ستون آزاد
نویسنده:
معصومه رها
زندگی تازه داشت روی
خوشش را برایم نشان میداد، تمام خاطرات سخت و مشکلاتی را که سالها بهخاطر درس
خواندن متحمل شده بودم با گرفتن وظیفه به عنوان گزارشگر در یک ارگان معتبر دولتی
کم کم از خاطرم داشتند محو میشدند؛ با آنکه معاش اندکی به دست میآوردم؛ اما
برایم خیلی با ارزش و خوشایند بود.
«زارا» با بغضهای گره
کرده در گلویش از زندگی پیش از طالبان میگوید! دو و نیم دهه از عمرم، پر است
از شب و روزهای تلخ و سیاه که یکریز با مشکلات دست در گریبان بودم؛ خصوصاً
ازدواج کردن در سن ۱۵ سالگی و مادر شدن و تحمل کردن ضرب و شتمهای شوهر بیرحم و سنگدل
و در آخر طلاق که تمام دوران نوجوانیام را با اندوه و درد پر نمود؛ ولی هر درد و
رنجی که میکشیدم مرا محکمتر میساخت و هیچگاه از مبارزه در مقابل اجتماع و سختیهای
زندگی دست نکشیدم، مکتب خواندم و بالاخره در دانشگاه کابل در رشتهٔ دلخواه خویش
کامیاب شده و با نمرات عالی فارغالتحصیل گردیدم.
بعد از فراغتام، با
تمام معضلات فرا روی زندگی، توانستم در یک ارگان معتبر دولتی وظیفه بگیرم و در
کنارش، وقتهای تنهایی و اندوه خویش را با سر هم نمودن واژهها به سبک شعر آزاد و
داستانهای کوتاه پر کنم. با آنکه یک زن آزاد بودم و جز دوری از دو فرزندم دیگر
دغدغهای نداشتم؛ اما شبها که در کنج خموش اتاق به تنهایی خویش میاندیشیدم، تمام
لحظات زندگیام را پوچ و بیمعنا میدیدم؛ ولی ازدواج دوم و متولد شدن فرزندان
دیگرم تمام کاستیها و رنجهای متحمل شدهٔ دو ونیم دههٔ عمرم محو شد و زندگی رنگ
زیباتری به خود گرفت.
زارا در ادامهٔ صحبتهایش
اضافه کرد! همه چیز خوب و نرمال بود. با آنکه جنگ در ولایات جریان داشت، گاه و بیگاه
در پیرامون ما انتحاریهایی صورت میگرفت و در دو سال پسین، مردم هزاره و شیعه به
انواع و شیوههای مختلف، مورد حملات قرار میگرفتند و طفل و جوانهای بیشماری را
از دست دادیم؛ اما زندگی در کانون خانوادهام شیرین بود؛ ناگهان در کمال ناباوریها
در تاریخ ۱۴۰۰/۰۵/۲۴ آسمان آرزوهای من و
هزاران زن دیگر هموطنم وارونه گشت.
حقیقت امر این است که
طالبان با چهرهای منحوستر از بیست سال قبل برگشتند و همه شاهد جنایات کثیف آنها
بودهایم و هستیم. متأثر کننده برایم این است که ما به یک جامعهٔ گوسفندی مبدل
شدیم، اگر ما را کشتند یا بیکار و روزگار شدیم و اطفال ما از گرسنگی هلاک شدند،
باز هم هیچ گروهی از مردان اعتراض خیابانی نکردند و به تمام دستورهای طالبان لبیک
گفتند.
اما ما زنان مبارز
افغانستان! برای دادخواهی و حضور یافتن در بعدهای مختلف جامعه همانند حکومتهای
پیشین، اعتراضهای گوناگون با شیوههای متفاوت علیه طالبان راهاندازی نمودیم و
سازمان حقوق بشری، جامعهٔ بینالملل و فعالین حقوق زن در سطح جهان را نیز به
دادخواهی و همصدا شدن با زنان افغانستان فرا خواندیم. اکثریت اعتراضهای ما با
عکسالعملهای خشونتآمیز طالبان روبهرو شد؛ ولی باز هم خسته نشدیم و بر مبارزههای
خویش نقطهٔ پایان نگذاشته و نیرومندتر از روز دیگر، برای دادخواهی میایستادیم و
از این رو در یکی از اعتراضهای جنبش خودجوش زنان با خشونت، چندین تن از زنان
معترض توسط جنگجویان طالبان دستگیر و زندانی شدند.
دو روز در زندانهای
نمناک و تاریک طالبان بهسر بردیم و بارها مورد خشونت و بازجویی طالبان قرار
گرفتیم. هیچگاهی آن لحظات وحشیانهٔ طالبان را از یاد نخواهم برد. طالبان با آلهٔ
برقی به ما شوک وارد میکردند، با قنداق تفنگهایشان به پشت، پهلو و رانهای ما میکوبیدند،
تا ما را وادار کنند تا جملات تهیه شده توسط خودشان را در پیش دوربینی که برای
فیلم گرفتن از ما عیار ساخته بودند، اعتراف به گناهان نکرده کنیم و به خود تهمت
فحاشی و بیعزتی بزنیم.
زارا در پایان صحبتهایش
افزود! زمانی که طالبان از ما زنان زندانی اعتراف گرفتند، تمام عکسها و فیلمهای
گرفته شده از جریان اعتراضات، علیه خودشان را از تلفن همهٔ ما پاک کردند و آنگاه
آزادمان ساختند.
او میگوید: شخص خودم،
زمانی که از زندان طالبان رها شدم و به خانه برگشتم، با عکسالعمل شدید و غیر قابل
تصور خانوادهام روبهرو شدم. سرزنشها و کنایههای خانواده، همسایه و فامیل کمتر
از شکنجههای طالبان نبود و تا امروز که چند ماه از آن حادثه میگذرد، هنوز هم کسی
با من درست صحبت نمیکند و مرا بدون کدام گناه مرتکب شده، طرد کردند. اینگونه
زیستن بدتر از مرگ است. زمانی که هم از جامعه و هم از خانوادهٔ خود طرد شوی و این
نهایت فاجعه است.
روایت
یک زن مبارز؛ شکنجه و اعتراف اجباری در زندان طالبان
نویسنده:
معصومه رها
زندگی تازه داشت روی
خوشش را برایم نشان میداد، تمام خاطرات سخت و مشکلاتی را که سالها بهخاطر درس
خواندن متحمل شده بودم با گرفتن وظیفه به عنوان گزارشگر در یک ارگان معتبر دولتی
کم کم از خاطرم داشتند محو میشدند؛ با آنکه معاش اندکی به دست میآوردم؛ اما
برایم خیلی با ارزش و خوشایند بود.
«زارا» با بغضهای گره
کرده در گلویش از زندگی پیش از طالبان میگوید! دو و نیم دهه از عمرم، پر است
از شب و روزهای تلخ و سیاه که یکریز با مشکلات دست در گریبان بودم؛ خصوصاً
ازدواج کردن در سن ۱۵ سالگی و مادر شدن و تحمل کردن ضرب و شتمهای شوهر بیرحم و سنگدل
و در آخر طلاق که تمام دوران نوجوانیام را با اندوه و درد پر نمود؛ ولی هر درد و
رنجی که میکشیدم مرا محکمتر میساخت و هیچگاه از مبارزه در مقابل اجتماع و سختیهای
زندگی دست نکشیدم، مکتب خواندم و بالاخره در دانشگاه کابل در رشتهٔ دلخواه خویش
کامیاب شده و با نمرات عالی فارغالتحصیل گردیدم.
بعد از فراغتام، با
تمام معضلات فرا روی زندگی، توانستم در یک ارگان معتبر دولتی وظیفه بگیرم و در
کنارش، وقتهای تنهایی و اندوه خویش را با سر هم نمودن واژهها به سبک شعر آزاد و
داستانهای کوتاه پر کنم. با آنکه یک زن آزاد بودم و جز دوری از دو فرزندم دیگر
دغدغهای نداشتم؛ اما شبها که در کنج خموش اتاق به تنهایی خویش میاندیشیدم، تمام
لحظات زندگیام را پوچ و بیمعنا میدیدم؛ ولی ازدواج دوم و متولد شدن فرزندان
دیگرم تمام کاستیها و رنجهای متحمل شدهٔ دو ونیم دههٔ عمرم محو شد و زندگی رنگ
زیباتری به خود گرفت.
زارا در ادامهٔ صحبتهایش
اضافه کرد! همه چیز خوب و نرمال بود. با آنکه جنگ در ولایات جریان داشت، گاه و بیگاه
در پیرامون ما انتحاریهایی صورت میگرفت و در دو سال پسین، مردم هزاره و شیعه به
انواع و شیوههای مختلف، مورد حملات قرار میگرفتند و طفل و جوانهای بیشماری را
از دست دادیم؛ اما زندگی در کانون خانوادهام شیرین بود؛ ناگهان در کمال ناباوریها
در تاریخ ۱۴۰۰/۰۵/۲۴ آسمان آرزوهای من و
هزاران زن دیگر هموطنم وارونه گشت.
حقیقت امر این است که
طالبان با چهرهای منحوستر از بیست سال قبل برگشتند و همه شاهد جنایات کثیف آنها
بودهایم و هستیم. متأثر کننده برایم این است که ما به یک جامعهٔ گوسفندی مبدل
شدیم، اگر ما را کشتند یا بیکار و روزگار شدیم و اطفال ما از گرسنگی هلاک شدند،
باز هم هیچ گروهی از مردان اعتراض خیابانی نکردند و به تمام دستورهای طالبان لبیک
گفتند.
اما ما زنان مبارز
افغانستان! برای دادخواهی و حضور یافتن در بعدهای مختلف جامعه همانند حکومتهای
پیشین، اعتراضهای گوناگون با شیوههای متفاوت علیه طالبان راهاندازی نمودیم و
سازمان حقوق بشری، جامعهٔ بینالملل و فعالین حقوق زن در سطح جهان را نیز به
دادخواهی و همصدا شدن با زنان افغانستان فرا خواندیم. اکثریت اعتراضهای ما با
عکسالعملهای خشونتآمیز طالبان روبهرو شد؛ ولی باز هم خسته نشدیم و بر مبارزههای
خویش نقطهٔ پایان نگذاشته و نیرومندتر از روز دیگر، برای دادخواهی میایستادیم و
از این رو در یکی از اعتراضهای جنبش خودجوش زنان با خشونت، چندین تن از زنان
معترض توسط جنگجویان طالبان دستگیر و زندانی شدند.
دو روز در زندانهای
نمناک و تاریک طالبان بهسر بردیم و بارها مورد خشونت و بازجویی طالبان قرار
گرفتیم. هیچگاهی آن لحظات وحشیانهٔ طالبان را از یاد نخواهم برد. طالبان با آلهٔ
برقی به ما شوک وارد میکردند، با قنداق تفنگهایشان به پشت، پهلو و رانهای ما میکوبیدند،
تا ما را وادار کنند تا جملات تهیه شده توسط خودشان را در پیش دوربینی که برای
فیلم گرفتن از ما عیار ساخته بودند، اعتراف به گناهان نکرده کنیم و به خود تهمت
فحاشی و بیعزتی بزنیم.
زارا در پایان صحبتهایش
افزود! زمانی که طالبان از ما زنان زندانی اعتراف گرفتند، تمام عکسها و فیلمهای
گرفته شده از جریان اعتراضات، علیه خودشان را از تلفن همهٔ ما پاک کردند و آنگاه
آزادمان ساختند.
او میگوید: شخص خودم،
زمانی که از زندان طالبان رها شدم و به خانه برگشتم، با عکسالعمل شدید و غیر قابل
تصور خانوادهام روبهرو شدم. سرزنشها و کنایههای خانواده، همسایه و فامیل کمتر
از شکنجههای طالبان نبود و تا امروز که چند ماه از آن حادثه میگذرد، هنوز هم کسی
با من درست صحبت نمیکند و مرا بدون کدام گناه مرتکب شده، طرد کردند. اینگونه
زیستن بدتر از مرگ است. زمانی که هم از جامعه و هم از خانوادهٔ خود طرد شوی و این
نهایت فاجعه است.
http://rahaizanorg.blogspot.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر