۱۳۹۵ مهر ۴, یکشنبه

كارگرم ، كارگرم - شعر از شاهين كاظمى مقدم جوبنى


تا لقمه نانى از جَنم بر سفره اورم 
با هر نفس ، در هر گذر ، دستم به كار
روز و شبان در كارخانه ،هر كوى وبرزن
در اوج دكل يا عمق معدن
درهر مكان، به ضرب جان، با غيرت وهمييتم كار ميكنم
تا كودكم خندان شود، تا روى زرد فقرا به رنگ عافيت شود
دنيا غنى از كار من. مثل گلستان ها شود
وقت حقوق ومزد و نان
مجرم شوم من بى گمان
وقتى شكايتى برم از روى احقاق خودم
مشتم خورد بر ناكسان در گردى اين روزگار
 داد كجاست ؟ حق وعدالتم كجاست ؟
گوئى ديگر انصاف هم افسانه گشته اينجا
 جانم به كف پايم به بند
 حكمم شود حبس و شكتجه ،شلاق وتهمت
 مزدى نباشد اخراج وفقر ، زجر وفشار بيكارى
 ناله طفلان دور سفره ى خالى
من فرياد ميزنم از حقوق معوقه
او شلاق ميزند با حكم ظالم بدونه دغدغه
من فرياد ميزنم ازادى ، برابرى حكومت كارگرى
 او ميترسد زمن وشلاق ميزند
من بهر حقوق وحقانيت او با دليل اسلاميت ،
در دادگاه با حكم قضا شلاق ميزند ديوانه وار در شهر و ديار
 حق تشكل و اعتصاب وسنديكا نميدهند
 اما قران به دست شلاق ميزند .....
من فرياد ميزنم او شلاق ميزند ، زندان مي كند ، مى كشد
 من فرياد ميزنم كو حقم ، مزدم ، نانم
او تيغ ميزند بر ساقه نرگس گلوى شاهرخ
شلاق ميزند زالو وار خون ميخورد خونى كه از زخم شلاق بيرون زند !
كارگرم ، كارگرم
حق خود از دشمن بگيرم يا من بميرم
 يا ابرو را از دو دست مخوف سرمايه پس بگيرم
خونم بريزم در راه رزم و جنش مردانه كارگرى
از خشمم زنم شعله به دامان حاكم ضد بشرى
تاوان خون رفقا يكسر بگيرم
من با تشكل ، با تفكر قدرت بگيرم
كارگرم ، كارگرم كار ميكنم منت نگيرم
 حق خود از دشمن بگيرم يا من بميرم





ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره چهل و هشتم




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر