نویسنده : عارفه فاطمی
بیست وچهارم(۲۴) اسد ۱۴۰۰هش برابر با ۱۵آگست ۲۰۲۱میلادی روز بسیار سیاه و وحشتناکی
برای مردم افغانستان و بهخصوص برای شهروندان کابل است. روزی که در یک چشم بههم
زدن کابل به دست گروه طالبان سقوط کرد. آرزوها، اُمیدها، پیشرفتها و دستاوردهای
۲۰ سال اخیر افغانستان یکباره دود شدند و به هوا پراکنده شدند.
در آن روز من در سرای شمالی بودم.
حدود ۹ صبح بود که شایعهی سقوط کابل مردم را در وحشت
و سراسیمگی غیرقابل تصوری فرو برد. سکوت، دستپاچگی و اظطراب بر کابل مستولی شدند.
با شنیدن این شایعه با ترس و وحشت فوراً به سمت خانه و
کوته سنگی حرکت کردم.
در مسیر راه شاهد چنان وحشتی در شهر، چهرههای مردم و
سیمای کابل بودم که هیچ گاه تصورش را نمیکردم.
یکباره وحشت، ناامیدی، سراسیمگی، خشونت، تعقیب و فرار
به جای آزادی و آبادی نشستند. در آن روزِ تاریک یاس، اظطراب و ترس در چهرهی تک
تک شهروندان به وضوح دیده میشد. هیچکسی آرامش نداشت و همه به سویی در حال فرار
بودند. افراد سراسیمه و نگران به طور گسترده به سمت میدان هوایی در حرکت بودند تا
شاید راهی برای خروج بیابند. شهر همچون روزهای گذشته نفس نمیکشید. انگار نبض و
قلبش از تپیدن ایستاده بود. از موسیقی، تپوتلاش، شادی و تکاپو خبری نبود و هرکسی
به سویی فرار میکردند. بسیاری با پژمردگی و نگرانی شدید از خانوادهها و عزیزانشان
خبر میگرفتند.
وقتی در خانه رسیدم مادرم را چنان در ترس و وحشتی یافتم
که با هیچ کلمهیی قابل بیان نیست. ترس و نگرانی از آینده و سرنوشت دختران و
فرزندانش. ترس از این که سرنوشت سه دختر جوانش در یک خانهی بدون مرد چه خواهد شد.
به خصوص این که شایعهی آزار و اذیت زنان و دخترانِ بدون سرپرست مرد و بدون محرم
توسط طالبان در میان مردم وحشت بیشتری خلق کرده بود. نگران از این که به کجا پناه
ببرند تا دخترانش از شر طالبان در امان باشند. اولین بار بود که مادرم را این چنین
شدید نگران و مضطرب میدیدم. نخستین بارم بود که خودم را در مقابل نگرانیهای
مادرم واقعا بیچاره و درمانده احساس میکردم. هیچ کاری از دستم ساخته نبود و هیچ
حرفی برای آرامش و تسلیاش نداشتم. تلویزیون را روشن کردم تا بیشتر بدانم که بر سر
کابل چه آمده است. وقتی تلویزیون روشن شد آقای بسم الله محمدی روی پردهی تلویزیون
ظاهر شد و برای مردم پیام داد که نگران نباشید کابل در امنیت است و ما از کابل
دفاع می کنیم.
کمی بعد تر از سخنان بسمالله محمدی ویدیوهایی در شبکههای
اجتماعی دست به دست میشدند که نشان میدادند پرچم های طالبان جای برخی از پرچمهای
افغانستان در شهر را گرفتهاند.
لحظهی بعد طالبان اعلامیه دادند که نیروهای ما در
پشت دروازههای کابلاند و هنوز وارد شهر نشدهاند. نزدیک شام همان روز خبر فرار
اشرف غنی از کابل پخش شد و داکتر عبدالله عبدالله نیز آن را با انتشار اعلامیهی
ویدیویی تایید کرد. این گونه بود که اشرفغنی، مشاوران امنیتیاش و مقامات امنیتی
و حکومتی به مردم خیانت کردند. مردم را تنها گذاشتند و با فرار خاینانهیشان
آزادیها، امیدها و دستاوردهای بیست سال اخیر را نابود کردند. کابل و تمام
افغانستان را بدون هیچگونه مقاومتی به طالبان سپردند.
چنین ناباورانه و غمانگیز دستاوردهای ۲۰ سال اخیر در ظرف ۲۴ ساعت ازبین رفتند. عملا
تمام ارگانهای دولتی، سکتورهای خصوصی، دانشگاهها، مکاتب وتمام نهادهای آموزشی
بسته شدند. تمام خدمات دولتی و خصوصی متوقف شدند و نظم و سیستم بیست سالهی
افغانستان کاملا ازهم پاشید و نظام بدوی
امارت اسلامی طالبان برقرار گردید.
متاسفانه اولین و بزرگترین قربانی این نظام زنان اند.
با شروع حاکمیت طالبان تمام زنانِ شاغل، محصلان دانشگاهها و دختران متعلم خانهنشین
شدند. با گذشت بیش از صد روز
وضعیت نه تنها که بهتر نشده است بلکه به مراتب بدتر شده است. هنوز هم بسیاری از وزارتخانهها
ونهادهای دولتی بسته و یا نیمه فعالاند. طالبان دراولین اقداماتشان "وزارت
امور زنان" را به "وزارت امر به معروف ونهی ازمنکر" تغییر نام
دادند و به زنان کارمند اجازهی حضور در وظایفشان را ندادند. در کابینهی طالبان
حتا یک زن حضور ندارد.
با تسلط یافتن طالبان
زنان از کار و حضور در عرصههای اجتماعی، سیاسی و افتصادی کاملا حذف شدند.
با وجود وضع این محدودیتها و قوانین غیرانسانی و ضد زن، زنانِ فعال و فعالان
مدنی، فعالان حقوقبشر و حقوق زن در مقابل این بیعدالتیها و ستمها ساکت ننشستند
و تسلیم نشده اند. آنها اعتراضشان را با راهاندازی تظاهراتهای مدنی از گوشه
و کنار ولایات مختلف افغانستان برعلیه این اقدامات و قوانین عقبگرایانه و
غیرانسانی طالبان بلند کردند و خواهان حفظ آزادیها، حقوق و دستاوردهای بیست سال
اخیرشان شدند. بسیار خوشحالم که من نیز در جمع این زنان عدالتخواه و معترض کابل
هستم.
زنانی که با به خطر انداختن جانشان برای عدالت، آزادی،
حقوق و دستاوردهای بیست سال اخیرشان شجاعانه مبارزه میکنند. ما اعتراضاتمان را با
شعار"طالبان! طالبان! ناقض حقوق زنان!!" در کابل از تاریخ ۱۳ سنبله ۱۴۰۰هش آغاز کردیم.
مسیر تظاهرات ما از پیش وزارت دفاع شروع و به سمت ارگ
ریاست جمهوری بود. نزدیک ارگ رسیده بودیم که طالبان محدودیتهایشان را بر
ما شدیدتر کردند و مانع از رفتنمان بسوی ارگ شدند. وقتی ما مقاومت کردیم طالبان
برای پراکنده کردن ما از گاز اشکآور واسپری مرچ استفاده کردند. با ما خشونت کردند
و بسیار بیرحمانه با کنداق تفنگهایشان به پاهای خانم ها میزدند و سر یکی
ازهمراهانمان را شکستند. ما را چنان پراکنده کردند که من فکر میکردم شاید تعدادی
ازما گم شده اند.
در۳۰
سپتامبر ما گروه خودجوش زنانِ مبارز افغانستان در
اعتراض به ممنوعیت دختران و زنان از تحصیل جلوی مکتب رخشانه در کابل دست به اعتراض
زدیم. با پیوستن و تجمع تعدادی از همراهانمان در محل مورد نظر، طالبان تمام راههای
ورودی به آن ساحه را بستند وتعدادی از معترضان و فعالانی را که قصد پیوستن به ما
را داشتند اجازهی محلق شدن ندادند و با ما خیلی با خشونت رفتارکردند. بر یکی از
دختران که داشت ویدیو و فیلم میگرفت حمله کرد. با زور و کشمکش فیزیکی خواست
موبایلش را از دستش بگیرد. با تهدید وخشونت تجمع ما را برهم زدند و مانع از
راهپیمایی و بلند کردن صدایمان برای دفاع از حق آموزش و تحصیل دختران شدند. علیرغم این خشونتها و برخوردهای خشن حرکت
خودجوش زنان مبارز و سایر گروه های فعال زنان در کابل و بعضی ولایات دیگر
افغانستان به اعتراضاتشان ادامه داده و خواهند داد.
در اینجا می خواهم از سرگذشت و خاطرهی بسیار بد و همچنان
خشونتی که در اعتراض ۳۰ اکتبر در جادهی دارالامان بر ما رفتهاند یادآور شوم.
خشونت و خاطرهی که مثل یک کابوس ترسناک همیشه در ذهنم خواهند ماند. قرار بود در
۳۰ اکتبر تظاهرات و اعتراضی در برابر نادیده گرفتن حقوق زنان از سوی طالبان در
جادهی دارالامان برگزار کنیم. یک شب قبل از تظاهرات در گروپها و فضای مجازی
اطلاعیه پخش کردیم و خواهان حمایت، همراهی، مشارکت زنان و شهروندان و همچنان پوشش
خبری از اعتراضاتمان شدیم. بعد از پخش اطلاعیه در فضای مجازی و گروپها ما از طرف
بخش امنیت طالبان تهدید دریافت کردیم و به ما هشدار داده شد که نباید اعتراض کنیم.
بعد از دریافت تهدید من و خانم ریشیمین(فعال حقوق بشر)
برای جلوگیری از ممانعت طالبان و به منظور انحراف
تهدید طالبان در فضای مجازی و گروپها اطلاعیه نشر کردیم که تا اطلاع ثانوی
تظاهرات فردا لغو شده است. در حالی که تظاهرات را واقعا لغو نکرده بودیم و با
پذیرش خطرات و تهدیدهای طالبان ما همچنان مصمم به برگزاری آن فردای آن شب(۳۰
اکتبر) بودیم. محل اعتراض ما جادهی دارالامان پیش شفاخانهی کیور در ساعت ده قبل
ازظهر بود.
من صبح آن روز زودتر از دیگر روزها ازخواب برخواستم. نمازم را خواندم و کمکم
آمادهی رفتن به تظاهرات شدم. بسیار بیقرار بودم که چگونه خودم را به محل تجمع
برسانم. وقتی ازخانه حرکت کردم نتوانستم به مادرم بگویم که ما به تظاهرات میرویم.
چرا که میدانستم مادرم مانع رفتنم میشود. ساعت نُه وچهلوپنج
دقیقهی صبح بود که محل تظاهرات رسیدم. قبل ازمن همکارم خانم ریشیمن وچند تن از
خانمهای دیگر نیز به محل رسیده بودند. هنگامی که من به آنجا رسیدم فضا عادی به
نظر میرسید. دو خبرنگار یکی داخلی و دیگری خارجی نیز برای پوشش خبری تظاهراتمان
آمده بودند. وهردو ساحه راازترس طالبان ترک گفتن .
ما منتظر خانمهایی ماندیم که هنوز درمسیر راه بودند و
میخواستند به جمع ما بپیوندند. تا آن لحظات نیز همچنان فضا عادی به نظر میرسید.
تعدادی از نظامیان طالبان و موترهایشان در فاصلهی دورتراز ما حضور داشتند و ما
را تحت نظر داشتند. ما نیز منتظر رسیدن همراهانمان بودیم تا برنامه را آغازکنیم.
نظامیان طالبان بیشتر و بیشترمی شدند. یکی از آنها نزد ما آمد و خودش را از بخش
امنیت طالبان معرفی کرد و گفت که به شما کاری نداریم . لحظهیی نگذشته بود که حدود
۲۰ موتر و یا بیشتر از نیروهای طالبان
ازهردو ما طرف آمدند. مردم عام و خبرنگاران را با زور درموترها سوار کردند و همچنان
کسانی که درسرک و یا پیادهروها بودند را نیز دور کردند و سرک دارالامان را دوطرفه مسدود کردند. به جز از نظامیان طالبان
و حدود ۱۳نفر از ما خانمهای معترض کسانی دیگری را در محل نگذاشتند و همه را
راندند.
هردوطرف سرک نظامیهای طالبان مستقر بودند و قطعهی
خاصشان ( قطعهی بدری) که حدود ۲۰۰
نفر بودند آمدند به ما نزدیک شدند و ما را با خشونت زیادی به عقب تیله کردند. طوری
که ما به رویهم می افتادیم و با لتوکوب و زدن با کنداق تفنگهایشان ما را
ازسرک دور و به طرف دیوار بردند. ما را به دیوار چسپاندند و بر ما چیغ می زدند که
شما بی حیاء، کافر و جاسوس امریکا هستید. طوری ما را به دیوار چسپاندند و پیش روی
ما را گرفتند که ما حتا نمیتوانیستیم سرک را ببینیم. فرماندهشان به سربازانش
دستور دادند که اگر هرکدام اینها تلفنشان را بیرون کردند و یا خواستند عکس و
فیلم بگیرند بر آن شلیک کنید. ما احساس کردیم که طالبان قصد کشتن ما را دارند.
برای این که دیگران در صورت کشته شدنمان از سرنوشت، هویت و دلایل اعتراضمان
مطلع شوند من با پذیرش خطر کشته شدن توسط طالبان خطر کردم و تلفنم را درآستین
حجابم انداختم تا ازاین صحنه فیلم بگیرم. طالبان در حالی که ما را در حلقهی بسیار
کوچک و تنگ محاصره کرده بودند من و خانم ریشیمن همکارم خطر کردیم و تلفنهایمان
را روی ضبط صدا گذاشته و درزیر لباس هایمان جابجا کردیم. من درزیر چادر با وانمود
کردن حالت گریه تلفنم را برداشتم و ویدیوی کوتاهی گرفتم و سپس آن را به خبرگزاری
آماج نیوز فرستادم و ازآنها درخواست کمک کردم.
طالبان حدود سه ساعت ما را درمحاصره و بازداشت خود
نگهداشتند. دراین سه ساعت هر نوع فحش و دشنام به ما دادند و هر تحقیری که
توانستند کردند. بسیاری از همکاران ما را لتوکوب و شنکجه کردند. به مردم گفته بودند
که در اینجا انتحاری و داعش آمده اند.
در واقع میخواستند ما را درپوشش حملهی داعش به قتل برسانند.
با وجودی که هر لحظه احتمال کشته شدنمان وجود داشت و هر لحظه ممکن بود امر کشتن
ما صادر شود ما در تلاش رهایی بودیم و با سر دادن شعار"خدا را می شناسیم
از شما بهتر!" و همچنان با تلاوت آیات قرآن وکلمهی طبیه به چشمان
همدیگر با قطع امید از زندگی آخرین نگاههایمان را کردیم. طوری که دیگر امیدی
برای زنده ماندنمان نمیدیدیم و از همدیگر خدا حافظی کردیم.
نزدیک ساعت دوازدهی ظهر بود به آنها گفتیم که اجازه
بدهید ما به خانههایمان برگردیم. درجوابمان میگفتند که شما بی حیاها باید با ما
به ریاست استخبارات برده شوید تا بفهمیم رئیسان شما کیهایند. بعد از صحبتها و
مخابرههای مکرر با مقاماتشان یکی از مولویهایشان آمد و به ما گفت که امروز
نجات پیدا کردید و می توانید بروید. ولی ما شما را فراموش نمی کنیم و تحت نظارت ما
هستید. سپس بعد از هر چند دقیقه به طور یکی یکی و جداگانه یکی از همکارانم را از حلقهی
که محاصره شده بودیم آزاد میکردند تا به خانه برگردیم و دستور میدادند که تا
فاصلههای دور نباید حتا به پُشت سرمان نگاه کنیم.
اعتراضات مدنی وعدالتخواهیهای ما همواره با خشونتهای
فزیکی، روانی تهدیدهای مرگ از سوی طالبان مواجه بودهاند و هستند. درجریان اعتراضاتمان
تعدادی ازهمکاران وهمراهانمان و همچنین برخی از خبرنگاران به خاطر پوشش خبری
تظاهراتهایمان به شدت لتوکوب شده و آسیبهای جدی دیده اند. درتمامی این
تظاهراتها خبرنگاران توسط طالبان لتوکوب شده و با خشونت و تهدید آنها را از ساحه
دور ساخته اند. به این صورت مانع از پوشش خبری و انتشار گستردهی اعتراضاتمان
شده و میشوند. از جمله به طور نمونه میتوان از لتوکوب، بازداشت وشکنجهی چند
خبرنگار روزنامهی اطلاعاتروز به خاطر پوشش دادن تظاهرات بانوان درغرب کابل یاد
کرد.
ربودن، قتل و تیرباران کردن چهار زن فعال حقوق بشر درمزارشریف
وتهدید شماری ازهمکارانم از جمله بازداشت فوزیه سعیدزاده فعال مدنی در کابل و همچنان
ترور و کشتن خبرنگار آریانا نیوز (نام خبرنگار) همسر بانو فوزیه وحدت همکار معترض
ما وهمینطور تهدید وتعقیب خود بانو وحدت توسط افراد طالبان و برخی موارد دیگری که
من حالا به خاطرم نیست همه مصداقها و تایید کنندهی خشونتها، قساوتها، کشتارها،
شکنجهها و تعقیبهای معترضان توسط طالبان اند.
به عنوان سخن آخر می خواهم بگویم که، من و همجنسهای
من همواره قربانیهای زیادی در این کشور دادهایم و برای رسیدن به حقوق انسانی،
عدالت اجتماعی و آزادی مبارزات زیادی کردهایم.
حالا و بعد از این نیز برای تحققِ حقوق، ارزشها،
عدالت و آزادیهایمان ساکت نخواهیم ماند و مبارزه خواهیم کرد. اجازه نخواهیم داد
تا طالبان بار دیگر ما را زیر ظلم و خشونت قرار بدهند.
فراموش نکنید که زنان امروز، زنان بیست سال قبل
نیستند. طالبان هرقدر ما را تهدید کنند، خشونت کنند و یا فحش بدهند و بر ما
محدودیت وضع کنند و یا حتا از ما قربانی بگیرند هیچ وقت موفق نخواهند شد که صدای
ما را خاموش کنند. ما به اعتراضات مدنیمان ادامه خواهیم داد و اجازه نخواهیم داد
که شرمسار نسلهای بعدیمان باشیم. آنچه طالبان در دست دارند اسلحه برای کشتن است.
ولی آنچه ما برای آن مبارزه میکنیم و در آرزوی تحققشان هستیم عدالت، ارزشهای
انسانی، آزادی و انسانیت است.
ما با تمام توان برای تحقق اهداف انسانی و عدالتمدارانهیمان
مبارزه خواهیم کرد، حتا اگر از ما قربانی بگیرند. در ضمن؛ از فعالان مدنی و فعالان
حقوق بشر در سایر کشورها نیز میخواهم که صدای زنان افغانستان شوند و با راهاندازی
تظاهراتها ما را حمایت و همراهی کنند و صدای ما را به گوش جهانیان برسانند.
ماهنامه رهایی زن شماره 100 منتشر شد
http://rahaizanorg.blogspot.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر