مریم مرادی
از سال 1981 تا به امروز، 25 نوامبر هر سال (معادل چهارم آذر) به عنوان روز جهانی منع خشونت علیه زنان نام گرفت. اگر چه این روز یادآور عزم همگانی برای مبارزه با خشونت علیه زنان انتخاب شده استاما با رشد فزاینده خشونت علیه زنان میتوان به این نتیجه رسید که هر روز باید در برابر هر نوع خشونت علیه زنان ایستاد و مبارزه کرد.
اکنون چهل سال از آن روز گذشته است اما هنوز خشونت علیه زنان در سرتا سر جهان ادامه دارد!
یکی ازعوامل اصلی خشونت علیه زنان، اعمال قدرت
مردان بر اساس ساختار نابرابر اجتماعی، فرهنگ و ارزشهای مردسالارانه وتسلط مردان
بر سرنوشت زنان میباشد. بر اساس باورهای نادرست و آموزههای مردسالارانه، به
زنان به عنوان جنس دوم و پایینتر از مردان نگاه میشود. این امر موجب شده است تا
خشونت علیه زنان مشروعیت یافته و توجیه شود. 25 نوامبر از سوی سازمان ملل متحد بهخاطر
نکوهش خشونت علیه زنان به عنوان «روز جهانی محو خشونت علیه زنان» نامگذاری شده
است، تا در این روز خشونت علیه زنان به بحث گرفته شود و عوامل و زمینههایی که
باعث خشونت علیه زنان میشوند، مورد بررسی قرار گیرند، یا حداقل در این روز به
زنان خشونت اعمال نشود.
در
سالهای اخیر خشونت علیه زنان در ایران بطور چشمگیری رو به افزایش بوده و به شکلهای
مختلفی اعمال میشود. گرچه از آن به عنوان یک آسیب اجتماعی یاد میکنند، اما در
حقیقت خشونت ساختاری و سیستماتیک به زنان در ایران، نخست از سوی بسیاری از قوانین
اعمال میشود. قوانین تبعیض و آمیز و نابرابر در حوزه شحصی و اجتماعی، نخستین
زمینههای اعمال خشونت علیه زنان را فراهم میکنند و خود بازتولید خشونت اند. قوانین ایران، زن را از یک فرد دارای حقوق
انسانی به یک موجودی که در خانواده تعریف میشود تنزل داده و موقعیت و جایگاه زن
را به حاشیه برده و محدود کرده است. قوانین از ریاست مرد در خانواده حمایت میکند
و طبیعی است که در خانواده ایرانی بر همین
اساس خشونت علیه زنان رخ بدهد. مجاز بودن ازدواج کودکان در ایران، تبعیضهای
قانونی برای اشتغال و تحصیل، محرومیت زنان از حقوق اساسی در زمینه ازدواج و طلاق و
سرپرستی فرزندان و کنترل پوشش و رفتار زنان با حمایت قانون، تنها نمونههایی از
خشونت ساختاری و قانونی علیه زنان در ایران هستند.
اصول دوم، بیستم، بیست و یکم و بیست و دوم قانون
اساسی جمهوری اسلامی ایران، کرامت مرد و زن، یکسان بودن حقوق انسانی هر دو و
مصونیت هر یک از آنها از تعرض جانی، شغلی یا حیثیتی را تضمین کردهاند. زنان اما
نه تنها در قوانین اداری، استخدامی، آموزشی به حاشیه رانده میشوند، بلکه در عرصه
خانواده نیز که کانون اصلی آنها نامیده میشود هم تحت حمایت قانون نیستند.
در قانون مدنی ایران، زن حق ترک خانه مشترک را
ندارد مگر خطر جانی یا شرافتی را با شاهد صالح در دادگاه ثابت کند.
ماده ۱۱۰۵ همین قانون، ریاست خانواده را از
"خصایص انحصاری" مرد میداند.
ماده ۱۱۰۸ تاکید میکند که اگر زن از ادای وظایف
در برابر شوهر خودداری کند، نفقه به او تعلق نمیگیرد. حق تمکین جنسی، در فقه
اسلامی، حق مسلم شوهر بر زن است و زن بدون عذر شرعی نمیتواند مانع نزدیکی شوهر
شود.
آیه ۲۲۳
سوره بقره، زنان را کشتزار مردان مینامد.
ماده ۱۱۱۴قانون مدنی مقرر میکند که زن باید در
خانهای ساکن شود که شوهر تعیین میکند مگر پیشاپیش حق انتخاب مسکن را گرفته باشد.
در قوانین فعلی هیچ سازوکاری برای محافظت از زن
خشونت دیده یا تهدید شده وجود ندارد. در بسیاری موارد، زنی که کتک یا چاقو خورده
و یا تهدید به مرگ شده، حتی پس از شکایت به مراجع قضایی مربوطه و یا درمان، مجبور
است به همان خانهای باز گردد که عامل خشونت در آن است. همچنین در این قوانین
پیشبینی خاصی درباره حمایت از زنان خشونت دیده پس از طلاق یا شکایت قضایی نشده است.
در حالی که در بسیاری از موارد خشونتها حتی پس از ترک خانه یا اجرای حکم زندان،
جریمه و پرداخت دیه همچنان وجود دارد. مشخص نیست که زنان چه راهکاری برای گریز از
صدمات احتمالی خشونت گر در آینده دارند؟!
به درستی میتوان دریافت که هیچ امیدی به حمایت
از این مواد قانونی وجود ندارد و اگر هم باشد با موانع بسیار روبهروست. اثبات سوء
رفتار همسر و رسیدن به عسر و حرج دشوار است و نداشتن استقلال مالی هم اغلب زنان
تحت خشونت را وادار به سازش و تحمل وضعیت اسفبار میکند. مجازاتهای تعیین شده
برای مردان در این قوانین بسیار ناکارآمد بوده
و قابل جبران مالی است و تحت همین چتر حمایتی است که گریز افراد خشونتگر
از قانون را فراهم میکند.
قوانینی که نسبت به زنان تبعیض آمیز است، در
ترویج خشونت و تبعیض علیه زنان نقش اساسی دارد. در حقیقت قوانین، فرهنگ خاص خود را در جامعه ایجاد میکند.
یکی از عوامل مؤثر در کاهش خشونت علیه زنان در جامعه ایران، تغییر قوانینی است که در
حال حاضر به تولید فرهنگ و ارزشهای تبعیضآمیز و خشونتگر در جامعه دامن میزند.
چرا خشونت علیه زنان در
ایران به یک بحران تبدیل شده است؟ چرا قانون در ایران نقش بازدارنده ندارد؟
واضح است که قانون هم جزئی
از این ساختار زنستیز است. چرا که با مجازاتهای بسیار اندک یا گاه بدون مجازات
با قاتلان زنان و دختران برخورد میکند. نظام و ساختار مردسالار با کمک محورهای زنستیز
خویش، که ریشه در دین و فرهنگ دارد، خود را باز تولید میکند. البته باید اذعان
نمود که ریشه اقتصادی مساله هم ضروری است. زیرا نظام اقتصاد سرمایهداری با کم مزد
یا بی مزد گذاشتن کار زنان در خانه، در استثمار و تبعیض علیه آنان مؤثر است.
از سویی دشمنی ویژه با
دختر بچهها، دختران نوجوان، و زنان در حکومت دینی جمهوری اسلامی، ریشه ایدئولوژیک
در آموزههای مذهبی در دین اسلام از جمله قرآن، حدیث، و سنت پیامبر دارد. روح
الله خمینی در سال 1342 وقتی صدایش راعلیه انقلاب سفید شاه، بالا برد، نارضایتی
اصلی او در واقع، دادن حق رای به زنان توسط شاه بود که با تلاش زنانی همچون "فرخرو
پارسا" به ثمر رسیده بود. پس از به قدرت رسیدن به قدرت، فرمان قتل زنانی همچون
"فرخ رو پارسا" ، زنان قاضی را از کار برکنار، حجاب را اجباری، و قوانین
زن ستیزانه را در مملکت حاکم کرد. فرهنگ
مردسالاری را بیش از پیش رونق بخشید و نگاه مذهبی به زن را که از او شیئی برای
ارضای جنسی مرد میسازد فرهنگ سازی کرد.
از آنجائیکه کلیه قوانین
شریعت اسلام مردسالار و مرد محور هستند یعنی یک مرد میتواند چهار زن بگیرد ولی
اگر زنش را با مردی دستگیر کند و هر دو را به قتل برساند مجرم محسوب نمیشود. مرد
میتواند دختر خود را بکشد و مجرم شناخته نشود و فقط ملزم به پرداخت دیه باشد.
همچون فاجعه دلخراش رومینا اشرفی که به طرز فجیعی به دست پدر خود به قتل میرسد و
قاتل فقط محکوم به پرداخت دیه شده است و صدها مواردی از این خبرها که قاتلان در
پناه قانون حمایت شده و بازتولید خشونت علیه زنان میگردند. دختران باید تمام بدن
خود را از 9 سالگی بپوشانند، بدون اجازه
شوهر از کشور خارج نشوند، و در صورت طلاق حضانت فرزند بالای هشت سال را به شوهر
بدهند، و اگر شوهر فاقد شرایط باشد، به پدر شوهر! این فرهنگ، قانون، و جامعه
مردسالار و حکومت ضد زن این گونه است که زن را سرکوب میکند. در حکومت جمهوری اسلامی
یک دختر بچه، هیچ حقی به عنوان یک کودک ندارد، چون او، در نگاه اسلامِ حاکمِ بر
مملکت، از 9 سالگی یک زن میشود. حق کودکی
او را چنان می ربایند که او حتی نمیتواند یک انسان باشد با تمام حقوق یک کودک!
با همهی آنچه گفته شد به
نظر من یکی از دغدغههای هر زن میتواند این باشد که انسان ماندن و آزاد بودن خود
را باور داشته باشد. زنان زمانی میتوانند خشونت را از زندگی شان حذف کند که نخست خودشان
را بشناسد. به باور من آزادگی و انسان بودن اولین قدم برای «نه» گفتن به هر نوع خشونت
است. آزاد بودن از تمام بندهایی که ما را از انسان بودن و زندگی کردن باز میدارد.
یک انسان آزاد میتواند عدالتخواه و دادگر باشد. هر انسانی که در قید و بند هر نام
و تفکری که باشد، نمیتواند مبارز باشد. به یقین که هیچ حکومتی، هیچ برنامهای و هیچ
سازمانی نمیتواند مانع خشونت علیه زنان باشد مگر زمانی که یک زن روشنفکر و آگاه
خود را بشناسد، به نیاز، خواستها و باورهای خود احترام بگذارد و دنیای عاری از
خشونت را با دوستی و همدلی با دیگر زنان رقم بزند.
http://rahaizanorg.blogspot.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر