شهلا رضایی
خشونت خانگی یک آسیب جدی اجتماعی است که با وجود پیشرفت های فرهنگی هم چنان در جامعه وجود دارد . خشونت خانگی علیه زنان و کودکان از مباحث مهم سلامت همگانی و حقوق بشر است که با سلامت افراد خانواده و جامعه در ارتباط است .خشونت خانگی در محیط خصوصی به وقوع می پیوندد و عموما در میان افرادی رخ می دهد که یا ارتباط خونی و یا از طریق پیوند احساسی ویا قانونی با یکدیگر پیوند خورده اند.
بیشترین میزان خشونت علیه
زنان و کودکان اعمال می شود که مردان به خاطر قدرت اجتماعی تحت حمایت حکومت، قدرت
فیزیکی برتر خود را علیه زنان به کار می برند، که خشونت خانگی به اشکال مختلف و از
جمله آزار جنسی و تجاوز جنسی هم اعمال می
گردد که وحشتناک ترین شکل آن همسر کشی ست که یک خشونت خونین است و قربانی اصلی آن
نه فقط مقتول که کل خانواده محسوب می شود که به دلایل فرهنگی، سنتی، قومی و سیاسی
که مسئولان مایل هستند نهاد خانواده به هر شکل حتی به بهای تخریب شخصیت زن و قتل
او حفظ و نرخ طلاق را پایین نگه دارند. مردان بیشتر به دلایل ناموسی ، حسادت شدید
، سوء ظن و یا رشد و تربیت در خانواده های پدر سالار مرتکب قتل همسر یا زنان زندگی
شان (دخترشان) می شوند.
بنابر آمار جهانی حدود ۹۰ درصد از قربانیان خشونت خانگی، زنان و حدود ۱۰ درصد مردان هستند.
در جوامع سنتی زنان معمولا به دلیل تفکرات سنتی، عدم حمایت مالی، ترس
از جدایی از فرزند، در خشونت باقی می مانند و آنرا می پذیرند و از رفتن به مراجع
قضایی خودداری می کنند. در این جوامع میزان همسرکشی و یا کشتن فرزندان دختر با
کوچکترین نافرمانی ممکن است از سوی مردان زندگی رخ دهد. قتل های ناموسی رسم و سنت
دیرینه و قدیمی است که امروزه با وجود تحولات و دگرگونی های گسترده در جهان هنوز متاسفانه
در تمام دنیا پا برجاست.هرچه قوانین شرع، دین و مذهب و قوانین زن ستیز بیشتر حاکم
باشد زنان بیشتری به قتل می رسند.
در قتل های ناموسی، مردان زندگی زنان اعم از پدر، عمو، برادر، دایی و
حتی مردان دورتر فامیل از آنجا که زن را
جرء مایملک خود می دانند به هر بهانه ای مثل رابطه ی دوستی زن با مردی
دیگر، سرپیچی کردن زن از اوامر و خواسته های مرد، از بین رفتن پرده بکارت، ظن و
گمان به هرنوع رابطه، مطلع شدن از دوست
پسرداشتن دخترانشان و ... می تواند هرکدام از اینها بهانه ای برای یک جنایت هولناک
باشد.
ایدئولوژی ناموس از طریق کنترل سیستماتیک اجتماعی و الزامی رفتار و
عمل جنسی وارد عمل می شود ، مجازات عمل یا هر گونه سوء استفاده نامشروع در روابط
جنسی مرگ است. قتل ناموسی از زمان تمدن
روم باستان رواج داشته است که درآن مردان با بزرگان حق داشتند جان یک همسر
زناکار یا دختر مجرد که رابطه جنسی برقرار کرده بگیرند. مجازات ها به شیوه خفه
کردن، سنگسار به شکلی که سر مجازات شونده له شود و یا دست و پای انان را می بستند
و آن ها را رها می کردند تا از گرسنگی جان دهند . وقتی مرد همسر خود را در حال زنا
می دید حق داشت او را بکشد در حالیکه زن اگر همسرش را در حین عمل زنا می دید حق
اعتراض نداشت و چنانچه زنی به این دلیل شوهر خود را می کشد از پا آویزان و رها می
شد .
در دوران قرون وسطا هم پدران و مادران حق داشتند دخترانی را که از دید
آنها باعث بی ابرویی شان می شدند بکشند . با توجه به امار سازمان ملل
سالانه حدود ۵۰۰۰ زن به دلیل قتل های ناموسی کشته می شدند که در حدود ۲۰۰۰۰ نفر امار واقعی را
تخمین می زنند . که امار آن در کشورهای اسلامی بیشتر است .در برخی از مناطق
پاکستان دادگاه های قبیله ای حکم مجازات و
اعدام زنان را تعیین می کند .
در اردن زنانی که در خطر مرگ از طریق اقوامشان هستند برای مدت نامحدودی
بازداشت و زندانی می شوند و صدها دختر و زن با هدف در امان بودن از خطر کشته شدن
در زندان های زنان زندانی می شوند و عمر و جوانیشان را پشت میل های زندان سپری می
کنند . در کشورهای مذهبی، خاورمیانه و شمال افریقا و غرب اسیا قوانینی ضد زن وجود
دارد که برای قاتلین قتل های ناموسی فقط شش ماه حبس و یا عدم مجازات برایشان در
نظر می گیرند. در ایران بر اساس قانون اگر مرد همسر خود را با کسی دیگری ببیند و
اورا بکشد مجازات او از یک تا شش ماه حبس است
.
سنت های قومی و فرهنگی ناشی از نگاهی مردسالارانه است که صرفا کنترل
زنان را به عنوان یکی از مهمترین اهداف خود پیش رو دارد . مرد سالاری نیز عنصری
فرهنگی و اجتماعی است که با توجه به سنتی بودن جوامع و برچسب زنی به زنان که عموما
از سوی مردان صورت می گیرد نشان دهنده قدرت و اعتباری اجتماعی است که فرهنگ
مردسالار و قانون زن ستیز به مردان می بخشد و زنان را از سهیم بردن در این قدرت
اجتماعی منع می کند . دیدگاه مردسالارانه حکومت، قدرتی را در میان برخی مردان
گسترش می دهد که این قدرت اجتماعی در میان مردان به صورت حلقه های پوسته ای یکدیگر
را حمایت کرده و در مقابل گروه دیگری که زنان هستند تبدیل به نیروی سلطه گری می
شود که اعمال زور و نمایش قدرت از مبانی حفظ این سلطه است.
طوریکه مردها برای ادامه حیات زن هم تصمیم گیری می کنند . باور به
وجود مالکیت مرد بر زن همان نظام بازتولید خشونت است . با توجه به چنین شرایطی می
توان دریافت که شرایط و موقعیت زنان در جوامع مذهبی و جامعه ایران نوعی بردگی مطلق
است و قوانین ضد زن حکومت، زنان را در شرایط بسیار دشواری قرارمی دهد. باور به وجود مالکیت مرد بر زن همان نظام
بازتولید خشونت است.
حکومت با قوانین و نگاه ایدئولوژیک قرون وسطایی سعنی دارد زن را بعنوان ابزاری برای لذت جویی و تولید مثل
جلوه دهد. حکومت ایران با تمام توان و با تمام نهادهای عریض و طویلش سعی داشته، از
زنان افرادی مطیع و فرمانبردار بسازد و اولین جنگش را علیه زنان شروع کرد و همچنان
ادامه دارد. با تمام این هزینه های هنگفتی که علیه زنان کرده و سخت ترین و
ضدانسانی ترین قوانین را علیه زنان وضع کرده، علاوه بر تحریک مردان زندگی علیه
زنان با نام ناموس و غیرت، تمام نیروهای سرکوبگر و وحوشش را به جنگ زنان فرستاده و
بابت ش هزینه کرده ولی زنان که نیمی از جمعیت جامعه هستند تا همین امروز هر روز با
حکومت به هر نحو و شکل ممکن جنگیده اند، اعتراض کرده اند، کشته شده اند ولی سرفرود
نیاورده اند. زنان مبارزی که علیه تمام قوانین قرون وسطایی قد علم کرده اند و در
تمام اعتراضات حضوری جدی داشته و دارند و برای یک زندگی آزاد و در شان و منزلت
انسانی علیه نظام ایستاده اند .
زنان و مردان آزادی خواه این روزها بیشتر از هر زمان در فضای اعتراضی
جامعه ی ملتهب حضور دارند و تمام زنان و دختران جوان به هر شکل ممکن نفرت شان را
علیه پس زدگی و عقب ماندگی نشان می دهند و فریاد می زنند "زن ناموس هیچ کس
نیست، زن انسان است" و خواهان حقوق انسانی و برابر است و زنان و مردان آزادی خواه خوب می دانند که تنها
راه رسیدن به دنیای بهتر برای زنان، سرنگونی این رژیم ضد زن است. و امروز پرچمی را
که زنان از افغانستان تا تهران برافراشتند یکصدا فریاد می زنند " تا زنان رها
نشوند جامعه رها نخواهد شد" پس " رهایی زن، رهایی جامعه است" .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر