شراره رضائی
باد ملودی مرگ
میسراید و
مادران و پدران، خواهران و برادران در خزان مرگ عزیزانشان به رقص عزا آمده اند
شیون مادران در
میان صدای خشم طبل ها در هم آمیخته
زمین پر است از اجساد گل های بی جان مریم ها ، رامین ها و شیرین ها
برادری می جوید تک تک سنگ ها و آوارها را به امید رایحه بوی تن برادر که در زیر تلی از خاک خفته است!
مادر ی بی تاب برای فرزند زیر آوار مانده اش لالایی از عشق و امید به نجات می خواند !
کمر پدر شکسته
است از غم جان بی جان طارق!
در این هیاهوی مرگ و سیاهی، اما سلبریتی ها برای بیشتر دیده شدن سود می جویند،
یکی با بوسه ای در ژستی روشنفکرانه
و ساختار شکن ! در خارج از مرزها و
دیگر عشوه می آید در رکاب سلام
فرمانده!
اما
ما مردم ایستاده ایم، تا فریاد بزنیم سلام پینوشه ی
زمانه !
ما هنوز زنده ایم، و فریاد می زنیم سلام جنایتکار
درمانده !
چه درد
و غم غریبی مشترک پیوند می زند کشته شدگان آب را
به آبان و آبادان
در پیوندی ابدی
میان مادران سیاه پوش و دادخواه تا روز انتقام!
تا روز انتقام
و محاکمه ما زنده ایم ، ما هنوز زنده ایم! .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر