سروناز احمدی
دوستان و
رفقا سلام و نوروز مبارک
سروناز
احمدی هستم مددکار اجتماعی و مترجم و بعد از جنبش زن زندگی آزادی زندانی در زندان
اوین
این نامه ای است در مورد دوستان افغانستانیمان که در کنارمان در داخل همین مرزها زندگی میکنند امید دارم که این نامه یک طرفه نماند و تبدیل به یک گفتگو شود چون فکر میکنم که در موقعیت فعلی مان نیاز داریم که بیشتر و شفاف تر در مورد «فردا» و جزئیات «آنچه که میخواهیم باشد با هم گفتگو کنیم.
چند روز پیش
شنیدم که طرح جمع آوری اتباع «غیرمجاز» با شروع نوروز در تفرجگاههای تهران شروع
شده مدتی قبل هم شنیدم که ویدئویی از ضرب وشتم و تحقیر مهاجری افغانستانی به طور
گسترده ای پخش شده در این مدت هم چند باری از دوستانم شنیدم که نوعی فضای افغانستا نی ستیزی
در شبکه های مجازی شکل گرفته
من زمانی
که آزاد بودم و به عنوان مددکار اجتماعی کار میکردم حدودا ۶ سال فرصت آشنایی با دوستان مهاجر
افغانستانیمان را داشتم دوستی هم دارم به اسم يحيى ۱۲ ساله است. مدتی پیش پای تلفن به
مادرم گفته بود که در مدرسه دانش آموز دیگری به او گفته «قراره جمعتون کنن دیگه نمیتونی
بری مترو کار کنی دلش شکسته بود اصلا یک جوری از مدرسه بدش آمده بود میخواهم بگویم
تیتر این خبرها اگر به زندگی ما که «افغانستانی تعریف نمیشویم نمیرسد اما به زندگی
و چشمها و نقاشیهای یحیی میرسد. یحیی خوب میداند که نوروز چیست یحیی با خانواده اش
بعد از اینکه طالبان در سال ۱۴۰۰
به قدرت رسید آمدند ایران ۲
سال است که نوروز را در افغانستان نبوده من با اینکه بسیار دلتنگ یحیی هستم اما
هنوز تلفن نزده ام تا نوروز را به او تبریک بگویم چون هنوز نمیدانم چه جوابی بدهم
اگر که بپرسد «خانم! آیا نوروز از مرز که رد میشود نوروز دیگری میشود؟ نوروز ما هم
مثل خودمان بیگانه است؟ نوروز ما آنقدر نوروز نیست که جایی برای تفریح برویم؟
میخواهم
رو به فردا حرف بزنم سوالم این است آیا ما در آن فردایی که در تلاشیم بسازیم باز
هم میخواهیم نوعی نظام امتیازوری را بازتولید کنیم و آن زندگی را که در زن» زندگی
آزادی از آن میگوییم باز هم منحصر به عده ای خاص کنیم؟ من فکر میکنم که وقتی میگوییم
این نباشد آن باشد دیگر نباید این در آن بازتولید شود و اگر این در آن به هر شکلی
تداوم یابد ما فقط تغییری ظاهری کرده ایم آیا ما وقتی از فردا حرف میزنیم باز هم
اقتصاد سیاسی سرمایه داری را میخواهیم که از فرودست نگه داشتن مهاجران در سطح جهان
سود میبرد؟ آیا قرار است در فردا بگذاریم از هویت ایرانی آریایی برای تحت سلطه
گرفتن و تحقیر آنهایی استفاده شود که غیر ایرانی / آریایی تعریف میشوند و باز گروهی
امتیازاتی داشته باشند و گروهی دیگر نه؟
فکر میکنم
وقت خوبی است که از خودمان بپرسیم چرا سیاست داخل این مرزها در برابر مهاجران همیشه
دوگانه بوده؟ چرا همیشه بر افغانستانیها فشار بوده اما نه آنقدری که همه این مرزها
را ترک کنند؟ پاسخم این است که چون این اقتصاد سیاسی در هر دوره ای برای پیشبرد
پروژه هایی نیاز به نیروی کار یدی ارزان داشته از نیروی کار یدی برای پروژه های
عمرانی نیمه کاره مانده از حاکمیت قبلی تا پروژه های شهرسازی و مسکن سازی که نیازمند
پاکبان» و کارگر ساختمانی است. آیا رفتاری انسانی است که گروهی مدام با ابزارهای
مختلف تحت فشار گذاشته شوند از جمله با تمسخر گویش و لهجه و زبانشان در برنامه های
سخیف طرحهای جمع آوری»، محدود کردن رفت و آمدشان به برخی مکانها و استانها و دامن
زدن به باورهای غلطی مثل اینکه اینها همگی مجرمند»؟ فکر میکنم تمام این فشارها
اعمال میشود تا مدام یادآوری و هشدار داده شود که اینها انسانهای درجه دو هستند پس
عیبی ندارد که برخی از حقوق را نداشته باشند. مثلا عیبی ندارد از گرده این درجه
دوها کار بیشتر کشیده شود و مزد کمتر به آنها داده شود و «مزایا» نگیرند! بعد هم
گفته شود که اگر بیکاری هست، به خاطر اینهاست.
اما از آن
ساختار اقتصادی که نیازمند ارتش بیکاران است چیزی گفته نشود ارتشی که همیشه باید
پشت درها باشند تا آن یکیها که کاری با مزد بخورو نمیر دارند حواسشان باشد که اگر
صدایشان در بیاید فورا کسی هست که جایگزین شان شود یا چیزی گفته نشود از آن نظام
اقتصادی که همیشه نیازمند گروه های فرودست به لحاظ اجتماعی است تا استثمار اقتصادی
شان را توجیه کند از تمامی این ابزارها استفاده می شود تا از افغانستانیها بیگانه
و دیگری ساخته شود. تا من و تو فراموش کنیم که با یحیی در این منطقه هم سرنوشتیم
در این منطقه ی «صلحهای موقت بین جنگهای پیاپی فراموش کنیم که جمع مان بزرگتر از اینهاست.
فراموش کنیم
و برای مثال اگر کارگریم و در محل کار هنوز تشکلی داریم در روز کارگر مطالبهمان
اخراج پدر یحیی باشد به جای اینکه از تشکلمان برای استیفای حقوق پدر یحیی استفاده
کنیم تا دیگر این بهانه مطرح نباشد که اینها خودشان قبول میکنند با مزد کم کار
کنند!
فکر میکنم
باید به سیاستهایی معترض باشیم که در دانشگاه ها نیروی متخصص تربیت میکند اما نمیتواند
برایشان شغلی فراهم کند فکر میکنم باید به این معترض باشیم که بیکاری و بی پولی این
نیروهای متخصص با استدلالهایی از این دست توجیه میشود که اگر اینها نبودند همین
بچه های ایرانی خودمون با لیسانس حاضرن برن سر ساختمون کار کنن فکر میکنم وقت خوبی
است که باورهای رایج در مورد مهاجران را به چالش بکشیم همان طور که دهه ها پیش
درست نبود بگوییم حالا وقت حرف زدن از مسائل زنان نیست حالا هم درست نیست که رنج
مهاجران را اولویت خود ندانیم فکر میکنم که رسیدگی به رنج هیچ گروهی از انسانها
نسبت به گروه دیگر در اولویت نیست همین حالا وقت حرف زدن درباره همه این هاست. همین
حالا وقت حساس بودن به مواضع نژاد پرستانه گروهها و جریان هاست. فکر میکنم اینکه
جریانی از همراهی با زن زندگی «آزادی» بگوید برای اینکه آن را بپذیریم کفایت نمیکند
باید از شعار و کلی گویی فراتر رویم و بپرسیم و حساس باشیم که در بدیل پیشنهادی
زندگی و آزادی قرار است برای چه کسانی باشد؟ همه یا باز هم گروهی خاص براساس هویتی
خاص؟ آیا در این بدیل بازهم قرار است مرزها انسانها را به بند بکشند؟
یکبار به
اردوگاه عسگرآباد رفتم تا تلاش کنم کودکی ۹
ساله و درش رد مرز نشوند یعنی در کمتر از ۲۴
ساعت سوار اتوبوسی نشوند و به آنجایی که از آن به اینجا پناه آورده اند «بازگشت»
داده نشوند. حشمت بعد از طالبان به ایران آمده بود و وقتی من دیدمش به خاطر
اضطرابهایی که در آن فضای جنگ و خشونت تحمل کرده بود لکنت زبان داشت تازه لکنت
زبانش بهتر شده بود که با پدرش جمع آوری شدند از نوشتن کلمه جمع آوری در مورد یک
انسان شرم میکنم در اردوگاه از او پرسیدند که دوست دارد با پدرش به افغانستان
برگردد و یا با «خانم» یعنی من در اینجا بماند؟ حشمت اینجا را انتخاب کرد از آن
روز هر وقت که یادم می آید فقط از خودم میپرسم که مگر در سرزمینشان چه میگذشت که
حشمت ۹ ساله
پدرش را رها میکرد؟ و بعد هم گریه های زنی را به یاد می آورم که می گفت «خانم شما
نمیدانید اینکه اجبار شوید وظیفه تان (کارتان) را در وطنتان رها کنید یعنی چه تاجیکها
اصطلاحی دارند تحت عنوان مهاجرت محنتی و معنایش آن نوع مهاجرتی است که به اجبار و
از روی محنت و رنج انجام میشود من قبل از هر قضاوتی سعی میکنم این مهاجرت محنتی را
به یاد بیاورم فکر میکنم همانقدر که سلب حقوقی از گروهی به واسطه جنسیت شان دین و
مذهب شان نژادشان قومیتشان طبقه شان معلولیت داشتنشان شناسنامه نداشتنشان و چیزهایی
از این دست غیر انسانی است سلب حقوق گروهی به خاطر ملیتشان هم غیرانسانی است.
میخواهم
خواهش کنم که به باورهای غلط رایج در مورد افغانستانی ها تن ندهیم چیزهایی از این
قبیل که اینها همگی مجرمند نمیخواهم بگویم که هیچ فرد افغانستانی امکان ندارد
مرتکب جرم یا جنایتی شود. میخواهم بگویم که ما بعد از اینکه به ستایش ۶ ساله افغانستانی توسط پسری ایرانی
تجاوز شد و بعد ستایش کشته شد رویش اسید ریخته شد و سوزانده شد نگفتیم که ایرانیها
همه متجاوزند میخواهم بگویم این باورهایی را که رفتاری را به ذات ملیتی نسبت میدهند
کنار بگذاریم باور دیگری هم هست که اینها به فرهنگ ما لطمه میزنند هر فرهنگی ممکن
است عنصری آسیب زا داشته باشد. اصلاح آن نیازمند آموزش است و من فکر میکنم تا زمانی
که گروهی طرد و به حاشیه رانده شود نه به اندازه سایرین به آموزش دسترسی پیدا میکند
و نه جرئت میکند انجام سنتهای آسیب زا در فرهنگش را کنار بگذارد تا مبادا از جامعه
کوچک خودش هم طرد شود گاهی شنیده ام که برخی میگویند «تقصیر خودشان است که کشورشان
را داده اند دست طالبان و
مقاومت
نکرده اند. من فکر میکنم اتفاقا مقامت کرده اند و همچنان هم مقاومت میکنند. من
باور دارم که هر جا ستمی هست مقاومتی هم هست. اما مسئله این است که مقاومتها به ما
نشان داده نمیشود. میخواهم خواهش کنم که برای لحظاتی فریادهای آن زن افغانستانی
بعد از به قدرت رسیدن طالبان را به یاد بیاورید ما از مرگ نمیترسیم ما نسل نامیرا
هستیم ما آزادی را شکوفا مسازیم. این فقط درماندگی ها و قربانی شدن هایمان است که
به ما نشان داده میشود تا گفته شود که ما نیازمند نجات دهنده ایم که ما خودمان از
پس مشکلاتمان برنمی آییم و ما خودمان نمیتوانیم تعیین کنیم سرنوشتمان چه باشد.
تاریخ به
ما نشان داده که نجات دهنده در آینه است منجی های دیگر هر زمان که صرف کند گاهی با
وامهای کلان و گاهی با تفنگهایشان میآیند و هر زمان هم که صرف نکند میروند و هیچکس
هم نقششان در قدرت گرفتن گروه های بنیادگرا را به رویشان نمی آورد همین گروه هایی
که هر وقت صرف نمیکند میگویند «فرهنگ» عقب مانده خود این جهان سومی ها است که گره
خورده با «تروریسم» و به ما ربطی ندارد در آخر میخواهم بگویم که ما در این منطقه
که برپایه ویرانی هایش در جاهای دیگر آبادانیهای بسیار شده هم سرنوشتیم و دستهایمان
با دستهای هم بیگانه نیست و هیچکسی با به بند کشیدن دیگری خود به رهایی نمیرسد.
عضو کوچکی
از آن جمع و جنبشی که میخواند برای کودکان افغانی
سروناز
احمدی
۵ فروردین ۱۴۰۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر