنگام آرامش سلب کرده است. ساکنانی که از کشورهای مختلف با ما زندگی می کنند به حقوق یکدیگر احترام نمیگذارند. میر نفیس گفت: دیر هنگام شب مردان در سالن عمومی جمع می شوند و با روشن کردن سیگار های خود  در داخل ساختمان که موجب آلودگی هوای ساختمان می شود و همچنان ایجاد سر و صدا آرامش ما را سلب می کنند و این باعث می شود که بردیا نمیتواند شب ها به موقع بخوابد و روزها شروع به بهانه گیری می کند. او می گوید مردها با این کارشان باعث می شود که شب ها زنان اگر نیاز به رفتن به توالت داشته باشند جرعت رفتن به بیرون از اتاق خود را ندارند. به گفته ی زنان این کمپ به جز این مشکلات بزرگترین مشکل ما طبخ بد غذا است. غذای طبخ آن با یکی از رستوران های شهر گوتنبرگ بر عهده دارد و هنگام ناهار توضیع می گردد. زنان می گوید ما و کودکانمان همیشه احساس گرسنگی می کنیم. غذا را پس از دریافت مجبور می شویم دور بریزیم آنها می گویند کودکان ما همیشه از گرسنگی شکایت می کنند از یک سو اداره ی مهاجرت مبلغ بسیار ناچیزی به ما پرداخت می کند از سوی دیگر نزدیکترین مغازه ی خوراک فروشی به ما ۵ کیلومتر فاصله دارد و مبلغ پرداخت  کرایه ی اتوبوس نیز برای ما سنگین است و خریدن مواد غذایی به علت نبود اقتصاد خوب برای ما دشوار است. خوردن یک وعده غذایی که خودمان آن را بپزیم بسیار خوش آیند است این در حالی است که پختن غذا به علت این که کمپ ها از مقدار زیادی چوب بنا شده و در هر اتاق برای جلوگیری از آتش گرفتن ساختمان جلوگیری کنند و همچنان به دلیل اینکه غذای پخته شده بین ساکنان پخش می کنند در این کمپ ممنوع است و زنان به صورت مخفی غذا می پزیم. با این حال تعداد زنان باردار در کمپ زیاد است زنانی که حسرت خوردن یک وعده دستپخت خود را دارند. در میان آنها یک پناهجوی ایرانی به هم معصومه توکلی زمانی که به هوگلوندا مستقر شد یک ماهه باردار بود. وی مشکلات زیادی را تحمل کرد به خصوص مشکل تغذیه یکی از بزرگترین چالش های بارداری این زن بود. وی می گوید بارها نامه از سوی دکتر و پرستاری که دوران بارداری از کودک مراقبت می کرد دریافت کردم. در این نامه ها نوشته شده بود از اداره ی مهاجرت تقاضا می شود هر چه سریعتر اقدام به جابجایی این خانواده به علت مشکل تغذیه کنند. او می افزاید: نامه ها را به مسوول کمپ دادم تا برای اداره ی مهاجرت ارسال کند پس از ۲ ماه گذشت زمان وقتی پیگیری کردم مطلع شدم نامه ها به دست اداره ی مهاجرت نرسیده است. به هر صورت نامه به دست اداره ی مهاجرت رسید اما به علت بحران مهاجرت و به گفته ی "مسوولین اداره ی مهاجرت کمبود خانه " وی و خانواده اش در این کمپ باقی ماندند. این کودک تاریخ ۰۸ ماه جون به دنیا آمد. پسری که ۱۷ روز بیشتر از زمان تعیین شده در شکم مادر مانده بود و دیرتر به دنیا آمد. توکلی می گوید پس از ۲ روز درد شدیدی که متحمل شدم دکتران برای نجات جان کودک مجبور شدند من را جراحی کنند. پس از اینکه یک کمی حالم بهتر شد و کودک را در آغوشم دادند متوجه شدم گوش سمت چپ پسرم ناقص است. می شود گفت هاله ی گوش این کودک حدود ۷۵ درصد شکل نگرفته است. وی می گوید زمانی که می خواستند ما را مرخص کنند یک متخصص گوش و حلق کودک را معاینه کرد. به گفته ی دکتر در زمانی که جنین حدود ۳ الی ۴ ماهه بوده و در حال رشد بوده به علت تغذیه ی نامناسب و کمبود خون در بدن مادر جنین نتوانسته به خوبی رشد کند. قرار است هفته ی دیگر دکتر کودک را معاینه کند تا بفهمند آیا این نوزاد قادر به شنوایی با گوش چپ است یا خیر. معصومه نیز برای دیگر زنان باردار و جنین های که در حال رشد در این کمپ هستند نگران است.

همچنان ساکنان کمپ ها به خصوص زنان و دختران جوان احساس ناامنی می کنند. بانوان مقیم هوگلوندا می گویند: مرد های جوان شب ها به نوشیدن مشروب الکل دار می پردازند و بیشتر  سر و صدایشان اوقات این مجالس به دعوا و تماس با پلیس ختم می شود. همچنان آنها از خرید و فروش حشیش در این کمپ سخن گفتند. در این میان زنانی که بدون سرپرست مرد و به خصوص با کودکان خردسال و یا دختران نوجوانشان در کمپ ها بسر می برند بیشتر احساس ناامنی می کنند. مشکل دیگر نیز ابعاد کوچک اتاق هاست و همچنان بی کاری و خانه نشینی مردان بهداشت روان آنها را لطمه زده زنان و نیز از این لطمه بی بهره نمانده اند. پس از گذشت مدت زمانی درگیری ها به علت بیکاری و خانه نشینی مردان آغاز می شود. مردانی که خود زمانی دستشان به جیبشان می رفت حال منتظر مقداری پول به عنوان کمک هزینه از سوی اداره ی مهاجرت اند.
 تغییر محیط زیست و پذیرش جامعه و فرهنگ جدید برای خانواده ها سخت و بیشترین فشار روی دختران خانواده است. در کل زمانی که با پناهجویان حرف می زنم آنها خود را زندانیان محترم آزاد حس می کنند. کسانی که نه پولی برای دور شدن از آن محیط متشنج دارند نه پولی برای خرید غذا و لباس برای کودکان خود و سپری کردن در حالت برزخی حال آنها را متحول می کند.طولانی شدن روند بررسی پرونده ها و انتظار برای مصاحبه با اداره ی مهاجرت و دریافت اقامت نیز ضربه ی شدیدی به روحیه ی پناهجویان زده است. زمانی که با مسوولین اداره ی مهاجرت و مسوولین کمپ ها نیز صحبت می کنم آنها نیز به دلیل بحران مهاجرت فشار بر پرسنل کاری این اداره کمبود  مسکن و فشار بر بودجه و همچنان عدم دسترسی به مترجم های زیاد کمبود دکتر و پرستار و هزاران  گرفتاری دیگر را دلیل این همه مشکلات می خوانند. پرسنل اداره ی مهاجرت می گویند امسال تعداد بیشتری از پناهجویانی که جواب رد منبی بر درخواست پناهندگی خود دریافت نموده اند را به کشورشان اخراج می کنیم تا بتوانیم برای پناهجویانی که تازه وارد این کشور شده اند مسکن تهیه کنیم. از تاریخ ۱ ماه جون امسال نیز قانونی برای اخراج هر چه سریعتر پناهجویانی که سالها در این کشور بی سرنوشت بوده اند تصویب و به اجرا گذاشته شد. از تاریخ ذکر شده به این سو پناهجویانی که پرونده شان به دست پلیس مرزی سپرده شده است پول مواد غذایی تعلق نگرفت و همچنان مدارک هویت آنها نیز تمدید 
نمیشود و مسکنی که از سوی اداره ی مهاجرت به آنها داده شده بود پس گرفته شد. پلیس مرزی نیز عملیات دستگیری پناهجویان را افزایش داده است. تعداد زیادی آواره ی خیابان ها شده اند و تعدادی را کلیسا ها و شهروندان سوئد سرپناه داده اند. میزان پاشیدن خانواده های که به گونه ی غیر قانونی زندگی می کنند با بروز این حادثه بیشتر خواهد شد و کودکان زیادی با مشکلاتی روبرو می شوند و مسایل تلخی را تجربه می کنند که ده ها از سن و جسم و روحشان است.
 حال به این فکر می کنم که سرنوشت آنهایی که به گونه ی اجباری اخراج می شوند و یا مجبور به ترک خانه و زندگی غیر قانونی هستند چه خواهد شد ؟




ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و هفتم






نامه نرگس محمدی خطاب انجمن جهانی قلم: حبس در سلول انفرادی شکنجه است، علیه آن مبارزه کنید!




اعضای محترم انجمن جهانی قلم، 

با سلام و احترام

این نامه را از بند زنان زندان اوین می‌نویسم. از میان ۲۵ زن زندانی که زنان اهل‌قلم و اندیشه با گرایشات فکری و سیاسی متنوع هستند، هیچ زن تروریست و خرابکاری وجود ندارد و اتهامات ما جملگی به دلیل فعالیت‌های سیاسی، مدنی، عقیدتی و گرایشات فکری‌مان می‌باشد که با احکام سنگین به تحمل زندان محکوم‌شده‌ایم. مجموع احکام ما ۲۳ زن، ۱۷۷ سال است (دو نفر هنوز حکم نگرفته‌اند).

اما آنچه موجب شد برای شما اهل‌قلم و اندیشه در جهان نامه بنویسم، بازگو کردن درد و رنجی فراتر از تحمل مجازات زندان است، زندانی که در آن برخلاف تمام زندان‌های ایران، تلفنی وجود ندارد. ملاقات‌ها پشت شیشه‌های دوجداره و با گوشی انجام می‌شود و فقط ماهی یک‌بار می‌توانیم ملاقات حضوری با اعضای درجه‌یک خانواده داشته باشیم. به‌جز هفته‌ای یک ملاقات، هیچ ارتباطی با بیرون زندان نداریم و در فاصله روزهای ملاقات در سکوت و بی‌خبری محض فرومی‌رویم.

اما رنج و عذاب فراتر از زندان، تحمل سلول‌های انفرادی در بندهای امنیتی است. ما ۲۵ زن در مجموع ۱۵۰ ماه (بیش از ۱۲ سال) متحمل حبس دربندهای امنیتی شده‌ایم و این مجازات بسیار سنگین‌تر از مجازات زندان است که متأسفانه متهمان پیش از برگزاری دادگاه و انجام محاکمه در دورانی به نام تحقیقات مقدماتی متحمل می‌گردند و این دوران (تحقیقات مقدماتی) از یک روز تا چند سال ممکن است به طول بینجامد. مسئله اینجاست که متهمان سیاسی، مدنی و عقیدتی که فعالیتشان از طریق نوشتار و گفتار بوده، همچون یک تروریست خطرناک در سلول‌های انفرادی بندهای امنیتی و طی مدت‌زمان نامعلوم نگهداری می‌شوند. این در حالی است که طبق قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران نگهداری متهمان در سلول انفرادی غیرقانونی است. سلول انفرادی مصداق بارز شکنجه روحی و روانی است که متأسفانه طی سال‌های متمادی قربانیان زیادی داشته است.

طی ۱۴ سال فعالیت در کانون مدافعان حقوق بشر، تحقیقات، پژوهش‌ها و مصاحبه‌های مطبوعاتی برگزار و بیانیه‌هایی از سوی کانون مدافعان حقوق بشر و شورای ملی صلح منتشرشده است و اعتراض‌هایی علیه به‌کارگیری این شیوه خشونت‌بار علیه متهمان سیاسی، مدنی و عقیدتی انجام داده‌ایم. اما متأسفانه هنوز سلول انفرادی سلول‌های انفرادی بندهای امنیتی، زنان و مردان منتقد و فعالان سیاسی و مدنی را میزبانی می‌کنند. یکی از کارکردهای سلول انفرادی، گرفتن اعترافات و اقرارهای بی‌اساس علیه خود متهمان است که بر اساس همین اعترافات بی‌اساس، قضات دادگاه‌ها احکام سنگینی صادر می‌نمایند. اما این تمام ماجرا نیست و درد به همین‌جا ختم نمی‌شود. بسیاری از محبوسان در سلول انفرادی، سلامت جسمی و بدتر از آن، سلامت روانی خود را از دست می‌دهند که گاه تا پایان عمر مبتلا به این دردها می‌مانند. چراکه در این محبس که بی‌شباهت به یک قوطی دربسته نمی‌باشد، فرد در خلأ و فضای تیره و مبهمی رها می‌شود که از هرآن چه لازمه حس و درک انسان بودن و حفظ هویت خویش است، محروم می‌شود. محرومیت از هوا، صدا، نور و …به‌عنوان محرک‌های طبیعی تا خبر، نوشتن، خواندن و … به‌عنوان محرک‌های ذهنی.

این‌جانب که مفتخرم یکی از اعضای کوچک این نهاد معتبر بین‌المللی هستم، به‌عنوان فردی که از سال ۱۳۸۰ تاکنون سه بار سلول انفرادی را تجربه کرده‌ام و در سال ۱۳۸۹ در بازجویی‌هایی که در سلول‌های انفرادی داشتم دچار حمله‌های عصبی پی‌درپی شدم، درحالی‌که پیش از آن هرگز مبتلا به آن نبودم. و به عنوان مدافع حقوق بشری که بر اساس وظیفه و رسالتی که در کانون مدافعان حقوق بشر داشتیم، با افراد زیادی از محبوسان در سلول‌های انفرادی گفت‌وگو کرده‌ام و تحقیقاتی داشته‌ام و هم‌اکنون با ۲۵ نفر از زنان متحمل حبس در سلول انفرادی در زندان اوین هستم، تأکید می‌کنم که سلول انفرادی شکنجه‌ای روحی، روانی و غیرانسانی است، از شما تقاضا دارم به‌عنوان اصحاب قلم و اندیشه و پای بند به موازین انسانی و مدافع آزادی بیان، جهت مقابله با به‌کارگیری سلول انفرادی به‌عنوان شکنجه سفید، از قلم، بیان و هر امکان دیگری استفاده نمایید تا شاید روزی شاهد بسته شدن درهای سلول انفرادی به روی انسان‌هایی باشیم که گناهشان اندیشیدن، نقادی و اصلاح گری است. به امید آن روز.

نرگس محمدی

زندان اوین- اردیبهشت ۹۵





ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و هفتم






خشونت مقدس بخش دوم - مرتضی موسوی



جهاد یعنی چه؟ 

واژه ی جهاد همچون بیشتر واژه هایی که در فقه و اصول اسلامی در مورد آنها بحث میشود دارای یک معنی لغوی و یک معنی اصطلاحی است معنی لغوی جهاد در پارسی «تلاش، تکاپو، و جنگ» است. معنی مصطلح قرآنی جهاد نیز تلاش و تکاپو برای رسیدن به یک هدف است و رایج ترین تعریف جهاد با توجه به آیات قرآنی «جنگ در راه الله» است. جهاد ممکن است معنی غیر اسلامی و ضد اسلامی نیز داشته باشد یعنی ممکن است به تلاش مخالفان اسلام علیه اسلام نیز جهاد گفته شود (هرچند معمولاً کم پیش می آید که از جهاد برای رساندن این منظور استفاده شود)، لذا از نگر اسلامی جهاد لزوماً باری مثبت ندارد، گرچه معنی رایج آن اغلب بار مثبت دارد. 

چند مورد از آیاتی که وعده پاداش اخروی میدهند:

سوره نساء آیه 4

فَلْيُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالآْخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً.

آنها كه زندگي دنيا را به آخرت فروختهاند بايد در راه خدا پيكار كنند، و آن كس كه در راه خدا پيكار كند و كشته شود يا پيروز گردد پاداش ‍ بزرگي به او خواهيم داد.

سوره نساء آیات 95 و 96

لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً؛دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.

افراد با ايماني كه بدون بيماري و ناراحتي از جهاد باز نشستند يا مجاهداني كه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند يكسان نيستند، خداوند مجاهداني را كه با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان برتري بخشيده و به هر يك از اين دو دسته (به نسبت اعمال نيكشان) خداوند وعده پاداش نيك داده و مجاهدان را بر قاعدان برتري و پاداش ‍ عظيمي بخشيده است؛ درجات (مهمي) از ناحيه خداوند و آمرزش و رحمت (نصيب آنان ميگردد) و (اگر لغزشهائي داشتهاند) خداوند آمرزنده و مهربان است.

سوره صف آیات 10 تا 12

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ؛ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَْنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.

اي كساني كه ايمان آوردهايد آيا شما را به تجارتي كنم كه از عذاب از عذاب دردناك شما را رهائي ميبخشد؟!؛ به خدا و رسول او ايمان بياوريد، و در راه خداوند با اموال و جانهايتان جهاد كنيد، اين براي شما از هر چيز بهتر است بدانيد. ؛ اگر اين كار كنيد گناهانتان را ميبخشد و شما را در باغهائي از بهشت داخل ميكند كه نهرها از زير درختانش جاري است، و در مسكنهاي پاكيزه در بهشت جاويدان جاي ميدهد و اين پيروزي عظيمي است.

سوره توبه آیه 111

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الإِْنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.

خداوند از مؤ منان جانها و اموالشان را خريداري ميكند كه (در برابرش) بهشت براي آنان باشد (به اين گونه كه) در راه خدا پيكار ميكنند، ميكشند و كشته ميشوند، اين وعده حقي است بر او كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده، و چه كسي از خدا به عهدش وفادارتر است، اكنون بشارت باد بر شما به داد و ستدي كه با خدا كردهايد و اين پيروزي بزرگي (براي شما) است.

چند مورد از آیاتی که وعده پاداش دنیوی میدهند:

سوره الفتح آیه 20

وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً.

خداوند غنائم فراواني به شما وعده داده كه آنها را به چنگ ميآوريد، ولي اين يكي را زودتر براي شما فراهم ساخت، و دست تعدي مردم (دشمنان) را از شما باز داشت، تا نشانهاي براي مؤ منان باشد، و شما را به راه راست هدايت كند.

سوره نساء آیه 94

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً.

اي كساني كه ايمان آوردهايد هنگامي كه در راه خدا گام بر ميداريد (و به سفري براي جهاد ميرويد) تحقيق كنيد و به كسي كه اظهار صلح و اسلام ميكند نگوئيد مسلمان نيستي بخاطر اينكه سرمايه ناپايدار دنيا (و غنائمي) بدست آوريد، زيرا غنيمتهاي بزرگي در نزد خدا (براي شما) است، شما قبلا چنين بوديد و خداوند بر شما منت گذارد (و هدايت نمود) بنا بر اين (بشكرانه اين نعمت بزرگ) تحقيق كنيد، خداوند به آنچه عمل ميكنيد آگاه است.

علاوه بر تبشیر در قرآن آیاتی نیز برای انذار وجود دارند، این آیات مسلمانان را از جهاد نکردن می ترسانند. برای نمونه میتوان به آیات زیر در قرآن اشاره کرد:

سوره توبه آیه 38

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَْرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الآْخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الآْخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ.

اي كساني كه ايمان آوردهايد چرا هنگامي كه به شما گفته ميشود به سوي جهاد در راه خدا حركت كنيد سنگيني بر زمين ميكنيد (و سستي به خرج ميدهيد) آيا به زندگي دنيا به جاي آخرت راضي شدهايد! با اينكه متاع زندگي دنيا در برابر آخرت چيز كمي بيش نيست!

نهج الفصاحه، 483

الزموا الجهاد تصحوا و تسغنوا.

جهاد کنید تا سالم باشید و بی نیاز شوید.

سوره توبه آیات 58 و 59:

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ؛ وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ.

و در ميان آنها كساني هستند كه در (تقسيم) غنائم به تو ايراد ميكنند، اگر از آن به آنها بدهند راضي ميشوند و اگر ندهند خشم ميگيرند (خواه حق آنها باشد يا نه)؛ ولي اگر آنها به آنچه خدا و پيامبرش به آنها ميدهد راضي باشند و بگويند خداوند براي ما كافي است و به زودي خدا و رسولش از فضل خود به ما ميبخشد ما تنها رضاي او را ميطلبيم (اگر چنين كنند به سود آنهاست).

سوره انفال (غنیمت های جنگی) آیه 1:

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الأَْنْفالِ قُلِ الأَْنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.

از تو درباره انفال (غنائم و هر گونه مال بدون مالك مشخص) سؤ ال ميكنند بگو: انفال مخصوص خدا و پيامبر است، پس از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و ميان برادراني را كه با هم ستيزه دارند آشتي دهيد و اطاعت خدا و پيامبرش را كنيد اگر ايمان داريد.

البته این آیات را محمد بعد از جنگ می سرود و هنگام پخش غنائم آنها را به اصطلاح نازل میکرد و آیاتی که وعده محمد همیشه یک پنجم سهم از غنائم را برای خود بر میداشت. 




ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و هفتم







سکوت را بشکنیم! - ویدا رشیدی

(دل نوشته هایی از رنج و درد یک زن در ایران)
من یک زنم، یک مادرم، کسی که در ایران زندگی کرده و با تمام ستم ها و ظلم هایی  که براو روا دادشته شده باز باور دارم که نباید سکوت کرد . باید مبارزه کرد و به امید ساختن دنیای برابر و آزاد تلاش می کنم و زنده ام.
در جامعه ای مثل ایران زندگی کردن راحت نیست چه برسد به اینکه زن باشی و در حکومت دیکتاتوری ایران زندگی کنی. کشوری بی عدالت و بی قانون برای زنان و یا بهتر بگویم علیه زنان.انقدر درد دارم و دلم گرفته که نمی دانم از کجا باید شروع کرد. ولی باید بنویسم ، قلم را باید حرکت داد تا گفته ها و واگویه ی دردهای یک زن، یک مادری از جنس دردهایی مشترک باشد و مرهمی برای هم باشیم.
برای یک زن، یک مادر بزرگترین ظلم و ستم، دوری فرزند و جگرگوشه اش است. قانونی که در ایران بسیار عادی است. هزاران مادری و هزاران فرزندی که در حسرت دیدار هم می سوزند و قانون این حق طبیعی  را از آنها گرفته، حق حضانت ، حقی که در حکومتی با حاکمیت شرع و اسلام  در اکثر مواقع به مردان داده می شود. درد دوری فرزند که به شکل قانون به زن تحمیل می شود و او را در مقابل این قانون غیرانسانی وادار به سکوت و پذیرش می کند. چرا؟ چرا؟ این سوال هایی ست که دایم ذهن من و هزاران مادر دیگر را شب و روز درگیر می کند. چرا زنان و کودکان باید از دیدار یکدیگر محروم شوند؟. در قانون شریعت اسلام و حاکمیت اسلامی ایران، فرزند جزء اموال پدر بحساب می آید و پدر صاحب و مالک مطلق است و به همین دلیل در صورت جدایی پدر و مادر از هم به هر دلیلی، بچه به پدر تعلق می گیرد نه مادر حتی اگر مادر شرایط مناسب نگهداری برای فرزندش را داشته باشد. حتی در ایران پدرانی که صلاحیت و شرایط نگهداری فرزندانشان را ندارند بازهم می بینیم که فرزند به پدر یا جد پدری ش سپرده می شود. اجدا پدری که حتی حوصله ی خودشان را هم ندارند و سنی از آنها گذشته، مادر بزرگی که سال های سال از نظر روحی و تربیتی از کودکان دور هستند و تحمل بازی و شیطنت های کودکان را ندارند. دادگاه ها و قوانین ایران هیچ ارزشی برای احساس و اسیب هایی که بر کودکان از نظر روحی و روانی و جسمی وارد می شود، قایل نیست. در احکام اسلامی ایران، قاضی دادگاه تنها براساس قانون شریعت و قرآن حکم صادر می کند.
باوجود آنکه بارها و بارها در جلوی دیدگان قاضی، بچه ام از سوی پدر و حتی  خانواده ی پدری ش مورد آزار و اذیت قرار گرفت. قاضی بی اعتنا به اعتراض من و خشونت علیه فرزندم، سکوت کرد و با نیش خندی گفت: "بچه متعلق به پدرش است. پدر هرکاری که بخواهد با فرزندش می تواند بکند بلاخره او بزرگتر است و خیرو صلاح بچه اش را می خواهد.". این تنها جوابی بود که من از ریس دادگاه گرفتم!. بچه ای بی گناه مورد خشونت قرار می گیرد و مادر شاهد زجرکشیدن فرزندش است و نمی تواند کاری کند و هیچ قانونی برای دفاع از کودک وجود ندارد!.
دین و اسلامی که برای هیچ کس ارزش و احترامی قایل نیست. نه زن و نه کودک در دین و مذهب جایگاهی ندارند. براساس ماده دوم قانون حمایت از کودکان ونوجوانان مصوب 1381 در تعریف کودک آزاری می گوید:" هر نوع اذیت و آزار کودکان و نوجوانان که موجب شود به آنان صدمه جسمانی یا روانی و اخلاقی وارد شود و سلامت جسم و یا روان آنان را به مخاطره اندازد ممنوع است." ولی از طرف دیگر در ماده 7 قانو حمایت از کودک مقرر شده:" اقدامات تربیتی در چارچوب ماده 59 قانون مجازات اسلامی مصوب 1370  از شمول این قانون مستثی است." که تمام کودک آزاری ها و تنبیه والدین براساس همین قانون انجام می گیرد که از مجازات فرار می کنند. اما عواقب و تاثیراتی که این نوع رفتارها و خشونت ها از سوی بزرگترها و یا والدین آگاهانه یا گاهی ناآگاهانه صورت می گیرد. اثرات مخرب روحی و جسمی زیادی برجای می گذارد که گاهی تا آخر عمر با فرد همراه است. آثاری که گاه شاید مخفی باشد و آزارهایی که که صدمات زیادی برکودک می گذارد.
این ها تجربه های تلخی ست که شخصا از کودک آزاری فرزندم به چشم دیدم. فرزندم از طرف پدر و خانواده ی پدری ش بارها و بارها مورد خشونت قرار گرفته. کودکان که بی دفاع ترین موجودات هستند به انواع مختلف می توانند مورد آزارو اذیت و خشونت قرار بگیرند. قرار دادن در مکان های ترسناک مثل تاریکی و انبار یا حبس در حمام و توالت، محروم کردن کودک از بازی و سرگرمی و یا چیزهایی که مورد علاقه اش است، تنها گذاشتن کودک درخانه، بیرون انداختن کودک از خانه، تهدید کردن به اینکه حتی حق ندارد گریه کند و احساس ش را بروز بدهد، بی توجهی و نادیده گرفتن آنها وگوش ندادن به حرف هایشان، تمسخر و تحقیر کردن کودک در مقابل همسن و دوستانش، بی توجهی به وضعیت لباس و محروم کردن از خرید لباس و حتی رسیدگی به بهداشت کودک و غذا، محرومیت از درآغوش کشیدن و یا دیدن مادر، مشاجره و دعواهای خانگی در حضور کودک، استفاده و استعمال از مواد مخدر والکل در حضور کودک، کتک و تنبیه بدنی. هرکدام از این اعمال خشن و کودک آزاری می تواند به روح و روان کودک صدمات جبران ناپذیری بزند و زندگی و آینده کودک را به تباهی بکشاند. متاسفانه کودک آزاری در ایران هر روز دارد در ابعاد بیشتری وسعت پیدا می کند و آمارش بیشتر و بیشتر می شود. خصوصا در شهرهایی که در محرومیت بیشتری هست و مردم از هرگونه رفاه و آموزش و تربیت درست فرزندان محروم ترند، خشونت علیه کودکان بیشتر است. مثلا در شهرهای کوردستان که خودم در آنجا زندگی کردم . وقتی پدر و مادر به هر دلیلی از هم جدا می شوند و فرزند به پدر تعلق می گیرد. پدر برای انتقام از مادر، کودک را تحت فشار قرار می دهد. کتک می زند و فحاشی می کند و کودک را دایم تحقیر می کند که تو بچه ی فلان مادر هستی، حتی اگر مادر هیچ خطایی هم نکرده باشد با این کلمات، کودک را تحقیر می کنند و سعی می کنند از چهره مادر یک موجود بد و دیوی در نظر کودک بسازند. کودکانی که تحت سرپرستی پدر و نامادری قرار میگیرد. نامادری که خودش در همان قانون زن ستیز، مورد خشونت قرار گرفته و خودش حقی ندارند و محبتی نمی بیند و طبعا یادنگرفته که می توان به تمام کودکان محبت کرد و جای فرزند خودش را بگیرد. ولی تمام محرومیت ها و جفایی که به خودش می شود معمولا انتقامشان را از کودکی که در خانواده به ظاهرا زیادی است می گیرد. کودکانی که تحت فشار، حتی دست به خودکشی می زنند. برفرض که مادر بتواند اثبات کند که فرزندش مورد آزار جسمی وخشونت قرار گرفته و حتی پدر را یک تا دو ماه هم زندانی کردند و یا دیه کمی برایش بریدند می شود و پرونده بسته می شود و کودک دوباره مجبور است به همان شرایط و محیط پر از خشونت بازگردد. اینها را چه کسی باید جبران کند؟ .

من یک زنم، یک مادرم و من و فرزندم، دردها و خشونت های زیادی را تجربه کرده ایم و دیده ایم و فرزندم هنوز در همان شرایط است. پس باید یکجا این ریشه های خشونت علیه کودک و زن خشکیده شود. تا کی باید قربانی بدهیم. باید فریاد زد. باید سیستم مردسالاری و قوانین شرع و اسلامی که تمامش علیه زن و کودک است نابود کرد. باید خواند، باید آگاه شد، باید نوشت و یکدیگر را پیدا کنیم. باید ظلم و ستم و بی عدالتی مضاعفی که بر کودکان و زنان می رود را شکست و باید خواهان برچیدن این ظلم و ستم و قوانین نابرابر شد.


ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و هفتم




چهره ای دیگر از خشونت علیه زنان در ایران - دل آزارم آزمون



زن نوزده ساله ای گریان در حالیکه دست نوازش بر سر دختر کوچکش میکشید  ،اشکهایش را پاک کرد و به کارشناس اجتماعی یکی از کلانتری های مشهد گفت : من ایرانی هستم اما هیچگونه مدرکی که ایرانی بودنم راثابت کند ندارم چرا که نوزده سال پیش زمانیکه مادرم مرا باردار بود از پدرم طلاق گرفت،در ان زمان پدرم نیز به خاطر لجبازی با مادرم هیچگاه حاضر نشد برایمن شناسنامه بگیرد .مادرم میگوید وقتی من به دنیا امدم انها در کشاکش طلاق بودند و به همین دلیل توجهی به اینده من نداشته اند در سن هفت سالگی باز هم به دلیلنداشتن شناسنامه و فقرِ مادرم, نتوانستم به مدرسه بروم و برای همیشه بیسواد باقی ماندم .

دو سال پیش مردی مرا از مادرم خواستگاری کرد و پولی را بعنوان شیربها به مادرم دادو مرا به عقد خویش دراورد.

مادرم از این موضوع خوشحال بود چون که نه جهیزیه ای میداد و نه بدنبال شناسنامه یا محضر ازدواج میرفت .اما غافل از اینکه از نظر همسرم مادرم مرا فروخته بود و او مرا خریده بود و برایش هیچگونه ارزشی ندارم و هر روز به بهانه ای مرا کتک میزند و زیر مشت ولگد میگیرد ....

داستان غم انگیزی که خواندیم قسمت کوچکی از یک زندگی واقعی بود. که چندی پیش در یکی از سایت های اجتماعی (جوانه ها) با عنوان روایت تلخ دختر ایرانی خوانده بودم .

این قصه تلخ قسمت کوچکی از یکی دیگر از دردها و چهره های خشونت جامعه مرد سالار ماست. نمونه ای دیگر از حقیقت تلخ خشونت علیه زنان در جامعه اسلام زده ایران است.
جامعه ای که در ان زن یا مادر نوزاد حق ندارد برای فرزندش بدون حضور و یا مجوز پدر درخواست مدرک هویت کند، واین در حالیست که ممکن است روزانه کودکان زیادی در گوشه کنار شهر یا کشورمان بدنیا بیایند بدون اینکه پدری مهربان در انتظارشان باشد.


براستی اگر جامعه ایران نیز خارج از هر گونه نگاه مذهبی یا زن ستیزی مانند دیگر جوامع پیشرفته بود و به هر دختر یا زنی که مایل بود کودکی بدنیا بیاورد این حق رامیداد که برای نوزادش که به هر دلیلی پدر ندارد مدرک هویت بگیرد و نوزاد را بعنوان یک انسان بیگناه می پذیرفت ، آیا ما هر روزه شاهد نوزادان مرده و رها شده در سطل های زباله یا سقط جنین های پنهانی و خطرناک یا فروش نوزادان به باندهای گدایی و خلاف و..میبودیم.؟ نوزادانی که مادران انها علاوه بر دردها و مشکلات فراوان دیگر دچار فقر شدید هستند.

علاوه بر قوانین حقوقی ناعادلانه در مورد زنان و مادران و نیز کودکان فقر چه نگاه نامهربان و بیرحمانه ای گاها ما مردم ایران زمین به هم نوعانمان که در سرنوشتی غمانگیز دچار شده اند داریم و حتی بجای همدردی و کمک رویمان را از انها برمیگردانیم.

به امید روزی که در ایران تنها قوانین انسانی و بشر دوستانه به جای قوانین متحجرانه و زن ستیز اسلامی حاکم شود,  تا باعث رشد و ترقی فرهنگ عمومی مردم گردد.

تا شاید روزی به روزگار اصل خود بازگردیم که ایران زمین مهد ارامش و فرهنگ بود .

آرام آزمون
ژوئن 2016





ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و هفتم






با شما هستم! - شادی امین


با شما که بر نفرت و جنون مسلمان هموفوبی که 50 انسان را به قتل رساند، تاختید.
با شمایی که امروز از گوشه و کنار جهان و به اشکال مختلف با بازماندگان این ترور و جنایت، ابراز همبستگی کردید و از آزادی عشق گفتید و در مذمت همجنسگراهراسی نوشتید.
بله، با شما هستم. من هر روز در وحشت قربانی شدن در "اورلاندو" زندگی کرده ام. من و ما هر روز از ترس ضرب چاقوی فردی که ما را خوش نمی دارد، کوچه های خالی را طی کرده ایم.
ما دیروقت شب در اتوبوسی خلوت و یا متروی شبانه نگران نگاه کنجکاوی بوده ایم که براندازمان کرده تا بفهمد "زن" هستیم یا" مرد"؟

ما همجنس گرایان و ترنس جندرها، هر روز طعم تلخ نگاه های بدتر از شلیک گلوله شما را حس کرده ایم.
امروز گفتند قاتل خودش همجنس گرا بوده و مورد تمسخر پدرش، از خود بپرسید اگر چنین است، چرا دو بار همسران زن اختیار کرده است؟ بپرسید چگونه شاید تحت فشار اخلاق و آموزه های دینی و فشار و خشونت خانواده خود را و وجودش را انکار و پنهان کرده است و در وجودش تنفر انباشته است. 
وقتی از هموفوبیای درونی و نهادینه شده در ایران و در بین همجنسگرایان گفتیم، ناباور نگاهمان کردید، هموفوبیایی حاصل آزادی و ژست و افتخارات و امتیازات دگرجنس گرایانی چون شما.

اصلا از خود پرسیده اید چرا همجنس گرایان اورلاندو، فرانکفورت، برلین، پاریس، آمستردام و و و همجنسگرایان کپ تاون و مکزیکوسیتی، نیاز به کلوپ های مجزا دارند؟
با خودتان صادق باشید، آن زمان که ما شریک و پارتنر همجنس مان را در مقابل شما بوسیده ایم، چندش شما را حس کرده ایم و خشم مان را فرو خورده ایم.
ما زمزمه دل های شما را شنیده ایم وقتی زیر لب فکر کرده اید "حالا لازم بود جلوی همه همدیگر را ببوسند؟" و خود عکس بوسه هایتان را برای دوستانتان کارت دعوت سالگرد ازدواجتان کرده اید.

ما خشم شما را وقتی که در مقابل کودکانتان جرات کرده ایم از پارتنر همجنس مان سخن بگوییم دیده ایم، زمانی که با "محبت" به ما گوشزد می کنید "بچه اینجاست" و خود از دوست پسر و دوست دخترهای جوانیتان به کرات می گویید و از "هیزی" پسر 5 ساله و "عشوه گری" دختر 4 ساله تان حرف می زنید و به آن می بالید.
ما نگاه شما را بر تمام انداممان حس کرده ایم وقتی که زن لزبینی به "جرم" شلوارپوشیدن، مورد تمسخر شما واقع می شود و "مثل مردها" خطابش می کنید.
ما شنیده ایم و دیده ایم و حس کرده ایم تلخی کلامتان را وقتی به ما می گویید که "برای من این چیزها اصلا مهم نیست، من در دانشگاه چند نفر مثل تو را می شناختم" و یا" در دوران سربازی از این چیزها زیاد دیده ام".


ما نفرت نهفته بسیاری از شما را دیده ایم، وقتی کسی از انتخابش گفته و شما تلاش داشته اید به ما بفهمانید که "ژنتیک" است، تا ظریف و ساده ما را "غیر طبیعی" بدانید و البته به این شرط "حق حیاتمان" را به ما بذل بفرمایید.
ما تحلیل های شما را خوانده ایم وقتی که مهربانانه (!) نوشتید: “تظاهر به همجنس‌خواهی را از نظر روانی باید بررسی کرد.” 
و نتیجه گرفتید: "تظاهر به همجنس‌خواهی و اعلام بی مورد و بی نیازش وقتی نیازی به آن نیست، قدری به آسیب روانی نزدیک است" و هر "تظاهر" به همجنس خواهی ما را "آسیب روانی" نامیدید. و خواننده متونتان را به پنهان شدن و انزوا فراخواندید.
شما که بوسه های ما، دست در دست هم داشتن ما، سر بر شانه هم گذاشتن ما را نیز "به تشخیص نیاز" از سوی خودتان وانهادید.
با شما هستم!
ما اگر صد به صد، در کلوپی از آن خودمان جمع می شویم، تا بهترین گزینه برای یک مرتجع، اسلام زده و جانی شویم، برای این است که شما بوسه ها و دست های در هم ما را درحضور خودتان، بر نمی تابید.
ما هنوز و هنوز هم نیازمند فضاهایی هستیم که از نگاه و کلام تلخ شما رها شویم. ما نیازمند پذیرش اجتماعی هستیم، اجتماعی که از بیخ و بن بیمار است و پر از خشونت مردسالارانه و آلت محور.
ما نیازمند رهایی حس ها و آغوش هایمان هستیم، رهایی ای که شما با درکتان از زنانگی و مردانگی متحجر و محدود کننده اش، بر ما روا نمی دارید.



با شما هستم!
در کنار همدردی مجازی و گذرا با قربانیان این فاجعه انسانی، به درون خودتان نگاه کنید.
ببینید کجا در به حاشیه راندن همجنسگرایی در محدوده روابطتان نقش داشته اید. کجا با شوخی های بی مزه و جوک های هموفوب راه را بر چنین آموزه هایی هموار کرده اید.
ببینید چرا دوستان همجنسگرا و ترنسجندر شما، برای گذراندن آخر هفته و ساعات فراغتشان، شما را انتخاب نمی کنند؟ و شما نیز به خاطر رعایت هموفوب های درون جمع هایتان از دعوت آنها سرباز می زنید.
ببینید چرا در موقعیت شغلی ای که دارید، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر و شاعر و نویسنده و هنرپیشه و وکیل و رفتگر و بنا و نقاش و مهندس و پزشک و... مواظبید که گونه ای رفتار نکنید که به خاطر "دوستی" اتان با یک لزبین یا گی، "انگ" همجنسگرا بخورید.
اگر قرار است کشته شدگان اورلاندا پیامی را در جهان ما به یادگار بگذارند، آن پیام جز پذیرش تمام و کمال تفاوت های بین انسان ها نیست. تفاوت هایی که با آموزه های مذهبی و خرافی ما جور نیست، اما هست.
اگر قرار است زنان و مردانی که در میانه شادی و خنده و رقص به خون خود غلتیدند، برای ما درسی بر جای گذارند، پذیرش عشق و شادی و لذت دیگران است، آنگونه که خود می خواهند.
این درس ابتدایی، گویا هنوز آویزه گوش بسیاری از مردم در این جهان نشده است. وگرنه ترس ها و نگرانی های هر روزه ما، در کوچه های تهران و کرمان و شیراز و پاریس و وین و نیویورک و کویت و کراچی و لاهور و کابل و استانبول و دنیزلی و جای جای دیگر این جهان، دیگر مجالی برای بروز نداشت.
چشمان ما به جای جست و جوی خطر و به قصد مهار و کنترل آن، بر زیبایی های دنیای اطرافمان باز می شد.
ما می ترسیم... هر روز می ترسیم و هر شب از مقاومت و قدرت خود به خود می بالیم و به استقبال روز دیگر می رویم.
این مردسالاری دگرجنس گرا وآغشته به مذهب و خشونت است که قربانی گرفته است. علیه آن، با خانه تکانی در اندیشه های خودمان اقدام کنیم.




ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و هفتم