مریم مرادی
قتل حکومتی "ژینا (مهسا) امینی" ازهمان ابتدا دارای جنبه های موثری بود که توانست با سرعت فراوان نیروهای انقلابی بالقوه را با خود همراه کند. به یقین میتوان اذعان داشت که اعتراضات برآمده از کشته شدن "مهسا امینی " تاثیر بسزایی در شکل گیری این انقلاب داشت چرا که اساساً قتل او پیام آشکاری به جامعه بیدار داده بود: نخست موضوع "زن " بودن او بود که مستقیماً بر مفهوم جنسیت تأکید می کرد، دوم شکنجهی جسمانی که نشان از سرکوب "آزادی زنان" در جامعه کنونی ایران است و نکته سوم مساله حجاب است که یادآور "بدن های انکار شده" توسط حکومت مستبد اسلامی بود.
در
طول تاریخ زنان ایران همواره کوشیده اند تا بتوانند در مبارزات سیاسی سهمی تاثیر
گذار داشته باشند اگر چه این تلاش از همان
روزهای نخست انقلاب 1357 آغاز شده بود اما هیچ گاه نتوانسته بود تماما به ثمر برسد. هرچند که جنبش زنان در ایران
دستاوردهایی نیز به همراه داشته است، اما محوریت زن به معنای عامل تغییر دهنده
سیاسی در نظام جمهوری اسلامی همواره کوتاه مدت بوده است. بعد از انقلاب 57 حکومت
به سرعت و با سرکوب فراوان توانسته بود زنان را از تمام عرصه های عمومی به عقب
براند و یا حذف کند. حکومت با اعمال تفکیک
های جنسیتی در دانشگاهها، مدارس، ادارات ، وسایل حمل و نقل عمومی و ..... و ممنوعیت
ورود به استادیوم های ورزشی چهره جامعه را تماماً مردانه کرد. در حقیقت با این
ایدئولوژی زن ستیز انه و ضد انسانی جامعه بسویی رفت تا بدن زنان تماماً انکار و سرکوب شود.
اما اساسی ترین عامل در این جنبش، حضور موثر زنان
با عاملیت سیاسی بود که به اعضای فعال در تغییرات سیاسی و اجتماعی تبدیل شد.
حکومتی که همیشه تلاش کرده بود زنان را با سرکوب، فشارهای امنیتی، زندانی و شکنجه
کردن از میدان خارج کند، این بار از عهده چنین کاری بر نیامد و راه استفاده
حداکثری از اعمال خشونت را برای سرکوب این عاملیت به کار گرفت. مهمترین پیامد جنبش
"زن، زندگی ، آزادی" این بود که خلاف جنبشهای گذشته این بار زنان "عامل
تغییر" شدند و این عامل بعنوان یک نیروی پایدار باقی ماند و دچار دوگانگی،
تزلزل و تاثیر پذیری در مبارزات نشد و توانست در چند دوره به صورت مشخص برای تغییر
باقی بماند.
علاوه
برعاملیت سیاسی زنان در جنبش "زن، زندگی، آزادی " ، باید به نقش زنان و
مردان در این جنبش نیز اشاره کرد. مساله حضور زنان با مردان در یک جنبش، در دهههای
مختلف در ایران متفاوت بوده است. اعتراض به حجاب اجباری زنان پس از انقلاب 57 به دلیل عدم حمایت مردان بود که نهایتا به
نتیجه نرسید. امروز با آمدن نسلهای جدید، جایگاه زن و مرد در جنبش های اجتماعی
تغییر یافت. حکومت اسلامی که همیشه تلاش کرده بود مردان را مقابل زنان قرار دهد
این بار خلاف آن شده بود. زنان و مردان در این جنبش همراه شدند و این تغییر ساختاری موجب اتحاد و همبستگی آنان
شد تا با هم در مقابل حکومت بایستند. حمایت زنان و مردان از یکدیگر در این ساختار
مبارزه سیاسی و تغییر الگوی سنتی، نیروهای سرکوب گر را بر آن داشت تا خشونت بیشتری
را برای سرکوب معترضان به کار گیرند.
امروزه
دختران و زنان نوجوان با دسترسی به تکنولوژی و فضای مجازی توانستند با حضور مستمر
خود سهم مهمی در این مبارزات ایفا کنند. با آنکه خشونت علیه زنان و دختران توسط
حکومت مستبد اسلامی در سالهای اخیر همواره جاری بوده است اما با انتشار آنها در
فضای مجازی، فشار بیشتری به نیروهای سرکوبگر وارد شد. یکی از روشهای این حکومت
جنایت کار همواره تجاوز به زنان و دختران
بود که همیشه برای حذف فیزیکی آنان
استفاده میکرد و میکند. در اعتراضات اخیر هم بسیاری از زنان ، زندانی، دستگیر،
شکنجه و آزار جنسی شدهاند. شدت اعمال و تعدد خشونتهای جنسی علیه زنان بیشتر از
گذشته نیز بوده است. استفاده از خشونت شدید علیه زنان، یعنی "خشونت آشکار"
یکی دیگر از ابزارهای مهم خشونت علیه زنان و دختران است که توسط این حکومت زن ستیز
و کودک کش ، اعمال میشود. قتل زنان معترض، ضرب و شتم در خیابانها به هر بهانهای
، ضرب و شتم در زندانها بخشی از این خشونت آشکارعلیه زنان و دخترانی است که در جنبش اخیر همواره از آن استفاده شده است .
طبق
ویدئوهای منتشر شده در شبکه های اجتماعی، تصاویری از تعرض ماموران سرکوب حکومتی به
زنان معترض را نشان میدهد. از نمونههای دیگر این تعرضات جنسی ، فحاشی نیروهای
سرکوبگر و به کار بردن الفاظ رکیک جنسی به زنان معترض را نیز میتوان نام برد.
نمونه
دیگری از اعمال خشونتهای حکومتی، مجبور کردن زنان معترض به "اعترافات اجباری"
است. استفاده از اعتراف اجباری از شیوههای قدیمی جمهوری اسلامی بوده است و آنچه
در این جنبش میتوان به آن اشاره کرد متوسل شدن به خشونت علیه زنان ، به ویژه به مادران
برای گرفتن" اعترافات اجباری" است. البته اعترافات اجباری برای هیچ کس
باور نیست، اما مساله جنبه خشونت حکومتی است که به ویژه علیه مادران داغدار به کار
میرود تا قتل فرزندان خود را انکار کنند.
ایجاد
رعب و وحشت برای ترک اعتراضات دختران نوجوان دبیرستانی که توسط نیروهای امنیتی در
مدارس انجام شده است که دختران را دستگیر کرده و یا زندان میکنند و حتی مورد
بازجوییهای غیر عادلانه قرار میدهند مصداق دیگری از اعمال خشونت علیه زنان و دختران محسوب
میشود. ویدئوهای منتشر شده همچنین نشان میدهد
که ونهای نیروهای امنیتی برای سرکوب دختران وارد دبیرستان شدهاند تا خانوادهها
و دانشآموزان دختر را تحت فشار قرار دهند. آزار و اذیت دختران دبیرستانی در
خیابانها یا مورد تعرض قرار دادن از نمونههای دیگر خشونتهای حکومتی علیه
دخترانی است که هنوز به سن 18 سال نرسیدهاند
و از لحاظ قوانین بینالمللی کودک محسوب میشوند.
جنبشی که در ایران با اعتراض به قتل
حکومتی "مهسا امینی" آغاز شد همچون آتش زیر خاکستری است که پس از چهل و
چهار سال ظلم به زنان و دختران ایرانی زبانه کشید و اکنون به یک خشم جهانی تبدیل
شده است که دامنه ی اعتراضات آن روز به روز گسترده تر میشود.
زنان نیمی از جامعه ی ایرانی را تشکیل
می دهند که همواره از طرف حاکمیت مورد فشار بوده اند. آنان همواره به عنوان جنس
دوم و ناموس مردان تلقی شده اند و حق مالکیت بر بدن و لباس خودشان را هم ندارند و
باید طبق سلیقه ی حاکمیت و تحت لوای شرع اسلام بدنشان را بپوشانند در غیر اینصورت
محکوم به سرنوشتی همچون "مهسا "
می شوند.
جوانان معترض در خیابان های ایران که به نسل"
Z " شهرت دارند ثمره تربیت مادرانی هستند
که سالهاست تحت ظلم و بیداد حکومت استبداد
اسلامی بوده اند. نسل سرکوب شده ی دیروز توانست نسل مطالبه گر با تفکر نقادانه امروز را پرورش دهد تا در برابر این حکومت فاسد و
جنایتکار بایستد. این جوانان آگاه و آزادی
خواه هستند که با دستانی خالی و عاری از
هر گونه خشونتی به خیابان ها آمده اند و
میخواهند حق زندگی شان را با نثار جان های عزیزشان از حاکمیت پس بگیرند. همان زندگی
نرمالی که تحت لوای حکومت جنایتکار و مستبد اسلامی از مردم ایران سالهاست سلب شده
است. ایران کشوری با ذخایر بسیار غنی از نفت و گاز، معادن طلا و سنگ های قیمتی
است که مردم آن حتی از معیشت حداقلی هم
برخوردار نیستند .
در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی
نه "آزادی پوشش " وجود دارد نه "آزادی بیان" و نه "هیچ
آزادی " دیگری . جنبش انقلابی که در ایران آغاز شده است در حقیقت انقلاب "
نسلی" است که سالها پس از انقلاب
1357 به دنیا آمده اند و از طریق آشنایی
با اینترنت و دنیای مجازی با جهان پیرامون شان به خوبی ارتباط برقرار کرده اند.
آنان می دانند حقی که از آنها دریغ شده است یعنی حق یک زندگی نرمال به آنها بر
نخواهد گشت مگر با گذار از جمهوری اسلامی. از آغاز انقلاب 1401 تا کنون نزدیک به ششصد کشته ، بیست هزار بازداشتی
زندانی و صدها جوان معترضی که به دلیل شلیک ساچمه به چشمان شان از ناحیه ی یک یا
هر دو چشم مورد آسیب جدی قرار گرفته اند. آسیبی که گاها منجر به تخلیه ی چشمانشان
شده است همچنان در جریان است و شوربختانه چهارتن از معترضان هم به اتهام "محاربه"
یعنی "جنگ با خدا" اعدام شدند.
مسلم است که هیچ کدام از این سرکوبهای خشونتآمیز، حضور زنان را در جنبش " زن، زندگی، آزادی" کمرنگ نخواهد کرد بلکه به آنها این قدرت را میدهد تا برای بقاء قدرت خود در صحنه سیاسی روشهای جدیدی را خلق کنند . جنبش "زن، زندگی، آزادی " و حضور "زنان" علی رغم همه ممانعتها و خشونتها راهش را برای ورود به یک جامعه سکولار و بدون حضور جمهوری اسلامی در آینده ی مبارزاتی خود ادامه خواهد داد. دستاوردی که در طول پنج ماه گذشته تا حد زیادی به آن رسیده است.
زن،
زندگی،آزادی
http://rahaizanorg.blogspot.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر