ستون آزاد
نویسنده: مصطفی بهین
"وقتی صنف یازده بودیم و موج حملات انتحاری در مکتبهای غرب
کابل اوج گرفته بود، هر روز دست مادرم را میبوسیدم، با ترس از خانه بیرون میشدم؛
ولی یک امید داشتم و تلاش میکردم. هیچگاه در مورد نرفتن به مکتب فکر نکردم و هر
روز با تلاش بیشتر برای رسیدن به آرزوهایم قدم برمیداشتم.”
حدثه کاظمی، دختری که ۱۷ سال پیش در روزهای سرد زمستان، زمانی که داشت پایههای دموکراسی در افغانستان بنا نهاده میشد و روزنههای امید برای زنان باز میگشت؛ در غرب کابل به دنیا آمدهاست. او با تمام مشکلاتی که یک دختر افغانستانی با آن دست و پنجه نرم میکند زندگی کرده و بزرگ شدهاست، تا صنف دهم در یک لیسهٔ خصوصی درس خوانده و بعد از آن به گفتهٔ خودش بهخاطر اعتبار داشتن شهادتنامهٔ مکتبهای دولتی، صنف یازدهم را در لیسهٔ عالی زینب کبری تمام کردهاست. شاید او هرگز فکر نمیکرد در یک قدمی تمام کردن مکتب، همهٔ دستآوردهای یک دهه عمرش در پرتگاه قرار بگیرد و کاری هم از دستش برنیاید.
حدثه از روزهای خوبی که در مکتب خصوصی درس خوانده و تلاش
کردهاست میگوید:” تا صنف دهم که شاگرد آن مکتب بودم، همه چیز عالی بود؛ برنامههای
درسی خوبی داشتیم. هر ۱۵ روز امتحان داشتیم که باعث میشد امید
ما هر روز زیادتر شود و بیشتر زحمت بکشیم.”
وقتی که پاندمی کرونا شیوع پیدا کرد، تمام مکتبها بسته شد، او و
همکلاسیهایش، صنف یازدهم را بسیار بهصورت فشرده تمام کردهاست” وقتی بهخاطر
کرونا مکتبها تعطیل شد، هر روز برای شروع دوباره دعا میکردم و نگران بودم که از
برنامههایم عقب نمانم، ولی تازه داشت شرایط بهتر میشد که چیزی بدتر از کرونا
بالای ما حاکم شد.”
او از صنف هفتم برای اینکه نمرهٔ اول کانکور شود و یگانه دختری
باشد که نمرهٔ کامل را میگیرد؛ برنامهریزی کرده بود، از خواندن اساسات در کورسها
تا اشتراک در امتحانهایی که برای ارتقاء دانشآموزان برگزار میشد، از آرزوهایش
که برای رسیدن به آنها از هیچگونه تلاشی دست برنداشته و امیدهایی که خانوادهاش
از حدثه داشته با یک نگرانی که انگار قرار نیست با این شرایط که بالای زنان حاکم
شده به آنها برسد؛ حرف میزند” مادرم بزرگترین حامی من و خواهرم برای درس خواندن
بوده و هست، زنیکه بودنش را با حمایتهای بیدریغاش از ما برای آموزش به اثبات
رساندهاست. خودم همیشه دوست داشتم یک سیاستمدار خوب شوم و در رویاهایم از خودم
یک خانم سیاستمدار تجسم میکردم که با دلسوزی تمام برای وطناش خدمت میکند.”
اما؛ خانوادهاش برای او خواب داکتر شدن را دیده بودند و اگر در
خانه حرفی از مریضی به میان میآمده، مادرش از حدثه بهنام داکتر مادر یاد میکرده،
بیخبر از اینکه اندکی بعد، این رویاها هر روز در سیاهچالهٔ ناامیدی غرق میشود
و حدثه را نیز با خودش میبرد.
زمان زیادی نمیگذرد، در روزهایی که حدثه با جدیت تمام آمادگی
کانکورش را دنبال میکرد و هر هفته برای محک زدن خودش در امتحانهای آزمایشی
کانکور اشتراک میکرد؛ ناگهان سایهٔ شوم یک گروه که سایههای تاریکیشان تا هنوز
بر خاطرات دخترانی که چند سال بزرگتر از حدثه است بهجا مانده بود، قدرت را به
دست گرفت. با آن هم حدثه به امید اینکه آنها تغییر کرده باشد و بعد از چند روزی
دوباره به مکتب برود خوشبین بود.” یک روز قبل که قرار بود مکتبها شروع شود با
خوشحالی تمام برای آن روز آماده میشدم؛ همیشه به فکر این بودم که مادرم حاصل آن
همه زحمتی که برای من کشیده بود را بعد از دوازده سال ببیند و دخترش با بلندترین
نمرهٔ کانکور در رشتهٔ دلخواهش کامیاب شود.”
اما؛ وقتی حدثه به دروازههای مکتب میرسد با چیزی مواجه میشود که
از آن به نام غمانگیزترین روزهای زندگیاش یاد میکند و میگوید: ” وقتی به مکتب
رسیدیم، مدیر بنا بر دستور، دروازههای مکتب را بسته بود، معلمها هم میگفت: مکتبهای
دخترانه بسته شده و افراد طالبان هم ما را با زور، دوباره به خانههایمان فرستاد.
دیدن این همه برایم وحشتناک بود و واقعاً باور نمیتوانستم که زنان دوباره به
بیستسال قبل برگردد.”
حدثه که برای جبران درسهایی که بهخاطر کرونا عقب افتاده بود، چند
کلاس در کورسهای آموزشی ثبت نام کرده بود، طالبان با آمدنشان نه تنها حدثه را
بلکه هزارها دختر دانشآموز را به سمت سیاهی جهت داد و برای اثبات جهلشان هر روز
دستورهای تازه را برای به حاشیه بردن زنان اعمال میکند.
حدثه آمدن طالبان را کابوس میداند و میگوید: ” با آمدن طالبان،
از امتحان دادن و رفتن به دانشگاه منصرف شدم، مکتبها هنوز بستهاست و در دانشگاه
هم هر روز یک محدویت جدید را وضع میکنند. حالا از ماندن و درس خواندن در این کشور
ناامید شدم. در یکی از کورسها زبان انگلیسی را میخوانم و برای گرفتن و بهدست
آوردن “تافل” تلاش میکنم تا از این طریق بورس تحصیلی خوب بهدست بیاورم.”
پسر عمهاش که او هم صنف دوازدهم مکتب است و هر روز به مکتب میرود
و از کتابهای درسیشان برای حدثه حرف میزند او را بیشتر از پیش غرق در ناامیدی
میکند.” ما دختر و پسر در این دوازده سال تلاش کرده بودیم، حالا چرا پسران میتوانند
درس بخوانند، ولی ما حق نداریم. طالبان فکر میکنند که دختران برای کارهای خانه
آفریده شده و باید در خانه باشند. در کجای قرآن چنین چیزی گفته شده که آنها میگویند:
اسلام اینطور میخواهد.”
خواهر بزرگ حدثه بعد از سپری کردن امتحان کانکور و بهخاطر بلند
بودن نمرهاش شامل بورسهای دولتی میشود و لیسانساش را در رشتهٔ مهندسی از
دانشگاه ترکمنستان گرفتهاست و خواهر دیگرش هم دانشجوی حقوق در دانشگاه کابل است.
حالا آیندهٔ حدثه و دختران این سرزمین دارد رو به نابودی میرود،
که طالبان با پیروی از سنت پشتون والی و تفسیر غلط از اسلام، برای خانهنشین کردن
زنان و گرفتن حقوق آنها از هیچگونه تلاشی دست برنمیدارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر