۱۴۰۰ بهمن ۱۱, دوشنبه

فراخوان شبکه همیاری و همبستگی زنان افغانستان و ایران

 

بازگرداندن طالبان به اریکه قدرت در افغانستان و برقراری امارت ارتجاع اسلامی کار هر قدرت  منطقه ای و جهانی که  بود،


اعلام جنگ تمام عیار با  زنان افغانستان برای باز پس گیری  آزادیهای نیم بند سطحی دوران غیبت طالبان است.

از آنجا که حقوق زن جهانشمول است و به برخورداری از آن به باورهای  هیچ دارودسته مذهبی و سنتی ربطی ندارد. لذا سنگربندیهای جدیدی در دفاع از حقوق زنان و برای عقب راندن هجوم ارتجاع اسلامی، یک ضرورت تاریخی است.

در پاسخ به این ضرورت تاریخی بود که در نوامبر سال 2021 ما چهار تن از فعالین حقوق زنان افغانستان و ایران، با تاسیس  "شبکه   همیاری  وهمبستگی  زنان افغانستان  و ایران" و تدوین بیانیه و سند تاسیس این نهاد غیر دولتی و غیر انتفاعی با اهداف زیر اقدام نمودیم:

شبکه   همیاری  وهمبستگی  زنان افغانستان  و ایران “، نهادی مستقل (غیردولتی) و غیرانتفاعی است که برای دفاع از حقوق انسانی زنان در افغانستان و ایران، تاسیس شده است. اولین قدم و شرط در دفاع از حقوق انسانی زنان در این جوامع، خلاصی از حاکمیت اسلام در هر شکل و لباس و تحت هر نام و عنوان، و رهایی از آپارتاید جنسی سیستماتیکی است که ارتجاع اسلامی در این جوامع حاکم کرده است.

این شبکه دفتر تازه ای از مبارزه تاریخی زنان و مردان آزادیخواه و برابری طلب گشوده است، دفتری که با تلاش ماو شما میتواند صفحات بعدی تاریخ را بنفع رهائی زنان رقم بزند.

 به شبکه   همیاری  وهمبستگی  زنان افغانستان  و ایران بپیوندید در این امر خطیر همراه و یاور باشند.

از صفحه فیسبوک شبکه دیدار و آنرا دنبال کنید

https://www.facebook.com/CSNWAI.org

از وبسایط شبکه دیدار کنید، بیانه و سند آنرا به اشتراک بگذارید

https://csnwai.org

دستتان را بگرمی میفشاریم و با آغوش به استقبال اعلام همکاری و همیاری شما عزیزان میشتابیم.  

هیئت موسس




ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره صد و یک 

 

اعتراض به قتل بکتاش آبتین به اعتراضات فرهنگیان و بازنشستگان میپیوندد


میهمانان برنامه : فرخنده آشنا از فعالین سرشناس کارگری - دیانا نامی از فعالین حقوق زنان

مدیر و اجرای برنامه : مینو همتی


تجمع و اعتراض معلمان و بازنشستگان کشوری  در

آذر و دیماه ۱۴۰۰ فصل تازه ای در مبارزات حق طلبانه مردم گشود. در حکومت اسلامی زر و زور و تزویر  که در پایمال کردن حقوق اولیه شهروندان رتبه اول جهان را دارد، گرفتن ابتدائی ترین حقوق نیز نیازمند حرکتهای اعتراضی سراسری و متشکل و متحدانه میباشد. قبل از هر چیز گشایش این فصل تازه را به کلیه دست اندرکاران و شرکت کنندگان در این تجمعات تبریک میگویم و دستتان را بگرمی میفشارم و امیدوارم در این برنامه بتوانیم پژواک صدا و تصویر شما  عزیزان باشیم. در ابتدا سعی می کنم بطور مختصر در مورد کانون های صنفی معلمان و «شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران (به اختصار شورای هماهنگی)» توضیحاتی را بدهم و سپس به تجمع اعتراضات اخیر معلمان خواهم پرداخت.

در برنامه امشب از دو میهمان عزیز فرخنده آشنا از فعالین سرشناس کارگری و دیانا نامی از فعالین حقوق زنان دعوت کردیم که ما را در بازگو کردن مطالبات و مبارزات فرهنگیان و بازنشستگان همراهی کنند. فرخنده و دیانا ی عزیز به برنامه رهائی زن خوش آمدید.

 

      فرخنده اشنای عزیز با شما شروع میکنم، بنظر شما مهمترین ویژه گی مبارزات اخیر فرهنگیان و بازنشستگان کدامند؟

آن چیزی که برای من همیشه بعنوان یک زن کارگر در هر اعتراضی مهم بوده این است که در درجه اول نگاه کردم ببینم جایگاه زنان در این مبارزات کجاست و چقدر فعال هستند و چقدر در تصمیم گیریها و سیاست گذاریهای آن اعتراضاتی که پیش میرود دخیل هستند. خوشبختانه جریان اعتراضات معلمان و دیدن زنان معلم شجاع که شرکت کرده اند نه بعنوان کسانیکه در اعتراض ایستادند بلکه بعنوان کسانیکه بلندگوها را برمیدارند و مطالباتشان را مطرح میکنند و نظراتشان را بیان میکنند و اعتراض این معلمان گامی جلوتر از مساله جنبش کارگری است. خوشبختانه زنان در اعتراضات معلمان با مبارزه و مقاومت توانستند نقش و جایگاه خود را بطور موثرتری ایفا کنند و البته در آموزش و پرورش بخش زیادی زنان هستند و خوب توانسته اند خودشان را جلو بیاورند. امیدوارم در تشکل هایی که در هر یک از این شهرها تاسیس و اجرا میشود زنان بتوانند نقش خودشان را خوب ایفا کنند. زنان بتوانند برابر با مردان در سیاست گذاریها و در تصمیم گیریها برای بدست آوردن مطالباتشان اکتیو باشند. این حرکتها خیلی برای من نوید دهنده و خوشحال کننده است و نشان میدهد که یک تشکل یابی شده است. هم اینکه میتوانند سراسری عمل کنند و مطالباتشان را جلوی رژیم بگذارند و هم اینکه میتوانند نشان دهند که چه کارهایی میخواهند انجام دهند بخصوص اینکه مطالبات معلمان با مطالبات جامعه پیوند یافته است اینکه آموزش و پرورش باید رایگان باشد . وقتی میگویند که آموزش و پرورش احتیاج به معلم دارد و چرا نباید این معلم ها رسمی نباشند. وقتی درباره نیروهای شاغل در مدارس خصوصی هم حرف میزنند و آنها را جدا نمیکند و پیوندشان با بازنشستگان، همه اینها نشان میدهد که انسانهای شریفی هستند که میخواهند جنبشی را پیش ببرند تا مردم در جامعه هم به مطالباتشان برسند. این چیزی که امروز میبینیم به یکباره نیامده است. ایستادگی و مقاومت فعالان صنفی در دو دهه است یعنی همین الان در زندانها معلمان هستند که خیلی ها پرونده های باز دارند و هر زمان صدایشان میکنند. این ایستادگی ها و این تشکل ها به سادگی بوجود نیامده است با زندان، تهدید، مرگ  همراه بوده است اما نتیجه اش را میتوانند ببینند که معلمان در سراسر ایران دعوت به اعتراض و طرح مطالبات کنند و البته چیزهای نگران کننده ای هم هست که در زمان مناسب صحبت خواهم کرد.

 

      دیانا نامی عزیز تا آنجا که بدانم شما شخصا نیز مشارکت در مبارزات معلمان کردستان  را نیز تجربه کرده اید، در گزارشها خواندیم که کانونهای معلمان تعدادی از شهرهای کردستان در مشارکت و حمایت از این حرکت اعتراضی و سراسری بسیار فعالانه عمل کردند، حمایت مردمی از این کانونها در کردستان چگونه است؟

تجربه من به سالهای خیلی قبل برمیگردد اما فکر میکنم این تجارب خیلی ارزش دارند تا با کارگران و معلمان به اشتراک بگذاریم. البته بگویم که در کردستان جو مبارزات بسیار بالا بوده است و زنان در اعتراضات معلمان مشارکت داشتند و این خیلی مهم بوده است. در خیلی جاها دیدیم که دانش آموزان از اعتراضات معلمان حمایت کردند و این خیلی مهم است که خانواده ها هم به این اعتراضات بپیوندند. این تنها مشکل معلمان نیست بلکه مشکل اقشار دیگر جامعه هم هست. در کردستان تجربه ای که از سالهای قبل داشته ایم معلمان و دانش آموزان زیادی به صف مبارزات معلمان پیوستند و صف مبارزات بسیار زیاد بود. کارگران کارخانه های کوچک و افراد کم بضاعت مشارکت داشتند و این تجربه خیلی مهم بوده است چون این اعتراضات در آن زمان حالت وسیعی داشت مثلا در هر مدرسه 300 ، 400 تا 500 دانش آموز شرکت داشتند و همپچنین دانشجویان به صف مبارزات معلمان می پیوستند. ما در این دوره اعتراضات نیاز داریم تا بطور وسیع از زنان در صف مبارزات باشند و در سطوح اجرایی در صف شورای هماهنگی باشند. خیلی جالب بود که میدیدیم زنان بخشنامه ها را میخواندند. شاید بیشتر از 50% معلمان زن هستند. از همین جا فراخوان میدهم که در اعتراضات زنان بیشتر مشارکت داشته باشند حتی کانون دانش آموزان تشکیل دهند و خانواده ها را نیز در این اعتراضات شرکت دهند. مساله ای که مهم بوده تلفیق مبارزات معلمان با دیگر مبارزات است که باید با هم گره بخورد، قویتر شود مثل پیوند با جنبش کارگران، اعتراضات زنان، اعتراضات به محیط زیست و با ملیت های دیگر در ایران. این اعتراضات باید با هم متحد و قوی شود چون بی دستمزدی و کم درآمدی و وضعیت بد معیشتی که همه را در وضعیت فلاکت بار قرار داده است لازم است تا اقشار جامعه با قدرت و اتحاد بیشتری به میدان بیایند.

 

 

      آنچه مسلم است شرایط اکثریت مطلق مردم ایران تحت حاکمیت اسلامی بمراتب از صدر اسلام بدتر است. در آنزمان برده داران موظف بودند که شکم برده گان را سیر نگهدارند. در صورتیکه در برده داری امروز حکومت اسلامی با اتکا به زور و تزویر و برای زراندوزی صاحبان قدرت آنچنان فقر و فلاکتی را به مردم تحمیل کرده اند که جز با مبارزه متحد و متشکل راهی برای زنده ماندن باقی نمانده است.

فرخنده عزیز با توجه به اینکه، زنان حد اقل نیمی از فرهنگیان و بازنشستگان کشور را تشکیل میدهند، آیا مشارکت زنان در این مبارزات متناسب با وزن اجتماعیشان هست؟

همانطور که گفتم به هر حال زنان را در مبارزات خوب دیدیم بخشی هم بخاطر این است که در آموزش و پرورش مسائل جنسیتی است یعنی برای دختران معلمان زن میگذارند اما در مسائل کارگری زنها را به بخشهای غیر رسمی کار فرستادند . زنان دارند کار میکنند اما در مراکز رسمی و بزرگ زنان را نمیبینیم. میدانم که جنبش معلمان باید یک جنبش بزرگ باشد ، باید در تصمیم گیریها و سیاست گزاریها سهم برابر به زنان و مردان بدهیم. الان بیشتر کسانیکه در شورای هماهنگی هستند، زنان را کمتر میبینیم این مساله را باید دقت کرد و دانست که موانع چیست؟ از طرفی دیگر رژیم به زنان فشار می آورد چون میترسند که نیمی از جامعه قدرتمند شوند. بنابراین انتظار این است که در جنبش کارگری بتوانند از کارگران کارگاههای کوچک یک تشکل درست کنند. باید شرایطی فراهم کرد تا زنان پا یه پای مردان در این تصمیم گیریها قرار داشته باشند. اصلا نباید به ذهن کسی این موضوع خطور کند که زنان شاید نتوانند در این افت و خیزها شرکت کنند. مسلما برای زنان تحمل زندان سخت تر است اما چه چاره ای هست ؟! اگر قرار است سرنوشت خودمان را در دست بگیریم باید در این افت و خیزها شرکت کنیم تا همه این تجارب را بدست بیاوریم. این خانم های معلم که اکنون بلندگوهها را میگیرند حتما در خانه هایشان یک مبارزه ای کردند، حتما در محیط  مدرسه هم مبارزاتی کردند و یاد گرفتند که امروز بلندگوهها را بگیرند و مطالبه گر باشند. یادمان باشد که زنان در جامعه ما بطور مضاعف سرکوب شدند. باید این سرکوب مضاعف را بتوانیم با کمک های مضاعف در مبارزه ، با راه را باز کردن و امکان بیشتری فراهم کردن اجازه دهیم تا این بخش از نیروها وارد مبارزه شوند تا نقش خودشان را پیدا کنند. باید آموزش بگیرند تا توانایی شان را به دست بیاورند. از طرفی در شرایط امروز ایران که مردم هر روز در حال اعتراض هستند و البته مردم مجبورند که اعتراض کنند. وقتی من گرسنه ام مجبورم اعتراض کنم. وقتی حقوق معلم تا 15 روز اول ماه کفاف نمیدهد باید معلم اعتراض کند بنابر این موضوع قابل پیش بینی است. آن گرسنگان روزی مثل یک سیل به بیرون خواهند ریخت . رژیم هم میداند برای همین خیلی سعی میکند با سرکوب و زندانی کردن معترضان ، اما معلمان باز اعتراض میکنند. از طرف رژیم یک تشکل های موازی بوجود می آورند که ما باید هشیار باشیم و به مردم آگاهی بدهیم که به سمت این تشکل ها نروند. بخصوص این سیاست اصلاح طلبان است که میگویند:" فشار از پائین، چانه زنی در بالا" . یعنی شما حرکت هاتون را بکنید اما ما اون بالا امتیاز را بگیریم. این مبارزات نشان میدهد که اکثر مردم از این مراحل گذر کرده اند. وقتی رژیم نتواند جلوی مبارزات و اعتراضات مردمی را بگیرد سعی در منحرف ساختن آن دارد. این وظیفه شورای هماهنگی است که دائما این هشیاری را بدهد. مثلا وقتی یک تشکل موازی درست کردند، سریعا این آگاهی را بدهند که چطور باید به این تشکل ها وارد نشد و این تشکل ها را چگونه میتوان بایکوت کرد. ما این تجربه را داریم . سال 60 – 61 که شوراهای ما را تار و مار کردند و کارگران را زندانی کردند میگفتند که ما انجمن هایی ساخته ایم که اساسنامه دارد و قانونی است، قدرت دارد و میتوانیم به درخواست های شما رسیدگی کنیم . به هر حال یک جوری تهدید میکنند . اینروزها خیلی از معلمان را زندان بردند ، تهدید کردند ، اخطار دادند و به لحاظ روحی امکان به آنها نمیدهند. الان ببینید بداقی چند سال است که بیکار شده ولی خوشبختانه آنقدر انسانی فکر میکنند و آگاهند که صندوق درست کرده اند. مبارزات ما به لحاظ مالی نباید وابسته باشد. این تجربه من در سال 57 هست که وقتی به آن فکر میکنم قلبم مچاله میشود. شرکت ما اعتصاب کرده بود اما بازاریها بودند که گفتند ما حقوق کارگران را میدهیم تا شما به اعتراضات خود ادامه دهید. وقتی شنیدند خمینی آمد دیگر به آن ها پول ندادند و اعتراضات ناکام ماند. در مبارزه خیلی مهم است که اگر یک معلم 10 تومان بدهد چون روحیه مبارزاتی بالا میرود. مثل این است که برای ساختن یک خانه هر کسی یک آجر بیاورد. اگر تشکل داشته باشیم میتوانیم مبارزه کنیم و حق مان را از آنها بگیریم. قدر شوراها را باید دانست ، باید به آنها گوش دهیم. الان اینا اتاق فکر دارند و تصمیم میگیرند که یک فرد عادی را که سابقه مبارزاتی هم ندارد را علم کنند . این آگاهی باشد تا در پیچ و خم های مبارزات نیروها را متحد کنیم و به همدیگر آگاهی دهیم. بتوانیم نیرومندتر پیش برویم. میدانم دو دهه است عزیزانی که زندگی آنها در زندانهاست و مدتهاست تحت تعقیب و تهدید قرار دارند و بعضی ها فروتنانه حرفی نمیزنند. اگر رژیم بداقی را آزاد کرده چون میداند او انرژی زیادی برای این مبارزات گذاشته و با انگیزه بوده و از طرفی پشت بداقی تشکلی است که رژیم خیلی نمیتواند آنرا سرکوب کند. نکته مهم پیوستن تشکل ها با همدیگر است . الان موضوع محیط زیست بسیار مهم است . سیل آمده و زندگی مردم روی آب است. سریعا باید اطلاعیه داد و از مردم خواست تا به هم یاری برسانند. این آمادگی ها باعث میشود تا خودمان را پیدا کنیم و دوستانی را پیدا کنیم که مثل ما فکر میکنند . معلمان باید به جاهای سیل زده هم بروند. تجربه معلمان باید به محله های فقیر نشین هم برود و باید در این محله ها هم تشکل زد.

      دیانا نامی عزیز، مردم کردستان در سطوح مختلف از تجربه تشکل پذیری غنی تری نسبت به مناطق دیگر برخودارند، آیا ما شاهد حرکتهای متشکل دانش آموزان دبیرستانها و دانشجویان در حمایت از خواستها و مطالبات برحق فرهنگیان و بازنشستگان هستیم؟

من فکر میکنم این شدنی است و خیلی هم لازم است . ما در طول این مبارزات دیدیم که خیلی از دانش آموزان در تظاهرات معلمان شرکت کردند و این لازم است که روی آنها کار شود و سازمان پیدا کنند چون خیلی از مشکلاتی که معلمان دارند به دانش آموزان ربط دارد و در نتیجه به کمک همدیگر نیاز دارند. این وظیفه شورای همبستگی است که مشارکت ها را برجسته تر کنند . هم دانش آموزان را تلفیق کنند و هم زنان را فعالانه تر و عامدانه در این برنامه ها شرکت دهند. همانطور که فرخنده عزیز گفتند برای زنان احتیاج داریم که بطور برابر در این اعتراضات باشند برای دانش آموزان هم این توقع را داریم. فکر میکنم شورا باید این مورد را در کارش قرار دهد. در کردستان با توجه به شرایطی که سالهای سال مبارزات در آنجا فرق میکند، تشکل یابی در آنجا راحت تر بوده و رژیم هم سعی کرده در آنجا بیشتر سرکوب کند. مبارزات خیلی آشکارتری هست و مردم برای پشتیبانی از این مبارزات خیلی آماده ترند. این را بگویم که یک معلم کرد بنام زارا محمدی به دلیل انکه با زبان کردی در دبستان درس میداده به 5 سال حبس زندان محکوم شد اما زارا تنها نبود و مردم همراه او رفتند. این تشکل میتواند قویتر باشد. همانطور که شعار بود " جای معلم زندان نیست " ، باید این شعار تکرار شود که:  "جای معلم مدرسه است ، زندان نیست". اما لازم است در تمام جنبش ها مثل محیط زیست ، جنبش دانشجویی و جنبش معلمان در سراسر کشور سازمان یافته باشد تا برای جنبش های بزرگ تر و خواست های بزرگ تر خودشان را آماده تر کنند و این امکان وجود دارد تا این شرایط پیش بیاید.

      فرخنده عزیز و دیانای عزیز مایلم در اینجا به نوبه خود از کلیه انسانهای شریفی که صدا و تصویر ما را دارند تقاضا کنیم بهر نحوی که خود میدانند از خیابان و میدان و محل تحصیل و کار به حمایت و مشارکت در تجمعات اعتراضی فرهنگیان و بازنشستگان اقدام کنند. در این زمینه صحبتی دارید بفرمائید.

فرخنده: من اولین خواهشی که دارم این است که جنبش معلمان بتواند تجربیات خود را به جنبش کارگران نیز منتقل کند چون خیلی خوب آمدند و مطالباتشان را مطرح کردند و همه آن کسانیکه در آموزش و پرورش درگیر هستتند را در نظر گرفته اند ( رسمی ، غیر رسمی، پیمانی و معلمان خدماتی) . برخورد دیگر رژیم این است که این همه معلم دارید و در نوبت استخدام رسمی ایستادند انوقت طلبه ها را می آورید ، بدون نوبت . مبارزات معلمان با این نوع مسائل هم برخورد میکند و هم مطالباتشان را مطرح میکنند. البته در جنبش کارگران شرکت نفت گام ها را به جلو دیدیم اما آنطور که من انتظار داشتم مطالبات بطور سراسری در بخش نفت در نیامد تا بتواند سراسری تر شود. اما معلمان این تجربه ها را دارند. بخش بهداشت و درمان هم تحت فشار کاری اند که حتی حقوق معوقه آنان نیز پرداخت نشده است . معلمان و کارگران باید هوای همدیگر را داشته باشند. ما همه باید حواسمان به بچه های کار و خیابان باشد . بچه ها نباید در کوچه و خیابان به دنبال نان باشند، آنها باید حق تحصیل داشته باشند. به غیر از اینکه هر صنفی در حال سازمان دادن خودش هست باید حلقه اتصال به یکدیکر را نیز داشته باشند. بخصوص جنبش زیست محیطی که در آینده ما مشکلات زیادی خواهیم داشت و اجازه ندهیم فعالان در جنبش ها را سرکوب کنند. فردا اگر جنبشی را بیفتد اینها هستند که به مردم توضیح میدهند که چه بلای سر اکوسیستم و محیط زیست آمده است. زمانیکه جنبش ها مانند زنجیر به هم وصل شوند میتوانند قوی تر عمل کنند. اینطور نباشد که نویسنده را در زندان با سوزاندن وقت طلایی برای درمان او را از بین ببرند آنوقت شانه هایشان را بالا بیاندازند که او از کرونا مرده است . هزاران نفر از آن تحریمی مرده اند که آن کله پوک گفته بود:" دارو و واکسن وارد نکنند". ما فرصت عزاداری نداریم . باید زودتر سازماندهی کنیم تا کمتر قتل عام کنند.

دیانا: یکی از نقاط قوت این مبارزات معلمان که خیلی جالب ، خیلی پرشور و خیلی مهم بود اتحاد آنها بود که در چندین شهر همزمان در سراسر کشور صورت گرفت. اینها باید گسترش یابد و من از مردم کردستان هم میخواهم که فعالانه در این مبارزات مشارکت کنند. برای شما آرزوی موفقیت میکنم و دستان شما را به گرمی میفشارم.

با سپاس فراوان از این که نظراتتان را با بینندگان ما سهیم شدید.



ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره صد و یک 

  

ترویج خشونت علیه زنان


مریم مرادی

جمهوری اسلامی نزدیک به 43 سال است که با یک ایدئولوژی ارتجاعی و ضد زن بر ایران حکومت میکند و روح الله خمینی از همان روزهای نخست حکومت خود در سال 1358 بنیان گذار و بزرگترین مروج سرکوب و خشونت ، تحقیر، حذف و سرکوب مضاعف علیه زنان در ایران شد.   


یک روز پیش از روز جهانی زن، اولین اقدام خود را در جهت سرکوب زنان برداشت و اعلام کرد حجاب برای زنان در ادارات اجباری است که توسط اراذل و اوباش حکومتی، با شعار معروف به: "يا روسري يا توسري"، كه به نشانه خفيف شمردن زنان آزاده ايراني بود موجب نقض حقوق انسانی زنان آزاداندیش شد. در بهار سال 1358 با تصويب يك قانون زن ستيزانه، حق قضاوت از زنان سلب شد  و بسياري از زنان قاضی از كار قضاوت بركنار شدند و به ازائ دادگاههای حمایت از خانواده ، موضوع اختلافات خانوادگی به دادگاههای مدنی خاص واگذار گرديد که حق طلاق را به حاكم شرع می‌سپرد. در سال 1361، سن ازدواج برای دختران رسما از 18 سال به 9 سال قمري تقلیل یافت. به موازات این قانون، تحصیل دختران متاهل نیز در مدارس ممنوع ومنوط به اجازه پدران يا همسران شد. جمهوری اسلامی پس از روی کار آمدن دشمنی خود را با زنان به وضوح  نشان داد و تا جایی که می توانست، بندها و تبصره های قانونی را علیه زنان بطور مشخص نهادینه کرد و بر زنان ایران تحمیل نمود.

در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی که در سال 1358  تصویب و اجرایی شد، ضمن تاکید بر نقش "خانواده عقیدتی و آرمانی" بعنوان پایه جامعه، و تاکید سر بسته بر التزام اجباری به جمهوری اسلامی آمده است: " زن … ضمن بازیافتن وظیفه خطیر و پرارج مادری در پرورش انسانهای مکتبی پیش آهنگ و خود همرزم مردان در میدانهای فعال حیات می‌باشد و …." بدین ترتیب، زن از ابتدا، بجای انسانی دارای حقوق مشخص اجتماعی، مدني و سياسي، فقط بعنوان یک مادر تعریف شد که وظیفه‌اش متولد کردن و پرورش انسانهایی منطبق با ایدئولوژی رژیم حاکم می باشد. ضمنا موجودی است در کنار مرد و نه برابر با مرد در فعالیت اجتماعی، بلکه در خدمت "حیات"!

این روزها در کشورمان  به طور مداوم شاهد گسترش خشونت علیه زنان هستیم با صحنه هایی که هر روز فجیع تر نیز می شود. در این میان سخنرانی های زن ستیزانه مقامات حکومتی که بطور آشکار مبلع و مروج خشونت علیه زنان در جامعه میشوند بسیار تامل برانگیز و نگران کننده است. عدم پیگیری قضائی و رها کردن عاملان و آمران خشونت علیه زنان  نشان می دهد که حکومت جمهوری اسلامی  از این وضعیت سود می برد.

سید احمد علم الهدی، نماینده علی خامنه ای در مشهد، در نماز جمعه اول بهمن ماه جاری، چهره ضد انسانی و زن ستیزانه خود را با ترویج خشونت عليه زنان بر همگان نشان داد  و آشکارا از مزدوران و آتش به اختیاران ولایتی خواست تا در سرکوب زنان به قانون توجه نکرده و خودشان دست به کار شوند. او خواستار " صيانت "  از زنان شد . او گفت:" امروز که ما نظام دینی داریم، آیا باید مظاهر اجتماعی ما تا این حد مالامال از مفاسد و بی عفتی و بی حيایی باشد و ما هم بی تفاوت باشيم؟ این مشکلات باید به کمک مردم حل شود، یعنی یک خانم بدحجاب و یک آدم لاابالی و ولنگار، باید احساس کند مردم از او بدشان می آید و از قيافه اش متنفرند. این اظهار نفرت برای شما مردم یک تکليف الهی در راه انجام نهی از منکر است. اینها باید به دست مردم حل شود، نه توسط نيروی انتظامی."

چگونه میتوان عدم رعایت حجاب از نوع حکومتی را " بی عفتی و ولنگاری " زنان خواند و مروج و مبلغ خشونت از سوی مردم علیه زنان شد؟!

تجربه چنین اظهارات  سبعانه و سخیفی را در سالهای گذشته داشته ایم همچون افزایش اسیدپاشی زنان و دختران و قتل های محفلی کرمان که عاملان و قاتلان این جنایات تحت پناه قوانین شرعی و ضد انسانی جمهوری اسلامی هرگز مجازات نشدند. این بیانات میتواند فضایی ایجاد کند برای افزایش جرم و جنایت و خشونت علیه زنان در جامعه که با سو استفاده های جنسی، اخاذی و باجگیری از سوی بعضی افراد سودجو و فرصت طلب همراه میشود. 

استفاده از سرکوب یکی از ابزار اصلی بقای جمهوری اسلامی است و شوربختانه همه جناحهای حکومتی در مورد سرکوب زنان اتفاق نظر دارند. جمهوری اسلامی کنوانسیون منع هرگونه تبعیض علیه زنان را امضا نکرده است و گسترده ترین بخش سرکوب متوجه زنان می باشد که دیکتاتوری حاکم در ایران از این طریق کل جامعه ایران را به بند می کشد. جمهوری اسلامی یکی از بزرگ ترین اعدام کننده زنان در جهان است و ابعاد خشونت های دولتی علیه زنان به بهانه های سیاسی یا حجاب چندین برابر خشونت های اجتماعی و خانوادگی است.

با وجود همه ظلم هایی که در قوانین جمهوری اسلامی علیه زنان شده است هنوز فتوای جنگ خونین بین مردم و زنان ایران را میدهند. مثل همیشه با افزایش سرکوب ، اعدام و افزودن بر لوایح و قوانین زن ستیزانه به میدان آمده اند.  لایحه حمایت از آمران به معروف و ناهيان از منکر که در خرداد ماه 1393 به تصویب رسید. اعمال حجاب اجباری را فرا قانونی کرد و دست های جنایتکار مرتبط با حکومت را برای هر جنایتی علیه زنان باز نمود. بلافاصله با صدور لایحه مزبور شاهد جنايت اسیدپاشی و بعد چاقو کشی علیه زنان به بهانه بدحجابي بودیم. کل هدف حکومت در مقدمه این لایحه آشکار است:

" اصل هشتم قانون اساسی امر به معروف و نهی از منکر را به‌عنوان یک تکلیف همگانی مقرر نموده و شهروندان را در مقابل رفتار یکدیگر مسئول و ناظر قرار داده است."… "طرح حاضر صرفاً با هدف حمایت قانونی از آمران به معروف و ناهیان از منکر است و به‌منظور رفع خلأ قانونی تهیه گردیده است."

این لایحه در یک ماده واحده بر حمایت دولتی و قانونی از چنین جنایاتی تاکید کرده و می گوید: "هرگاه فردی در مقام دفاع از شعائر اسلامی به‌ شرط عدم استفاده از الفاظ رکیک اقدام به امر به معروف و نهی از منکر نماید و به این جهت به او صدمه جسمی و جانی وارد آید، حسب مورد مشمول قوانین و مقررات مربوط به جانبازان و شهدا می‌شود." با وجود آثار و عوارض جانکاهی که از این لایحه  بر جسم قربانیان اسیدپاشی و روح و روان همه زنان و جوانان سرزمین مان باقی گذاشته است اما  زنان شجاع و آزاد اندیش ایرانی در برابر قوانین زن ستیزانه جمهوری اسلامی سر فرود نیاوردند. از این رو، مجلس جمهوری اسلامی بلافاصله لایحه دیگری با عنوان طرح صیانت از عفاف و حجاب را در دستور کار گرفت  که در 13 دی 1394  به تصویب رسید.

این طرح علاوه بر تاکید بر مواردی که در قوانین و لوایح قبلی آمده بود  بدحجابی را بعنوان یک تخلف رانندگی نیز محسوب کرده و برای زنان علاوه بر توهین و تحقیر و مجازات های قضایی نظیر شلاق، در معرض اخاذی های مالی نیز قرار می دهد.

"طبق ماده یک طرح عفاف و حجاب، مأموران راهنمایی و رانندگی می‌توانند با آن دسته از رانندگانی که در خودروی خود اقدام به کشف حجاب و … می‌کنند، برخورد کرده و جریمه 100 هزار تومانی برای آنها لحاظ کنند. البته برای این دسته از رانندگان، علاوه بر جریمه نقدی، در صورت تکرار این تخلفات 10 نمره منفی، طبق موضوع ماده 7 قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی نیز لحاظ شده و وسیله نقلیه آنها نیز به مدت 72 ساعت توقیف خواهد شد."

بر اساس ماده دوم این طرح نیز، کارکنان دولت در صورت عدم رعایت حجاب اجباری با توبیخ کتبی و درج در پرونده استخدامی مواجه می شوند و در صورت تکرار، به کسر حقوق فوق‌العاده شغل و یا عناوین مشابه و کسر یک سوم از حقوق یک ماه محکوم می‌شوند. ( در تبصره این مواد تاکید شده که این قوانین مانع از تعقیب قانونی خاطیان نخواهد شد.)

 ماده ۵ این طرح، اشتغال زنان در واحدهای صنفی را به تفکیک جنسیتی در محیط کار و محدوده زمانی ساعات ۷ صبح تا ۱۰ شب محدود میکند.

عدم رعایت از این ماده تخلف صنفی محسوب می‌شود و واحد صنفی متخلف از طریق نیروی انتظامی به مدت یک هفته و در صورت تکرار به مدت یک ماه تعطیل خواهد شد.

طبق ماده سه این طرح تمامی دستگاه های مشمول قانون مدیریت خدمات کشوری موظف هستند ترتیبی اتخاذ کنند که ورود و حضور بانوان مراجعه کننده با رعایت حجاب شرعی باشد.

اينها گوشه اي از خشونت های آشکاری است كه بصورت نوشته، قانون ، مصوبه و مقررات یا بصورتی نانوشته برجامعه وعليه زنان سرزمین مان روا شده است.

به راستی اگر به مردم حق آزادی نفرت و انزجار داده میشد آیا مردم از زنان بدحجاب بیشتر متنفرند میشدند یا از انعقاد قرادادهای فروش کشور به چین و روسیه ؟!

 تنفر از زنان بدحجاب بیشتر میشد  یا از حکومتی فاسد و جنایت کار که علیه مردم و کشور غیر مسئولانه رفتار میکند؟!

تنفر و انزجار از بدحجابی بیشتر میشد  یا از بی تدبیری حاکمان نالایق و اختلاسگر و فریبکار که هر روز جامعه را به دره نیستی و فلاکت بیشتر سوق میدهد؟!  

تنفر از بدحجابی بیشتر میشد  یا از کسی که در بحران پاندمی کرونا با دستور منع ورود واکسن و دارو به کشور، باعث مرگ هزاران نفر شد؟!

واضح است که گفته های سخیفانه سید احمد علم الهدی عليه زنان تنها به خاطر منافع خود و حفظ نظام است.  انتشار گوشه هایی از فقر و فلاکت جامعه و تنفر عمومی نسبت به روحانيت و این حکومت ، نشان از طوفان در راه است.

بحران معيشت، اعتراضهای مردمی و توصيه های غير مستقيم از درون حکومت بیانگر آن است که که وجود زنان خطر جدی برای حکومت شده و برای همين ترویج خشونت و نفرت پراکنی نسبت به زنان را تشدید کرده اند 



ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره صد و یک 

. 

حمایت از دادخواهی بازماندگان فاجعه پرواز 752 اوکراین به همراه فیلم مستند "شکسته در باد" اثر یوسف اکرمی


Broken by the Wind In Memory of Flight 752


http://www.rahaizan.tv/2022/01/Broken-By-Wind-in-memory-of-flight-752.html


 

در ادوار تاریخی گذشته، جنایات حکومتهای خودکامه توسط تاریخ نگاران مستقل برشته تحریر در میآمد تا روایت حکام تنها مرجع بازنگری به وقایع نباشد.

آنچه تاریخ نگاری معاصر را برتری می بخشد وجود صنعت فیلم و پدیده مستندسازی است.

البته قدرتهای حاکم در این عرصه از تاریخ نگاری نیز نفوذ کرده و روایت خود را از تصویروقایع بخورد مردم می دهند تا حقایق پنهان بماند و حکومتهای زر و زور و تزویر تداوم یابند. حکومت اسلامی از بدو تولدش در این زمینه فعالیتهای سیستماتیکی را سازمان داده است. هر چند دم خروس از لابلای پروپاگاندهای این حکومت مذهبی استثمارگر، برون زده و از تعداد باورمندان به تزویر حکومت کاسته میشود، اما برای تسریع این روند، نقش و جایگاه مستند سازان مستقل و مردمی در این برهه از زمان بسیار برجسته است.

در طی دو دهه فعالیت برنامه تلویزیونی رهائی زن در کانال یک، افتخار آشنائی و همراهی با مستند سازان مستقل و مردمی، بویژه  یوسف اکرمی  را داشته ام.

اولین بار در سال دو هزار و پنج از همین کانال یک، مستند "چند نمایای ساده" ساخته یوسف اکرمی  که پژواک دادخواهی زندانیان سیاسی دهه شست بود و از جنایات حکومت اسلامی که در پشت دیوارهای زندانها و بدور از چشم مردم ایران و جهان می گذشت، را پرده  برداشت که از استودیو کانال یک، برای شما بینندگان عزیز پخش کردیم.

با فاجعه موشک زدن سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری اکرائینی و کشتار تمامی خدمه و سرنشینان پرواز 752 از کودک و زن و مرد، کهنسال و جوان. جهانیان شاهد نمونه بارز انکار حاکمان و تلاش دستگاه پروپاگاند حکومت اسلامی برای سرپوش گذاردن بر این جنایت آشکار و پخش داستانهای جعلی بودند، دیر نپائید که ویدیوهای شهروند خبرنگاران نوک کوه یخ فریبکاری رژیم اسلامی را نمایان کرد و از آنجائیکه هر سانحه هوائی پای بازرسان فنی بین المللی را به پرونده باز میکند، کم کم تمامی مشت رژیم سراپا زرو زور و تزویر بر ملا شد و جهانیان بدرستی فرمانده کل قوای جمهوری اسلامی را مسئول شلیک هر گلوله و موشک توسط نیروهای تحت فرمانش محسوب کردند بخصوص که اجازه پرواز به این هواپیمای غیر نظامی نیز توسط خود مقامات شلیک کننده موشک صادر شده بوده است.

بسرعت خانواده ها و بازماندگان قربانیان این جنایت فجیع به حیقت یابی و دادخواهی روی آوردند.

در همینجا دگربار صمیمانه ترین همدردی و همدلی خود را با بازماندگان پرواز752  اکرائین ابراز می داریم از دادیخواهی اشان حمایت می نمائیم.

توجهتان را به مستند "شکسته در باد" فیلمی از یوسف اکرمی جلب میکنم.

ضمن تسلیت مجدد به بازماندگان و شاهین مقدم که خاطره عزیزانش شکیبا فقاهتی و راستین مقدم را با حضور در این مستند برای جهانیان جاودانه کرد سپاس گذاریم. با سپاس مجدد از یوسف اکرمی که این فیلم ارزشمند را برای پخش از کانال یک در اختیار ما گذاشتند.

با هم از طریق این فیلم به همدلی با بازماندگان این جنایت نزدیکتر و در دادخواهی آنان سهیم شویم.

http://www.rahaizan.tv/2022/01/broken-by-wind-in-memory-of-flight-752.html



ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره صد و یک 

 

هویتِ غیرت در سایۀ مذهب

 حامد شفاعتی 

انسان از دوران پارینگی با ساخت سنگ افزار پا به عرصه دگردیسی ساختاری گذاشت.

با گذشت زمان که البته همراه با تجربه اندوزی بود مرور بازخوردهای بدوی به دانش فنی بشر افزود تا گام به گام به ترمیم ضعف های خود در عرصه هم آمیزی با طبیعت نزدیک تر شود.

علم به آرامی درون مایه های جبر و اختیار را باز تعریف می کرد و این موجود تجربه اندوز هر عنوانی را برای قدرتمندتر شدن


می آزمود.

اختراع چرخ،ساختمان سازی،کشاورزی و دست افزارهای صنعتی جامعه بشری را هر لحظه از قبیله های ابتدایی به لحاظ سبک زندگی دورتر می کرد

 نمی توان از نظر دور داشت "ابزارسازی" به اندازه "عبارت سازی" لازم می نمود.

عنصر گسست ناپذیر با زیست بشرِ در حال پیشرفت حالا نیاز به درون مایه ای داشت که قدم مهمی را بردارد تا محوطه بشری صاحب یک کشف بزرگ باشد،قانون!

جامعه انسانی نوزادی زایید و نامش را "قانون" گذاشت و او را تکلیف کرد که منزلت انسان را پاسداری کند.

ناظر بر روایات موجز فوق از تاریخ نگاری جامعه بشری با اشاره به نوه ها و نتیجه های نوزاد مذکور یک فرزند ذکور را مورد نقد قرار می دهم.

با پیشرفت جوامع و ایجاد ارتباطاتِ فرا سرزمینی زمینه تولد ادیان و عصبیت های شبه دینی پدیدار گشت.چه سرزمینهایی که امروزه خاورمیانه نامیده می شود در زایش فلسفه یگانه پرستی پیش دستانه اعتقاداتی را به دنیای مسکونی روزگار خویش صادر کردند که تا امروز بنیان حمیت هایی شده که سرزمین های مذکور را به لحاظ اعتقادی جزم اندیش تر نشان می دهد.

از عبارات در هم پیچیده ای که مذهبیون از ادیان ابراهیمی استیفاد کرده اند به تیغی دو لبه می رسیم که صاحب و مصحوب این شمشیر را می درد!

.""غیرت مولفه ای است که این روزها با فلسفه دنیای پیشرو به شدت در تقابل است

غیرت از ریشه "غیر" و برآمده از فلسفه ای فقهی است.

در تعاریف فقها غیرت به معنای حسد می باشد  این رشک پیش نیاز معرفی شرایطی است که الزاما یک "مرد" در جهت تصاحب نوموس(ناموس) این عبارت "فقه ساخته" را به آبرو،شجاعت و حمیت خود پیوند می زند و در نهایت غیرت را دست مایه دفاع از دارایی های خود قرار می دهد.

اما غیرت از کجا آمده است و چرا اکنون با جزم اندیشی پیوند خورده و چرا با تعاریف پیشرُوی بشری در تعارض است؟

به عقیده اینجانب زمانی رسید که حلول روحِ اقتدارگرایی در کالبد متولیان دین،آنها را به ساخت و سازی جدید در بنای قدیمی دار الایمان شان وا داشت.

نگاه دارنده ای قدرتمند با کارکردی وسیع الطیف شکل گرفت.شمشیری بُرّان در دستان جنس قوی تر برای تخطئه جنس دوم آن جوامع  و در نهایت تصاحب هر دوی آنها در دام گهِ یک گفتمان الهی.

اهلیت و فرمان برداری غایت تزریق این سحر الدرمان به رگ های جامعه ای بود که روز به روز به میل خویش در آغوش متولیان سبحان گوی ترسان تخدیر شده اند.

در روزگاری که ما در آن زندگی می کنیم گفتمان های بسیاری در زمینه حق تصاحب بدیهیات انسانی شکل گرفته که حقانیت "غیرت" را بیش از پیش مورد سوال قرار می دهد.

در زمانه ارتباطاتِ سهل و سرعت تبادل اطلاعات،مرزبندی ها در قالب فقه دستوری محلی از استطاعت استدلالی ندارند.

در عوضِ این خرق عادتِ لاجرم،منتصبان به الوهیت غیرت را از نیام کشیده و به نبرد با تمرد می فرستند.متمردان را فحشاپسند و مروج بی بند و باری معرفی نموده و غیرت را برای مردان صفتی عالیه نقش می کنند.

نزدیک به سه میلیارد مرد در دنیا نه خود را مالکِ ناموس که خود را ملزم به احترام می دانند چرا که التزام به قانون تعریفی را انسانی تر از احترام به خرافه تشریعی می دانند.در هیچ کدام از کتب ادیان ابراهیمی هم حتی دستوری مبنی بر تعاریف تصویبی غیرت توسط جزم اندیشان عرفی نمی یابیم،البته تفسیر به رای بهترین مفر اینان است.

امروز نه غیرت بلکه تعلق انسانی راهگشای عدم دخول اغیار است.همواره اگر خندیدیم و محترم شمردیم پیروز بوده ایم وگرنه به هر غمخانه ای بی شک این بوف زشت است که می خواند.



ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره صد و یک 

   

برگذاری نشست نروژ با گروه وحشی و قرون وسطائی طالبان از بهر چه بود؟



http://www.rahaizan.tv/2022/01/what-was-behind-oslo-meeting-with.html

هنوز جهانیان از شوک صحنه های دلخراش فرار مردم وحشت زده در فرودگاه کابل خارج نشده اند که ناگهان با پروازی اختصاصی از کابل مواجه میشوند که، نمایندگان طالبان، این دارو دسته اسلام پناه، متوحش و زن ستیز را به پایتخت نروژ میبرد تا میهمان دولتی شوند که پنجاه و یک درصد کابینه اش از زنان تشکیل شده است.

برای بررسی پیش زمینه ها و مقاصد آشکار و پنهان این نشست و سیر وقایع آن، میهمان عزیزی را در برنامه داریم تا بر صحنه ها 

و پشت صحنه این نمایشنامه بغایت تاریک، نور بیافکند.

 :توضیح 

 عزیز می توانند در یوتوپ دنبال کنند  oخوانندگان

 متن کامل در نشریه رهایی زن ماه آینده منتشر می شود 


ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره صد و یک

 

قصاص قتل عمد، قانونی ارتجاعی، که متناسب با نیاز بشر امروزی نیست

رضوان مقدم

هیجدهم خردادماه 1400، جسد سوخته گلاله شیخی، پس از گذشت چهارده روز در مسیر جاده سنندج‌-سقز توسط خانواده گلاله و ماموران آگاهی این شهرستان، کشف شد.این چهارده روز برخانواده گلاله و دوستانش چگونه گذشت، شاید قابل توصیف نباشد. قاتل کسی نبود جزکیومرث ضرغامی نامزد گلاله شیخی که آخرین بار گلاله را به شام مرگ دعوت کرده بود.

 کیومرث قصد فرار به خارج از کشور را داشت، اما موفق نشد. پس از بازداشت، در اداره آگاهی سقز اعتراف کرد که علت و انگیزه‌ اصلی او برای کشتن نامزدش، عدم رضایت او با کارکردن گلاله بوده و سر این مسئله با گلاله درگیر شده و سپس پیکر نیمه جان گلاله را به آتش کشیده است.


گلاله فارغ‌التحصیل رشته حقوق و مشاور حقوقی دفتر قضائی بود. شغلی که آرزوی بسیاری از جوانان است. پس چرا کیومرث مخالف کار کردن گلاله بعنوان یک حقوقدان بود؟ پاسخ روشن است، مردانی چون کیومرث به محض اینکه با زنی عقد کردند، خود را مالک او می‌دانند والبته قوانین شرع هم چنین حقی را به آنها می‌دهد. کیومرث فرض را براین گذاشته بود، که گلاله به عنوان وکیل، مراجعین مرد خواهد داشت. از آنجا که چنین مردانی، زنان خانواده  را "ناموس " خود تعریف می‌کنند، نمی‌توانند بپذیرند که زن حق انتخاب شغل مورد علاقه خودش را داشته باشد. بنابراین نامزد گلاله خود را محقق می‌دانست که اجازه ندهد تا گلاله حقوقدان از تخصص‌اش استفاده کند، پس تنها راه چاره را جلوگیری ازاشتغال وی می بیند. چون با مخالفت گلاله مواجه می شود، براحتی اورا می کشد.

 "قتـل‌های ناموسی"، به قتل‌های عمدی همراه با تصمیم از قبل گرفته شده، بوسیله یک یا چند نفر از اعضای مرد خانواده یا فامیل اشاره دارد؛ امر “ناموس” ريشه درحس مالكيتی دارد كه غالبا برخی از مردان نسبت بـه زنان و کنترل جسم و جان آنها  دارند. برخی تصورمی‌کنند که در قتل ناموسی صرفا مساله رابطه زن با مردی مطرح  است، مانند عاشق شدن یا رابطه خارج از ازدواج. در حالیکه قتل ناموسی ناشی از هرگونه رفتار کنترل آمیز که منجر به قتل می‌شود را شامل می‌شود. مانند حق انتخاب شغل، تقاضای طلاق، خارج شدن از منزل بدون اجازه مردان خانواده از جمله همسر، پدر، برادر و حتی عمو. میتوان گفت "ناموس" بعنوان یک برساخت اجتماعی؛ فرهنگ مردسالاری و مالکیت بر زن را وارد ساختار اجتماعی کرده و این ظرفیت را دارد تا به رفتاری آنی، از خشونت گرفته تا قتل منجر شود.

بسیاری از قتل‌های ناموسی در پرده‌‌ای از ابهام باقی می‌ماند. بویژه وقتیکه قاتل خود "ولی دم"هم باشد. اما درماجرایی  چون قتل گلاله، خانواده پیگیری می‌کنند و می‌خواهند،" قاتل را بسزای عملش برسانند". پس از گذشت هفت ماه سرانجام حکم دادگاه صادرشده و در شبکه‌های اجتماعی پخش می‌شود. خانواده گلاله آمادگی خود را برای پذیرش حکم دادگاه اعلام می‌کنند. حال با بررسی حکم دادگاه باید دید آیا براستی قراراست عدالت اجرا شود؟

حکم دادگاه نشان می‌دهد که ضرغامی به جرم قتل گلاله محکوم به قصاص شده است، با این شرط که پیش از اجرای حکم، اولیای دم باید ابتدا نصف دیه کامل را به قاتل ناز شست بدهند تا حکم قصاص اجرا شود!

لازم است روشن شود که حکم قصاص، ترویج خشونت عریان، بازتولید وافزودن قاتل دیگری به آمار قاتلان است. قصاص نه از تکرار جنایت جلوگیری می کند ونه به هیچ وجه جنبه آموزشی دارد. اما از جایی که در قوانین اسلامی، قانونی جایگزین قصاص نیست، خانواده‌ها را بر سر دو راهی قصاص یا بخشش قرارمی‌دهد، یعنی قانون همه یا هیچ . بدیهی است خانواده‌ای که جگر گوشه خود را از دست داده، نمی‌تواند تحمل کند که قاتل فرزندش آزاد شود و راست راست جلو خانواده مقتول به‌چرخد و به ریش آنها بخندد. 

به همین دلیل، خانواده مقتول خودش را به آب و آتش می‌‌زند تا نصف دیه را تامین کند[1]. حال در این میان چه فشار روحی روانی و مالی به دیگر اعضای خانواده مقتول تحمیل می شود، که هم عزیز خود را از دست داده‌اند و هم برای مجازات مقتول مجبور می‌شوند  به قاتل هدیه هم بدهند. این یعنی ستم مضاعف به خانواده مقتول، یکبار از طرف قاتل و بار دیگر توسط قانون که هم باید زیر بار فشار مالی بروند وهم بدلیل حضور در صحنه اعدام ومشارکت در یک قتل عمد برای همیشه آرامش از خانواده مقتول گرفته شود.

اما داستان قوانین تبعیض آمیز علیه زنان وتوهین به وجود زن به‌ همین جا تمام نمی‌شود. به بخش دیگری از این حکم که به تاریخ 15 دی ماه 1400 صادر شده است، می‌پردازیم، تا قضیه برای همگان اندکی روشن تر شود که چگونه قوانین تبعیض آمیز علیه زنان حتی پس از مرگ  نیز دست از سر زنان بر نمی‌دارد.

در ادامه حکم می‌خوانیم :« در خصوص اتهام متهم دایر بر جنایت بر میت از طریق سوزاندن جسد مقتول (گلاله شیخی)، محکوم به پرداخت جمعا هفده صدم در صد دیه کامل بابت ارش[2] کز خوردگی کامل موی سر و ابروها و ده و سی و پنج صدم درصد دیه کامل بابت ارش اعضا سوخته باقی مانده شامل پوست و زبان مقتول»!

اینجا برای اینکه مقایسه ای بین ارزش جان یک زن در مقایسه با ارزش جان یک مرد داشته باشیم محاسبه ریاضی بر مبنای نرخ دیه سال 1400 می تواند مفید باشد. اولیای دم گلاله شیخی باید نصف دیه کامل یک مرد یعنی مبلغ دویست و چهل میلیون به اقای کیومرث ضرغامی (قاتل) پرداخت کنند. در عوض کیومرث بابت شکنجه دادن گلاله وبه آتش کشیدن جسم نیمه جان او مبلغی معادل 1312000  تومان = 496000 تومان +816000 تومان که با نرخ امروز دلار، کمتر از 50 دلار می‌‌شود، به اولیای دم باید پرداخت کند.

توجه کنیم این حکمی است که در قرن بیست و یکم صادر شده ، مبادا تصور شود مربوط به 3000 سال پیش است. آیا چنین حکمی به سخره گرفتن جان زنان به عنوان انسان نیست؟ آیا خانواده گلاله شیخی می‌پذیرند که دستگاه قضایی این چنین به جان گلاله عزیز توهین روا دارند؟  کاش  تنها به فکر انتقام نمی‌بودند و به جای پذیرفتن چنین حکمی، خواهان اجرای عدالت می‌شدند.

 قصاص، اجرای عدالت نیست. کدام عدالت می‌گوید باید تابع قانون همه یا هیچ بود، قصاص یا بخشش؟ کاش خانواده شیخی و خانواده‌هایی که تجربه مشابه دارند، نیرو وانرژی خود را صرف تغییر قوانین ماقبل تاریخ کنند. قوانینی که  بویی از حقوق بشر نبرده اند. 

بدیهی است قانون قصاص، قتل عمد و قانونی ارتجاعی وناکار آمد است و متناسب با نیاز بشر امروزی نیست. بجای تایید احکام قصاص و اعدام، به اجرای عدالت در مورد کسی که  بقتل رسیده بپردازیم و برای یک جامعه انسانی متعادل و قانومند درجهت کاهش خشونت به هرشکل آن، همراه وهمگام شویم.

کمپین توقف قتل‌های ناموسی در راستای فرهنگ سازی و تغییر قوانین تبعیض آمیزپیشنهاد می کند، برای پیشگیری از افزایش جرم و جنایت حکم 50 سال زندان برای قاتلان جایگزین حکم قصاص و اعدام شود.

مواد قانونی مانند ماده 301 ، 302، 309 و 630 قانون مجازات اسلامی مشوق ارتکاب جنایت‌اند و باید قوانین مترقی جایگزین آنها کرد.

قوانین مربوط به خانواده به مردان حقوقی داده که علاوه بر اینکه تبعیض آمیز است، به خشونت علیه زنان دامن میزند. یکی از راههای پایه‌ای برای کاهش خشونت در جامعه، وضع قوانین براساس اصل برابری بین انسان‌هاست. قوانین جمهوری اسلامی به ویژه قوانین مربوط به مجازات اسلامی و خانواده نیازمند تغییرات جدی است.

 رضوان مقدم سخنگوی کمپین توقف قتل‌های ناموسی



[1] در اجرای ماده ۵۴۹ قانون مجازات اسلامی، مصوب ۱۳۹۲ و با توجه به بررسی‌های بعمل آمده قیمت دیه کامله در ماه‌های غیرحرام از ابتدای سال ۱۴۰۰، مبلغ چهار میلیارد و هشتصد میلیون ریال تعیین شده است ..

[2] ارش در ماده 449 قانون مجازات اسلامی مصوب 1392 به این ترتیب تعریف شده است : " ارش، دیه غیر مقدر است که میزان آن در شرع تعیین نشده است و دادگاه با لحاظ نوع و کیفیت جنایت و تاثیر آن بر سلامت مجنی علیه و میزان خسارت وارده با در نظر گرفتن دیه مقدر و با جلب نظر کارشناس میزان آن را تعیین می کند. مقررات دیه مقدر در مورد ارش نیز جریان دارد 

مگر اینکه در این قانون ترتیب دیگری مقرر شود.



ماهنامه رهائی زن سری سوم شماره صد و یک